اسناد حدیث غدیر(برگرفته از کتاب شریف الغدیر، علامه عبدالحسین احمد امینی نجفی)

در به كار بستن بحث پيرامون سند حديث غدير، نه درباره درستى و صحّت حديث، و نه به منظور اثبات تواتر آن نياز و داعى براى ما وجود نداشته، چه آنكه خود حديث فى حدّ ذاته با واقعيّت خود از هر گونه دليل و استدلال بى‏نياز است، كه را مي رسد كه صحّت آن را منكر شود؟

در حالي كه بسيارى از رجال سند آن آنانى هستند كه در صحيح مسلم و صحيح بخارى نامشان ثبت و مورد اعتماد و ثقه بودن آنها تأييد شده، و كدام عنصر لجوج و عناد پيشه را امكان آن هست كه تواتر لفظى (در جمله حديث) و تواتر معنوى (در تفاصيل) و تواتر اجمالى آن را در تمام شئون آن رد يا انكار نمايد؟! در حالي كه دور و نزديك به وقوع آن گواه و در روايت آن اتفاق نموده‏اند و اكثر مؤلفين در حديث و تاريخ و تفسير و كلام آنرا در مؤلّفات خود ثبت و ضبط نموده‏ اند و گروه ديگر اين داستان را جداگانه تدوين نموده و تأليفاتى به بار آورده‏ اند، و خلاصه آنكه اين واقعه از هنگامى كه منادى رشد و سعادت بشر با صداى روح فزاى خود آن را اعلام فرموده در فضاى احساسات و مسامع خلق تا عصر حاضر طنين افكنده و در آينده نيز به مرور قرنها و گذشتن زمان بر قرار و جاودان است، و هر كس در قبال چنين حقيقت در مقام ترديد يا انكار بر آيد به مانند كسى است كه خورشيد تابان را ناديده بگيرد و اشعه جهان آراى آن را انكار نمايد! بنابر اين انگيزه ما در ايراد اين بحث فقط بيان اين حقيقت ثابت است كه هم آهنگى و اتفاق همگان (مؤالف و مخالف) را نسبت به اين حقيقت آشكار و مهم نشان دهيم كه عموما بر صحت و تواتر اين داستان اذعان نموده ‏اند، تا خوانندگان بدانند، هر كس از اين شاهراه منحرف شود از مسير مستقيم حقيقتى جدا شده و از وجهه مورد اتفاق و اجتماع امّت اسلامى رو گردانده در حالي كه خود معتقد و معترف است كه امّت‏ اسلامى بر يك امر خبط و خلاف واقع اجتماع و اتفاق نمي كند.

 

از جمله بزرگان علماء و حفّاظ كه به صحّت اين حديث تصريح نموده‏اند:
1- حافظ، ابو عيسى ترمذى متوفاى 279 در جلد 2 صحيح خود در ص 298 بعد از ذكر حديث مزبور گويد: اين حديث، حسن و صحيح است.
2- حافظ، ابو جعفر طحاوى، متوفاى 279 در جلد 2 «مشكل الآثار» در ص 308 گويد: ابو جعفر گفته: منكرى در مقام دفع و ردّ اين حديث برآمده و پنداشته كه وقوع اين امر ممكن نيست و اشعار نموده كه هنگام بيرون شدن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله از مدينه به منظور حج كه در راه خود از غدير خم در جحفه گذشته، على عليه السّلام با آنحضرت نبوده است!!
و در اين باره حديثى را كه احمد به اسنادش براى ما روايت كرده ذكر نموده وى گفت: حديث نمود ما را جعفر بن محمّد عليهما السّلام از پدرش كه فرمود بر جابر بن عبد اللّه داخل شديم ذكرى از حديث خود در خصوص حجّ پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله به ميان آورد و سپس گفت: على عليه السّلام شتر قربانى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را از يمن آورد، و سپس بقيه حديث را ذكر نموده.
ابو جعفر گفته، اسناد اين حديث صحيح است و احدى را نسبت به راويان آن طعنى نيست و در آن حديث چنين است كه اين سخن رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام در غدير خم هنگام بازگشت آنجناب از حجّ خود به مدينه بوده، نه هنگام خروج از مدينه براى حج،!! و اين گوينده منكر به پندار خود گفته كه اين حديث در مورد اين داستان از سعد بن ابى وقاص روايت شده و اين سخن رسولخدا صلى اللّه عليه و آله در غدير خم هنگام خروج او از مدينه بسوى حج بوده نه در بازگشت از حج بسوى مدينه.
3- فقيه، ابو عبد اللّه محاملى بغدادى، متوفاى 330 صحت اين حديث را در امالى خود تأييد نموده.
4- ابو عبد اللّه حاكم متوفاى 405 روايت مزبور را به طرق متعدد آورده صحت آنرا تأييد كرده است.
5- ابو محمّد، احمد بن محمّد عاصمى در «زين الفتى» گويد: پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:
من كنت مولاه، فعلى مولاه، و اين حديثى است كه امّت اسلامى آنرا با پذيرش دريافت نموده و با اصول موافق است،
6- حافظ، ابن عبد البر قرطبى، متوفاى 463 در جلد 2 «الاستيعاب» ص 373 بعد از ذكر حديث مواخات (اعلام و اجراء آئين برادرى) و دو حديث (رايت) و (غدير) گويد: همه اينها اخبارى است كه به ثبوت رسيده.
7- فقيه، ابو الحسن ابن المغازلى شافعى، متوفاى 483 در كتاب خود «المناقب» بعد از آنكه حديث مزبور را از استاد خود ابو القاسم فضل بن محمّد اصفهانى روايت كرده گويد: ابو القاسم گفت اين حديث از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله صحيح است و آنرا حدود يكصد تن روايت نموده‏اند كه از جمله آنها عشره مبشّره است، و اين حديثى است ثابت و هيچ نقص و علتى براى آن به نظر نرسيده، على عليه السّلام مخصوص و متفرد به اين فضيلت است و احدى در اين فضيلت با آنجناب شريك نبوده است.
