براء بن عازب انصارى اوسى

براء بن عازب انصارى اوسى (در كوفه اقامت گزيده و در آنجا سال 72 هجرى در گذشته است) در جلد 4- «المسند» احمد بن حنبل ص 281 حديث غدير بلفظ نامبرده موجود است كه صاحب «مسند» باسناد خود از عفان از حمّاد بن سلمه از على بن زيد از عدى بن ثابت از او (براء) و بطريق ديگر از عدى از براء روايت كرده بشرح و بيانى كه در حديث تهنيه انشاء اللّه ذكر خواهد شد و در «سنن» ابن ماجه جلد 1 ص 28 و 29 از ابن جدعان از عدى از او روايت شده كه گفت: در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از حجّى كه نمود آمديم. در بعضى منازل فرود آمد و از طرف آنجناب اعلام شد كه همگى براى نماز مجتمع گردند. سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود: آيا من اولى (سزاوارتر) باهل ايمان از خود آنها نيستم؟ همگى گفتند، آرى هستى، فرمود: آيا من بهر فرد مؤمن اولى باو از خودش نيستم؟ گفتند، آرى هستى، فرمود: بنابر اين، اين شخص (يعنى على عليه السّلام) ولىّ و عهده‏دار امور كسى است كه من مولاى اويم. بار خدايا دوست بدار آنكه را او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را او را دشمن دارد.
و در خصايص نسائى ص 16 از ابى اسحق از او، و در تاريخ خطيب بغدادى جلد 14 ص 236 و در تفسير طبرى جلد 3 ص 427 و در «تهذيب الكمال في اسمآء الرجال»، و در «الكشف و البيان» تأليف ثعلبى (لفظ و سند او خواهد آمد) و در «استيعاب» ابن عبد البرّ جلد 2 ص 473 و در «الرياض النضره» محب الدين طبرى جلد 2 ص 169 از طريق حافظ ابن سمان و مناقب خطيب خوارزمى ص 94 (باسناد از عدى) از براء نامبرده و در «الفصول المهمه» تأليف ابن صباغ مالكى ص 25 (نقل از حافظ ابى بكر بن احمد بن حسن بيهقى و امام احمد بن حنبل) و در «ذخاير العقبى» تأليف محب الدين طبرى ص 67 و در «كفاية الطالب» تأليف حافظ گنجى شافعى ص 14 از عدى بن ثابت از او- و در تفسير فخر رازى جلد 3 ص 636 و تفسير نيسابورى جلد 6 ص 194 و در «نظم درر السمطين» تأليف جمال الدين زرندى و در «جامع صغير» جلد 1 ص 555 از طريق احمد و ابن ماجه و در «مشكات المصابيح» ص 557 (آنچه كه از طريق احمد از براء و زيد بن ارقم روايت شده) و در شرح ديوان أمير المؤمنين عليه السّلام تأليف ميبدى بطريق احمد و در «فرايد السمطين» به پنج طريق از عدى بن ثابت از او و در «كنز العمال» جلد 6 ص 152 از طريق احمد از او و در ص 397 نقل از سنن حافظ ابن ابى شيبه باسنادش از او و در «البداية و النهاية» ابن كثير جلد 5 ص 209 از عدى از او بنقل از ابن ماجه و حافظ عبد الرزاق و حافظ ابو يعلى موصلّى و حافظ حسن بن سفيان و حافظ ابن جرير طبرى و در جلد 7 كتاب مذكور ص 349 از طريق حافظ عبد الرزّاق از معمّر از ابن جدعان از عدى از براء بن عازب روايت نموده‏اند كه گفت: با رسول  خدا صلّى اللّه عليه و آله بيرون آمديم (از مكّه) تا در غدير خم فرود آمديم. منادى از طرف آنجناب اجتماع عمومى را اعلام كرد و پس از آنكه همگى گرد آمديم فرمود: آيا من اولى بشما از خود شما نيستم؟ گفتيم. آري هستى يا رسول اللّه، فرمود آيا من اولى (سزاوارتر) نيستم بشما از مادرانتان؟ گفتيم. آرى هستى يا رسول اللّه، فرمود: آيا من اولى نيستم بشما از پدرانتان؟ گفتيم بلى يا رسول اللّه هستى، و از اين قبيل پرسش‏ها داير باولويّت خود چند بار تكرار فرمود و همه را تصديق و اقرار نموديم. آنگاه فرمود: هر كس كه من مولاى او هستم پس على عليه السّلام مولاى او خواهد بود - در نسخه چاپى از« البدايه و النهايه» بلفظ: من كنت مولاه فعلى مولاه ذكر شده و در نسخه خطى آن بطوريكه در« عبقات» از آن نقل شده چنين مذكور است: من كنت مولاه فان عليا بعدى مولاه- بار خدايا دوست بدار كسى را كه او را دوست دارد و دشمن دار كسى را كه او را دشمن دارد پس عمر بن خطّاب گفت: گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب كه امروز را درك نمودى در حالتيكه ولىّ و سرپرست هر مؤمن هستى، و به همين كيفيّت اين حديث را ابن ماجه از حديث حماد بن سلمه از على بن زيد- و ابى هارون عبدى از عدى بن ثابت از براء آورده و موسى بن عثمان حضرمى نيز از ابن اسحق بهمين عنوان از براء روايت نموده است.
و حديث مزبور را حافظ ابو محمّد عاصمى در «زين الفتى» از ابى بكر جلاب از ابى احمد همدانى از ابى جعفر محمّد بن إبراهيم قهستانى از ابى قريش محمّد بن جمعه از ابى يحى مقرى از پدرش از حماد بن سلمه از على بن زيد بن جدعان از عدى بن ثابت از براء بن عازب بشرح و لفظى كه در حديث تهنيه خواهد آمد روايت نموده و در «نزل الابرار» نيز در صفحه 19 از طريق احمد و در صفحه 21 از طريق ابى نعيم در فضايل صحابه حديث او از براء بن عازب موجود است و در جلد 2 از «الخطط» مقريزى ص 222 بطريق احمد از او (براء) و در «مناقب الثلاثه» از طريق احمد و حافظ ابو بكر بيهقى از او و در جلد 2 از كتاب «روح المعانى» ص 350 از او در تفسير «المنار» جلد 6 ص 464 از طريق احمد و ابن ماجه از نامبرده اين روايت ذكر شده است و جزرى در «اسنى المطالب» ص 3 براء بن عازب مذكور را در شمار راويان حديث غدير ذكر نموده.