اشعار مرحوم ژوليده‌ي نيشابوري

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمانِ الرَّحيمِ‏

(1)

الحَمدُ و الثَّناءُ

حمد و ثنای الهی

اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذى عَلا فى تَوَحُّدِهِ وَدَنا فى تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ  فى سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فى اَرْكانِهِ، وَاَحاطَ بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عِلْماً وَ هُوَ فى مَكانِهِ  وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَميداً لَمْ يَزَلْ، مَحْموداً لايَزالُ (وَ مَجيداً لايَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعيداً وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ). بارِئُ الْمَسْمُوكاتِ وَداحِى الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُالْأَرَضينَ وَالسّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائكَةِ وَالرُّوحِ

Normal
0

false
false
false

EN-US
X-NONE
FA

/* Style Definitions */
table.MsoNormalTable
{mso-style-name:"Table Normal";
mso-tstyle-rowband-size:0;
mso-tstyle-colband-size:0;
mso-style-noshow:yes;
mso-style-priority:99;
mso-style-parent:"";
mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt;
mso-para-margin-top:0cm;
mso-para-margin-right:0cm;
mso-para-margin-bottom:10.0pt;
mso-para-margin-left:0cm;
line-height:115%;
mso-pagination:widow-orphan;
font-size:11.0pt;
font-family:"Calibri","sans-serif";
mso-ascii-font-family:Calibri;
mso-ascii-theme-font:minor-latin;
mso-hansi-font-family:Calibri;
mso-hansi-theme-font:minor-latin;
mso-bidi-font-family:Arial;
mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

به فــرموده خـــاتم الانبيــاء                به وادي خم طبق امـــر خدا
شد آماده منبر ولـــي از جهان              خلايق به گِردش، نبي بر فراز
به ابلاغ امـــر خداي کـــريم               محمـّد در آن اجتمــاع عظيم
چنان غنچه اي لعل لب باز کرد           سخن را بدين گونه آغاز کرد
ستايش ســزاوار ذات خداست              که يکتا و تنها و هستي نماست
خدايي که بر ملک هستي ملوک           بود دولت سبط و سير و سلوک
خدايي که هستي همه زان اوست         حيات و مماتش برفرمان اوست
احاطه است  او کران تا کران                 که او چيــره باشد به پيونـدگـان
بود رحمتش بر جهاني شمول                  به خوان عطايش سعادت وصول
خدايي که در انتقـــام عذاب                     به فرداي محشــر بود بـي شتاب
بود مؤمــنين را به کف اختيار             به خلق جهان است پروردگـــار
ستايش به هر حال او را سزاست         که او آفــــريينده ي ماسِواست

 

اَلْعاصِمُ لِلصّالِحينَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحينَ، وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنينَ وَرَبُّ الْعالَمينَ.
الَّذِى اسْتَحَقَّ مِنْ كُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ يَشْكُرَهُ وَيَحْمَدَهُ (عَلى‏ كُلِّ حالٍ).
أَحْمَدُهُ كَثيراً وَأَشْكُرُهُ دائماً عَلَى السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ  وَالرَّخاءِ.

پس او را بود اين نيايش زمن         سپاس فراوان ستايش زمن
هرآنچه که فرمان دهد آن کنم          اطاعت از او از دل و جان کنم
به خشنوديش برگ و بر مي دهم             که در خط تسليم سَر مي دهم
چنان شايقم من به فرمانبري             که ترسان از اويم  در داوري
که او کبريايي است هستي نشان             زمکرش نماند کسي در امان
که عدلش شامل بيش و کم            که برکس از او ره ندارد ستم

وَأُقِرُّلَهُ عَلى‏ نَفْسى بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَأُؤَدّى ما أَوْحى بِهِ إِلَىَّ حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لايَدْفَعُها عَنّى أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ - لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَنى أَنِّى إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَىَّ (فى حَقِّ عَلِىٍ) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَتَعالَى الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَاللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ.
 

امر إلهي في موضوع هامّ

فرمان الهی برای مطلب مهم

 

گواهي دهد جمله اعضاي من    که من عبد، اوست مولاي من
هر آنچه وظيفه شدم عهد دار    به وحي خداوند ليل و النهار
به انجام اکنون رسانم که من    بشيرم من ازقادر ذوالمنن
مبادا عذابي رساند مرا     که نتوان کسي زو رهاند مرا
اگرچه مرا ذات حق هست اوست   عِنانِ همه هَستيم دستِ اوست
خدايي که وَحيش به من مُنجَلي است   که فرمانِ او بهرِ نصبِ علي است
اگر سَرپيچم زِفرمانِ او     ننوشيده ام مي به پيمانِ او
ندا آمد از سوي ربِ جليل                   که فرمود بر من چنين جَبرَئيل
به من گشت اعلامِ اَمري خطير    که گويم شما را به خُمِّ غَدير
نسازي اگر احياي فرمان بري    نکردي تو تکميل، پيغمبري
بگو آنچه گفتيم و از کس مترس      که پشت و پناهت خدا هست و بس
هم اکنون شما را کنم با خبر    که نخل رسالت شود باربَر
زِجبرئيل شد وحي بر من سه بار              که اجرا کنم امر پروردگار
به من امر شد تا که در اين مکان      سفيد و سيه را بگويم عَيان
به هر کس منم رهبر راستين    بود جاي من را علي جانشين
خدا داده در دستِ او حکمِ تام    که باشد پس از من شما را امام
به من نسبتش هست ز امرِاِلَه    چو هارون و موسي در اين جايگاه
که از بعد من نيست پيغمبري    که بر امت خود کند رهبري
که بعد از خدا و نبي بر شما    بُوَد او به حق رهبري ره گشا
خدا کرده اين آيه نازل به من    که او مي دهد دينِ کامل به من
علي بعد من بر شمايان ولي ست             که نور حق از قلبِ او منجلي است
هر آنکس که برپا بدارد نماز    ولي شما هست در امتياز
وَلي شما با هزاران خضوع             ببخشد گدا را به حال رکوع
نگيني که بر ملک هستي سَر است    که زينت فرا بهر انگشتر است
مُسلَّم بُوَد اين عمل بر شما    علي داد انگشترش بر گدا
گواهي دهم من به علم يقين    که بين شما از يسار و يمين
خدا دوست تر از علي نيست، نيست   شما را به جز او ولي نيست، نيست
ملامت بود در جهان کارشان    دل من بود خون زِآزارشان
يکي مي زند سنگ بر سر مرا    بخواند يکي زود باور مرا
که اينها همه بهر من منجلي است    که پاداش خويشي من با علي است
تمايل بر او ميل ذات خداست    پذيرش از او اصل جلب رضاست
خدايي که خوانده پيمبر مرا     علي را نموده برادر مرا
دوباره به من وحي شد از خدا    که اي عقلِ کُل، خاتمُ الانبياء
به ابلاغ امر خدا کن شتاب              کز ابلاغ آن مي شوي کامياب
بر اين راستا جاي تأخير نيست    که سر پيچي از آن زِتدبير نيست
اگر امر ما را نسازي بيان              رسالت نکردي بي حق بي گمان
بگو آنچه گفتيم از بيش و کم    نگهدارت خالقِ ذوالنِّعَم
هم اکنون شما را پيام آورم    پيام آور از جانب داورم

فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِكَ فيهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ اللَّهَ
قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصارِ
وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَى الْبادى وَالْحاضِرِ، وَ عَلَى‏الْعَجَمِىِّ وَالْعَرَبىِّ، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوكِ، وَالصَّغيرِ وَالْكَبيرِ، وَ عَلَى‏الْأَبْيَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ
عَلى‏ كُلِّ مُوَحِّدٍ، ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ.

( بخش 3 )

بدانيد که اين آيه در شأن اوست    كه هم اول و آخر او نکوست
به ژرفاي دل درک مطلب کنيد    اطاعت از اين گفته ي رب کنيد
که ما را به فرمان پروردگار     بُوَد اين علي صاحب اختيار
به هر جا بُوَد جاي من، جاي اوست   که اصل رسالت تَوَلّاي اوست
به خِيل مهاجر به انصار خويش     که آگه ضميرند از نوش نيش
به صحرا بود هر که چادر نشين    عجم يا عرب از يسار و يمين
به آزرده و بَرده، خُرد و کِبار    به آب و به خاک و به باد و به نار
به زرد و به سرخ و سياه و سفيد         به آنچه خدا در جهان آفريد
اطاعت از او بر بدي غالب است   تَوَلّاي او بر همه واجب است
در اين آخرين اجتماع عظيم    به امر خداوند حي قديم
بُوَد آخرين بار اي مرد و زن    که لب مي گشايم به نقدِ سخن
به فرمان پروردگار مجيد    همه گوش باشيد و گردن نهيد
بگويم شما را که داناستَم    به هرکس که من مير و مولاستَم
علي بعد من مير و مولاي اوست      که تأئيد هستي به امضاي اوست
چو هستي بُوَد پاي بستِ علي    امامت بُوَد نازِ شصتِ علي
امامت بُوَد عين پيغمبري    که بر نسل من مي کند همسري
امامت گران هديه ي پربهاست    که بر قلب هر شيعه فرمان رواست
دوامش بود تا صف رستخيز    به نزد خدا و پيمبر عزيز

لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَهُمْ، وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ اللَّهُ
(عَلَيْكُمْ) وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَاللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِى الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَأَنَا أَفْضَيْتُ بِما عَلَّمَنى رَبِّى مِنْ كِتابِهِ وَحَلالِهِ وَ حَرامِهِ إِلَيْهِ .

هر آنچه خداوند عالي مقام    سپرده به من از حلال و حرام
همه در يدِ قدرتِ اين عليست    که از نور او عالمي منجليست
هم اکنون شما را بشارت دهم    بشارت به درکِ عبادت دهم
شماريد او را که او برتر است    علي بينِ خوبانِ عالم سَراَست
زِ دانش هر آنچه خدا داده ام    خدا داده را بَر علي داده ام
به پرهيزگاري علي اَقدَم است    که او در حريم خدا مَحرَم است
علي رهبر و سرپرست شماست    به حل مُهِّمات دستِ خداست
شما را کند او به حق رهبري    بود راستين حُجّت داوري

أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ (لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَى الْايمانِ بى أَحَدٌ)،
وَالَّذى فَدى رَسُولَ‏اللّهِ بِنَفْسِهِ، وَالَّذى كانَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ
وَلا أَحَدَ يَعْبُدُاللّهَ مَعَ رَسُولِهِ
مِنَ الرِّجالِ غَيْرُهُ.

به ايمان نظيرش به عالم مجو    کسي گوي سبقت نبرده از او
علي آنکه خوابيد جاي رسول    که ايمن بماند زِ قوم جهول
علي اولين فاتح سرفراز    بُوَد هَمرَهِ من به گاهِ نماز
ابر مرد تاريخ کوشيدن است    که کارش خدا را پرستيدن است
علي در طاعت به گرمي بسفت     که در جاي من شام هجرت بخفت
پذيرفت جان را فدايم کند    زچنگال دشمن رهايم کند
بزرگش شماريد زيرا خدا    پذيرفته او را کند پيشوا
بود او امام و رضايش به جاست   که جلب رضايش، رضاي خداست
به عالم هرآنکس به او منکر است   اگر چه مسلمان بُوَد کافر است
نگردد به حق توبه ي او قبول    شفاعت از او گر نمايد رسول
نيامرزد او را خداي کريم    دهد کيفرش با عذابي اليم
به همراه او باش و خائف مباش    علي را به عالم مخالف مباش
بسوزد در آتش به امر خدا    هر آنکس که باشد زِ خَطَّش جدا

وَمَنْ شَكَّ فى واحِدٍ مِنَ الْأَئمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِى الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَالشَاكُّ فينا فِى‏النّارِ.

چو قدر علي را نسنجيده است    قبول رسالت نگرديده است
امامت پس از من از آنِ عليست   که نور امامان از او منجليست
که رَدِّ علي رَدِّ آنان بُوَد     مرا در مثل اين علي، جان بُوَد
زِ جبرئيل آمد مرا اين پيام    که برتو فرستد خدايت سلام
هر آنکس بود با علي در ستيز    بُوَد خار، نزد خداي عزيز

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِيّاً وَالطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدى (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَ‏الْحَوْضَ.

هر آنکس که هستم منش سرپرست   بود سرپرستش علي تا که هست
بود او وصي و برادر به من    به ارشاد امت برابر به من
که بر او  ولايت خدا داده است    که او رهبري پاک و آزاده است
علي پاک و از خلق عالم سراست   که از نسل او يازده گوهر است
به وقت پرستش به وقت سپاس   خدا راز قرآن و عترت شناس
که قرآن و عترت از اين اتصال    بود بين آنان جدايي محال

أَلاإِنَّهُ لا «أَميرَالْمُؤْمِنينَ» غَيْرَ أَخى هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنينَ بَعْدى لاَِحَدٍ غَيْرِهِ.