8- حجة الاسلام ابو حامد غزالى متوفاى 505 در «سرّ العالمين» ص 9 گويد: برهان و حجّت چهره گشود و تمام فرق (امّت اسلامى) اتفاق نمودند بر متن حديث از خطبه او (رسول خدا صلى اللّه عليه و آله) در روز غدير خم به اتفاق جميع كه آن حضرت مي فرمود:
«من كنت مولاه فعلى مولاه» سپس، عمر گفت: به. به ... تا آخر.                       
9- حافظ، ابو الفرج، ابن جوزى حنبلى، متوفاى 597 در «المناقب» گويد: علماء تاريخ اتفاق دارند بر اينكه داستان غدير بعد از بازگشت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله از حجة الوداع در هجدهم ذى حجّه بوده، در حاليكه از صحابه و صحرانشينان و ساكنين اطراف مكه و مدينه يكصد و بيست هزار تن با آنجناب بودند، و اين گروه كسانى بودند كه با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله حجة الوداع را درك نمودند و اين سخن را از او شنيدند و شعرا در اين موقع و راجع به اين داستان اشعار بسيار سرودند.
10- ابو المظفر، سبط ابن جوزى، حنفى، متوفاى 654 در تذكره خود در ص 18 بعد از ذكر حديث غدير و بيان آغاز و انجام آن و تهنيت عمر، به طرق متعدد گويد: و همه اين روايات را احمد بن حنبل در «الفضايل» با تفصيل بيشترى بررسى و روايت نموده، بنابر اين هر گاه گفته شود: روايتى كه مشتمل بر اين سخن عمر رضى اللّه عنه: اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة مي باشد ضعيف است، پاسخ آن اينست كه: اين روايت صحيح است.
11- ابن ابى الحديد معتزلى، متوفاى 655 در جلد 2 شرح نهج البلاغه ص 449 حديث تهنيت را از جمله اخباري كه در فضايل امير المؤمنين شيوع و اشتهار دارد به شمار آورده است.
12- حافظ، ابو عبد اللّه گنجى شافعى، متوفاى 658، در «كفاية الطالب» ص 15 بعد از ذكر حديث از طريق احمد گويد: احمد در مسند خود اين حديث را چنين آورده و كافى است كه مثل او يك راوى آن حديث را به سند واحد بياورد تا چه رسد به اينكه تمام طرق روايت را چنين پيشوائى جمع آورى كند و بعد از آنكه حديث مزبور را از طرق حافظ ابى عيسى ترمذى (در جامع خود) روايت نموده گويد:
حافظ دار قطنى طرق اين روايت را در جزء (مستقلى) جمع نموده، و حافظ ابن عقده كوفى كتاب جدا گانه‏اى در اين باره تأليف نموده، و اهل سير و تواريخ داستان غدير خم را روايت نموده‏اند و محدّث شامى در كتاب خود آنرا به طرق مختلفه از تعدادى از صحابه و تابعين نقل و ذكر نموده، اين موضوع را استادان بطور عالى  به من خبر دادند، و حافظ نامبرده (گنجى) داستان مزبور را در ص 17 به اسنادش از محاملى روايت نموده سپس خود گويد اين حديث مشهور و حسن است و راويان مورد اعتماد و ثقه آنرا روايت نموده‏اند، و پيوستگى اين اسنادها به يكديگر برهانى است در صحّت نقل.
13- شيخ ابو المكارم، علاء الدين سمنانى، متوفاى 736 در «عروة الوثقى» گويد: و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله به على (عليه السلام و سلام الملائكة الكرام) فرمود:  انت منى بمنزلة هارون من موسى و لكن لا نبى بعدى و در غدير خم بعد از حجّة الوداع در حاليكه شانه او را گرفته بود در حضور گروهى از مهاجر و انصار فرمود:من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.
و اين حديثى است كه همگان به صحّت آن اتفاق دارند، بنابر اين، على عليه السلام سرور اولياء شد و قلب او بر قلب محمّد عليه التحيّة و السلام بود، و بهمين راز، سرور صدّيقين يار غار پيغمبر صلى اللّه عليه و آله ابو بكر اشاره نموده، در آن هنگام كه ابى عبيدة ابن جراح را بسوى على عليه السّلام براى حضور در نزد خود فرستاد و گفت: اى ابا عبيده تو امين اين امّت هستى، من تو را به سوى كسى مي فرستم كه با آن كه ديروز او را از دست داديم (يعنى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله) هم مرتبه است، و بنابر اين سزاوار و شايسته است كه در نزد او با ادب نيكو سخن بگوئى تا پايان گفتار طولانى او.
14- شمس الدين ذهبى شافعى، متوفاى 748، كتاب جداگانه‏اى در موضوع داستان غدير تشكيل داده و در «تلخيص المستدرك» حديث مزبور را به طرق مختلف ذكر نموده و تعدادى از طرق آنرا صحيح اعلام كرده و گفته: صدر حديث متواتر است و من يقين دارم كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله آنرا (مراد جمله: من كنت مولاه ... است) فرموده، اما، جمله‏ «اللهمّ وال من والاه»زيادتى است كه در عين حال اسناد آن قوى است و گروهى از اعلام محدثين اعتماد به صحت آن نموده‏اند .
15- حافظ، عماد الدين ابن كثير شافعى دمشقى، متوفاى 774 در جلد 5 تاريخش در ص 209 به اسناد اين حديث را روايت نموده .
16- حافظ، نور الدين هيثمى متوفاى 807 در جلد 9 «مجمع الزوايد» ص 104- 109 حديث مربوط به ركبان را روايت كرده است.
17- شمس الدين جزرى شافعى، متوفاى، 833 حديث غدير را به هشتاد طريق روايت نموده و رساله خود را بنام «اسنى المطالب» كه بچاپ رسيده تنها در اثبات تواتر حديث مزبور تأليف نموده است.
