آشنایی با صحیح بخاری - قسمت دوم

راويان بخاري

راويان صحيح بخاري چه کساني هستند:
دسته ی اول راویان:
1- «حريز بن عثمان» است که چندين روايت در صحيح بخاري دارد به عنوان مثال در کتاب المناقب باب الصفۀ النبي چاپ دار ابن کثير جلد 3 صفحه 1302 شماره 3353 «حدثنا حسام بن خالد حدثنا حريز بن عثمان» بخاري از حريز روايت نقل کرده است.
حريز بن عثمان چه کسي بوده است؟
در کتاب تهذيب التأديب، جلد 2، صفحه 208، باب «من اسمه حريز» شماره 436، نقل مي کند: از احمد مي گويد: حريز صحيح الحديث است، «إِلاَّ أَنَّهُ يَحمِلُ عَلَي عَلِيٍّ» حديثش صحيح است، ولي به علي جسارت مي کند، «وَ قَالَ الإِجلِي شَامِيٌ الثِقَۀ کَانَ يَحمِلُ عَلَي عَلِيٍّ» الاجلي گفته شامي و مورد اطمينان است؛ ولي به علي جسارت مي کند؛ «وَ قَالَ عَمرُو بنِ علي کَان يَنتَقِصُ عَلِياً وَ يَنَامُهُ» عمرو بن علي گفته است که حريز به حضرت علي (علیه السلام) خرده مي گرفت و به حضرت (علیه السلام)  دشنام داده است؛ «وَ قَالَ فِي مُوضِعٍ آخَر سَقطٌ شَدِيدٌ عَلَي تَحَامُلِ عَلَي عَلِيٍ»، آدم پابرجايي است ولي به حضرت علي(علیه السلام) خيلي جسارت مي کرده است؛ «وَ قَالَ إِبنُ عَمَّار يَتَّهِمُونَهُ أَنَّهُ کَانَ يَنتَقِصُ عَلِياً»، متهمش مي کنند که به حضرت علي(علیه السلام) اهانت مي کرده است و حسن بن علي خلال نقل مي کند از عمران بن اياس که مي گويد خودم از حريز شنيدم که گفت: «لاَ أُحِبُّهُ» علي را دوست ندارم؛ «قَتَلَ آبَائِي» چون پدران من را در بدر و أحد و جنگهاي ديگر و يا در جنگ با ناکثين و مارقين و قاسطين کشته است، مگر پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمودند «يَا عَلِيُّ لَايُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَايُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ» ولي حريز صريحاً مي گويد: من حضرت علي را دوست ندارم.
همچنين داربي در همان کتاب تهذيب از احمد بن سليمان مروزي نقل مي کند و مي گويد از اسماعيل بن عياش نقل مي کند که همراه حريز بودم و سوار بر يک مرکب بوديم از مصر تا مکه «فَجَعَلَ يَصُبُّ عَلِياً وَ يَلعَنُ»؛ مي گويد به حضرت علي را دشنام مي داد و حضرت را لعنت مي کرد و «و قدوثق قتان و غیره» قتان و غير او توثيقش کردند؛ تنها مشکلش اين بوده که به حضرت علي (علیه السلام) دشنام مي داده و هيچ مشکل ديگري هم نداشته است !!!
از يحيي بن صالح نقل مي کند که چرا از حريز چيزي ننوشتي و روايت نقل نکردي ؟ مي گويد من پيش او رفتم نماز صبح را با او خواندم و هفت سال هرگاه مي خواست از مسجد بيرون بيايد هفتاد بار به حضرت علي(علیه السلام) جسارت مي کرده است و حضرت علي(علیه السلام) را لعنت مي کرده است .