خطابم بود بر شما مسلمين    اميري جز او نيست بر مؤمنين
اميري علي را به عالم سزاست    که اين واژه خواندن به غيرش خطاست
سر از خط او در جهان بر ندار    که امرش بود امر پروردگار

ثم قال: «ايهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلى‏ بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قالوا: اَللَّهُ و رَسُولُه.ُ
فَقالَ: اَلا من كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ و
عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

( بخش 4 )

چو اين دُر ناياب احمد بسفت    سپس رو به امت همي کرد و گفت
چه کس از شما بر شما برتر است   به گفتند الله و پيغمبر است
چو دندان شکن يافت احمد جواب   چنين کرد با امت خود خطاب
برآنکس که او را منم سرپرست   علي سرپرستش بود تا که هست
دعا کرد و فرمود با کردگار    که اي در جهان صاحب اختيار
علي بعد من جانشين من است    وصي و برادر قرين من است
به هر کس که با او ستيزد ستيز    که او مي دهد نيک از بد تَمييز
که او بنده خالص خالق است    به فرمانبري خدا شايق است
علي حافظ دين و قرآن بود    که عارف زمعيار ايمان بود
کسي که بحق ناز دارد عليست    ز بيراهت باز دارد عليست
همانا بحق او بود مقتدا     هدايتگران را بود پيشوا

.اَللَّهُمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىّ
وَلِيِّكَ عِنْدَتَبْيينِ ذالِكَ وَنَصْبِكَ إِيّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً)، (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَالْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى
الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ) اَللَّهُمَّ إِنِّى أُشْهِدُكَ أَنِّى قَدْ بَلَّغْتُ

ولايت که کردي مرا واصلش    الهي تو خود کرده اي ام نازلش
که اين آيه را لطف تو شامل است   که دين شما با علي کامل است
تو گفتي بگو در بر خاص و عام    که شد با علي نعمت ما تمام
چو شيرين ز پيغام ما کام شد    پسند خدا دين اسلام شد
که اسلام دين جهاني بود    که هم در عيان و نهاني بود
بدانيد شکّي در اين گفته نيست   جز اسلام ديني پذيرفته نيست
هرآنکس که سرپيچد از دين من   ز آداب و اعمال آئين من
عذابي مسلم بر او وافر است    به فردا ز دررنده و کافر است

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما أَكْمَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ دينَكُمْ بِإِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ
وَبِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدى مِنْ صُلْبِهِ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَالْعَرْضِ عَلَى‏اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَأُولئِكَ
الَّذينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ (فِى‏الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ) وَ فِى النّارِهُمْ خالِدُونَ،
(لايُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ يُنْظَرونَ)
مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِىُّ، أَنْصَرُكُمْ لى وَأَحَقُّكُمْ بى وَأَقْرَبُكُمْ
إِلَىَّ وَأَعَزُّكُمْ عَلَىَّ، وَاللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَأَنَاعَنْهُ راضِيانِ. وَ ما
نَزَلَتْ آيَةُ رِضاً (فى الْقُرْآنِ) إِلاّ فيهِ، وَلا خاطَبَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا إِلاّ
بَدَأ بِهِ، وَلانَزَلَتْ آيَةُ مَدْحٍ فِى‏الْقُرْآنِ إِلاّ فيهِ، وَلا
شَهِدَ اللَّهُ بِالْجَنَّةِ فى (هَلْ أَتى عَلَى الْاِنْسانِ) إِلاّلَهُ، وَلا أَنْزَلَها
فى سِواهُ وَلامَدَحَ بِها غَيْرَهُ

( بخش 5 )

پس از من امامت از آن عليست   که تکميل دين خدا را وليستچ
ولايت زنسل علي منجليست    امامان بر حق زنسل عليست
کسانيکه از او بپيچند سر    روند از جهالت به راهي دگر
زيانکار نفس و ز در رانده اند    به فرداي محشر به گِل مانده اند
به هنگام جمع حساب حصول    عبادت از آنان نگردد قبول
بود رد او رد ذات احد     در آتش مخلد بود تا ابد
علي از شمايان به وقت خطر    عزيز است و يار است و نزديکتر
خدا نسيت يک دم جدا از علي    که هستيم هر دو رضا از علي
به قرآن سخن هر کجا از رضاست   به شأن علي چون علي مقتداست
به هر کجا خدا گويد از مؤمنين    بود اين علي مؤمن اولين
کسي که به قرآن خدايش ستود   بدانيد غير از علي کس نبود
به وصفش خدا داده قدر و بها    برات بهشت از براي شما
بود هل اتي شاهد او سخن    که نازل به شأن علي شد نه من
شما را کنون بخت همسنگر است   که همچون مني پاک پيغمبر است
وصيم علي و علي مقتداست    امامان بعد از علي اوصياست

مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ إِبْليسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلا
تَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أَعْمالُكُمْ وَتَزِلَّ أَقْدامُكُمْ، فَإِنَّ آدَمَ
أُهْبِطَ إِلَى‏الْأَرضِ بِخَطيئَةٍ واحِدَةٍ، وَهُوَ صَفْوَةُاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ،
وَكَيْفَ بِكُمْ وَأَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْكُمْ أَعْداءُاللَّهِ، أَلاوَإِنَّهُ لايُبْغِضُ
عَلِيّاً إِلاّشَقِىٌّ، وَلا يُوالى عَلِيّاً إِلاَّ تَقِىٌّ، وَلايُؤْمِنُ بِهِ إِلاّمُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ وَ فى عَلِىٍ - وَاللَّهِ - نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْر: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنْسانَ لَفى خُسْرٍ) (إِلاّ عَليّاً الّذى آمَنَ وَ رَضِىَ بِالْحَقِّ وَالصَّبْرِ). مَعاشِرَالنّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ اللَّهَ وَبَلَّغْتُكُمْ رِسالَتى وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبينُ
مَعاشِرَالنّاسِ، (إتَّقُوااللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَلاتَموتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُون).

مورزيد رشکي به حق حبيب    که شيطان بود مسير فريب
که در گوش آدم سخنها بخواند    که او را زگلزار جنت براند
که ورزيدن رشک طغيان کند    که پا را به کردار لغزان کند
که مانند آدم به امر حبيب    سقوط از فرازت بود بر نشيب
شمايان شمائيد واين آشناست    که خصم خدا در ميان شماست
بگويم به هرکس که باشد عزيز   کند با علي بي سعادت ستيز
نخواهد علي را کس سرپرست    که اين کار نايد زهر بت پرست
علي سرپرست است و غمخوار و يار   به پرهيزکار و به هر رستگار
هرآنکس که بي نقص و آلايش است   به زير لوايش در آسايش است
به حق خداي جهان آفرين    که والعصر قرآن به خلق زمين
که پيدا به ما اين عبارت بود    بشر بي علي در خسارت بود
به جز صالحان ولايت مرام    نخوانند او را پس از من امام
همه در زيانند غير از علي    به بيراهه رانند غير از علي
گواهم بود ذات ناديده ام    که پيغام او را رسانيده ام
که کار رسولان به پوشيدن است   پيام خدا را رسانيدن است
به تقوا بکوشيد در بندگي    که بر تو ببخشد برازندگي

(باِللَّهِ ما عَنى بِهذِهِ الْآيَة ِإِلاَّقَوْماً مِنْ أَصْحابى أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَأَنْسابِهِمْ، وَقَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ عَلى‏ مايَجِدُ لِعَلِىّ فى قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ‏اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْلوكٌ فِىَّ ثُمَّ فى
عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ، ثُمَّ فِىالنَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ
الَّذى يَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِكُلِّ حَقّ هُوَ لَنا

( بخش 6 )

زاصحاب خود در کمين علي    شناسم من از منکرين علي
ولي رازشان منم پرده پوش    که هر نيش نيش است و هر نوش نوش
عيار عمل بسته به ياري است    که از حب و بغض علي جاري است
بدانيد اي راهيان حضور     که نور علي آمد از من ظهور
بود نور من نور عزوجل     که در روشنايي ندارد خلل
از اين نور باشد به فتحاً قريب    امامان بعد از علي را نصيب
تجلي اين نور با يک مرام    به مهدي موعود گردد تمام
امامي که حق خدا و رسول    کند از عدو عدل و دادش وصول

مَعاشِرَالنّاسِ،
أُنْذِرُكُمْ أَنّي رَسُولُ اللَّهِ قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِىَ الرُّسُلُ
أَفَإِنْ مِتُّ أَوْقُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ؟ وَمَنْ يَنْقَلِبْ
عَلى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّاللَّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِى اللَّهُ الشّاكِرينَ (الصّابِرينَ)

کنون بر شمايم رسول خدا    شد شهره بر خاتم الانبياء
رسولان پيشين حق بر حق اند    همه تابع قادر مطلقند
مبادا پس از من عقب گردتان    شود باعث بدترين دردتان
زاسلامتان از شما مرد و زن    مبادا گذاريد منت به من
که يک منّتي جهان خارتان    کند جمله اعمالتان را تباه