و بعد از ذكر داستان مناشده امير المؤمنين عليه السّلام در رحبه گفته كه: اين حديث از اين وجه حسن است و از وجوه بسيار كه متواتررا از امير المؤمنين رضى اللّه عنه رسيده صحيح است، و از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نيز متواترا رسيده كه گروه بسيار از گروه بسيار آن را روايت نموده‏اند و كسى كه بدون اطلاع در اين علم (علم حديث) خواسته اين حديث را ضعيف قلمداد كند قابل اعتنا و حايز اعتبار نيست، چه آنكه حديث مزبور از ابى بكر صديق، و عمر بن خطاب، و طلحة بن عبيد اللّه، و زبير بن عوّام، و سعد بن ابى وقاص، و عبد الرحمن بن عوف، و عباس بن عبد المطلب، و زيد بن ارقم، و براء بن عازب، و بريدة بن حصيب، و ابى هريره، و ابى سعيد خدرى، و جابر ابن عبد اللّه، و عبد اللّه بن عباس، و حبشى بن جناده، و عبد اللّه بن مسعود، و عمران ابن حصين و عبد اللّه بن عمر، و عمار بن ياسر، و ابى ذر غفارى، و سلمان فارسى، و اسعد بن زراره، و خزيمة بن ثابت و ابى ايوب انصارى، و سهل بن حنيف، و حذيفة بن يمان، و سمرة بن جندب، و زيد بن ثابت و انس بن مالك و غير آنها از صحابه رضوان اللّه عليهم مرفوعا رسيده است، و از گروهى از آنها كه قطع به خبر آنها حاصل است صحّت آن به ثبوت رسيده و نيز مسلّم شده است كه اين گفتار از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله‏ در روز غدير خم صادر گرديده است.
18- حافظ ابن حجر عسقلانى، متوفاى 852 حديث مزبور را در «تهذيب التهذيب» در موارد متعدد و به طرق متعدد روايت نموده، از جمله در جلد 7 از كتاب مزبور ص 337، و در ص 339 خود نامبرده گويد: مؤلّف (ابو الحجّاج مزّى متوفاى 742) از آنچه كه ابن عبد البرّ ذكر نموده تجاوز نكرده است، و به همين مقدار هم ميتوان قناعت كرد، ليكن حديث موالات را از عده‏اى ذكر نموده كه فقط نام آنها را برده، و ابن جرير طبرى در تأليفى از خود آنرا جمع نموده و در تأليف نامبرده چندين برابر آنها مذكور است، و ابو العباس ابن عقده صحّت حديث را تأييد و گرد آورى طرق آنرا مورد توجه و اعتنا قرار داده و از هفتاد صحابى يا بيشتر با دقت در اسناد حديث مزبور را روايت نموده، و در جلد 7 «فتح البارى» ص 61 گويد، كسى كه بيشتر از همه مناقب حضرت على عليه السّلام را از ميان احاديث نيكو بطور مستوفى گرد آورده نسائى است در كتاب خصائص، و اما حديث: من كنت مولاه فعلى مولاه، اين حديث را ترمذى و نسائى با بررسى در اسناد آن كه جدّا داراى طرق زيادى است، روايت نموده‏اند، و ابن عقده آنها را در كتاب جداگانه‏اى قرار داده و بسيارى از اسنادهاى آن صحيح و حسن است، و روايتى از امام احمد به ما رسيده كه او گفته است: آنچه از (فضايل و مناقب) على بن ابى طالب عليه السّلام بما رسيده از هيچ يك از صحابه بمانند آن نرسيده است.
19- ابو الخير شيرازى شافعى (شرح حال او در ج 1 ص 213 گذشت) در كتاب «ابطال الباطل» كه در ردّ بر «نهج الحق» نوشته چنين گويد: و امّا آنچه كه از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله روايت شده كه در روز غدير خم ذكرى از على به ميان آورده در حالي كه دست او را گرفته بود و فرمود: الست اولى بكم من انفسكم؟ حديث مزبور در صحاح ثبت و به تحقيق پيوسته است.
20- حافظ جلال الدين سيوطى شافعى، متوفاى 911 به متواتر بودن اين حديث تصريح نموده و عدّه‏اى از علماء حديث بعد از او اين سخن را از او حكايت و نقل نموده‏اند.
21- حافظ ابو العباس، شهاب الدين قسطلانى، متوفاى 923 در جلد 7 كتاب «المواهب اللدنيّه» ص 13 گويد: و اما حديث ترمذى و نسائى: من كنت مولاه فعلى مولاه، شافعى گويد: مراد از اين ولاء، ولاء اسلام است، مانند قول خداى متعال: ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ‏ (آيه 11 /محمد: آن بدينجهت است كه خداى مولاى كسانى است كه ايمان آورده‏اند و براى كفار مولائى نيست يعنى كسى كه عذاب را از آنان دفع كند وجود ندارد) و سخن عمر: اصبحت مولى كل مؤمن يعنى: ولى كل مؤمن، و طرق اين حديث خيلى زياد است، و همه را ابن عقده در كتاب جداگانه جمع كرده و بسيارى از اسنادهاى آنها صحيح و حسن ميباشد.
22- حافظ شهاب الدين، ابن حجر هيتمى، مكى، متوفاى 974 در «الصواعق المحرقه» ص 25 در ردّ استدلال شيعه به حديث غدير گويد: و جواب اين شبهه كه قوى‏ترين شبهات آنها (يعنى شيعه) است محتاج به مقدمه ايست و مقدمه مزبور بيان حديث و مخرج آنست، بيان آن اينست كه: حديث مزبور، حديثى است صحيح و شكّى در آن نيست، چه آنكه جماعتى (از علماء حديث) مانند: ترمذى و نسائى و احمد با بررسى و دقت در اسناد آنرا روايت كرده‏اند، و طرق آن خيلى زياد است، و از اينجا است كه شانزده نفر از صحابه (پيغمبر صلى اللّه عليه و آله) آنرا روايت نموده‏اند، و در روايتى از احمد مذكور است كه اين حديث را سى نفر از صحابه- از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله شنيده‏اند و در زمان خلافت على عليه السّلام هنگامي كه با او معارضه و منازعه شد، به مدلول آن درباره او شهادت دادند،  و بسيارى از اسنادهاى آن صحيح و حسن است، و آنكه در صحّت اين حديث قدح روا داشته نبايد مورد توجه باشد و همچنين سخن آن كه در ردّ آن حديث ايراد كرده به استناد اينكه (در آن هنگام) على عليه السّلام در يمن بوده، در خور توجه و قابل اعتناء نيست، چه آنكه بازگشت آنجناب از يمن و درك حجّ با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به ثبوت رسيده است، و سخن بعضى از معترضين داير به اينكه زيادتى جمله: اللهم وال من والاه ... الى آخر ساختگى است، مردود است، زيرا اين جمله (از سخنان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله) از طرقى روايت شده كه بيشتر آن طرق را ذهبى صحيح دانسته، سپس (ابن حجر) در خصوص رد بر اين داستان در مقامى و ردّ بر تواتر آن در مقام ديگر، گويد: و لفظ (حديث مزبور) در نزد طبرانى و غير او به سند صحيح چنين است كه: پيغمبر صلى اللّه عليه و آله در غدير خم- زير درختان خطبه ايراد نمود و سپس فرمود: ايّها الناس، همانا خداوند مهربان و دانا مرا آگاه فرمود ... تا آخر حديث .
