از غدیر تا مهدی علیه السلام

ثُمَّ ماذا؟
آنچه جان آدمی را می گزد و روحش را می خَلد، این است که ما از حکایت مبارک حکومت علی (علیه السلام)  چه بهره ای می بریم؟ «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت». ذکر آن وقایع و رفتارهای آسمانیِ دیروزِ علی، برای ما امروزیان، چه ثمره و فایدتی دارد؟ تسلّی خاطر است و مرهم رنج هامان و التیام عقده های فرو خفتمان؟

عدل علی را که می شنویم، آه از نهادمان برمی خیزد و کاشکی و فسوس می کنیم و دست می خاییم و دریغ می خوریم.

آرمان شهر علی، اگر تنها قصه ای شیرین باشد که آدمیان را به خودش مشغول بدارد و در گذشته میخ کوبشان کند، و حال امروزشان را هم به خاطر گذشته زیبای سپری شده تلخ کند، به چه کار می آید و چه ارزشی دارد؟

ماجرای نقل تاریخ کوفه ی علی، نقلِ نقّالان قهوه خانه ای نیست که تاریخ را برای تخدیر و تحمیق به کار می گیرند.

حکومت علی، ابزارِ نشاندن مردمان و زُل زدنشان در سوراخ تاریخ و سرگرم و سرمست شدنشان نیست.
حکومت امیرمومنان (علیه السلام)  و انسان مداری قوانین حکومتی او، با آنکه مربوط به سالیان کهن است و لیک، محرک و مهیّج آدمیان است برای چشم دوختن به آینده.

حکومت علی، ماکتی است از آرمان شهر مهدوی.

به گمان من، اگر دوران چهار ساله ی حکومت او نبود، و دستورات حکومتی حقیقی اسلام، هرچند برای لَختی و آن هم در شهری، اجرا و محقق نمی شد، شوراندنِ ذهن و دل مردمان برای همراهی کردن پُروسه انتظار و چشم در آیندده دوختنشان، چندان شدنی و ممکن نبود.

مطالعه ی غدیر در بُعد تاریخیِ صرف، و پیوند نخوردنش با مهدویت، اندیشه ای عقیم است.
بِرکه اگر به دریا نریزد محکوم به شکست و خشکی است. غدیر لاجرم باید به مهدویت پهلو بزند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، در همان سال، در همان مکان و در همان سخنرانی،  بارها این پیوند را انجام داد و غدیر را در مهدویت تندید.

انفکاک غدیر از مهدویت، جدایی قرآن از اهل بیت است و تصور «حَسبُنا غَدیر» همان سیاست «حَسبُنا کِتابُ الله» است.

اگر تجربه ی تاریخی ما، فاقد حکومت علی بود، تصور حکومت مهدوی و ویژگی هایش، تصدیق به همراه نداشت.

اگر غدیر نبود، حکایت ما، آن شاعر فرسوده احوالی را می مانْد که از یافتن انسان مأیوس شده بود و آدمیان را به خاموش کردن فانوس ها و پایان دادن کاوش ها و حفاری های انسان شناسانه فرا می خواند.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر   کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفت: می یافت نشود جسته ایم ما گفت: آنکه می یافت نشود آنم آرزوست

حافظه ی کوچهْ پَس کوچه های تاریخ آدمیان، در یکی از فرعی های خود، تجربه ی حکومتِ الهی- انسانیِ، انسان بر انسان را جای داده است. این ماکت و تجربه ی کوتاه، در آینده تفصیل و تعمیم پیدا می کند و امر الاهی و اراده خداوندی تحقق می یابد.

غدیر، زمینه ساز ظهور است.
خطبه ی غدیر، ریفرنس و مأخذ ظهور است.

«معاشر الناس» های خطبه ی غدیر،  دامنه و جغرافیای ظهور است.
«فَلْیُبَلِّغ الحاضرُ الغائِبَ» در خطبه ی غدیر، رسالت و تکلیف معتقدان به ظهور است.
« فَلْیُبَلِّغ ... الوالدُ الوَلَد» در خطابه ی غدیر، منشور و برنامه ی تربیتی- تعلیمی ظهور است.
«مَن کُنْتُ مَوْلاه فَعلیٌّ مَوْلاه» در خطابه ی غدیر، دوازده گام سلوک قرآنی است تا به « مَن کُنْتُ مَوْلاه فَالمهدی  مَوْلاه» برسد.

چنین است که تصفّح و تفحّصِ غدیر، برای ما، نه یک عادت و کلیشه و مراسم نمایشی، بلکه یک اندیشه، آرمان و مراسم آیینی است. از غدیر سال 11 هجری نمی گوییم تا در آن متوقف شویم و تاریخی شویم و پیشینه زی؛ بلکه غدیر می گوییم، غدیر می جوییم، غدیر می نوشیم، غدیر می پوشیم، غدیر می خوانیم، غدیر می دانیم، غدیر می باشیم، و غدیر می باریم، تا به مهدی برسیم.

منابع: 

هزار، علیرضا، بعد انسانی - اجتماعی غدیر، قم، دلیل ما، 1387 ش، چاپ اول، صص 141 - 144