امامان(ع) اوصیاء حق پیامبر(ص)

«فرازهای زیارت جامعه کبیره» محور بحث در مجموعه مقالات «در آستان امامان(ع) بود» در این سلسله مقالات امام شناسی عمیق از نگاه معصومین(ع) مورد بحث است. در این مقاله فراز «اوصیاء نبی اللّه» را عنوان قرار می دهیم.
سلام بر شما امامان که اوصیاء پیامبرید.

 

واژه اوصیاء

واژه «اوصیاء» جمع «وصی» است. وصایت در لغت به معنای وصل چیزی به چیز دیگر است. مقائیس اللّغة گوید: «وصی اصل یدل علی وصل شی ء بشی ء»(1) معنای عرفی وصیت سفارش است و از همین ریشه گرفته شده است چون در وصیت انسان سفارش می کند بعد از مرگش کارهائی برای او انجام دهند و به دیگر عبارت موصی کارش را به وصی منتقل می کند و یا کارهای قبل از مرگ را به بعد از آن متصل می نماید.
این معنای خاص وصیت است، در قرآن کریم این واژه در معنای عام سفارش هم به کار رفته است «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر...؛(2) یکدیگر را سفارش به حق و سفارش به صبر می نمایند.»
«و وصینا الانسان بوالدیه حسنا...؛(3) و انسان را سفارش کردیم که نسبت به والدین رفتار شایسته داشته باشد.»
و... و...
در این فراز از زیارت جامعه کبیره مراد از اوصیاء همان وصایت به معنای خاص است یعنی آنکه پیامبر اکرم(ص) امیرمؤمنان(ع) و فرزندان معصومش را جانشینان خود قرار داد.

 

ضرورت وصایت و وصی از نگاه عقلی

بدون تردید پیامبری که مکتب حیات بخش اسلام را با رنجها و زحمتهای فراوان مطرح و تثبیت کرد، بدون جانشین آنرا رها نمی کند، پیامبری که به خود اجازه نمی دهد حتی برای چند روزی که در مدینه نیست، جانشین نداشته باشد چگونه امّت را بعد از خودش بدون جانشین بگذارد.

بدین ترتیب کسی که منکر تعیین وصی و اعلام آن از سوی رسول اکرم(ص) است یا باید منکر رنج رسالت شود و بگوید چون پیامبر اکرم(ص) اذیت و آزاری برای تبلیغ دین تحمل نکرد، به حفظ آن علاقه ای نداشت و آن را رها کرد یا باید بگوید پیامبر اسلام برای نشر آئین خود رنج فراوانی کشید لیکن آنقدر بی تدبیر و بی برنامه بود که هیچ برنامه و تدبیری برای پس از خود نداشت. با اندکی تأمّل در می یابیم که این اشکال به مدبر نظام هستی یعنی پروردگار متعال نیز وارد است «نعوذ بالله و نستجیربه» در حالی که خلیفه اول و دوم آن چنان آینده نگر، برنامه ریز و دلسوز بودند که اصرار داشتند تکلیف وصی و جانشین خود را قبل از مردنشان روشن کنند.(4)
بنابراین بی تردید پیامبر فکری به حال «وصی» بعد از خودش کرده است این فکر و طرح نمی تواند واگذاری امر وصایت به مردم باشد، زیرا تجربه جنگهای خونین دهها ساله اوس و خزرج می گوید واگذاری چنین مسئله مهمی به مردم پیامدی جز جنگ و خونریزی را در پی نخواهد داشت و این چیزی است که پیامبر اکرم(ص) شدیداً از آن بیم داشت.
از سوی دیگر باید بین وصی و مورد وصیّت سنخیت باشد، هیچ عالمی چاپ کتاب خود یا تصحیح و تعلیقه بر آن را به شخص عامی و بی سواد وانمی گذارد چنانکه هیچ تاجر یا صاحب شرکتی اداره امور تجارت یا شرکت را به فردی ناآشنا نمی سپارد با این حساب باید وصی پیامبر
به این ترتیب پذیرش ضرورت وصایت ما را به امیر مؤمنان(ع) می رساند و نیازی به براهین نقلی نیست.