و در ص 73 «صواعق» در مقام تعداد مناقب امير المؤمنين عليه السّلام گويد: حديث چهارم- روز غدير خم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،». تا پايان حديث،
و در شرح قصيده همزيه بوصيرى در ص 221 در شرح اين بيت از قصيده او:
و على صنو النبىّ و من دين فؤادى و داده و الولاء : على برادر پيغمبر است و كسى است كه ولاء و محبت او آئين دل من است.
گويد: يعنى يارى او و دفاع از مقام او و ردّ بر آنكه با او در امر خلافت نزاع و معارضه نمود و ردّ آنان كه اجماع بر خلافت آنجناب را منظور ننمودند و آنانكه بر او خروج نمودند و در امر خلافت با او ستيزه كردند و نسبتهاى ناروائى به آنجناب دادند، در حالي كه از آن نسبت‏ها برى بود، و رعايت (دوستى و يارى) آنجناب به منظور عمل نمودن به مدلول سخن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است چه به صحّت پيوسته كه فرمود: اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، ان عليا منى و أنا منه، و هو ولى كل مؤمن بعدى .. و به منظور تأكيد دفاع از آنجناب، به واسطه زيادى دشمنان او از بنى اميّه و خوارج كه در دشنام دادن و نكوهش او مدت هزار ماه حتى بر منبرها كوتاهى نكردند، (ناظم مذكور) اين معنى را بالاخص در نظم خود آورده. و ولاء او را آئين خود قرار داده و براى تأمين همين منظور بزرگان حفّاظ نشر فضايل آنجناب را به كار بستند تا نسبت به امّت خير انديشى نموده و حق را يارى نموده باشند، و از همين نقطه نظر است كه احمد گويد: به مانند فضائلى كه درباره على بدست آمده درباره احدى (از صحابه) نيامده، و اسماعيل قاضى و نسائى، و ابو على نيشابورى، گفته‏اند: اغلب آنچه درباره على رسيده به اسنادهاى صحيح و حسن در حق هيچيك از صحابه وارد نشده، از جمله آنها روايتى است به صحت رسيده كه:
«انّ اللّه تعالى يحبّه و انّ رسول اللّه يحبّه»
يعنى همانا خداى تعالى دوست ميدارد او (على عليه السّلام) را و همانا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله دوست مي دارد او را، بلكه، ترمذى روايت نموده كه: (على عليه السّلام) محبوبترين مردم بود در نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله تا آنجا كه گويد: چون آيه مباهله (آيه 60 از سوره آل عمران) نازل گشت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله على و فاطمه و دو فرزندش را بسوى خود خواند و سپس گفت: بار خدايا، اينان اهل (خانواده) من هستند، و نيز فرموده است كه: من سرور فرزندان آدم هستم و على سرور عرب است، لكن از طرف بعضى به تصحيح محدّث معروف حاكم نسبت به اين حديث اعتراض شده است و نيز به صحّت رسيده كه (رسول خدا صلى اللّه عليه و آله) فرمود:
من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.
اين حديث را سى نفر از صحابه روايت نموده‏اند، و نيز از جمله رواياتى كه به صحّت پيوسته اينست كه خداى متعال امر فرمود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را كه: چهار نفر را دوست بدارد و خبر داد پيغمبرش را كه ذات اقدس او نيز آنها را دوست مي دارد، و ازجمله آن چهار نفر على عليه السّلام است، و نيز به صحّت پيوسته اينكه دوست نمي دارد او را مگر مؤمن و دشمن نمي دارد او را مگر منافق، و اينكه هر كس به او ناسزا بگويد، به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله گفته، و اينكه او (على عليه السّلام) نبرد مي كند بر تأويل قرآن همانطور كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نبرد فرمود بر تنزيل قرآن، و اينكه دو گروه در مورد على عليه السّلام هلاك مي شوند، دوستى كه افراط در دوستى او كند (يعنى دوستى را منتهى به غلوّ نمايد) و دشمنى كه در دشمنى او شدت و عناد بورزد، و همانا كشنده آنجناب (ابن ملجم «لع») شقى‏تر آخرين است همانطور كه پى كننده ناقه (صالح) شقى‏تر اولين است.
23- جمال الدين حسينى، شيرازى، متوفاى 1000 در كتاب اربعين خود پس از ذكر حديث غدير و نزول آيه: سَأَلَ سائِلٌ‏ در اين داستان گويد: اصل اين حديث سواى داستان حارث متواترا از أمير المؤمنين عليه السّلام رسيده و داستان حارث نيز متواترا از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله روايت شده است، داستان مزبور را جمع كثير و گروه بسيارى از صحابه روايت نموده‏اند و ابن عباس آنرا روايت كرده، سپس لفظ ابن عباس و حذيفة بن اسدى غفارى و حديث ركبان را روايت كرده است.
24- جمال الدين ابو المحاسن، يوسف بن صلاح الدين حنفى، در كتاب «المعتصر من المختصر» ص 413 گويد: ابو الطفيل واثلة بن اسقع گفت: على بن ابى طالب عليه السّلام مردم را در رحبه جمع نمود و سپس فرمود: سوگند مي دهم به خداى عزّ و جلّ هر مردى را كه سخنان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را در روز غدير خم شنيده (برخيزد و شهادت دهد).
پس جماعتى از آنها برخاستند و شهادت دادند به اينكه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در روز غدير خم فرمود:
آيا نمي دانيد كه ولايت من به مؤمنين بيشتر و سزاوارتر است از خود آنها؟؟آن حضرت اين سخن را در حال ايستاده فرمود و سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.