مَعاشِرَالنّاسِ، لاتَمُنُّوا عَلَىَّ بِإِسْلامِكُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَى‏اللَّهِ فَيُحْبِطَ
عَمَلَكُمْ وَيَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَنُحاسٍ، إِنَّ رَبَّكُمْ لَبِا الْمِرْصاد. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدى أَئمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى‏النّارِ وَيَوْمَالْقِيامَةِ لايُنْصَرونَ

هرآنکس شود منتش بارور    شود آتش دوزخش شعله ور
بگويم شما را به علم يقين    هماره خدايت بود در کمين
دهم آگهي بر شما بعد من    بود پيشوايانتان در زمن
که سازند از راه بيراهتان    به تزوير و نيرنگ گمراهتان
که اين قوم جاني ترين دشمن است   که بيزار زآنان خدا و من است
که آنان به همراه هم پايشان    به فردا به دوزخ بود جايشان
که هستند جزء صحاب صحيف    که تنها کسي نيست آن را حريف
کنون بر صحيفه ببايد نظر    که اعمال ما را شما رد ثمر
به شاهي مبدل به وقت درود    شود اين امامت به زودي زود
که خشم الهي به غارتگران    سپس باز نفرين بر غاصبان
که بر منکرين ولايت مدام    جهنم بود آتشش مستدام
که بر انس و جن روز محشر سزاست   که بر حق علي و علي با خداست

إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَنى وَنَهانى، وَقَدْ أَمَرْتُ عَلِيّاً وَنَهَيْتُهُ (بِأَمْرِهِ). فَعِلْمُ الْأَمْرِ
وَالنَّهُىِ لَدَيْهِ، فَاسْمَعُوا لاَِمْرِهِ تَسْلَمُوا وَأَطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَانْتَهُوا لِنَهْيِهِ تَرشُدُوا، (وَصيرُوا إِلى‏ مُرادِهِ) وَلا تَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ.

پس از من به فرمان رب جلي بود   بود اين مهم دست مولا علي
به فرمان او جمله گردان نهيد    که او هست بر حق مراد مريد
اطاعت از او برشما در شمار    بود بازدارنده از کيد نار
پيچيد سر را زفرمان او     که کافر بود روي گردان او
هرآنکس بر اهدافش آرد پناه    به گمراهيش ره نپويد گناه
به فرمان ذات خداي حکيم    صراط علي هست خود مستقيم
که راه من از بعد من راه اوست    امامان پس از او دل آگاه اوست
بود يازده تن به صد احتشام    پس از اين علي پيشوا و امام
پس از حمد بي حد رسول امين    علي را نشان داد بر مسلمين
بگفتا که سر نزد حق سوده ام    چنانچه خدا خواست آن بوده ام
به شأن امامان بود بعد من    همي امر و نهي خداي زمن
که آنان همه اولياي درند    به بود و نبود شما رهبرند

مَعاشِرَالنّاسِ، أَنَا صِراطُ اللَّهِ الْمُسْتَقيمُ الَّذى أَمَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ،
ثُمَّ عَلِىٌّ مِنْ بَعْدى. ثُمَّ وُلْدىمِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ (الْهُدى)، يَهْدونَ إِلَى الْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلونَ

( بخش 7 )

طبق فرمان خداوند حکيم    بر شما هستم صراط المستقيم
بعد من راه علي راه منست    راه فرزندان آگاه منست
يازده تن بعد او باشد امام    پيشوايان بشر از خاص و عام
پس قرائت کرد آن نيکو خصال    سوره حمد خداي لايزال
گفت سر بر درگه حق سوده ام    چون خدا را شامل اين سوره ام
هست در شأن امامان بعد من    طبق فرمان خداي ذي منن
امامان امين ره و آگهند     ستيزندگان جملگي گمرهند

أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ
ذَكَرَهُمُ اللَّهُ فى كِتابِهِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: (لاتَجِدُ قَوْماً يُؤمِنُونَ
بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّاللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْكانُوا آبائَهُمْ أَوْأَبْنائَهُمْ أَوْإِخْوانَهُمْ أَوْعَشيرَتَهُمْ، أُولئِكَ كَتَبَ فى قُلوبِهِمُ الْإيمانَ) إِلى آخِرالآيَةِ.

