امامت در حدیث غدیر

پیامبر(ص) پس از فراغت از انجام مناسک حج در بازگشت از حجة الوداع، هنگامی که به غدیر خم رسید بر اساس فرمان خداوند و نزول آیه یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک1 :ای پیامبر آنچه به سویت از جانب پروردگارت نازل شده است را تبلیغ نما. مسلمانان را فرمان دادند تا متوقف شوند.در آن موقعیت که هوا بسیار گرم بود و برای مسلمانان که با آن حضرت حج بجا آورده بودند و برای بازگشت به محل خویش شتابزده بودند این سؤال مطرح بود که چه حادثه ای باعث شده که پیامبر(ص) مسلمانان را متوقف سازد؟

پیامبر(ص) در آنجا خطبه ای خواند و از مسلمانان سؤال کرد:2الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ آیا من از مؤمنان نسبت به خود آنان اولی نیستم؟ همه گفتند: چرا یا رسول الله. فرمود:«من کنت مولاه فعلی مولاه»کسی که من مولای او هستم(اولی بنفس و صاحب اختیار او می باشم)علی نیز چنین است سپس دعا فرمود:خداوندا دوست بدار هر که علی را دوست دارد و دشمن بدار هر که علی را دشمن دارد و یاری کن هر که علی را یاری کند و واگذار هر کس علی را واگذارد3 و آیه:الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا:امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد در آنجا نازل گردید.4
مسلمانان با علی(ع) بیعت کردند و این مقام و منصب جدید را به آن حضرت تهنیت و تبریک گفتند. عمر بن الخطاب از اول کسانی بود که به آن بزرگوار تهنیت و تبریک گفت5.
حدیث غدیر از نظر سند قابل مناقشه نیست و از احادیث متواتر است،بلکه دارای تواتری در حد بالا است به گونه ای که متجاوز از 100 تن از صحابه آن را روایت کرده اند.علامه امینی در کتاب ارزشمند«الغدیر»110 تن از صحابه را نام برده6 و مدارک و منابع آن را از اهل سنت آورده است و 84 تن از تابعین7 و 360 تن از علما و راویانی که طی قرنها این حدیث را روایت کردند نیز در همان کتاب ذکر کرده است8 و دانشمندانی طرق حدیث غدیر را در کتابهای مستقلی آورده اند از جمله طبری9 و ابن عقده10 که هر کدام کتاب مستقلی در این زمینه تألیف کردند.
بنابراین این حدیث، قطعی ترین حدیث یا از قطعی ترین احادیث پیامبر(ص) به شمار می آید.
دلالت حدیث نیز بر امامت علی(ع) روشن می باشد زیرا کلمه مولی چه از نظر معنای وضعی انحصارا بمعنی اولی باشد یا اولی یکی از معانی آن باشد که در جای خود مفصل بحث شده است11 در این حدیث شریف مولی قطعا به معنی اولی است(کسی که از هر جهت اولی به تصرف در امور انسان است).این مطلب با توجه به قرائن بسیار واضح و روشن است که قسمتی از آن قرائن یادآوری می شود:
قرینه اول:قبل از جمله:«من کنت مولاه فعلی مولاه»پیامبر(ص) از مسلمانان اعتراف گرفت که:«الست اولی بکم من انفسکم؟» آیا من از خود شما به شما اولی و سزاوارتر نیستم؟ گفتند:چرا.این مضمون که در جمله«الست اولی بکم»نسبت به آن اعتراف گرفته شده است همان است که در آیه کریمه:النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم12 پیامبر از مؤمنان به خود آنان اولی و سزاوارتراست وجود دارد.در این جمله ولایت و سرپرستی و صاحب اختیاری پیامبر اسلام(ص) به نحو گسترده ای بیان شده است زیرا اولویت و سزاوارتر بودن کسی از خود انسان به طور مطلق معنایش این است که هر گونه تصرفی که خود انسان در مورد خودش می تواند انجام دهد و هر فعلی که صلاحیت دارد که متعلق این اولویت در مورد خود انسان باشد جمله مذکور آن را برای پیامبر(ص) به طور مطلق ثابت می کند.