ابو الطفيل گويد: من از آن جمع بيرون شدم در حالتي كه از اين سخن و اين جريان در نفس خود چيزى احساس مي كردم پس زيد بن ارقم را ملاقات نمودم و آنچه را كه شنيده بودم به او خبر دادم، گفت: متّهم نخواهى بود، من (نيز) ا ين سخنان را از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله شنيدم، پس آن كسى كه خروج على عليه السّلام را به حج با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و گذشتن او را در راه به غدير خم انكار نمود، و گفت: على عليه السّلام با شتران قربانى از يمن آمد در خور توجّه و اعتنا نيست زيرا هر چند كه آنجناب هنگام خروج رسول خدا صلى اللّه عليه و آله از مدينه به قصد حج در خدمت آنجناب نبود ولى در بازگشت، با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بود به راهى كه از غدير خم مي گذشت، بنابر اين جا دارد كه اين سخنان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله در مراجعت بوده و اين نظر را حديث صحيح تأييد مي كند، كه اين گفتار رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در غدير خم هنگامى بوده كه آنجناب از حج برمي گشته و به مدينه مراجعت مي فرموده است، از زيد بن ارقم رسيده كه او گفت: چون رسول خدا صلى اللّه عليه و آله از حجة الوداع مراجعت كرد و در غدير خم نزول فرمود حسب امر آن جناب درختان را كوفتند .. و نامبرده حديث مزبور را بلفظ زيد از طريق نسائى در ج 1 ص 64 بيان داشته است.
25- شيخ نور الدين هروى، قارى حنفى، متوفاى 1014 در ج 5 «المرقاة شرح المشكوة» ص 568 بعد از روايت حديث مزبور به طرق مختلفه گويد: و حاصل كلام اينست كه اين حديث صحيح است و شكى در آن نيست، بلكه بعض از علماء حفاظ آنرا از احاديث متواتره به شمار آورده‏اند، زيرا در روايتى از احمد مذكور است كه سى نفر از صحابه آنرا از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله شنيده‏اند و در آن هنگام كه او (على عليه السّلام) در ايّام خلافتش مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود آنچه را كه درباره آنجناب (از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله) شنيده بودند درباره او شهادت دادند  ، و در ص 584  گويد: احمد آنرا در مسند خود روايت نموده و كمترين مرتبه اين حديث اينست كه حسن باشد، بنابر اين سخن آنكه داير به قدح و ترديد نسبت به ثبوت اين حديث ايراد شده و آنرا به عنوان اينكه على در آن هنگام در يمن بوده است رد كرده در خور اعتنا و قابل توجه نيست، زيرا به ثبوت رسيده كه آنجناب از يمن مراجعت و حج را با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله درك نموده است، و شايد سبب گفتار ترديد آميز اين گوينده اين بوده كه پنداشته است كه پيغمبر اين گفتار (من كنت مولاه ..)را هنگام عزيمت از مدينه به مكه و رسيدن به غدير خم فرموده است! پس از اين مرحله سخن بعض از ارباب حديث داير باينكه زيادتى جمله:«اللهمّ وال من والاه ..»ساختگى است مردود است، چه آنكه اين زيادتى از طرقى روايت شده كه بسيارى از آن طرق را ذهبى به صحت پذيرفته است.
26- زين الدين مناوى شافعى، متوفاى 1031 در ج 6 «فيض القدير» صفحه 218 گويد: ابن حجر گفته كه (حديث غدير) حديثى است كه از طرق بسيار زيادى روايت شده و ابن عقده تمام طرق آنرا در كتاب جداگانه اى جمع نموده كه بعض از آن طرق صحيح و بعض ديگر حسن است، و در بعض از طرق مذكوره تصريح نموده كه اين (يعنى سخنان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله درباره على عليه السّلام) در روز غدير خم وقوع يافته، و بزار  در روايت خود اين زيادتى را (در دنبال سخنان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله) روايت نموده كه فرمود:
«اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و احبّ من احبّه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله». و چون ابو بكر و عمر اين سخنان (پيغمبر صلى اللّه عليه و آله) را شنيدند، طبق روايتى كه دار قطنى از سعد بن ابى وقّاص نقل نموده- گفتند: «امسيت يا بن ابى طالب مولى كلّ مؤمن و مؤمنة» يعنى گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن مؤمنى و نيز با دقت در سند روايت نموده كه به عمر گفته شد: تو نسبت به على عليه السّلام حسن رفتارى مي كنى كه مانند آنرا نسبت به هيچ يك از صحابه ننموده‏اى؟ عمر گفت: همانا او (على عليه السّلام) مولاى من است، سپس بعد از روايت حديث نزول آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» در روز غدير، گويد: هيثمى گفته كه رجال احمد ثقه هستند، و در موضع ديگر گفته: رجال او رجال صحيح هستند و مصنف (سيوطى) گفته: حديث متواتر است.
27- نور الدين حلبى شافعى، متوفاى 1044، در جلد 3 «السيرة الحلبيّة» ص 302 آنچه را كه داير به صحّت حديث و ورود آن به سندهاى صحيح و حسن از ابن حجر است ذكر كرده و قابل توجّه نبودن سخن آن كسى را كه در صحّت حديث قدح كرده و يا ذيل آن را ساخته دانسته نقل نموده و ورود آن را از طرقى كه بسيارى از آن طرق را ذهبى به صحت پذيرفته، بيان داشته است.
28- شيخ احمد بن باكثير مكّى، شافعى، متوفاى 1047 در كتاب «وسيلة المآل في عدّ مناقب الآل» بعد از روايت حديث مزبور به لفظ حذيفة بن اسيد، و عامر ابن ليلى، و ابن عباس، و براء بن عازب گويد: اين حديث را بزار به رجال صحيح از فطر بن خليفه با دقت در طريق روايت نموده و نامبرده ثقه است، و نيز از امّ سلمه رضى اللّه عنها روايت كرده، سپس لفظ امّ سلمه و بعد لفظ سعد بن ابى وقّاص را ذكر نموده، بعد از آن گويد: دار قطنى در فضايل از معقل بن يسار رضى اللّه عنه با دقت در طريق آورده كه گفت: از ابى بكر رضى اللّه عنه شنيدم كه مي گفت: على بن ابى طالب عترت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله است يعنى از آنها است كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله تاكيد فرموده بر تمسك بآنها و پيروى راه آنها، زيرا آنها ستارگان درخشان راه (سعادت) هستند، هر كه از آنها پيروى كند (بسر منزل سعادت) راه يافته است، و ابو بكر او را مخصوص به اين فضيلت دانسته، به علت اينكه آنجناب در اين‏ شأن و مرتبت امام و پيشوا است و در شهر علم و عرفان است، و بالنتيجه، او امام ائمه و عالم امّت است، و گوئى، ابى بكر اين روش را از اختصاص دادن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آن حضرت را در روز غدير خم در ميان همگان به خصوصياتى كه ذكر شد اتخاذ نموده است، و اين حديث صحيح است و ترديدى در آن نيست و هيچگونه شكى كه منافى آن باشد، در آن وجود ندارد و اين حديث از گروه بسيارى از صحابه روايت شده و شيوع و اشتهار كامل يافته.
