مجموعه مقالات

اولين شرط استدلال به يك روايت، صحت سندى آن روايت است؛ به عبارت ديگر تنها روايتى را مى توان در اين بحث، به عنوان دليل اقامه كرد كه قبلاً صدور آن از پيامبر اكرم(ص) ثابت شده باشد، بخصوص بنا به نظريه شيعه كه مدعى است در مسائل اعتقادى نظير امامت، خبر واحد كافى نيست و دليل بايد متواتر باشد. از اين روى برخى از دانشمندان عامه خبر غدير را براى استدلال شايسته نديده اند، چنانكه قاضى عضدالدين ايجى در «مواقف» گفته است:
دومين اشكال نكته اى ست كه قاضى عضد الدين ايجى در «مواقف» بيان كرده است؛ وى مى نويسد: على[ع] در روز غدير(حجة الوداع) همراه پيامبر نبود زيرا على[ع] در يمن بود.1 بهتر است در پاسخ اين اشكال ابتدا سخن شارح «مواقف» را بيان كنيم: سيد شريف جرجانى شارح «مواقف» پس از اين سخن ايجى مى نگارد:
نوشته زیر خلاصه ای است از سند حدیث غدیر که در کتب معتبر شیعه و سنی و به اسناد مختلف نقل شده است و ما آن را از کتاب اسرار غدیر نقل می کنیم: واقعه عظیم غدیر شامل مراحل مقدماتی قبل از خطبه و متن خطبه و وقایعی که همزمان با خطبه اتفاق افتاد و آنچه پس از خطبه بوقوع پیوست بصورت یک روایت واحد و متسلسل به دست ما نرسیده است و تنها خطبه غدیر به طور کامل در کتب حدیث حفظ شده است.
اصولاً نگريستن به واقعه غدير به چشم يك امر تاريخى كه قرونى بر آن گذشته است, نگريستن به واقعه غدير بر خلاف فهم دين است و نيز بر خلاف فهم اين واقعه. صورت ماجراى غدير, يك امر تاريخى است كه 14 قرن بر آن گذشته است, اما محتواى آن چه بوده است؟
رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله): روز غدیرخم برترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد، آن روز برادرم علی ابن ابی طالب را به عنوان پرچمدار امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای آنان پسندید. (امالی صدوق – ص 125 – ح 8)
دو حادثه بسيار مهمّ و بزرگ در تاريخ اسلام رخ داد كه از يكى رسالت و از ديگرى امامت به وجود آمد. نخستين حادثه، نزول وحى بود كه رسالت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در برداشت. دومين حادثه، غدير بود كه امامت را به وجود آورد و در حقيقت ادامه رسالت بود. روز غدير و امامت همان قدر اهميت دارد كه روز بعثت و رسالت. خداوند منّان نيز در قرآن به اين ارتباط اشاره كرده و فرموده است:
اشكال ديگرى كه برخى مطرح كرده اند آن است كه اگر حديث غدير بر امامت و خلافت على(ع) دلالت كند، لازم مى آيد در حالى كه رسول خدا(ص) زنده اند، على(ع) امام باشد، چرا كه در حديث غدير نيامده است كه على پس از من مولاى شماست، پس معلوم مى شود منظور از حديث غدير چيزى است كه حتى در زمان حيات رسول خدا(ص) نيز براى على(ع) ثابت بوده است و آن همان معناى محبت يا نصرت و امثال آن خواهد بود.
عذر تقصير ديگرى كه برخى در پيشگاه حديث غدير آورده اند اين است كه پس از پذيرش معناى اولى در حديث غدير، اولويت در تصرف را نمى پذيرند، بلكه مى گويند على(ع) اولى است، ولى در اطاعت و تقرب جستن به وى نه اينكه اولى به تصرف باشد تا دلالت برخلافت وى كند.
همه مى دانند كه اميرمؤمنان(ع) اگرچه در ابتداى خلافت ابوبكر با وى بيعت نكرد و همراه با او گروه بنى هاشم نيز از بيعت خوددارى نمودند، ولى بالاخره پس از مدتى اين خلافت را پذيرفت و با آرا و نظرات خود نيز اين خلفا را يارى مى رساند. براستى اگر حديث غدير و امثال آن برخلافت وى دلالت مى كرد و خلافت ديگران غاصبانه بود چرا عليه آن قيام نكرد و بدين ظلم بزرگ گردن نهاد؟ اين يكى از اشكالاتى است كه برخى از دانشمندان سنّى نظير ابن حجر هيتمى1 و نيز شيخ سليم البشرى2 مطرح نموده اند. شيخ سليم البشرى مى نگارد: