بیعت

(فرهنگ واژگان فارسی به فارسی)

· عهدوپیمان, پیمان دوستی ووفاداریاطاعت, معبد, یهود, معبد نصاری

 یکی از مسائل مهم در حکومت اسلامی بیعت مردم با امام و رهبر است, این مسئله با توجه به برد مفهومی آن می تواند از مشروعیت حاکم تا لزوم اطاعت و پیروی, ایفای نقش نماید,

 

بیعت نزد لغویان
الف) خلیل بن احمد فراهیدی: بیعت دست به دست هم دادن بر ایجاب بیع و معامله است, هم چنین به معنای دست به هم دادن برای اطاعت نیز به کار می رود.1
ب) فیومی: البیعه الصفقه علی ایجاب البیع و تطلق ایضا علی المبایعه والطاعه ومنه ایمان البیعه.2 وی دقیقا همان معنارا می گوید که خلیل گفته است.
ج) راغب اصفهانی: بایع السلطان (با سلطان بیعت کرد) یعنی این که فرد به ازای خدماتی که سلطان انجام می دهد پیروی و اطاعت از وی را پذیرفته و تضمین نموده است که بدان مبایعه و بیعت می گویند.3
د) ابن اثیر: وی با ذکر حدیث الا تبایعونی علی الاسلام می نویسد:
بیعت عبارت است از معاقده و معاهده. 4 از آن چه گذشت ملاحظه شد که بیعت و بیع افزون بر آن که از یک ریشه و ماده هستند, دارای معنای نزدیک به هم نیز می باشند. در سر این ارتباط معنوی, ارباب لغت می گویند: اصل این واژه (ب,ی,ع) دلالت بر معاقده و مبادلهء مال به مال دارد, و بیعت نیز چون در حقیقت نوعی مبادله و معامله است از همین ریشه گرفته شده است. ابن اثیر در ادامهء معنای بیعت می افزاید: گویا هریک از آن دو مبایعان آن چه در اختیار دارد به طرف مقابل می فروشد و جان و اطاعت و اختیار کار خویش را به دست او می دهد.

بیعت در کلام دانش مندان
از گفته های ارباب لغت معلوم شد که بیعت در مجموع نوعی تعهد در مقابل بیعت شونده مبنی بر اطاعت از وی است. به جز لغویان, دیگران نیز همین معنا را با حذف و یا افزودن جمله ای بیان کرده اند که در این جا به آن ها اشاره می کنیم: ابن خلدون: بیعت پیمان بستن برای فرمان بری و اطاعت است. بیعت کننده با امیر خویش پیمان می بندد که در امور مربوط به خود و مسلمانان, تسلیم نظر وی باشد و در هیچ چیز از امور مزبور با او به ستیز برنخیزد و تکالیفی که بر عهدهء وی می گذارد و وی را به انجام دادن آن مکلف می سازد اطاعت کند خواه تکالیف به دل خواه او باشد یا مخالف میلش.5

اقسام بیعت
اگرچه ابتدائا چنین به نظر می رسد که بیعت فقط یک نوع است اما با مراجعه به قرآن کریم, روایات و تاریخ, و کاربرد این واژه به خوبی روشن می شود که بیعت خود تقسیماتی دارد.(6)

بیعت در قرآن
قرآن کریم درسه آیه به بیعت مردم با پیامبر اشارت دارد:
 

الف) سورهء فتح:
می فرماید: ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث علی نفسه ومن اوفی بما عاهد علیه الله فسیوتیه اجرا عظیما(7) ای پیامبر آن ها که با تو بیعت می کنند درحقیقت با خدا بیعت می کنند. دست خدا بالای دست آن هاست. پس هرکس پیمان شکنی کند, به زیان خود پیمان شکنی کرده است و آن کس که نسبت به عهدی که با خدا بسته وفاکند, به زودی به پاداش بزرگی خواهدرسید. در آیه دیگر همین سوره می فرماید: لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره (8)خداوند از مومنان راضی شد, هنگامی که در زیر آن درخت با تو  بیعت  می کردند. در این دو آیه این نکته ها وجوددارد:
1.  بیعت  با پیامبر,  بیعت  با خداست چراکه اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست.
2.  بیعت با پیامبر حمایت و نصرت الهی را جلب می کند.
3. زیان پیمان شکنی به خود ناکث و ناقض برمی گردد.
4. وفای به  بیعت  نه تنها ثمره دنیوی دارد, بلکه اجر عظیم اخروی نیز دارد.
5. این  بیعت  با توجه به قرائن و شواهد, بیعت جهاد است نه بیعت زعامت و امامت.
6. با توجه به عبارت لقد رضی الله این بیعت به بیعت رضوان مشهورشد.
7. مسلما اطلاق و عموم آیه, تخصیص خورده است و همه  بیعت کنندگان در رضایت خدا باقی نماندند.
 