و تنها در شهرت آن مجمع حجّة الوداع كافيست، شيخ الاسلام عسقلانى رحمه اللّه تعالى گويد: حديث: «من كنت مولاه ...»را ترمذى و نسائى با دقت در طريق روايت نموده‏اند و طرق خيلى زيادى دارد، و ابن عقده تمام طرق حديث مزبور را در كتاب جداگانه‏اى جمع نموده، و بسيارى از اسنادهاى آن صحيح و حسن است، دلالت بر اين معنى دارد آنچه كه ابو الطفيل رضى اللّه عنه روايت كرده كه: على رضى اللّه عنه و كرم وجهه در دوران خلافتش مردم را در رحبه كه موضعى است در عراق جمع كرد سپس بپا خاست و حمد و ثناى الهى را بجا آورد تا پايان روايت .
29- شيخ عبد الحق دهلوى بخارى، متوفاى 1052 در شرح المشكات گفتارى دارد كه مفاد و ترجمه آن اينست: و اين حديث بدون شك و ترديد صحيح است جمعى مانند ترمذى و نسائى و احمد آنرا روايت نموده‏اند، و طرق آن بسيار است شانزده نفر از اصحاب (پيغمبر صلى اللّه عليه و آله) آنرا روايت كرده‏اند، و در روايتى مذكور است كه: سى تن از صحابه آنرا از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله شنيدند و در زمانى كه آنحضرت در ايّام خلافت مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود به آنچه شنيده بودند درباره على عليه السّلام شهادت دادند، و بسيارى از اسناد آن صحيح و حسن است، و اظهارات آن كس كه در صحت آن سخن گفته قابل توجّه و اعتنا نيست، و همچنين گفتار بعض از معترضين باينكه. زيادتى جمله: «اللّهمّ وال من والاه ..»ساختگى است! چه آنكه به طرق مختلفه روايت شده كه اكثر آن طرق را ذهبى به صحّت پذيرفته است‏.                       
30- شيخ محمود بن محمّد شيخانى، قادرى مدنى در كتاب «الصراط السوىّ في مناقب آل النبىّ» گويد: و از جمله حديثهاى صحيح كه وارد شده گفتار رسول خدا صلى اللّه عليه و آله است درباره على رضى اللّه عنه من كنت مولاه فعلى مولاه، ترمذى و نسائى و امام احمد و غيرهم با دقت در طريق آنرا روايت كرده‏اند، و چه بسا حديث صحيحى هست كه استادان نامبرده نياورده‏اند.
و اما آنچه كه تنها اهل بدعتها از اسماعيليه   در بلاد يمن بزعم خود گفته‏اند و با اين گفتار خود با اهل جمعه و جماعت و سنن مخالفت ورزيده‏اند: چه آنكه آنها در مورد اين فرمايش رسول خدا صلى اللّه عليه و آله روز غدير خم يعنى هنگام بازگشت آنجناب از حجّة الوداع كه بعد از جمع نمودن اصحاب اين جمله را: «الست اولى بكم من انفسكم»سه بار بر آنها تكرار فرمود و آنها در جواب آنجناب تصديق و اعتراف مي نمودند و سپس دست على رضى اللّه عنه را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه، اللهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و اخذل من خذله، و انصر من نصره و ادر الحقّ معه حيث دار». گفته‏اند كه مولى در اين حديث بمعنى اولى است، نه ناصر، و نه ساير معانى مشتركه آن، مدعى اين معنى از فرقه اسماعيليه گويد: جز اين نيست كه اراده پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اين بوده كه همان سمتى كه از ولاء (اولويت در تصرف) براى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بر مردم هست براى على عليه السّلام نيز مسلّم است، و جمله نخست از گفتار پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را «الست اولى بكم من أنفسكم»سند (و دليل) بر اين مدّعى قرار داده است، مدعى اين معنى نيز گويد: اگر (مراد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله) از مولى ناصر، يا آقا و سيّد و غير آن مى‏بود نيازى به جمع كردن صحابه و گواه گرفتن آنها نداشت! و موجبى نداشت كه دست على را بگيرد و بلند كند! زيرا، اين را همه كس مي دانست، و احتياجى نبود به دعاى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله درباره او به اللهم وال من والاه تا آخر آن.
و نيز مدعى گويد: كه چنين دعائى در خور كسى نمي شود مگر امام معصوم و مفترض الطاعه بعد از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله باشد مدّعى به دلائل گذشته و به دليل قرار دادن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله حق را تابع و پيرو على عليه السّلام نه متبوع او، و اين مقام شايسته نيست جز براى آن كس كه فرمانبردارى و عصمت او واجب باشد، مدعى گويد: بنابر اين (دلايل و براهين) ثابت است كه: على رضى اللّه عنه تنها وصىّ است و وصايت او از طرف رسول خدا صلى اللّه عليه و آله منصوص است، و خلافت آن كس كه بر او پيشى گرفت معصيت و نافرمانى است، افتراء (ادعاء) مدعى تمام شد.
علامه امينی در اينجا می گويد: به تحقيق احاديث صحيح و حسن گذشت، و در آن احاديث تمام آنچه مدعى ذكر نموده نيست، بلكه از آنچه ما ذكر كرديم آنچه به صحت پيوسته عبارتست از (جمله)
من كنت مولاه، فعليّ مولاه‏و (جمله)اللهمّ وال من من والاه‏و (جمله):إنّ اللّه ولي المؤمنين، و من كنت وليّه، فهذا وليّه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره‏.