ابن حبان گفته که هر صبح هفتاد بار  و هر شام هفتاد بار حضرت علي(علیه السلام)  را دشنام مي داد و لعنت مي کرد، پرسيدم چرا اينکار را مي کني؟ «فَقَالَ قَاطِعُ رُؤُوسِ آبَائِي وَ أَجدَادِي وَ کَانَ دَاعِيَۀ إِلَي مَذهَبِهِ»، اوست که سر پدران من را قطع کرده است و او مردم را به مذهب خويش مي خوانده است .
يعني مذهبش با مذهب بقيه خلفاء فرق مي کرده است، مذهب حضرت علي(علیه السلام) با مذهب اهل سنت فرق مي کند.
اين يکي از روايان صحيح بخاري است؛ اشکال نکنند، بگويند که ممکن است شخصي ناصبي باشد ولي راستگو هم باشد و اگرچه اختلاف است بين علماء که اصلاً روايت چنين شخصي مورد قبول قرار مي گيرد يا نه؟ مي شود اصلاً از ناصبي روايت نقل کرد يا نه؟ فرض مي گيريم که بشود ولي آيا شايسته است که روايات اهل بيت (علیهم السلام) را و روايات محبين اهل بيت (علیهم السلام) را کنار بگذاريم و در صحيح ترين کتاب نقل نکنيم و بعد بيائيم روايات حريز بن عثمان را نقل کنيم؟! آيا اينکار شايسته است؟!
حريز بن عثمان که از راوايان مشهور صحيح بخاري است از دشمنان علي (عليه السلام) است و بخاري در صحيح خودش از او روايت نقل کرده است.
راواي ديگري که در بخاري از او روايت نقل شده است عمران بن حطان از سران خوارج بوده است؛ در صحيح بخاري، جلد 5، صفحه2194، روايت شماره 5497 ،کتاب «اللباس باب لفظ الحرير للرجال و قدر ما يجوز منه» روايتي نقل مي کند « حدثني محمد بن بشار و حدثني عثمان بن عمر و حدثنا علي بن مبارک عن يحيي بن ابي بطيل عن عمران بن حطان ... » در بخاري روايت اين فرد آمده است، حال بايد ببنيم که اين فرد چگونه انساني بوده است ؟
در اینجا فقط دو جمله که از او نقل شده در بسياري از کتب اهل سنت را می آوریم تا خودتان درباره او قضاوت کنيد، وقتي ابن ملجم خارجي ضربت به اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) زد عمران بن حطان او را مدح مي گفت، دو بيت شعر گفته است :
إِنِّي لَأَذْكُرُهُ حِيناً وَ أَحْسَبُهُ                                 أَوْفَى الْبَرِيَّةِ عِنْدَ اللَّهِ مِيزَاناً
يَا ضَرْبَةً مِنْ تَقِيٍّ مَا أَرَادَ بِهَا                          إِلَّا لِيَبْلُغَ مِنْ ذِي الْعَرْشِ رِضْوَاناً
أَكْرِمْ بِقَوْمٍ بُطُونُ الطَّيْرِ قَبْرُهُمْ                         لَمْ يَخْلِطُوا دِينَهُمْ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً
من او را به ياد آوردم و چنين پنداشتم که کار وي در ترازوي عدل خداوند از همه کارها برتر است و پيمانه او نزد خداوند از همه پرتر است، چه ضربتي زد اين پرهيزگار که از ضربت خويش جز رضاي خداوند چيزي بدست نياورد.

اين مطلب را راجع به ابن ملجم مي گويد!
در «تاريخ الاسلام ذهبي»، جلد 3 ، صفحه 654، و جلد 6 ، صفحه 156 آمده است و همچنين در «وافي بالوفيات صفدي»، جلد 18 ، صفحه 174، هم آمده است ، آيا چنين شخصي لايق است که از او در صحيح بخاري روايت نقل شود؟
ابن کثير هم درباره او چنين مي گويد «وَ قَد أِمتَدَحَ إِبنُ مُلجَم بَعضُ الخَوَارِج» بعضي از خوارج ابن ملجم را مدح کرده اند. او عمران بن حطان است که در زمان تابعين بوده و «وَ کَانَ أَحَدُ العُبَّادِ» و يکي از پرهيزگاران دنيا بوده است.