 

ادله نقلی وصایت مولی علی(ع)

لیکن بحمد اللّه ده ها دلیل نقلی داریم که پیامبر اکرم(ص) امیرمؤمنان علی(ع) و بعد از آن حضرت یازده فرزند معصومش را به عنوان جانشینان بعد از خود معرفی کرده است. در اینجا از میان آنهمه تنها به بیان سه نص متواتر در این زمینه اکتفاء می کنیم:

 

1ـ حدیث دار

در آغاز بعثت بعد از علنی شدن دعوت حضرت نبی اکرم دستور داد که غذائی آماده کنند و همراه آن شیری ترتیب دهند سپس چهل و پنج نفر از سران بنی هاشم را دعوت نموده و از این رهگذر راز نهفته را آشکار کند روز اول زمینه برای اعلان این امر فراهم نشد روز دوم این سفره گسترانیده شد حضرت پس از ستایش خداوند فرمود:
به راستی هیچگاه راهنمای یک جمعیت به کسان خود دروغ نمی گوید به خدائی که جز او خداوندی نیست من فرستاده خدا به سوی شما و عموم جهانیان هستم آنگاه فرمود: فرزندان عبدالمطلب! من جوانی را نمی شناسم که ارمغانی بهتر از آنچه که من برایتان آوردم آورده باشد، من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام و خدایم مرا مأمور کرده شما را به جانب او بخوانم. آنگاه فرمود: «فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم» پس کدامیک از شما مرا به این امر کمک و پشتیبانی می کنید تا برادر و وصی و جانشین من باشد.
«فاحجم القوم جمیعاً» همگی سکوت کردند سکوتی که نشان از عدم پذیرش این دعوت الهی داشت اینجا مولی علی(ع) برخاست و فرمود: انا یا نبی اللّه اکون و زیرک علیه؛ ای پیامبر خدا من آماده پشتیبانی از شما هستم، طبق یک نقل پیامبر(ص) دستور داد که حضرت بنشیند و سپس گفتار خود را سه بار تکرار کرد و هر سه بار امیرمؤمنان علی(ع) اعلام آمادگی کرد اینجا بود که پیامبر اکرم(ص) اعلام کرد:
«انّ هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له واطیعوه» مردم این علی برادر و وصی و جانشین من است میان شما از او حرف شنیده و مطیعش باشید.
این حدیث معروف به حدیث الدار یا حدیث بدء الدعوة است. دو مطلب در مورد این حدیث گفتنی است:
1ـ این حدیث از جهت سند معتبر است و بزرگان اهل سنت آنرا روایت کرده اند که در پاورقی آدرس دقیق کتابهای آنها را آورده ایم.(6) برخی از بزرگان از مورخان اهل سنت مثل ابن اثیر این حدیث را مسلّم گرفته است(7) و ابوجعفر اسکافی معتزلی در کتاب نقض العثمانیه تصریح به صحت این حدیث دارد.(8) بنابر این تشکیک در صحت سند این حدیث کاری نادرست و غیر محققانه است.
2ـ از عجائب اینست که «طبری» در تاریخش تصریح دارد که پیامبر(ص) فرمود: «فایکم یوازرنی علی هذا الامر ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم.»
اما همین طبری در تفسیر «وصیی و خلیفتی» را حذف کرده و «کذا و کذا»(9) آورده است این یعنی تحریف تاریخ و دخالت گرایش عقیدتی خاص در بیان تاریخ!
ابن کثیر دمشقی هم در البدایة و النهایة نقل تفسیر طبری را آورده است نه تاریخش را!(10)
و محمد حسنین هیکل هم در کتاب حیاة محمد جمله: «و ان یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم» و نیز جمله ای که پیامبر اکرم(ص) به مولی علی(ع) فرمود که: «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه» را به کلی حذف کرده است.(11)
تذکر این نکته بدان جهت است که پژوهشگران حقایق تاریخی هشیار باشند تا به دام تحریف نیفتند و با استعانت از تحقیق عمیق و استفاده از محققان دقیق در پی حقایق تاریخی باشند.

