احد

فرهنگ واژگان فارسی به فارسی

 

یک, یکی, کسی , یگانه, یکتا

· 1 - ( اسم ) یکی یک . 2 - ( صفت ) یگانه یکتا. 3 - یکم . 4 - یکی از نامهای خدا . 5 - هر موجودی که یگانه باشد و متعددی از جنس آن نباشد و آن اخص از واحد است . 6 - اسم ذات با اعتبار تعدد صفات و اسمائ و غیب .

كلمه احد صفتي است كه از ماده وحدت گرفته شده ، همچنان كه كلمه واحد نيز وصفي از اين ماده است ، چيزي كه هست ، بين احد و واحد فرق است ، كلمه احد در مورد چيزي و كسي بكار مي‏رود كه قابل كثرت و تعدد نباشد ، نه در خارج و نه در ذهن ، و اصولا داخل اعداد نشود ، به خلاف كلمه واحد كه هر واحدي يك ثاني و ثالثي دارد يا در خارج و يا در توهم و يا به فرض عقل ، كه با انضمام به ثاني و ثالث و رابع كثير مي‏ شود ، و اما احد اگر هم برايش دومي فرض شود ، باز خود همان است و چيزي بر او اضافه نشده .

مثالي كه بتواند تا اندازه‏اي اين فرق را روشن سازد اين است كه : وقتي مي‏گويي احدي از قوم نزد من نيامده ، در حقيقت ، هم آمدن يك نفر را نفي كرده‏ اي و هم دو نفر و سه نفر به بالا را ، اما اگر بگويي : واحدي از قوم نزد من نيامده تنها و تنها آمدن يك نفر را نفي كرده‏اي ، و منافات ندارد كه چند نفرشان نزدت آمده باشند ، و به خاطر همين تفاوت كه بين دو كلمه هست ، و به خاطر همين معنا و خاصيتي كه در كلمه احد هست ، مي‏ بينيم اين كلمه در هيچ كلام ايجابي به جز در باره خداي تعالي استعمال نمي ‏شود ، ( و هيچ وقت گفته نمي‏ شود : جاءني احد من القوم - احدي از قوم نزد من آمد ) بلكه هر جا كه استعمال شده است كلامي است منفي ، تنها در مورد خداي تعالي است كه در كلام ايجابي استعمال مي‏ شود .

يكي از بيانات لطيف مولانا امير المؤمنين (عليه‏السلام‏) در همين باب است كه در بعضي از خطبه‏ هايش كه در باره توحيد خداي عز و جل ايراد فرموده چنين آمده : كل مسمي بالوحدة غيره قليل يعني - و خدا داناتر است - هر چيزي غير خداي تعالي ، وقتي به صفت وحدت توصيف شود ، همين توصيف بر قلت و كمي آن دلالت دارد ، به خلاف خداي تعالي كه يكي بودنش از كمي و اندكي نيست .