و نيز صحيح از آنچه ما ذكر نموديم اين سخن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است: كه به مردم فرمود: آيا مي دانيد (تصديق داريد) كه من اولى (سزاوارتر) به ولايت مؤمنين هستم از خود آنها؟ گفتند بلى يا رسول اللّه فرمود: هر كس من مولاى اويم، على عليه السّلام مولاى او است، بار خدايا: دوست بدار آنكه را كه او را دوست مي دارد، و دشمن بدار آنكه را كه او را دشمن مي دارد و نيز اين سخن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است كه فرمود: مانند اينست كه دعوت شده‏ام و دعوت را اجابت نموده‏ام، و همانا من وا گذاشته‏ام در ميان شما دو چيز خطير و گرانبها را: كتاب خدا و عترتم: اهل بيتم. پس مراقب باشيد چگونه بعد از من درباره آن دو رفتار مي نمائيد؟ (آن دو) هرگز جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، سپس فرمود: همانا خداوند مولاى من است، و من وليّ هر مؤمن هستم، سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى اويم، اين وليّ او است، بار خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن بدارد آنكه را كه او را دشمن دارد، و نيز صحيح از آنچه ما ذكر كرديم، اين سخن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله است كه فرمود: آيا من بهر مؤمنى اولى (سزاوارتر) از خود او نيستم؟ گفتند:
بلى هستى، در اين موقع فرمود: پس همانا اين (اشاره به على عليه السّلام) مولاى كسى است كه من مولاى اويم، خدايا دوست بدار دوستان او را، و دشمن بدار دشمنان او را پس از اين جريان عمر رضى اللّه عنه او را (على عليه السّلام) ملاقات كرد و گفت: گوارا باد تو را، صبح و شام نمودى در حاليكه مولاى هر مرد و زن مؤمن هستى، تمام شد آنچه (از اخبار و روايات صحيح و حسن) بدست آمده و در آنچه ذكر شد، چيزى از  اختراعات مدّعى و افتراهاى او وجود ندارد.
31- سيد محمّد برزنجى، شافعى، متوفاى 1103 در تأليف خود «النواقض» گويد: بدان كه، شيعه ادعا مي كنند كه اين حديث نصّى است آشكار و نمايان در امامت على رضى اللّه عنه، و اين مهم‏ترين شبهه ‏هاى آنها است، و مقداري كه (از حديث مذكور) ما ذكر نموديم: «من كنت مولاه، فعلى مولاه‏، بدون آن زيادتى‏ (اللهم وال من والاه ..)صحيح است و از طرق بسيار روايت شده است .
32- ضياء الدين مقبلى، متوفاى 1108 حديث غدير را در كتاب خود «الابحاث المسدّدة في الفنون المتعدّده» از احاديث متواتره و قطعى بشمار آورده است.
سيد امير محمّد صنعانى در كتاب «الروضة النديّه- شرح التحفة العلويه»- گويد: و حديث غدير نزد بيشتر از پيشوايان حديث متواتر (شناخته شده) است، حافظ ذهبى، در «تذكرة الحفّاظ» در شرح حال طبرى گويد: محمّد بن جرير (طبرى) درباره حديث غدير كتابى جداگانه تأليف نموده است، ذهبى گويد: من بر آن كتاب دست يافتم و از بسيارى طرق آن دچار دهشت شدم!!
و نيز ذهبى در شرح حال حاكم (از او نقل نموده كه) گويد: حديث مزبور داراى طرق نيكوئى است، كه طرق آنرا جداگانه تصنيف و جمع نموده‏ام.
سپس گويد: استاد مجتهد، ضياء الدين صالح بن مهدى مقبلى (كه در حرم خداوند «مكه» مسكن گزيده) در «ابحاث خود» حديث غدير را در احاديث متواتره كه جمع نموده به شمار آورده، و نامبرده از پيشوايان علم و تقوى و انصاف است، و با انصاف پيشوايان حديث داير به تواتر آن ديگر لزومى ندارد كه با ايراد طرق آن ايجاد ملال شود، بلكه براى تيمّن و تبرّك به ذكر بعضى از آنها پرداخته ميشود.
33- شيخ محمّد صدر العالم در كتاب «معارج العلى فى مناقب المرتضى» چنين گويد: سپس بدان كه حديث موالات در نظر سيوطى رحمه اللّه بطوريكه در «قطف الازهار» ذكر نموده متواتر است، لذا من خواستم طرق آنرا وارسى كنم تا اين تواتر آشكار گردد...
34- سيد ابن حمزه، حرّانى، دمشقى، حنفى، متوفاى 1120 حديث غديررا در كتاب خود «البيان و التعريف» جلد 2 ص 136 و 230 از طريق ترمذى و نسائى و طبرانى و حاكم و ضياء مقدسى روايت نموده سپس گويد: سيوطى گفته كه حديث متواتر است.
35- ابو عبد اللّه زرقانى، مالكى، متوفاى 1122 در جلد 7 «شرح المواهب» ص 13 بعد از ذكر كلام مصنف مذكور در ص 300- گويد: و مخصوص فرمود (رسول خدا صلى اللّه عليه و آله) او (على عليه السّلام) را به سبب زيادتى علم او، و دقايق استنباط و فهم او، و حسن سيرت و صفاى سريره او، و اخلاق كريم او، و استوارى و استحكام قدم او- (تا آنجا كه گويد): و طبرانى و غير او به اسناد صحيح آورده‏اند كه:رسول خدا صلى اللّه عليه و آله خطبه در غدير خم ايراد فرمود هنگام بازگشت از «حجة الوداع» و آن موضعى است در جحفه سپس حديث را ذكر نموده و در حديث مزبور است:
اى مردم، همانا خداوند مولاى من و من مولاى اهل ايمان هستم و من به اهل ايمان اولى (سزاوارتر) هستم از خود آنها، پس هر كه من مولاى اويم، على عليه السّلام مولاى او است، بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن دار دشمنان او را و يارى كن كسى را كه او را يارى نمايد، و خوار نما كسى را كه او را خوار نمايد و او را محور و مدار حق قرار ده، و بعضى پنداشته‏اند كه زيادتى‏ «اللهمّ وال من والاه ..»ساختگى است و اين پندار مردود است به اينكه اين جمله‏ها از طرقى آمده كه بسيارى از آن طرق را ذهبى به صحت پذيرفته و دار قطنى از سعد روايت كرده كه چون ابو بكر و عمر اين كلمات (پيغمبر صلى اللّه عليه و آله) را شنيدند، گفتند: گرديدى اى پسر ابى طالب مولاى هر مرد و زن مؤمن، سپس داستان نزول آيه: سَأَلَ سائِلٌ .. را پيرامون قضيّه ذكر نموده و شرح حال ابن عقده را ذكر و او را ستوده سپس گويد: و اين حديث متواتر است، شانزده نفر صحابى آنرا روايت نموده‏اند  ، و در روايتى از احمد مذكور است كه: سى تن صحابى اين خطبه و سخن را از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله شنيدند و هنگامى كه على عليه السّلام در ايام خلافتش مورد معارضه و منازعه واقع شده بود به آنچه شنيده بودند براى آنحضرت شهادت دادند، بنابر اين سخن كسى كه بر صحّت آن معترض و يا داستان مزبور را رد نموده به اعتبار اينكه على عليه السّلام در يمن بوده- قابل توجه و التفات نيست، زيرا به ثبوت رسيده كه آنجناب از يمن مراجعت فرمود و با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله «حجة الوداع» را درك فرمود.