مفسران13 از این جمله آیه کریمه استفاده کردند که انسان باید پیامبر(ص) را از خودش بیشتر دوست بدارد و حکم آن حضرت را از اراده و خواست خود در وجود خویش نافذتر بداند.پس از اینکه آن حضرت این اعتراف را از مسلمانان می گیرد،می فرماید:من کنت مولاه فعلی مولاه،در این جمله همان اولویت را که از آیه مذکور استفاده شد برای علی(ع) نیز قرار می دهد و نمی تواند در این جمله مولی به معنای دیگر غیر از اولی باشد که در این صورت انسجام و تناسب دو جمله قطعاً به هم خواهد خورد.با این وصف دلالت این جمله بر اینکه آن حضرت مانند پیامبر(ص) از هر مؤمنی به خود او اولی و سزاوارتر است ثابت و واضح است.
یادآوری این نکته لازم است که فخر رازی اشکالی ذکر کرده که مولی نمی تواند به معنی اولی باشد زیرا اولی افعل تفضیل است و با مِن به کار می رود.مثلا گفته می شود زید اولی من عمرو،ولی در مورد مولی آوردن مِن پس از آن صحیح نیست و گفته نمی شود زید مولی من عمرو.
این اشکال از ناحیه خود علمای اهل سنت پاسخ داده شده است.به شرح مقاصد تفتازانی14 مراجعه شود.بیان تفتازانی این است که اگر مولی وصف و به معنی اولی باشد اشکال مذکور وارد است ولی مولی اسم و به معنای اولی است مانند اسماء افعال که معانی آنها فعل می باشند و اصطلاحا آنها را اسماء افعال می گویند با این وصف،دیگر جایی برای آن اشکال باقی نمی ماند
قرینه دوم:آن حضرت پس از جمله مذکور دعا کرد و فرمود: «اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» که این جمله به طرق متعدد و با سند صحیح روایت شده است15:
خدایا دوست بدار هر که او را(علی را)دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد و یاری کن هر که او را یاری کند و واگذار هر که او را واگذارد.
اگر علی(ع) به عنوان یک مؤمن درباره اش این دعا مطرح است و ویژگی خاصی مانند ولایت و سرپرستی برای وی مطرح نیست چه معنی دارد که درباره محبت او تأکید کنند به گونه ای که دوستی و دشمنی او دوستی و دشمنی خداوند را در پی داشته باشد.وانگهی این چیزی است که از دین واضح و روشن است که هر مؤمنی را باید دوست داشت و از دشمنی وی بر حذر بود و اگر آن حضرت دارای ویژگی خاصی است آن ویژگی چیزی جز امامت و رهبری نمی تواند باشد .علاوه مسئله یاری کردن و دست از یاری برداشتن برای یک مسلمان معمولی مطرح نیست،معلوم است که علی(ع) در سمت و منصبی قرار گرفته است که مسلمانان باید وی را دوست بدارند و او را یاری کنند و تنها در این صورت است که دوستی او دوستی خدا و دشمنی او دشمنی خدا و یاری وی یاری خدا و خذلان وی خذلان خدا را به دنبال خواهد داشت.
با این توضیح، پاسخ از اشکال دیگر اهل سنت نیز روشن می شود که جمله«اللهم وال من والاه»را قرینه گرفته اند که مولی به معنی دوست است در حالی که قرینه بودن این جمله برای زعامت و سرپرستی آن حضرت روشن تر است.
قرینه سوم:آن جمعیت سنگین که حدود 120 هزار نفر16 بودند و در صحنه غدیر حضور داشتند،چگونه پیامبر(ص) آنان را در آن صحرای گرم و سوزان متوقف می سازد و این شرایط ویژه را فراهم می آورد و تنها این مطلب را متذکر می شود که ای مسلمانان هر که من دوست، ناصر و یاور او هستم علی دوست و ناصر او است!آیا این با حکمت آن حضرت سازگار است و آیا عقل چنین چیزی را تجویز می کند؟!!
یادآوری این نکته نیز لازم است که در برخی از کتب اهل سنت آمده که این جمله را پیامبر(ص) به خاطر آن فرمود که برخی از مسلمانان در سفری که با علی(ع) بودند از آن حضرت ناراحتی پیدا کرده بودند به گونه ای که به خود آن حضرت درباره او شکایت کردند.پیامبر(ص) این وضعیت را به خاطر آن مطلب به وجود آورد که مسلمانان درباره علی(ع) بدبین و ناراحت نباشند.
پاسخ این مطلب روشن است،زیرا:
اولا:ناراحتی چند نفر که در قضیه ای از علی(ع) ناراحت شدند دلیل نمی شود که آن حضرت آن جمعیت سنگین را به خاطر آن چند نفر متوقف سازد.