دشمن حضرت علي(علیه السلام) است و پرهيزگار هم به حساب مي آيد؟!
چه پرهيزگاري است که با نفاق جمع مي شود؟!
آيا منافقين پرهيزگار ميشوند!!!
خداوند مي فرماید وقتي منافقين نزد پيامبر مي آيند مي گويند شهادت مي دهيم که تو پيامبر خدا هستي و خداوند هم در پاسخ مي گويد که من هم شهادت مي دهم که تو پيامبر خدايي ولي شهادت مي دهم که منافقين دروغگو هستند «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ »
چطور مي شود که خداوند مي گويد من اينها را قبول ندارم و اينها بنده نيستند و اينها منافقند بعد آنها مي گويند که اين آقا جزء بندگان خدا بوده است و اگر شعري هم در مدح ابن ملجم گفته است که اشکالي ندارد !!!
نفر بعدي اسحاق بن سويد بن هبيره است که از راوياني است که به ناصبي بودن مشهور است. وی هم در صحيح مسلم روايت دارد و هم در صحيح بخاري، در صحيح مسلم، جلد 3 ، صفحه 128، شماره 2584 کتاب «الصيام باب بيان معنا قوله شهرا عيد لاينقصان» و در صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 230 کتاب «الصوم باب شهرا عيد لاينقصان» آمده است.
روايت هم به اين صورت است «حدثنا مسدد حدثنا معتمر قال سمعت اسحاق يعني ابن سويد» يعني همان اسحاق بن سويد منظور است.
اين فرد در بخاري روايت دارد حال چگونه انساني بوده است؟
در تهذيب التأديب جلد 1، صفحه 206، شماره 438 آمده «وَ ذَکَرَهُ الإِجلِي فَقَالَ ثِقَۀٌ» اجلي گفته است که مورد اطمينان است و «کان يحمل علي علي» ولي با حضرت علي(علیه السلام) دشمني داشته است.
«و قال ابوالعرب ثقلي کَانَ يَحمِلُ عَلَي عَلِي تَحَامُلاً شَدِيداً وَ قَالَ لاَ يُحِبُّ عَلِياً» ابوالعرب ثقلي او را در ضعفاء آورده و گفته خيلي با حضرت علي (علیه السلام) دشمني داشته است؛ تا حدی که مي گفته علي را دوست ندارم.
طبق روايت بخاري منافق است و اين انسان در صحيح بخاري روايت دارد!
بخاري که خودش نقل کرده است پيامبر اکرم فرمودند «يَا عَلِيُّ لَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا مُنَافِقٌ» شايسته نبود که در کتابش اين روايات را از او نقل کند!
در «تقريب التهذيب» اين حجر عسقلاني، جلد 1، صفحه 82، شماره 358 مي گويد «اسحاق بن سويد بن هبيرۀ صَدُوقٌ» راستگو است ولي چون دشمن حضرت علي (علیه السلام) بود سخناني راجع به او گفتند.
ولي آيا چون «کُلُّ مَن رَوَي عَنهُ البُخَارِي جَازَ القِنطَرَۀ» هر کسي که بخاري از او روايت نقل کند خرش از پل گذشته است ؟!
آیا صرفه به همین دلیل که بخاری از او نقل روایت کرده است کافی است!؟
پس فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه می شود؟!
مگر ایشان معیار تشخیص مومن و منافق را مشخص ننمودند؟!
در برابر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، آیا می توان کتاب صحیح بخاری را معتبر دانست؟ آن هم کتابی که کاملا آشکار در مقابل سخن رسول الله موضع گرفته است!!!
