اعتراض و انكار در غدير خم‏

(فلاني) بود كه در روز غدير خم وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مرا براى ولايت نصب كرد1، او و رفيقش  با هم گفتگو كردند. او گفت: «در اينكه كار پسر عمويش را بالا ببرد هيچ كوتاهى نمى ‏كند». و ديگرى گفت: «در اينكه بازوى پسر عمويش را بلند كند هيچ كوتاهى نمى‏ كند».

همچنين در حالى كه من منصوب شده بودم به رفيقش گفت: «اين واقعا كرامت و بزرگى است». رفيقش با تندى به او نگاه كرد و گفت: «نه بخدا قسم، ابدا اين سخن او را گوش نمى ‏دهم و از او اطاعت نمى ‏كنم». سپس به او تكيه داد و با تكبّر به راه افتادند و رفتند. خداوند هم بعنوان وعيد و منع او در باره‏اش چنين نازل كرد:

فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى، وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى، ثُمَّ ذَهَبَ إِلى‏ أَهْلِهِ يَتَمَطَّى، أَوْلى‏ لَكَ فَأَوْلى‏، ثُمَّ أَوْلى‏ لَكَ فَأَوْلى2، «نه تصديق كرد و نه نماز خواند بلكه تكذيب كرد و پشت نمود. سپس با حال تبختر نزد اهل خود رفت. دورى از خير دنيا براى تو باد! دورى از خير آخرت براى تو باد»!

  • 1. «ج»: ولايت مرا اعلان كرد.
  • 2. سوره قيامت: آيات 31 تا 35. آيه «أَوْلى‏ لَكَ فَأَوْلى‏ ...» در روايت عيون اخبار الرضا عليه السّلام: ج 2 ص 39 بصورت بالا معنى شده است.
منابع: 

أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 351