ابو سعيد- سعد بن مالك انصارى خدرى

ابو سعيد- سعد بن مالك انصارى خدرى (در يكى از سالهاى 63 ر 64 65 ر 74 درگذشته و در بقيع مدفون است) حافظ ابن عقده در «حديث الولايه» باسناد از سهم بن حصين اسدى روايت نموده كه گفت: من و عبد اللّه بن علقمه متفقا به مكّه آمديم و عبد اللّه نامبرده مدتها بود كه بسيار نسبت به على عليه السّلام ناسزا و دشنام ميگفت! پس باو گفتم: آيا مايل هستى با اين شخص (يعنى ابو سعيد خدرى) تجديد عهدى كنى؟ گفت: آرى، پس نزد ابو سعيد آمديم و عبد اللّه مزبور باو گفت:
آيا درباره علّى منقبت و فضيلتى شنيده‏اى؟ گفت: آرى. و پس از آنكه براى تو بيان نمودم، از مهاجر و انصار و قريش نيز آنرا سئوال كن (تا صدق و حقيقت آن بر تو مدلّل شود) و آن اينست كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روز غدير خم با تأكيد و مبالغه كامل فرمود: آيا من اولى بمؤمنين نيستم از خودشان؟ گفتند بلى. و اين پرسش را سه بار تكرار فرمود. سپس فرمود: يا على نزديك بيا. پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دستهاى على را بلند كرد تا بحدى كه سفيدى زير بغلشان نمودار شد و گفت: هر كس كه من مولاى اويم پس على عليه السّلام مولاى او است؛ راوى (سهم بن حصين اسدى) گويد:
عبد اللّه بن علقمه به ابو سعيد گفت: تو اين سخنان را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدى؟
ابو سعيد گفت بلى، و اشاره بدو گوش و سينه خود نمود. كنايه از اينكه با دو گوش شنيدم و در سينه آنرا حفظ نمودم) عبد اللّه بن شريك گفت: پس از اين جريان عبد اللّه ابن علقمه و ابن حصين نزد ما آمدند و پس از آنكه فريضه ظهر را در گرمى هوا انجام داديم. عبد اللّه بن علقمه گفت: من. بازگشت بسوى خدا ميكنم و از او نسبت بناسزاهائى كه بعلى عليه السّلام گفته‏ام طلب آمرزش مينمايم- سه بار اين كلمات را گفت- و حافظ ابو بكر بن مردويه باسنادش از ابى سعيد با ذكر سند روايت كرده: روزيكه در غدير خم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله- مردم را نزد خود خواند، امر كرد آنچه در زير درختان خار و خاشاك بود برطرف ساختند و آن روز پنجشنبه بود- در بيان جمعى از راويان حديث غدير چنين وارد شده بطوريكه بر آن واقف خواهيد شد. و اين امر موافقت ندارد با اجماع عموم مورخين بر اينكه روز عرفه يعنى نهم ذيحجه در سال حجة الوداع جمعه بوده كه بنابر اين روز غدير كه هيجدهم- ذيحجه است روز يكشنبه بوده و باز اين عنوان جمع نميشود با نص و تصريح مورخين باينكه اول ذيحجه روز پنجشنبه بوده است-
و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مردم را دعوت بسوى على عليه السّلام فرمود ... تمام حديث در ضمن شرح آيه اكمال ذكر خواهد شد، و حافظ ابو نعيم در كتاب خود «ما نزل من القرآن في على» باسنادش از ابى سعيد با ذكر سند روايت كرده كه: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مردم را دعوت بسوى على عليه السّلام كرد در غدير خم و امر كرد، آنچه خار و خاشاك در زير درخت بود كنده و برطرف ساختند...
تمام لفظ او انشاء اللّه بعدا خواهد آمد. و حافظ ابو سعيد مسعود بن ناصر سجستانى در «كتاب الولايه» در آنچه كه با ذكر سند از ابى سعيد روايت نموده همين روايت را كه از حيث متن و روايت و سند آن موافق با روايت ابو نعيم است بيان نموده كه در آينده ذكر خواهد شد؛ و آنچه را كه حافظ ابو القاسم عبد اللّه حسكانى با ذكر سند بيان نموده نيز از حيث متن و سند با نامبردگان- موافق و مطابق است، و آن نيز انشاء اللّه خواهد آمد.