نفر چهارم «سور بن يزيد حمصي» در صحيح بخاري، جلد 3 ، صفحه 1069، شماره 2766 کتاب «الجهاد و السير باب ما قيل في قتال الروم» روايتي نقل مي کند: «حدثنا اسحاق بن يزيد دمشقي حدثنا يحيي بن حمزه قال حدثني سور بن يزيد» بايد ديد که اين فرد چگونه است؟
باز در «تهذيب التأديب»، جلد 2 ، صفحه 30 ، شماره 57، نقل مي کند «وَ کَانَ جَدُّهُ قُتِلَ يَومَ الصَّفِين مَعَ مُعَاوِيَۀ» پدر بزرگ او در صفين همراه معاويه کشته شد،( در لشکر معاويه بود که کشته شد) «فَکَانَ سُور إِذَا ذُکِرَ عَلِياً قَالَ لاَأُحِّبُ رَجُلاً قَتَلَ جَدِّي» وقتي نام حضرت علي (عليه السلام) برده مي شد مي گفت کسي که پدربزرگم را کشته است دوست ندارم.
به علت طولاني نشدن کلام فقط نام افراد را ميبریم و چند آدرس را ذکر ميکنم.
نفر پنجم «حسين بن نمير واسطي» است، در صحيح بخاري، جلد 3، صفحه 1251، شماره 3229، کتاب «الانبياء باب وفات النبي» روايت نقل کرده است. ابن حجر در «تهذيب التأديب» جلد 2، صفحه 337 گفته است «أَتَيتُهُ فَإِذَا هُوَ يَحمِلُ عَلَي عَلِيّ» رفتم ديدم که به حضرت علي(عليه السلام) دشنام مي دهد «فَلَم أَعُد إِلَيهِ» ديگر به نزدش برنگشتم.
نفر بعد «زياد بن علاقه ثعلبي» است. در صحيح بخاري، جلد 1، صفحه 31، شماره 58 کتاب «الايمان» باب «قول النبي صلي الله عليه و آله و سلم الدين النصيحۀ لله» روايت از او نقل کرده ؛ او هم با اهلبيت(عليهم السلام) دشمن بوده است. در «تهذيب التأديب» جلد 3 صفحه 327 شماره 693 « وَ قَالَ الأَزدِي سَيِّئُ المَذهَب » ازدي درباره او گفته است که ديدش خيلي بد بود «کَانَ مُنحَرِفاً عَنِ أَهلِ بَيتِ النَّبِي» از اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) انحراف داشته است، يعني با آنها ميانه خوبي نداشته است.
نفر بعدي «زياد بن جبير» است. در صحيح بخاري، جلد 2 ، صفحه 612 ، شماره 1627 ، کتاب «الحج» باب «نحر ابل مغيرتا» روايت نقل کرده است. در «تهذيب التأديب»، جلد 3 ، صفحه 308 ، شماره 658 مي گويد «کَانَ زِيَاد بن جُبَير يَقَعُ في الحسن و الحسين» به امام حسن و امام حسين (علیهما السلام) دشنام مي داد.
نفر بعدي «صاعب بن فروخ» ابوالعباس شاعر است که در صحيح بخاري، جلد 2 ، صفحه 698 ، شماره 1786 ، کتاب «الصوم باب حق أهله في الصوم» با کنيه «ابوالعباس شاعر» از او روايت نقل کرده است. او هم با اهلبيت(علیهم السلام) دشمن بوده و ياقوت حموي درباره او در «معجم الأدباء»، جلد 3 ، صفحه 358 مي گويد «وَ کَانَ مُنحَرِفاً عَن آل أَبِيطَالِبِ مَائِلاً إِلَي بَنِي أُمَيَّۀ مَادِحاً لَهُم» از اهل بيت(علیهم السلام) و از آل حضرت علي(علیه السلام) منحرف بود و با ايشان خوب نبود، طرفدار بني اميه و مدح کننده آنها بود.
