برخي مي‌گويند که اگر جريان غدير وجود داشت، چرا خود اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر اين حديث غدير استدلال نکرده است؟

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين زمينه استدلال کرده است و بحث در اين زمينه، مفصل است و اگر بخواهيم کليه موارد را بيان کنيم، شايد به درازا بکشد. کتاب هاي متعددي از شيعه و اهل سنت آورده اند که اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر حقانيت خودش و بطلان ديگران و غصب خلافت، بارها استدلال کرده است. اما به خصوص حديث غدير، بيش از 30 مورد روايت غالبا صحيح در کتاب هاي معتبر اهل سنت يافته ايم که آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر حديث غدير استناد کرده و بلکه در دوران خلافت و امامت خود اميرالمؤمنين (عليه السلام)، برخي اختلاف ايجاد کردند و آتش فتنه جنگ جمل را روشن کردند و بعد هم جنگ صفين و نهروان را و هزاران انسان هاي بي گناه را در اين ميان به خاک و خون کشاندند، براي برخي از مردم، شبهه ايجاد شد که آيا واقعا حضرت علي (عليه السلام)، خليفه منصوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است يا خير؟ اميرالمؤمنين (عليه السلام) در رَحبه - بخش بيروني مسجد کوفه - مردم را سوگند داد که آيا شما از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز غدير خم شنيديد که فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه» يا خير؟

احمد بن حنبل - متوفاي 241 هجري، رهبر حنابله و امام وهابيين در ادعا، نه در عمل - از ابو طفيل صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي کند:

جمع على رضى الله تعالى عنه الناس في الرحبة، ثم قال لهم: أنشد الله كل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام، فقام ثلاثون من الناس و قال أبو نعيم: فقام ناس كثير، فشهدوا حين أخذ بيده، فقال للناس: أتعلمون انى أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: نعم يا رسول الله، قال: من كنت مولاه فهذا مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، قال: فخرجت و كأن في نفسي شيئا، فلقيت زيد بن أرقم، فقلت له: انى سمعت عليا رضى الله تعالى عنه يقول كذا و كذا؟ قال: فما تنكر قد سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول ذلك له.

علي مردم را در رحبه جمع کرد و گفت: شما را سوگند مي دهم هر کس در غدير خم بوده و از زبان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق من، سخني شنيده، برخيزد و شهادت بدهد. ابو طفيل مي گويد: 30 نفر از مردم برخاستند. ابو نعيم مي گويد: عده اي زيادي از مردم برخاستند. شهادت دادند که در روز غدير، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دست علي را گرفت و به مردم گفت: آيا مي دانيد که من بر مومنين از خودشان سزاوارتر هستم؟ گفتند: بله، يا رسول الله. سپس حضرت فرمود: من بر هر کس ولايت دارم، علي هم بر او ولايت دارد ... .

مسند احمد، ج4، ص370 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص104

همزه احمد زين، محقق بنام اهل سنت که کتاب مسند احمد را تحقيق کرده و جديدا چاپ شده، در ج14، ص436 مي گويد:

اسناده صحيح.

آقاي شعيب ارنوط - که از محقيقن پرآوازه معاصر اهل سنت و هيچ عالم و دانشجوي اهل سنت نيست که با نام او آشنا نباشد، - در ذيل همين روايت که از مسند احمد نقل مي کند، مي گويد:

اسناده صحيح، رجاله ثقات، رجال الشيخين.

سند اين روايت صحيح است و راويانش، راويان صحيح بخاري و صحيح مسلم است.

جالب اين که آقاي ناصر الدين الباني - که از او به بخاري دوران تعبير مي کنند و آقاي بن باز از او به امام الحديث تعبير مي کند - در کتاب سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج4، ص331 مي گويد:

اسناده صحيح علي شرط البخاري

اين روايتي که احمد نقل کرده، سندش صحيح است و تمام شرائط صحيح بخاري را دارد.