و حافظ ابو الفتح محمّد بن على نطنزى در «الخصايص العلويه» از حسن بن احمد مهرى از احمد بن عبد اللّه بن احمد روايت نموده كه او از قول محمّد بن احمد بن على و او از محمّد بن عثمان بن ابى شيبه و او از قول يحيى حمّانى و از قيس بن ربيع از ابى هارون عبدى از ابى سعيد خدرى روايت نموده كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دعوت فرمود مردم را در غدير خم بسوى على عليه السّلام و امر فرمود خار و خاشاك زير درخت را روفتند و آنروز پنجشنبه بود. پس على را طلبيد و بازوى او را گرفت و او را بلند كرد تا حدّى كه مردم زير بغل رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را ديدند سپس- هنوز پراكنده نشده بودند كه اين آيه نازل شد: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ‏  تا آخر آيه. پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله (از فرط سرور و اعجاب) بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودى پروردگار برسالت خود و ولايت على عليه السّلام پس از خود تكبير فرمود سپس گفت: هر كس كه من مولاى اويم پس على عليه السّلام مولاى او خواهد بود. بار خدايا دوست دار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد و يارى فرما آنكه را كه او را يارى نمايد و خوار گردان آنكه را كه او را خوار گرداند. در اين هنگام حسان بن ثابت عرض كرد يا رسول اللّه بمن اذن بده تا درباره على عليه السّلام ابياتى بگويم تا شما آنها را بشنويد. پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بگو بميمنت و مباركى كه از طرف خداوند شامل حال شده. پس حسان بپا خواست و گفت:
اى گروه قريش گفتار مرا با حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در مورد ولايت ثابته بشنويد:
«يناديهم يوم الغدير نبيهم» .. تا آخر ابيات او كه ضمن شعراى قرن اول ذكر خواهد شد.
و نيسابورى در جلد 6 تفسير خود ص 194 حديث غدير را از او (ابو سعيد خدرى) روايت نموده و حموينى- در «فرايد السمطين» بدو طريق از عبدى از او روايت نموده و خوارزمى در مناقب ص 80  از ابى هارون عبدى از او و ابن صباغ مالكى در «الفصول المهمه» ص 27، و حافظ هيثمى در جلد 9 «مجمح الزوايد» صفحه 108 از طريق طبرانى در «الاوسط» و ابن كثير در جلد 2 تفسيرش ص 14 نقل از ابن مردويه از طريق ابى‏هارون عبدى از ابى سعيد، و در جلد 7 «البداية و النهايه» ص 349 و 350 از ابن مردويه و ابن عساكر از ابى سعيد و سيوطى در «جمع الجوامع» و تاريخ الخلفاء ص 114 و «الدر المنثور» جلد 2 ص 259 از طريق ابن مردويه و ابن عساكر و در ص 298 از ابن ابى حاتم سجستانى و ابن مردويه و ابن عساكر از او، و متقى هندى در جلد 6 «كنز العمال» ص 390 از عطيه عوفي- از او. از طريق ابن جرير طبرى بلفظ زيد بن ارقم (كه در حديث زيد از طريق نسائى مذكور شد) و در ص 403 از عميرة بن سعد؛ شهادت ابى سعيد را در روز مناشده رحبه درباره امير المؤمنين عليه السّلام بحديث غدير ذكر نموده و بدخشانى در «نزل الابرار» ص 20 از طريق طبرانى از او، و آلوسى در «روح المعانى» جلد 2 ص 349 از سيوطى از ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر، و صاحب تفسير «المنار» در جلد 6 ص 463 از ابى ابى حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر و بدر الدين محمود شهير به ابن العينى حنفى در «عمدة القارى» از طريق حافظ و احدى از عطيه عوفي از ابى سعيد، و قريبا الفاظ روايات اين گروه در موضع‏هاى خود انشاء اللّه ذكر خواهد شد.
و جزرى در «اسنى المطالب» ص 3 او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ثبت نموده است.