36- شهاب الدين حفظى شافعى، يكى از شعراى غدير است در قرن دوازدهم نامبرده در كتاب ذخيرة الاعمال فى شرح عقد جواهر اللآل- گويد: اين حديث صحيح است و شكى در آن نيست، ترمذى و نسائى و احمد آنرا روايت كرده‏اند و طرق آن بسيار است، امام احمد رحمه اللّه گويد: و سى تن صحابى هنگامى كه على عليه السّلام در ايام خلافتش مورد معارضه و منازعه قرار گرفته بود به اين حديث براى آنحضرت شهادت دادند.
37- ميرزا محمّد بدخشى در كتاب «نزل الابرار» ص 21 گويد: اين حديث صحيح و مشهور است، و نسبت به انكار صحت اين حديث سخن نگفته مگر متعصّب انكار پيشه كه سخن او بى‏اعتبار است! چه آنكه حديث مزبور طرق بسيار زيادى دارد و ابن عقده تمام طرق آنرا در كتاب جداگانه جمع نموده و ذهبى به صحت بسيارى از طرق آن تصريح نموده، و تعداد بسيارى از صحابه آنرا روايت نموده‏اند.
38- مفتى شام، عمادى حنفى، دمشقى، متوفاى 1171 در كتاب «الصلاة الفاخره» ص 49 حديث مزبور را از احاديث متواتره به شمار آورده، و به طوريكه در آغاز كتابش متعرّض است، حديث مزبور را از ده تن و بيشتر از استادان به نقل از ترمذى و بزّار و احمد و طبرى و ابى نعيم و ابن عساكر و ابن عقده و ابى يعلى روايت كرده است.
39- ابو العرفان- صبّان شافعى، متوفاى 1206 در كتاب «اسعاف الراغبين» در حاشيه نور الابصار ص 153 بعد از روايت حديث گويد: سى تن صحابى آنرا از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله روايت نموده، و بسيارى از طرق آن صحيح يا حسن است.
40- سيد محمود آلوسى بغدادى، متوفاى 1270 در جلد 2 كتاب «روح المعانى» ص 249 گويد: بلى در نزد ما به ثبوت پيوسته كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در حق امير عليه السّلام در آنجا (يعنى غدير خم) فرموده: «من كنت مولاه فعلى مولاه»، و بر اين جمله چنانكه در بعضى روايات هست اضافه فرموده، ليكن در جميع آنچه روايت شده بر آنچه ادعا دارند از امامت كبرى و زعامت عظمى دلالتى نيست   و در جلد 2 ص 350 صحت آنرا از قول ذهبى نقل نموده.
و نيز از ذهبى نقل كرده كه گفت: همانا جمله: «من كنت مولاه»متواتر است و متيقن است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله آنرا فرموده، و اما: جمله: «اللهمّ وال من والاه»، زيادتى است كه اسناد آن قوى است.
41- شيخ محمّد، حوت، بيروتى، شافعى، متوفاى 1276 در كتاب «اسنى المطالب» ص 227 گويد: حديث: «من كنت مولاه، فعلى مولاه»، اصحاب سنن جز ابى داود، آنرا روايت نموده‏اند، و احمد آنرا روايت كرده، و صحت آنرا اشعار نموده‏اند، و بلفظ: «من كنت وليّه، فعلى وليّه»نيز روايت شده، و احمد و نسائى و حاكم آنرا روايت و صحت آنرا اشعار نموده‏اند.
42- مولوى، ولىّ اللّه لكنهوى در كتاب (مرآت المؤمنين في مناقب اهل‏بيت سيد المرسلين) بعد از ذكر حديث به طرق متعدد كلامى ايراد نموده كه مفاد و ترجمه آن اينست: و بايد دانست كه اين حديث صحيح است و داراى طرق عديده است، و آنكس كه در صحت آن سخنى دارد خطا نموده! زيرا حديث مزبور را جمعى از علماء حديث مانند ترمذى و نسائى، با دقت در طريق روايت نموده‏اند، و جمعى از صحابه در ايّام خلافت على عليه السّلام آنرا براى آنجناب شهادت داده‏اند سپس حديث مناشده و گيرا شدن نفرين (حضرت على عليه السّلام) را ذكر نموده!
43- حافظ معاصر، شهاب الدين، ابو الفيض، احمد بن محمّد بن صديق حضرمى در كتاب خود «تشنيف الاذان» ص 77 گويد: و اما حديث: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه»، اين حديث از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به تواتر رسيده است، از روايت قريب شصت نفر، اگر اسنادهاى همه آنها را بياوريم بسيار طولانى خواهد بود! ولى از نظر تمام نمودن فايده به ذكر آنها كه با دقت در طريق آنرا روايت نموده‏اند اشاره مي نمائيم، و هر كس بخواهد بر طرق و اسنادهاى اين روايت وقوف يابد به كتاب ما در متواتر رجوع نمايد.
وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا، لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ‏الْعَلِيمُ. وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ‏يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ‏إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ‏.سوره انعام آيه 115، 116