ب) سورهء ممتحنه:
یاایها النبی اذا جاءک المومنات یبایعنک علی ان لایشرکن بالله شیئا ولا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن وارجلهن ولایعصینک فی معروف فبایعهن (9) ای پیامبر! هنگامی که زنان مومن نزد تو آیند و با تو بیعت  کنند که چیزی را شریک خدا قرارندهند, دزدی نکنند, آلوده به زنا نشوند, فرزندان خود را نکشند, تهمت و افترا نیاورند و در هیچ کار ناشایسته ای مخالفت فرمان تو نکنند, با آن ها  بیعت  کن. دو نکته:
1 این  بیعت از نوع  بیعت اطاعت است واموری ازاعتقادات,اخلاق و حقوق رادربرمی گیرد.
2 ازاین بیعت به خوبی روشن می شود که اسلام همان گونه که برای مردان, حقوق و شخصیت قائل است برای زنان نیز به عنوان نیمی از جامعهء انسانی ارزش قائل است و این بدان معنا است که در جامعهء اسلامی زنان دوشادوش مردان در امور سیاسی, اجتماعی و نقش دارند.

 

نقش بیعت  
دراین جا ممکن است این سوال مطرح شود که  بیعت  های انجام شده با پیامبر(ص) و علی(ع) چه نقشی داشتند؟ در پاسخ این سوال باید گفت: این مسئله مبنایی است یعنی نزد اهل سنت بیعت تا تعیین و نصب خلیفه و امام نقش دارد, اما بر مبنای شیعه (تعیین تنصیصی) نظریات چندی ارائه شده که به برخی از آن ها اشاره می شود:
1  بیعت  های نبوی و علوی برای نبوت و امامت نبوده بلکه برای حکومت بوده است.
2 این  بیعت  ها برای تاکید و دل پذیری و اطاعت بیش تر صورت گرفته است.
3 گرفتن بیعت برای رعایت شیوه متعارف مردم بوده, چرا که در عرف و عادت های مردم این معنا وجودداشته که ریاست و رهبری باید با انتخاب و اخذ  بیعت  مسلم شود, از این رو پیامبر و علی نیز برای تحکیم ولایت ظاهری چنین کردند. (10)
4 تنصیص بر نبوت و امامت در مرحله اقتضا است ولی بیعت برای مرحله فعلیت است.(11)
5 این بیعت ها تنها علامت اعتراف و پذیرش نبوت و امامت است.(12)
6 این  بیعت  ها تنها ملاک برای اعمال ولایت و حکومت است نه اثبات و تعیین امام.
(13) به نظر می رسد این سخن امام علی(ع) که می فرماید: لولا حضور الحاضر وقیام الحجه بوجود الناصر لالقیت حبلها علی غاربها (14) اگر نه این بود که جمعیت بسیاری اطراف ام را گرفته و به یاریم قیام کرده اند و از این جهت حجت تمام شده است مهار شتر خلافت را رها می ساختم.,موید نظراخیر است, یعنی حضور مردم و بیعت با آن حضرت زمینه را فراهم کرد تا حضرت بتواند امامتی که حق اوست و ولایتی که دارد اعمال نماید.
 