نفر بعدي «قيس بن ابي حازم» در صحيح بخاري جلد 1 ،صفحه 31 ، شماره 57 ،کتاب «الايمان» باب «قول النبي الدين النصيحۀ» از او روايت نقل کرده است. او هم با حضرت علي دشمن بود که در تهذيب التأديب جلد 8 صفحه 347 شماره 691 «قَالُوا کَانَ يَحمِلُ عَلَي عَلِيّ» او هم به حضرت علي (علیه السلام) جسارت مي کرده است.
 بخاری مجموعه ای از دشمنان حضرت علي (علیه السلام) و اهلبيت(علیهم السلام) را جمع آوري کرده و از آنها روايت نقل کرده است.
نفر بعدي که بسيار سرشناس است و قطعاً يک عده از شنيدن نام او ناراحت خواهند شد، ولي ما ثابت مي کنيم که با حضرت علي (عليه السلام) ميانه خوبي نداشته است؛ کسي نيست جز ابوهريره!
ابوهریره جز صحابه نیز بوده است!
ابوهریره چه شخصيتی بوده است؟
بيشترين روايات در صحيح بخاري از او نقل شده است. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه جلد 4، صفحه 63 نقل مي کند «إِنَّ مُعَاوِيَۀ وَضَعَ قَوماً مِنَ الصَّحَابَۀ وَ قَوماً مِنَ التَّابِعِينَ عَلَي رِوَايَۀِ أَخبَارِ قَبِيحِ فِي عَلِي (عليه السلام) وَ مِنهُم أَبُوهُرَيرَۀ» معاويه عده اي از صحابه و تابعين را مأمور کرد که اخباري زشت درباره حضرت علي (عليه السلام) نقل کنند که در بين آنها ابوهريره نیز بوده است.
شايد برخی بگويند ما ابن ابي الحديد را قبول نداريم، به خاطر این که او معتزلي بوده است!
ولی در سنّي بودنش شکي نيست،
ما براي ايشان دو مطلب از دو کتاب مختلف نقل مي کنيم که نزد ايشان اين دو کتاب معتبر است و عالم سنّي است؛ يکي «مصنف» أبي شيبه، استاد بخاري است؛ در جلد 6 ، صفحه 369 ، شماره 32092 روايت نقل مي کند از سفيان ثوري از عبدالرحمن بن قاسم از عمربن عبدالغفار از ابوهريره که وقتي ابوهريره به کوفه آمد در باب «الکنده» نشست و مردم هم دور او مي نشستند و سخن مي گفت، جواني کوفي آمد «قَالَ يَا أَبَاهُرَيرَۀ» و گفت: من تو را به خدا قسم مي دهم که آيا از پيامبر شنيدي که مي گفت «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»، شنيدي که پيامبر به حضرت علي گفت: خدايا هر آنکه او را دوست داشت تو او را دوست بدار و هرکس که با او دشمن بود تو با او دشمن باش؟ «فَقَالَ أللهم نَعَم» ابوهريره گفت: بله شنيدم. «قَالَ فَأُشهِدُ بِاللهِ لَقَد وَالَيتَ عَدُوَّهُ» من خدا را شاهد مي گيرم تو تحت سرپرستي دشمن حضرت علي رفتي «وَ عَادَيتَ وَلِيَّهُ» و دوستان علي را دشمن داشتي! سپس ابوهريره بلند شد و رفت.
شبيه همين مطلب را از «أصبغ بن نباته» که از ياوران خالص اميرالمؤمنين(علیه السلام) است در «مناقب خوارزم» در صفحه 205 و در «تذکرۀ الخواص» سبط بن جوزي صفحه 48 نقل کرده است.
