اشکالات پيرامون استناد خود اميرالمؤمنين(ع)،حضرت رسول وساير ائمه به حادثه غدير

چرا با وجود اينکه پيامبر اسلام، منافق بودن ابوبکر و عمر را مي دانستند، آنها را بتدريج رسوا نکردند و به مردم اطلاع ندادند؟ در حالي که مردم سخنان پيامبر را قبول مي نمودند.   در پاسخ اين سؤال ذکر چند نکته لازم است:
آيا سكوت ايشان دليل بر پذيرش حكومت نبوده است؟  شواهد تاريخي نشان مي دهد كه پس از شهادت پيامبر صلي الله عليه و آله و توطئه ي منافقان در سقيفه بني ساعده براي غصب مقام خلافت جامعه به سويي سوق داده شده بود كه علي رغم نصوص بي شمار پيرامون خلافت و جانشيني اميرالمؤمنين عليه السلام مردم به بيعت با خليفه ي اول تن دادند و پيمان و بيعت با علي بن ابيطالب عليه السلام در روز غدير را به فراموشي سپردند تا جايي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در وضعيتي به اميرالمؤمنين عليه السلام پيش از رحلتشان فرمودند:
بايد عرض کنيم که اولاً  آنان در شرايطي نبودند که بتوانند هر چه در سينه دارند، آزادانه براي همه مردم بيان نمايند. اما به  برخي ياران خود مطالبي در قالب دعا يا حديث يا رفتاري که حاکي از نفرت و نارضايتي از آنان باشد، آموخته اند. ثانياً شما ببينيد، در حاليکه امير المؤمنين(عليه السلام) صريحا آنان را لعن نکرد، چه رفتاري با ايشان و همسر عزادارشان داشتند؟ چه بلوايي در کربلا بپا کردند؟ ائمه ديگر را چگونه به شهادت رساندند؟
• اولاً: منظوراز تثبيت بيشتر، بايد روشن شود؛ چرا که هر مقدار تعريف شود بالاتر از آن هم وجود دارد.  • ثانياً: عهد بستن و شکستن آن در حوزه اعمال اختياري است. تثبيت کردن به هر اندازه اي هم که باشد، نبايد از آدمي سلب اختيار کند، تا امتحانات الهي لغو و بيهوده نگردد؛ تا مؤمن از کافر جدا شود؛ تا ثواب و عقاب معنا يابد تا . . . 
واقعه غدير، رويدادي است كه مانند آن را نمي‏توان در تاريخ صدر اسلام جستجو كرد. توجه به شيوه رفتاري پيامبر و انتخاب زماني و مكاني اين رويداد، از بعد جامعه‏شناسي نشان مي‏دهد كه پيامبر(ص) در روز غدير هدف والايي را كه همانا گزينش امير مؤمنان علي(ع) به جانشيني خويش بوده، دنبال مي‏كرده است/  حديث غدير، به صراحت بر ولايت و خلافت بلافصل آن حضرت تصريح دارد؛ حديثي متواتر كه در منابع روايي شيعه و اهل‏سنّت فراوان آمده است/ 
در نهج البلاغه خطبه (91) حضرت علي مقام وزارت را براي خود انتخاب مي فرمايد. كسي كه به امر خدا و رسول خليفه شده باشد حق ندارد از امر خدا و رسول تخلف نمايد. و به وزارت غير خليفه تن در دهد.    پاسخ: به ظاهر شبهه جالبي است اما اجازه دهيد که اولا تمام متن خطبه را ببينيم.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين زمينه استدلال کرده است و بحث در اين زمينه، مفصل است و اگر بخواهيم کليه موارد را بيان کنيم، شايد به درازا بکشد. کتاب هاي متعددي از شيعه و اهل سنت آورده اند که اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر حقانيت خودش و بطلان ديگران و غصب خلافت، بارها استدلال کرده است.
مساله خوددارى حضرت على(ع) از بيعت، فريادهاى حضرت فاطمه(س) و حوادثى كه بر ايشان رفت و استنادهايى كه حضرت على(ع) بارها و بارها به اين مساله داشته‏اند، خطبه شقشقيه حضرت على(ع) كه در نهج البلاغه آمده است، احتجاجات ديگر ائمه(ع) براى مطلب و يارى خواستن حضرت على(ع) از انصار به همراهى حضرت فاطمه(س) و حسن(ع) و حسين(ع) به مدت چهل شب و... همه گواه روشنى بر صدق اين مساله است. افزون بر اين، آن قدر در جريان سقيفه اختلافات و كشمكش‏ها رخ داده است كه استدلال به عدم مخالفت نشانگر عدم آگاهى تاريخى اشكال كننده است.