بیعت های عصر نبوی

الف) قبل از هجرت

1.  بیعت عشیره: نخستین  بیعت پس از بعثت،  بیعت  علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله بود که در مکه و در جریان دعوت عشیره صورت گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله ، در اولین دعوت علنی، خطاب به قوم خود فرمود: «کدام یک از شما با من  بیعت می کنید تا برادر و جانشین و همراه من باشید؟» کسی جز علی علیه السلام که کم سن ترین فرد مجلس بود، دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را اجابت نکرد. این قضیه سه بار تکرار شد. در مرتبه ی سوم پیامبر صلی الله علیه و آله دست خود را به نشانه ی بیعت به دست علی علیه السلام زدند.(15)

2.  بیعت  عقبه ی اول: پیامبر صلی الله علیه و آله ، طبق عادت، دعوت خود را به حجّاج بیت اللّه اعلام می کرد. آن حضرت در ایام حج شش تن از مردم خزرج را ملاقات کرد و دعوت خویش را به آنها ابلاغ نمود. آنها دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را که آشتی و صلح و صفا را نوید می داد پذیرفتند و به یثرب بازگشتند و مردم را از دعوت محمد صلی الله علیه و آله آگاه نمودند که مردم نیز از این دعوت استقبال کردند؛ زیرا قبلاً از ظهور پیامبری در حجاز آگاه شده بودند(16) و می خواستند با پذیرش دین او و دعوت او به یثرب، شرفی را نصیب خود نمایند؛ ضمن این که ریاست او بر یثرب به چند جهت باعث استحکام صلح و صفای بیشتر می شد: نخست آن که او از طرف خداو پیامبر صلی الله علیه و آله الهی بود؛ دوم این که وابستگی قبیله ای در یثرب نداشت و سوم این که از مردم شهر نبود و در جنگ های اوس و خزرج شرکت نداشت.

سال بعد، 12 نفر از مردم یثرب که دو زن نیز در میان آنها بودند، برای زیارت به مکه آمدند و درعقبه با محمد صلی الله علیه و آله  بیعت  نمودند که به خدا شرک نورزند و دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و به کسی تهمت نزنند و در کارهای خیر که محمد صلی الله علیه و آله دستور می دهد از او اطاعت کنند.(17)

3 بیعت عقبه ی دوم: یک سال پس از عقبه ی اول، تعداد بیشتری از مردم یثرب به مکه آمدند و در همان محل با پیامبر صلی الله علیه و آله ملاقات و  بیعت  نمودند. در جریان این بیعت بود که زمینه ی هجرت آن حضرت به یثرب فراهم گردید. مواد این  بیعت  با عقبه ی اول متفاوت بود. در این جا بحث جهاد و دفاع مطرح گردید و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: با شما  بیعت  می کنم بر این که هم چنان که از زن و فرزندان خود دفاع می کنید از من نیز دفاع کنید.(18) در واقع  بیعت  عقبه ی دوم  بیعت  بر جنگ بود.(19)

 

ب) از هجرت تا رحلت

موارد فوق،  بیعت  های پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از هجرت بود. آن حضرت پس از هجرت نیز تا زمان رحلت، بیعت هایی با افراد و قبایل مختلف داشتند که از مهم ترین آنها می توان به  بیعت رضوان» یا « بیعت  شجره»، « بیعت  النساء» ( بیعت  با زنان پس از فتح مکه) و « بیعت  غدیر» اشاره کرد.

 

1.  بیعت رضوان (شجره)

پیامبر صلی الله علیه و آله در ذی قعده ی سال ششم هجری به قصد زیارت خانه ی خدا همراه عده ی زیادی از مسلمانان عازم مکه شدند و دستور دادند که مسلمانان جز شمشیری در نیام، سلاحی با خود نیاورند. این دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و همراه بردن شتر برای قربانی و محرِم شدن مسلمین در ذی الحلیفه، در حقیقت دادن این پیام به مکّیان بود که مسلمانان قصد جنگ ندارند و فقط برای زیارت به مکه می روند.(20) ولی مشرکان درصدد برآمدند که مانع ورود مسلمانان به مکه شوند. پیامبر صلی الله علیه و آله با انتخاب راهی دیگر، بدون برخورد با مشرکان، خود را به حدیبیه رساند و قریش را در وضعی دشوار قرار داد.