جالبتر از اينها اين است که «عُقِيلِي» ماجرايي نقل مي کند به نقل از «مغيرۀ بن سعيد» که خيلي جالب است. نقل مي کند: شخصي «عن ابي سالم و ابي رضي و ابي هريرۀ عن النبي من ...» روايتی را نقل مي کند اگر کسي در مدينه مرتکب فاجعه اي شود مورد لعنت خداوند است. بعد ابوهريره گفت علي در مدينه مرتکب جنايت و فاجعه شد و مقصودش هم کشتن عثمان بود. «وَ ذَکَرَ فِي آخَرِهِ کَلاَماً لِأبي هُرَيرِۀ فِي عَلِي وَ کَلاَماً لِعَلِي فِي أَبِي هُرَيرَۀ» آخر اين روايت سخنان ابوهريره درباره حضرت علي(علیه السلام) را نقل کرده و سخنان حضرت علي(علیه السلام) راجع به ابوهريره را؛ ولي نمي گويد چه چيزي گفتند. فقط در آخر روايت مشخص است که دشمني بوده و حرفهايي که زده شده بیانگر خصومت و اختلاف بین آنها بوده است. مي گويد نزد أعمش صحبت مي کرديم و اين روايت را خوانديم که آخرش قسمتي از اهانت هاي ابوهريره به حضرت علي(علیه السلام) و همچنين سخنان حضرت علي(علیه السلام) درباره ابوهريره بود. «و عنده مغيرۀ بن سعيد» مغيرۀ بن سعيد نزد أعمش بود و وقتي که به حرف هاي ابوهريره درباره حضرت علي(علیه السلام) رسيديم، «قَالَ کَذِبَ أبوهريره» گفت: ابوهريره دروغ گفته است حضرت علي(علیه السلام) اينگونه نيست، «وَ لَمَّا بَلَغَ قَولَ عَلِي فِي أَبِي هُرَيرَۀ قَالَ صَدَقَ عَلِي» وقتي که حرفهاي حضرت علي(علیه السلام) را درباره ابوهريره به او گفتيم گفت که حضرت علي(علیه السلام) راست گفته است «وَ قَالَ أَعمَش صَدَقَ عَلِي وَ کَذِبَ أبوهريرۀ؟!»، أعمش گفت علي(علیه السلام) راست گفته و ابوهريره دروغ گفته است؟!
ابوهريره عصباني شده و چيزهايي درباره حضرت علي(علیه السلام) گفته و حضرت علي(علیه السلام) هم عصباني شده و چيزهايي درباره ابوهريره گفته است، هيچکدام هم درست نگفتند و نه علي(علیه السلام) راست گفته و نه ابوهريره راست گفته و هر دو دروغگو هستند.

أعمش به جاي اينکه از حضرت علي(علیه السلام) دفاع کند مي گويد که هر دو دروغگو هستند و از روي عصبانيت چيزهايي از دهانش بيرون آمده است.
و آنکه گفتيم «وَ ذَکَرَ فِي آخَرِهِ کَلاَماً لِأبي هُرَيرِۀ فِي عَلِي وَ کَلاَماً لِعَلِي فِي أَبِي هُرَيرَۀ» متن را نگفته بود، از اين آخر روايت مشخص مي شود که مقصود چه بوده است و به همين دليل مغيرۀ بن سعيد را جزء ضعفاء نقل مي کنند چون اين عقيده را داشته است.( ضعفاء عقيلي ـ جلد 4 ـ صفحه 379)
با این حال در واقع أعمش روايت را رد نمي کند، يعني اصل روايت ثابت است که ابوهريره از حضرت علي(علیه السلام) بدگويي کرده و حضرت علي(علیه السلام) هم درباره ابوهريره بدگويي کرده است! ولي مي خواهد توجيه کند، عصبانيت بوده و خيلي مهم نبوده است.
ابوهريره دشمن حضرت علي (علیه السلام) است. در بخاري روايات فراوانی از او آمده است.
مگر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمود حب علی (علیه السلام)، ایمان و بغض ایشان کفر است؟!
پس روایات این افراد با این ویژگی بارز و روشن بر کفرشان در صحیح ترین کتاب بعد از قرآن چه جایگاهی دارد؟!
ادامه دارد...

منابع: 

منبع: آشنایی با صحیح بخاری، حجت الاسلام ابوالقاسمی
http://www.velayattv.com/fa/page.php?bank=archive&id=195