خدا گفته در وصف ايمانيان    که هستند ايمن به حصن امان
کساني ميان شمايند سرند    که آيات حق را گل باورند
که آنان خدا را نکو بنده اند    به ايثار و رحمت برازنده اند
هرآنکس علي را محب دل است   عيارش به نزد خداوند کامل است
بود چونکه پاکيزه او را سرشت    قدم مي گذارد به باغ بهشت
به توصيفشان هست سنگ محک   سلام فرشته درود ملک
درآييد اينک به باغ بهشت    مپيچيد سر از خط سرنوشت
که اين نازشست خدا و نبي است   که باغ جنان از محب عليست
گراميست پاداش پروردگار    که بر حق بود صاحب ذوالفقار
در آتش بود بي گمان منزلش    بود هر که بغض علي در دلش
زبانه کشد آتش از بهرشان    که آتش کند ناله از قهرشان
اگر امتي را در آتش برند    که او را به اعمال کيفر دهند
ه نفرين برآيد زدل آه شان    به آنان که کردند گمراهشان
شما سفره ي قهر حق چيده ايد   زخشم الهي نترسيده ايد
بسوزيد آن سان که دل سوختيد   سخن برخلاف حق آموختيد

أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِىَّ. أَلا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَى‏الدِّينِ.
أَلا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ.
أَلا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها، أَلا إِنَّهُ غالِبُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ وَهاديها
أَلاإِنَّهُ الْمُدْرِكُ بِكُلِّ ثارٍ لاَِوْلِياءِاللَّهِ

( بخش 8 )

شما را به مهدي بشارت دهم    به نامش صفا بر عبارت دهم
بود مشتق از اسم من اسم او    بود روح من زينت جسم او
اطاعت از او اطاعت داور است    که او بر شما آخرين رهبر است
زبُن برکند نجل ظلم و فساد    جهان را نمايد پر عدل و داد
جهان را ز عدلش مسخر کند    که بيدادگر خاک بر سر کند
کند پاک و پاکيزه روي زمين    به نابودي جمله ي مشرکين
که پيمانه ها او بگيرد بکف    ز صهباي هستي ز درياي ژرف
به هر کس به معيار انجام کار    دهد مزد و پاداش در روزگار
زسوي خدا برگزيده است او    به عين اليقين هم رسيده است او
کلام متينَش کلام خداست    ز آيات آنچه نشانه به جاست

مَعاشِرَالنّاسِ
إِنّى قَدْبَيَّنْتُ لَكُمْ وَأَفْهَمْتُكُمْ، وَ هذا عَلِىٌ يُفْهِمُكُمْ بَعْدى. أَلاوَإِنِّى
عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتى أَدْعُوكُمْ إِلى مُصافَقَتى عَلى بَيْعَتِهِ
وَ الإِقْرارِبِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدى. أَلاوَإِنَّى قَدْ بايَعْتُ اللَّهَ
وَ عَلِىٌّ قَدْ بايَعَنى. وَأَنَا آخِذُكُمْ بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ (إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ
إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُاللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ. فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ،
وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً)

( بخش 9 )

به غير از علي نيست در روزگار    نماينده ذات پروردگار
که آنچه بگويد خدايي بود    سخن هاي او کبرايي بود
نشاني بود او ز هستي نشان    که آيات حق دارد از او نشان
علي خود نشان خدا ديدن است   به عالم سزاوار باليدن است
که اين گفته کردگار شماست    علي صاحب اختيار شماست
ظهورش بود همچو من بي گمان   براي شما حرف پيشينيان
دهم آگهي من به خرد و کبار    بود بعد من حجت کردگار
که آئينه کبريايي عليست    به قلب شما روشنايي عليست
به پيروزي او نيابي تو دست    که او را نباشد به عالم شکست
بدانيد تنها علي در زمين    ولي خدا هست بر مؤمنين
به کار خلايق علي داورست    که در داوري از خلايق سراست
در باب قدر علي سفته ام    که آنچه خدا گفته من گفته ام
علي هست رهواره رهتان    کند از بد و خوب آگاهتان
کنون وقت آن شد که همت کنيد   علي را شنا سيده بيعت کنيد
بود بر شما او پس از من امام    که سرپيچي از امر او شد حرام
که بالاترين دست، دست خداست   ولي راه او را علي رهنماست
دل و جانتان مي شود منجلي    ببنديد پيمان اگر با علي
که پيمان او را خدا طالب است    که بر هر پليدي علي غالب است
هرآنکس به عالم شود يار او     خدا مي شود يار و غمخوار او

أَلاوَإِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ
بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلى قَوْلى وَتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ
وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّى وَتَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَمِنِّى
وَلا أَمْرَ بِمَعْروفٍ وَلا نَهْىَ عَنْ مُنْكَرٍ إِلاَّمَعَ إِمامٍ مَعْصومٍ
مَعاشِرَالنّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ
وَعَرَّفْتُكُمْ إِنَّهُمْ مِنِّى وَمِنْهُ

( بخش 10 )

تو را امر معروف کوشش سزاست   که در امر منکر پژوهش سزاست
ولايت سرآغاز سنجيدن است    که مزد پيامم رسانيدن است
مخاطب شمائيد اي حاضرين    که آنرا رسانيد به غائبين
به آنکه نداند سفارش کنيد    که با من در اين امر سازش کنيد
بکوشيد و باشيد نزد خدا    نگه دار اين خطبه پربها
شما آنچه گفتم به آيندگان    رسانيد از من به ملک جهان
که گفتار من گفته خالق است    خوش آنکس که بر درک او شائق است
که امر به معروف و منکر از اوست   علي ساقي و نص کوثر از اوست
نو را هيچ کاري نگردد درست    بدون امامان ز روز نخست
امامان همه نسل پاک عليست                 که قرآن به تعبيرشان منجليست

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّكُمْ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُونى بِكَفٍ واحِدٍ فى وَقْتٍ واحِدٍ،
وَقَدْ أَمَرَنِىَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِكُمُ الْإِقْرارَ بِما
عَقَّدْتُ لِعَلِىّ َميرِالْمُؤْمنينَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّى وَ مِنْهُ
عَلى ما أَعْلَمْتُكُمْ أَنَّ ذُرِّيَّتى مِنْ صُلْبِهِ. فَقُولُوا بِأَجْمَعِكُمْ: «إِنّا سامِعُونَ
مُطيعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَرَبِّكَ
فى أَمْرِ إِمامِنا عَلِىّ أَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ
نُبايِعُكَ عَلى ذالِكَ بِقُلوُبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَأَيْديناعلى‏
ذالِكَ نَحْيى‏ وَ عَلَيْهِ نَموتُ وَ عَلَيْهِ نُبْعَثُ.

( بخش 11 )

شما را بيعت فراخوانده ام    فرا چون کتاب خدا خوانده ام
دهيد از صفا دست در دست من   که هستِ علي هست از هستِ من
ببنديد پيمان که محکم کند    به حق، حق او را مسلم کند
امامان بعد از علي رهبرند    که ذريه من به هر سنگرند
هرآنکس که از من کند پيروي     خدا اجر او را دهد معنوي
همه يکصدا در جواب نبي    به بيعت فشردند دست علي
بگفتند از جان و دل تابعيم    به عهدي که بستيم ما صادقيم
همه با ولايت نفس مي کشيم    ولايت شعار از ره بنشينيم
بميريم ما با ولاي علي     که هستي عالم فداي علي
زگفتار تو اي رسول خدا    شدي سوي توحيدمان رهنما
به دست و زبان جمله همت کنيم   که با روح و جان تو تبعيت کنيم
چو اقرار زآنان پيمبر گرفت    زتو نخل اسلام ما برگرفت
به غير از گروهي که جاني شدند   همه پيرو راه ثاني شدند

مَعاشِرَالنّاسِ، ماتَقُولونَ؟ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ كُلَّ صَوْتٍ وَ خافِيَةَ
كُلِّ نَفْسٍ، (فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها)
وَمَنْ بايَعَ فَإِنَّما يُبايِعُ اللَّهَ، (يَدُاللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ)

سپس لعل لب را نبي باز کرد    چنين آخر خطبه آغاز کرد
شما امت خاتم الانبياء     چه گوييد در پيشگاه خدا
خداي که ناخوانده را خوانده است   به کنه صفاتش خرد مانده است
هرآنکس که فرمانش اجرا کند    به خيرش در لطف حق واکند
مرو بي علي راه، گمراهي است    که راه علي، راه آگاهي است
علي را بيعت بسي محتواست    زهي بيعتش بيعت با خداست
علي دست حق است در آستين    که دست خدا هست بالاترين
بدين سان علي گشت بر ما امام   نبي کرد بر خلق حجت تمام
به آنان که بردند فرمان او    دعا کرد پيغمبر راستگو
طلب کرد آمرزش اين و آن    ز خلّاق يکتا و هستي نشان

پايان

 

-->