 

2ـ حدیث منزلت

از جمله نصوص وصایت حدیث منزلت است. امیرمؤمنان علی(ع) در غزوه تبوک به دستور پیامبر اکرم(ص) در مدینه ماند تا در غیاب پیامبر اکرم امور مدینه را سامان داده آنرا از خطرات برهاند اقامت مولی(ع) در مدینه توطئه گران را سخت ناراحت کرد زیرا فهمیدند که با وجود علی(ع) و مراقبتهای پیگیر او دیگر نمی توانند به کام خود برسند بر این اساس خواستند با شایعات دروغین مولی را از چشم بیاندازند. مولی جهت ابطال تهمت آنها سلاحش را برگرفت و محضر پیامبر(ص) شرفیاب گردید و محضر پیامبر(ص) عرضه داشت که منافقان می پندارند که از من ناراحتی و مرا جانشین گذاشتی تا از دست من راحت گردی!!
پیامبر اکرم(ص) فرمود: دروغ می گویند من ترا جانشین خودم قرار دادم، برگرد به مدینه و مدیریت خاندان خود و مرا به عهده گیر.
«افلا ترضی یا علی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لانبی بعدی» آیا خشنود نیستی که منزلتت نسبت به من همانند جایگاه هارون نسبت به حضرت موسی است جز اینکه پس از من پیامبری نیست همانطوری که او وصی و جانشین بلافصل موسی بود تو نیز جانشین و خلیفه پس از من هستی.
در صحت و تواتر این حدیث تردیدی نیست، بزرگان اهل سنت در کتابهای خود آنرا آورده و به صحت آن شهادت داده اند، در پاورقی آدرس دقیق گفتارشان را می بینید.(12)
محدث بزرگ مرحوم سید هاشم بحرانی در کتاب غایة المرام صد حدیث از دانشمندان اهل تسنن به این مضمون آورده است.
در صحت سند این حدیث کافی است که سعد وقاص که از دشمنان مولی علی(ع) است حدیث منزلت را یکی از سه افتخارات مولی می شمرد وقتی که آرزوی داشتن آنها را می داشت زمانی معاویه برای اخذ بیعت برای یزید وارد مکه شد، در دار الندوه انجمن تشکیل داد که در آن شخصیتهائی از صحابه پیامبر(ص) گرد آمده بودند او سخنش را با بدگوئی از مولی آغاز کرد و انتظار داشت سعد نیز با او در این کار همگام گردد لیکن سعد رو کرد به معاویه و گفت من هر موقع سه نقطه درخشان از زندگی علی(ع) را یاد می کنم از صمیم دل می گویم ای کاش این سه فضیلت از آن من بود. این سه فضیلت عبارتند از:
1ـ روزی که پیامبر(ص) به علی گفت تو نسبت به من همانند هارونی نسبت به موسی جز اینکه پس از من پیامبری نیست.
2ـ در یکی از روزهای جنگ خیبر پیامبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و رسول او را دوست دارند او فاتح خیبر است و پابه فرار نمی گذارد.
3ـ روز مباهله با مسیحیان نجران پیامبر(ص) علی و فاطمه و حسن و حسین را دور خود گرد آورد و گفت پروردگارا اینان اهلبیت من هستند.(13)
جالب تر آنکه خود معاویه این حدیث را به عنوان افتخار مولی علی(ع) یاد می کند، کسی از او سؤالی را پرسید او گفت از علی بپرس او اعلم است او گفت جواب تو نزدم محبوب تر از جواب علی است!!
معاویه به او گفت بد سخنی گفتی تو جواب کسی را ناخوش داری که...پیامبر(ص) به او فرمود: انت منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انه لانبی بعدی ؛ او شخصیتی است که هرگاه برای عمر مشکلی پیش می آمد سراغ او می رفت و از او کمک می گرفت.(14)
گفتنی است که حدیث منزلت محل صدورش تنها جنگ تبوک نیست بلکه پیامبر در حجة الوداع(15) در منی(16) و در روز غدیرخم(17) روز سنت مؤاخاة (18) و روز مباهله (19) به هنگام بازگشت با غنائم خیبر (20) و در موارد دیگر نیز فرموده است.(21)
و این خود دلیل روشنی است که جانشین امیرمؤمنان علی(ع) منحصر به همان روزهائی که پیامبر اکرم(ص) مدینه را ترک گفت نبوده است.
این از جهت سند. اما از جهت دلالت، دلالت حدیث بر وصی بودن و جانشین بودن مولی علی(ع) روشن است حدیث می گوید تمام مقاماتی که هارون برادر حضرت موسی در عرصه جانشینی از حضرت داشت به استثنای نبوّت همه آنها را دارد. حضرت هارون منصب وزارت را داشت چون حضرت موسی از خداوند خواست «واجعل لی وزیراً من اهلی هارون اخی»(22) پروردگارا از اهل بیت من هارون را برای من وزیر قرار ده.
مقام رسالت و نبوت را داشت چون حضرت موسی(ع) از خداوند خواست که «واشرکه فی امری؛(23) او را در امر رسالت شریک من قرار ده.»
هارون در غیبت موسی خلیفه و جانشین او بود چنانکه می فرماید: و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح ولاتتبع سبیل المفسدین.(24)
موسی به برادر خود هارون گفت تو در میان قوم من خلیفه و جانشین من باش و مصلح باشد و از مفسدان پیروی مکن به این ترتیب حدیث متواتر منزلت می گوید تمام مناصبی که هارون نسبت به حضرت موسی داشت به استثنای نبوت و رسالت همه آنها را علی دارد. این یعنی اثبات وصایت مولی علی(ع).