بنابر سنت قدیم عرب، کسانی که برای زیارت به خانه ی خدا می آمدند، امنیت کامل داشتند و همین باعث اختلاف نظر در میان مشرکان شد و درمورد شیوه ی واکنش نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله متحد نبودند و همگی تمایل به جنگ نداشتند و، از طرف دیگر، از حمایت خزاعه و احابیش(21) از پیامبر صلی الله علیه و آله بیمناک بودند؛ لذا شرایط برای قریش دشوار و خطرناک شد. آنان برای خروج از بن بست نمایندگانی را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله فرستادند و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در مقابل سفیری نزد آنها فرستاد که با برخورد تند قریش مواجه شد و بازگشت و پیامبر صلی الله علیه و آله سفیری دیگر و این بار عثمان بن عفان(22)را فرستاد که در مکه از حمایت بنی امیه برخوردار بود. او در پناه امویان وارد مکه شد و پس از رساندن پیام رسول خدا، در بازگشت تأخیر داشت و شایعه ی قتل او منتشر شد؛ لذا پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمانان را دعوت به بیعت نمود و آنان در زیر درختی به نام سمره با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند که تا پای جان در برابر قریش استوار بمانند.(23)

این  بیعت  از آن جهت که مورد رضایت خداوند بود و خدا رضایت خود را از مؤمنان اعلام کرد،(24) به  بیعت  رضوان، و از آن جهت که در زیر درختی به نام سمره واقع گردید، به بیعت شجره معروف شد. ملاحظه می شود که در این جا  بیعت  می کنند که در جنگ احتمالی، پیامبر صلی الله علیه و آله را تنها نگذارند.

 

2.  بیعت  النساء:

 بیعت النساء به معنای  بیعت  با زنان است. پیامبر صلی الله علیه و آله در موارد مهم از زنان نیز بیعت می گرفتند که مواردی از آن به ثبت رسیده است. از مهم ترین و معروف ترین آنها  بیعت  عقبه ی اول و بیعت پس از فتح مکه است که عنوان بیعت النساء نیز بر این دو اطلاق شده است.(25)

 

3.  بیعت  غدیر:

یکی از وقایع انکارناپذیری که وقوع آن به تواتر ثابت شده، واقعه ی غدیر خم است.

پیامبر صلی الله علیه و آله در بازگشت از آخرین حج خود در محلی به نام غدیر خم توقف کردند و فرمودند: «کسانی که به جلو رفته اند برگردند و کسانی که عقب مانده اند زودتر برسند.» وقتی جمعیت در محل جمع شدند، پیامبر صلی الله علیه و آله به نحوی که همه ی حاضران صدای آن حضرت را می شنیدند، خطبه ای ایراد فرمودند و ضمن آن خبر از پایان عمر شریفشان دادند و پس از بیان حدیث ثقلین فرمودند: «خدا مولای من و من سرپرست مؤمنانم.» سپس دست علی علیه السلام را بالا بردند و فرمودند:« هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. خدایا، دوست بدار کسی را که او را دوست می دارد و دشمن بدار دشمن او را.»(26) بعد دستور دادند که اصحاب با علی علیه السلام بیعت کنند و به آن حضرت تبریک بگویند. پیامبر صلی الله علیه و آله به ابوبکر و عمر فرمودند: «با علی علیه السلام به ولایت بعد از من بیعت کنید.» آنها سؤال کردند: آیا این امر از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «آیا امری به این عظمت از طرف غیر خداوند است؟ بله امری از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله است.» سپس آنها بیعت کردند.(27)

طبق برخی از تفاسیر، پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از دستور خداوند و ناز ل شدن آیه ی 67 سوره ی مائده، این کار را انجام دادند.(28)خداوند می فرماید:

«یا ایُّهَا الرَّسول بَلِّغ ما اُنزلَ اِلیکَ مِن رَبِّکَ وَ اَنْ لَمْ تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللّه یَعْصِمُکَ من الناسِ، اِنَّ الله لا یَهدِی الْقومَ الْکافرینَ»؛

ای پیامبر آنچه از طرف پرودگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.