ثانیا:حضرت درباره آن مسئله شخصی هیچ تعرضی در آن صحنه ننمود و اگر این اجتماع تنها در آن رابطه بود شایسته بود آن مسئله را در آنجا مطرح فرماید.
ثالثا:به فرض اینکه آن مسئله هم در کار باشد،انگیزة این اجتماع انگیزة خاصی بود که خود پیامبر(ص) آن را یادآور شد و آن امامت علی(ع) بود و قرینیت قرائن و صراحت آنها به گونه ای است که آن مطلب بر فرض وجود به هیچ وجه مضر نیست،اگر مؤکد امامت آن حضرت نباشد.و همگان از این بیانات دریافتند که علی(ع) شخصیت عادی و معمولی نیست،بلکه او یک رهبر است و می بایست در رفتار و عملکرد و سلوکشان با وی این مطلب را در نظر داشته باشند.
قرینه چهارم:فهم معنای امامت و رهبری از جمله مذکور و برداشت آن توسط حاضران و غیر آنان بود تا آنجا که این برداشت در اشعار و ادبیات طی قرنها آمده و در کتابها ذکر شده است .علامه امینی کتاب الغدیر را بر اساس همین محور تألیف کرده است،یعنی اشعار شعرایی که درباره غدیر شعر گفته اند و مسئله امامت و رهبری علی(ع) را در اشعار خویش آورده اند در رأس آنان خود علی(ع) و پس از آن حضرت،حسان بن ثابت و عمرو بن عاص و قیس بن سعد بن عباده و دیگر شاعران که در طول قرنها این معنا را از جمله مذکور استفاده کرده اند17 مطرح کرده است.
قرینه پنجم:تبریک و تهنیت از ناحیه مسلمانان چه اینکه اگر آن حضرت منصب و سمت جدیدی پیدا نکرده بود و تنها تأکید و یادآوری لزوم محبت و نصرت آن حضرت مطرح بود این مطلب شایسته تبریک و تهنیت نبود.
قرینه ششم:در عبارت تهنیت عمر بن الخطاب18 ذکر شده است:«اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنه»تو مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی گردیدی و این حاکی از منصبی است که آن حضرت قبلا نداشته و بعداً پیدا کرده است.
قرینه هفتم:حدیث ثقلین در بسیاری از طرق همراه حدیث غدیر است چنانکه گفته شد و این حدیث به وضوح تمسک به اهل بیت و علی(ع) را به طور مطلق بر مردم لازم می سازد و اهل بیت را ملازم با قرآن یادآور می شود و این با زعامت و رهبری مناسبت دارد.

نویسنده:غلامرضا کاردان

  • 1. مائده / 67
  • 2. مجمع الزوائد:ج 9 ص 129،130،131،134 دار الفکر، تاریخ مدینة دمشق:ج42 ص205234 دار الفکر، بیروت.
  • 3. مجمع الزوائد:ج 9،ص 130،تاریخ مدینة دمشق:ج 42 ص207،208،210،212،219،230،دار الفکر،بیروت .البدایة و النهایة:ج 5 ص 185 و ج 7 ص 360 دار الکتب العلمیة.
  • 4. مائده / 3
  • 5. تاریخ بغداد:ج 8،ص 290،دار الفکر.
  • 6. الغدیر:ج 1،ص 60 دار الکتاب العربی بیروت.
  • 7. الغدیر:ج 1،ص 72 دار الکتاب العربی بیروت.
  • 8. البدایة و النهایة:ج 5،ص 186 دار الکتب العلمیة،تهذیب التهذیب:ج 7،ص 297 دار الفکر .
  • 9. تهذیب التهذیب:ج 7،ص 297 دار الفکر.
  • 10. ینابیع الموده:ص .36
  • 11. الغدیر:ج 1،ص .344 350
  • 12. الاحزاب / 6
  • 13. الکشاف:ج 3،ص 227 محاسن التاویل:ج 13،ص 227 البحر المحیط:ج 7،ص 212 روح المعانی :ج 22،ص .150
  • 14. شرح المقاصد:5/273 منشورات الشریف الرضی.
  • 15. البدایة و النهایة 5/184 188 دار الکتب العلمیة،مجمع الزوائد 9/104 108.
  • 16. السیرة الحلبیة:ج 3،ص .308
  • 17. الغدیر:ج 1،ص 340 342،ج 2 ص 34 و 67 و 114 و 180 و 213
  • 18. تاریخ بغداد:ج 8،ص 290،دار الفکر.