 

3ـ حدیث غدیر

دیگر نص متواتر در این زمینه حدیث متواتر غدیر است حدیثی که بحمد اللّه «شناسنامه شیعه» است و با افتخار از آن دم زده و از آن دفاع می کنیم.
این حدیث از احادیث متواتر کم نظیر است یعنی حدیثی است که کلمه به کلمه آن متواتر است و به اصطلاح تواتر لفظی دارد این حدیث را 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعین روایت کرده اند.
در قرن دوم 56 عالم و محدث آنرا روایت کرده اند در قرن سوّم 92، در قرن چهارم 43 در قرن پنجم 24 در قرن ششم 20 در قرن هفتم 20 در قرن هشتم 19 در قرن نهم 16 در قرن دهم 14 در قرن یازدهم 12 در قرن دوازدهم 13 ـ در قرن سیزدهم 12 و در قرن چهاردهم 19، عالم و محدث این حدیث را روایت کرده اند.(25)
سلام و درود خداوند بر بزرگ پاسداران حریم ولایت مرحوم سید هاشم بحرانی مؤلف کتاب گرانسنگ غایة المرام مرحوم سید میرحامد حسینی هندی مؤلف کتاب ارزشمند عبقات الانوار. مرحوم علامه شیخ عبدالحسین امینی مؤلف کتاب نفیس الغدیر، مرحوم علامه شرف الدین مؤلف کتاب نفیس المراجعات که عمر خود را بر سر دفاع از این حدیث گذاشتند با اثبات سند و متواتر بودن حدیث تا پیروان اسلام ناب محمدی که تجلی یافته در مذهب حقّه شیعه اثنی عشریه است با افتخار از اصالت اعتقاد خود دفاع کنند.
در دلالت حدیث هم تردیدی نیست که پیامبر اکرم(ص) در پی اثبات ولایت یعنی رهبری مولی علی (ع) بعد از خودش بود زیرا ابتداء اقرار گرفت: «الست اولی بکم من انفسکم» آیا من از خودتان برخودتان اولی نیستم؟! یعنی رهبری مرا قبول دارید؟ سه مرتبه گفتند: آری آنگاه پیامبر اکرم(ص) دست راست امیرمؤمنان علی(ع) را بالا گرفت و فرمود: من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه هرکه من مولای اویم این علی مولاست او را. و دیگر شاهد آنکه پس از ابلاغ پیام ولایت مولی علی(ع) پیامبر همه مسلمانان را مأمور کرد که بروند با علی به عنوان امیرالمؤمنین بیعت و سلام کنند. سلّموا علی علی (ع) بامرة المؤمنین» وانگهی معنائی جز رهبری از مولی نمی تواند با توجه به قرائن حالیه مراد باشد در هوای گرم ظهر، صدوبیست هزار نفر جمعیت را متوقف کردن باید بستر سازی برای پیام مهم باشد آن پیامی که تاکنون به صورت غیر رسمی بارها گفته شده اما بصورت رسمی اولین بار است. آن پیامی که مایه نگرانی پیامبر است «و اللّه یعصمک من الناس» آن پیامی که با ابلاغ آن دین کامل
بهرحال «حدیث متواتر غدیر» نیز نص محکم و متقن وصایت مولی علی(ع) است. گفتنی ها در باب غدیر فراوان است ما بهمین مقدار بسنده می کنیم. در باب وصی بودن مولی علی(ع) نصوص فراوان است در آنچه ذکر کردیم کفایت است.