علامه طباطبائی در تفسیر این آیه می فرماید:

این حکم حکمی است که حایز کمال اهمیت است، به حدی که جا دارد رسول خدا صلی الله علیه و آله ازمخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعده ی خود وی را دلگرم و مطمئن سازد. حکمی که از لحاظ اهمیت به درجه ای است که تبلیغ نشدن آن تبلیغ نشدن همه ی احکام دین است. این نشان می دهد که رسول خدا صلی الله علیه و آله از عدم پذیرش آن از سوی مردم ترسیده واندیشناک است، لذا در انتظار فرصت مناسب و محیط آرامی بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمانان هم آن را بپذیرند.(29)

در این  بیعت  علاوه بر تأکید بر ابراز وفاداری نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و دستور آن حضرت، تا حدودی کارکرد انشایی و اعطای حکومت و ولایت نیز مشاهده می شود، به ویژه در آن جا که پیامبر صلی الله علیه و آله دستور می دهد «با علی علیه السلام به ولایت بعد از من  بیعت کنید»(30)

البته غیر از این موارد  بیعت  های دیگری هم انجام گرفت که بر اموری مانند توحید و اقامه ی نماز و دادن زکات و امر به معروف و نهی از منکر و هجرت و جهاد و گفتن حق و اقامه ی آن بود.

شاید مهم ترین  بیعت  زمان پیامبر صلی الله علیه و آله که کارکرد انشایی نیز در آن دیده می شود، همان  بیعت  غدیر باشد؛ زیرا در آن مسئله ی اعطای ولایت و سرپرستی مطرح است.

 

پی نوشت :
1. ترتیب کتاب العین, بیع.
2. مفردات, بیع.
3. النهایه فی غریب الحدیث والاثر, بیع.
4. همان.
5. مقدمه ابن خلدون (مترجم), ج1, ص400.

(6)برای اطلاعات بیشتر به سایت حوزه،مقاله بیعت و نقش آن در حکومت اسلامی (منابع مقاله:فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 5، فاکر میبدی، محمد؛ )مراجعه شود.

(7) غیبت نعمانی, ص263.
(8). فتح(48) آیه10

(9) توبه(9) آیه84.

(10) نهج البلاغه صبحی صالح, نامه62.
(11) دراسات فی ولایه الفقیه, ج1, ص523.
(12) انوارالفقاهه, بیع, ج1, ص526.
(13) معالم الحکومه الاسلامیه, ص262.
(14) انوارالفقاهه, بیع, ج1, ص516.

(15) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 22.

(16)یهودیان پیش از ظهور اسلام و در هنگام تعرض اهل یثرب به آنها می گفتند به زودی پیامبری مبعوث خواهد شد و به کمک او بر شما پیروز خواهیم شد. محمد بن یعقوب کلینی، الروضة من الکافی، ص 309 و عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 49.

(17) ابن هشام، همان، ص 157 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 510.

(18) ابن هشام، همان، ص 161 و ابن اثیر، همان، ج 1، ص 513.

(19) و بایعهم رسول اللّه فی العقبة الاخیرة علی حرب الاحمر والاسود.

(20) ابن هشام، همان، ص 380.

(21) این ها سه قبیله بودند که در یکی از دره های مکه به نام احبش با یکدیگر پیمان بسته و هم قسم شده بودند؛ لذا به آنها احابیش می گفتند. ابن هشام، همان، ص 382.

(22) پیامبر صلی الله علیه و آله ابتدا به عمر دستور داد که برود ولی او با نگرانی از نداشتن حامی در مکه و ترس از کشته شدن عذر آورد.

 (23) ابن هشام، همان، ص 383.

(24) «لَقَدْ رَضِیَ اللّه ُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»، فتح: 18.

(25)برای اطلاعات بیشتربه سایت حوزه،مقاله  بیعت » و کارکردهای آن در عصر جاهلی و صدر اسلام(منابع مقاله:فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 16، مطهری، حمیدرضا) مراجعه شود.

(26) یعقوبی، همان، ج1، ص 508؛ شیخ مفید، الارشاد، ص 94، اسماعیل بن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 5، ص 328.

(27) سُلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 829؛ حسن بن ابی الحسن محمد دیلمی، ارشاد القلوب، ج 2، ص 194؛ محمد باقر مجلسی، همان، ج 28، ص 99.

(28) شیخ مفید، همان، ص 93 و علامه طباطبائی، همان، ج 6، ص 76.

(29) محمد حسین طباطبائی، همان، ج 6، ص 76.

(30) سلیم بن قیس هلالی، همان؛ دیلمی، همان.