گفتار دانشمندان درباره امام على (ع )

جنيد را از منزلت على بن ابى طالب (عليه السلام ) در علم تصوف پرسيدند، گفت : ((اگر جنگها امام مى دادند كه اندكى به ما پردازد، ما چيزها از اين علم از او نقل مى كرديم كه دلها بر نمى تابيد، آخر او اميرالمؤمنان است ))!(151)
يكى از فاضلان را از فضائل حضرتش پرسيدند، گفت : چه گويم در باره رادمردى كه دشمنانش از حسد و هوادارانش از ترس و تقيه فضائل او را پنهان داشتند، و با اين همه فضائل آشكار او شرق و غرب عالم را پر كرده است . (152)
احمد بن حنبل : فضائلى كه درباره على بن ابى طالب (عليه السلام ) رسيده درباره هيچ يك از ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نرسيده است .(153)
محمد بن احساق واقدى : على (عليه السلام ) از معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود چون معجزه عصاء براى موسى و زنده كردن مردگان براى عيسى (عليه السلام )(154)
آية الله خويى (قدس سره ) ايمان على (عليه السلام ) به قرآن - با آن همه مهارت در بلاغت - خود به تنهايى دليل است كه قرآن وحى الهى است . چرا نه ، كه او خداوند شيوا سخنى و رسا گويى و برترين نمونه در معارف الهى است (155)
خليل بن احمد صاحب علم عروض : نياز همگى به او و بى نيازى او از همه ، دليل است كه او پيشواى همه است .(156)
دكتر مهدى محبوبه على بر معرفت احاطه يافت بى آنكه معرفت بر او احاطه يابد، و على بر هر سوى معرفت دست يافت بى آنكه معرفت بر هر سوى وى دست يابد.(157)
دكتر سعادت همه مؤ رخان و سيره نويسان بر اين باورند كه على بن ابى طالب را امتيازات بزرگى بود كه براى ديگران فراهم نبود، او امتى بود كه در يك تن تبلور يافته بود.(158)
نويسنده مسيحى عرب جرج جرداق : در نظر من ، فرزند ابوطالب نخستين مرد عرب بود كه با روح كلى يار و همنشين بود؛ على شهيد عظمت خود شد؛ كه او در حالى جان سپرد كه نماز را در ميان دو لب داشت ، او با دلى سرشار از عشق خدا در گذشت . هرگز تازيان قدر و مقام راستين وى را نشناختند تا آنكه از همسايگان پارسى آنان مردمى برخاستند كه ميان گوهر و سنگريزه فرق مى نهادند.(159)
ابن ابى الحديد: به فصاحت بنگر كه چه سان خود را در اختيار على نهاد و ضمامش را به دست او سپرد! منزه خداى كه اين مرد را چنين مزاياى پربها و ويژگيهاى گرانمايه بخشيد! نوجوانى از فرزندان عرب مكه با آنكه آميزشى با حكيمان نداشت ، در آشناى با حكمت از افلاطون و ارسطو سر آمد، و گرچه معاشرتى با دانشمندان علم اخلاق ننمود از سقراط به مسائل اخلاقى آگاهتر شد، و هر چند در ميان دلاوران نباليد - كه مكيان تاجر بودند نه جنگجو - اما دلاورترين بشر روى زمين گرديد! به خلف احمر گفتند: كدام دليرترند؛ على يا انبسه يا بسطام ؟ پاسخ داد: انبسه و بسطام را با افراد بشر و آدميان سنجيد نه با آن كس كه از حد بشريت فراتر است . گفتند: به هر حال چيزى بگو. گفت : خدا را سوگند، اگر على نهيبى به روى آنان زند، هر دو قالب تهى كنند پيش از آن كه به آنان بتازد.!(160)
نظام : على بن ابى طالب ، گوينده را مايه گرفتارى و آزمايشى و سخت است ، اگر در حق او سنگ تمام گذارد به افراط و غلو انجامد، و اگر از حقش بكاهد به زشتى و گناه در افتد؛ حد ميانه هم چندان ظريف و تيززبان و بلند ستيغ است كه آگاهى از آن و سعود بر آن بسى دشوار آيد مگر بر گوينده زيرك و هوشمند.(161)
فخر رازى : هر كه على را پيشواى دينى خود قرار دهد، حقا به دستاويز محكمى در دين و دنياى خود چنگ زده است .(162)
ابن سينا گويد: على بن ابى طالب - صلوات الله عليه - كلام گويا و قلب فراگير الهى است ، نسبت او با ديگر ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نسبت معقول به محسوس بود، و ذات او از شدت نزديكى به خدا ممسوس در ذات خدا گشته بود.(163)
جبران خليل : امام على نيز به روش همه پيامبران با بينش دنيا را وداع گفت ، كه به شهرى نه شهر خود درآمدند و به سراغ قومى نه قوم خود رفتند و در زمانى نه زمان خود زيستند.(164)
و هم او گويد: بى ترديد على يكى از سران انديشه و روح و بيان در هر زمان و مكانى است .(165)
ابن ابى الحديد گويد: چه گويم درباره مردى كه اهل ذمه با آنكه اسلام را نپذيرفته اند به او مهر مى ورزند، فيلسوفان با آنكه ميانه اى با اهل دين ندارند بزرگش مى شمارند، شاهان روم و فرنگ شمايل او را در كنيسه ها و پرستشگاههاى خود نقش مى كنند، و شاهان ترك و ديلم عكس او را بر شمشيرهاى خود حك مى نمايند.(166) و (167)

پاورقی

151- فرائد السمطين 1/380.
152-مقدمه مناقب خوارزمى /8.
153- فرائد السمطين 1/79.
154-فهرست ابن نديم /111.
155-البيان فى تفسير القرآن /91.
156- عبقرية الامام ، دكتر مهدى محبوبه /138.
157-همان . (على معرفت را شناخت و معرفت على را نشناخت ، و على به معرفت رسيد اما معرفت به على نرسيد.)
158- در مقدمه كتابش : الامام على .
159-صوت العدالة الانسانية 5/1222.
160-شرح نهج البلاغه 16/146 با اندكى تلخيص .
161-سفينة البحار 1/146، به نقل از جاحظ.
162-تفسير كبير 1/205.
163- حاشيه شفا /566، باب الخليفة والامام .
164- صورت العدالة الانسانية 5/1213.
165- همان .
166-شرح نهج البلاغه 1/29.
167-نقل از امام على بن ابى طالب (عليه السلام )، ص 139 - 135.