 

وصایت امامان (ع)

آنچه گفته شد در مورد وصایت امیرمؤمنان علی(ع) و اما در مورد وصایت امامان(ع) پس از نبی اکرم (ص) نیز دهها نص از نبی اکرم (ص) رسیده است که با ذکر نام و مشخصات، آنان را تعیین فرموده است، اینان عبارتند از حضرت امام حسن بن علی(ع) و امام حسین بن علی(ع) و امام علی بن الحسین(ع) و امام محمد بن علی الباقر(ع) و امام جعفر بن محمد الصادق (ع) و امام موسی بن جعفر(ع) و امام علی بن موسی الرضا(ع) و امام محمد بن علی الجواد(ع) و امام علی بن محمد الهادی(ع) و امام حسن بن علی العسکری(ع) و امام مهدی حجة ابن الحسن ارواحنا لتراب مقدمه الفداء، خورشید پنهانی که روزی ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. معروف ترین حدیثی که در این زمینه داریم حدیث لوح(26) فاطمه(س) است متن حدیث پیام تبریک پروردگار متعال در تولد امام حسین(ع) که با خط سفید و درخشان بر لوحی زمردین نوشته شده بود و به وسیله پیغمبر اکرم(ص) به عنوان چشم روشنی و بشارت به صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) اهداء شد، در این لوح زمردین که جابر بن عبداللّه انصاری آنرا مشاهده و از روی آن استنساخ کرد اسم رسول اکرم و علی بن ابی طالب و فرزندان آن حضرت به عنوان اوصیای پیغمبر اسلام همراه با برخی خصلتها و ویژگی های آنان ثبت شده است.
«فیه اسم ابی و اسم بعلی و اسم ابنی و اسم الاوصیاء من ولدی و اعطانی ابی لیبشرنی بذلک؛ در آن اسم پدرم، اسم شوهرم، اسم فرزندانم و اسم اوصیاء بعد از او آمده، پدرم آنرا به من داد تا مرا مسرور سازد.»
عبدالرحمان بن سالم از ابوبصیر نقل می کند که اگر در عمرت حدیثی جز این نمی شنیدی تو را کفایت می کرد پس آنرا از بیگانگان حفظ کن.
علاوه بر این، پیامبر اکرم(ص) در دهها روایت فرموده است که امامان بعد از من دوازده نفرند همگی از قریشند (27) دین و مکتب با وجود آنان عزیز، سربلند و مستحکم است(28) و مردم در سایه آنان در خیر و عزت و سربلندی زندگی خواهند کرد (29) این ویژگیها جز بر امامان معصوم شیعه منطبق نیست. زیرا اولاً خلفای اموی و عباسی آنچنان رفتار کردند که لکه ننگ اسلام شدند و پرونده سیاه آنان در زمره پرونده جنایتکاران و جلادان کم نظیر جهان بشریت ثبت است، آنان که از هیچ جنایتی فروگذار نکردند، چگونه می توان اینان را نماد عزت و سربلندی دین یاد کرد؟ و ثانیاً عدد اینها بیش از 12 تاست و ادعای انطباق «الائمة اثنی عشر» بر اینها ادعائی کاملاً گزاف و بی دلیل است.(30)
شاکر خداوند هستیم که خداوند نعمت ولایت امیرمؤمنان علی(ع) و فرزندان معصومش را به ما عنایت کرده «الحمد للّه الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی و الائمه (علیهم السلام)» امید که ما و نسل و ذریه ما را تا روز قیامت بر این صراط که صراط مستقیم الهی است ثابت قدم بدارد آمین یا رب العالمین.

 

پی نوشت :
1. مقائیس اللغه، ج 6، ص 116.
2. سوره عصر، آیه 3.
3. سوره عنکبوت، آیه 8.
4. ادب فنای مقربان، ج 2، ص 224.
5. سوره انعام، آیه 124.
6. تاریخ طبری، ج 2، ص 319 تا 321 ؛ ط دار المعارف مصر؛ تاریخ الکامل ابن اثیر شافعی، ج 2، ص 62 و 63؛ ط دار حاذر بیروت؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، ج 13، ص 210 و 244؛ ط مصر با تحقیق محمد ابوالفضل.
کنزالعمال، ج 15، ص 115، ح 334 ؛ ط دوم حیدرآباد، مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 41 و 42.
ترجمة الامام علی بن ابی طالب از تاریخ دمشق، تألیف ابن عساکر شافعی، ج 1، ص 85، ح 139 و 140 و 141، چاپ بیروت، نیز رجوع کنید به «المراجعات مراجعه، 20، ص 187 و 188 و سبیل النجاة فی تتمة المراجعات تألیف حسین راضی، ص 113 و الغدیر، ج 2، ص 278 و 279. و غایة المرام، المقصد الثانی، باب 15 و 16 و تعلیقات احقاق الحق، ج 4، ص 66 و 70.
7. الکامل، ج 2، ص 62 و 63.
8. نقض العثمانیة، ص 263.
9. تفسیر طبری، ج 19، ص 75.
10. البدایة و النهایة جزء سوم، از جلد دوم، ص 40.
11. حیاة محمد، ص 104.
12. صحیح بخاری، ج 5، ص 129؛ط دارالفکر، باب غزوة تبوک، صحیح مسلم کتاب الفضائل باب فضائل علی بن ابی طالب، ج 2، ص 360 ؛ صحیح ترمذی، ج 5، ص 301، ح 3808 و 3813 و 3814 تصریح به صحت و حسن این حدیث دارد.
مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 50، ح 1490 و ح 1505 و ح 1509 و ح 1532 و ح 1583 همه این روایات را تصریح به صحت دارد.
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 42 ح 15، و ح 121.
و دهها مصدر دیگر، رجوع کنید به سبیل النجات فی تتمة المراجعات، ص 117 تا ص 120 نیز المراجعات ص 199 مراجعه 28 و مراجعه 29، نیز رجوع کنید به احقاق الحق ج 5، ص 134 تا 234.
13. ترجمة الامام علی بن ابی طالب من تاریخ دمشق تألیف ابن عساکر، ج 1، ص 206 ، ح 271 و 272.
و صحیح مسلم کتاب الفضائل باب فضائل علی بن ابی طالب، ج 2، ص 360؛ خصائص امیرالمؤمنین نسائی شافعی، ص 48 و ص 81 ؛ط حیدریه؛ صحیح ترمذی، ج 5، ص 301 ؛ اسد الغابة، ج 4، ص 25 و 26 الاصابة ابن حجر، ج 2، ص 509 ؛ جامع الاصول ابن اثیر، ج 9، ص 46 و از کتابهای شیعه: الغدیر، ج 10، ص 257. المراجعات مراجعه 28، ص 200؛ سبیل النجاة، ص 117.
14. شواهد التنزیل حسکانی، ج 2، ص 21.
مناقب ابن مغازلی، ص 34، ح 5.
شرح ابن ابی الحدید معتزلی، ج 18، ص 24 ؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 371، ح 302 ؛ ترجمة الامام علی بن ابی طالب از تاریخ دمشق از ابن عساکر، ج 1، ص 339، ح 410 و ح 411 ؛ المراجعات مراجعه، 28،ص 200 ؛ سبیل النجاة، ص 117.
15. بحارالانوار، ج 37، ص 260.
16. همان، ص 260.
17. همان، ص 206 ؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 332، ح 153.
18. بحارالانوار، ج 38، ص 334.
19. بحارالانوار، ج 38، ص 43.
20. اثبات الهداة، ج 3، باب 10، ح 243.
21. ر.ک سبیل النجاة، ص 120 نیز رجوع کنید به کتاب پیشوائی در اسلام، ص 252 تا 256.
22. سوره طه، آیه 29 و 30.
23. سوره طه، آیه 32.
24. سوره اعراف، آیه 143.
25. الالهیات علی هدی الکتاب و السنّة و العقل، ج 2، ص 588 و 589، ناشر المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه.
26. اصول کافی، ج 1، ص 527 ؛ ادب فنای مقربان، ج 2، ص 240.
27. صحیح بخاری، ج 9، باب الاستخلاف، ص 81.
28. صحیح مسلم، ج 6، کتاب الاماره باب الناس تبع لقریش، ص 3 و مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 98 و 86 و 89 و 92.
29. مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 98.
30. ر.ک الالهیات ج 2، از ص 611 و 617.

نویسنده: حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خاتمی