آقاي احمد در مسندش، تقريبا 12 روايت را نقل مي کند و در يکي از اين سندها آمده است که:

فقام اثنا عشر بدريا، فقالوا نشهد إنا سمعنا رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول يوم غدير خم: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجي أمهاتهم؟ فقلنا: بلى يا رسول الله، قال: فمن كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.

12 نفر از صحابه که در جنگ بدر شرکت کرده بودند، در ميان مردم در رحبه بودند برخاستند و شهادت دادند که نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در غدير خم، علي را براي خلافت نصب فرمودند.

مسند احمد، ج1، ص119

الباني هم بعد از نقل اين روايت، مي گويد:

و هو صحيح بمجموع الطريقين.

اين روايت صحيح با هر دو طريق و سندش.

سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج4، ص249

ابوبکر بزّار - متوفاي 292 هجري که آقايان اهل سنت به او ارادت ويژه اي دارند - همين قضيه را نقل مي کند که اميرالمؤمنين (عليه السلام) مردم را سوگند داد، هر کس که در غدير خم، مطلبي درباره من از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيده، برخيزد و شهادت بدهد. جالب اين است که بزار مي گويد:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از اينکه فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه.

دعا کرد و گفت:

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و ابغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

خدايا! دوست بدار هر کس که علي را دوست مي دارد، و دشمن بدار هر کس را که او را دشمن مي دارد، و بغض و کينه داشته باش به هر کس که بغض و کينه او را در دل دارد، و ياري کن کسي را که او را ياري مي کند، و خوار گردان کسي را که او را خوار کند.

البحر الذخار، ج3، ص35 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص105

ابن حجر هيثمي يا مکي - متوفاي 974 هجري - همين قضيه را نقل مي کند و مي گويد:

تعدادي از صحابه اين قضيه را نقل کرده اند و وقتي اميرالمؤمنين (عليه السلام) صحابه را سوگند داد، همه بلند شدند و شهادت دادند.

الصوائق المحرقة، ص64، چاپ دار الکتب العلمية بيروت

ملا علي قاري در کتاب مرقاة المفاتيح، ج9، ص37 تا 39، همين قضيه را نقل مي کند و مي گويد:

شبهه اي نيست که اين روايت، از احاديث متواتر است.

و في رواية لأحمد أنه سمعه من النبي ثلاثون صحابيا و شهدوا به لعلي لما نوزع ايام خلافته.

وقتي عده اي با علي منازعه کردند و ايستادند در برابر او، 30 تن از صحابه که در غدير خم بودند، بلند شدند و شهادت دادند بر اينکه ما در غدير خم بوديم و علي به دست نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي ولايت نصب شد.

فقيه نامدار اهل سنت، مهندس کتاني در کتاب نظم المتناثر - که در احاديث متواتر است - ص194 همين قضيه را دارد.

نکته جالب و ظريف اين که در جنگ جمل - که در يک طرف آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و عمار و عبد الله عباس و ديگر شخصيت هاي برجسته و در طرف ديگر هم طلحه و زبير و عايشه هستند - اميرالمؤمنين (عليه السلام) کسي را فرستاد به سراغ طلحه و آمد خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:

نشدتک الله هل سمعت رسول الله يقول من کنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاده؟ قال: نعم، قال: فلم تقاتلني؟ قال: لم اذكر. قال فانصرف طلحة.

تو را به خدا سوگند مي دهم! آيا شنيدي که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق من فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه ... ؟ گفت: بله، شنيده ام. حضرت فرمود: اگر شنيده اي، پس چرا با من مي جنگي؟ گفت: يادم نبود. طلحه از پيش اميرالمؤمنين (عليه السلام) برگشت و رفت.

مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج3، ص371 - کنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص332 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج25، ص108

البته اميرالمؤمنين (عليه السلام) با زبير هم محاجّه کرد و گفت:

آيا من خليفه منصوب نبودم و آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به تو نفرمود که تو، روزي با علي مي جنگي و علي بر حق است و تو بر باطل؟ گفت: فراموش کرده بودم. او هم برگشت. ولي پسرش عبد الله آمد و تحريک کرد زبير و طلحه را براي معرکه جنگ جمل.

و ده ها از اين قضايا در کتب اهل سنت داريم که اگر حديث غدير دليل بر حقانيت و امامت و خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيست، اميرالمؤمنين (عليه السلام) روي چه اصلي مي آيد در رحبه، صحابه را سوگند مي دهد؟ چرا در وسط معرکۀ جمل، طلحه را سوگند مي دهد؟ اين نيست مگر اين که اميرالمؤمنين (عليه السلام) بخواهد ثابت کند که حديث غدير، نص صريح است بر خلافت و حقانيت او و بطلان کساني که در برابر اميرالمؤمنين (عليه السلام) قيام کردند.

آدرس منابع ذکر شده، از نرم افزار مکتبة اهل بيت (عليهم السلام) مي باشد

نویسنده:استاد حسيني قزويني

 

پاسخ ديگر اين سؤال از سايت حوزه: 

با اينکه بيشتر مسلمانان صحت حديث غدير و اعلام ولايت اميرمؤمنان علي - عليه السلام - را پذيرفته اند و غالبا آن را از احاديث قطعي و متواتر مي دانند، باز گروهي چنين مي پرسند: اگر واقعا حادثه غدير خم اتفاق افتاده و بسياري نيز شاهد آن بوده اند، چرا شخص اميرمؤمنان - عليه السلام - براي اثبات حقانيت خود هرگز از آن بهره نگرفت؟ در باور اين گروه عدم استشهاد حضرت به حديث غدير نشان دهنده اين حقيقت است که يا واقعه اي به نام غدير در تاريخ تحقق نيافته، يا بر فرض تحقق بر امامت حضرت دلالت نداشته است. 

در پاسخ اين مطلب بايد گفت: اگر حديث غدير را از احاديث قطعي و متواتر ندانيم، بايد بپذيريم که در ميان احاديث پيامبر اکرم(ص) و مطالب تاريخي مورد قطعي و متواتر وجود ندارد; علاوه بر اين، اين ادعا که اميرمؤمنان (ع) براي اثبات حقانيت خود به حديث غدير استناد نکرده، خود شاهد بي اطلاعي و ناآگاهي گوينده آن است. 

بررسي اجمالي کتابهاي معتبر و مورد قبول فرقه هاي گوناگون اسلامي نشان مي دهد که حضرت علي(ع) بيش از 22 بار پيرامون غدير و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند اين موارد در حوصله اين مقاله نمي گنجد و نيازمند فرصت بيشتر است، ولي براي نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقيه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مي کنيم. 

 

در مسجد پيامبر(ص) 

1. برابر آنچه از منابع تاريخي به دست مي آيد اولين موردي که حضرت علي - عليه السلام - حديث غدير را مطرح فرمود، بعد از رحلت پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - بود. وقتي حضرت را براي بيعت به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بيان حقانيت خود خلافت مسلمين را از آن خويش دانست و از بيعت امتناع کرد. بشير بن سعد انصاري برخاست و گفت: اي ابوالحسن، اگر انصار قبل از بيعت با ابوبکر اين کلام را مي شنيدند، حتي دو نفر در باره بيعت با شما اختلاف نمي کردند. حضرت در جواب فرمود: 

«يا هؤلاء اکنت ادع رسول الله مسجي لا اواريه و اخرج انازع في سلطانه؟ و الله ما خفت احدا يسمو له و ينازعنا اهل البيت فيه و يستحل ما استحللتموه، و لا علمت ان رسول الله صلي الله عليه و آله ترک يوم غدير خم لاحد حجة و لا لقائل مقالا. فانشد الله رجلا سمع النبي صلي الله عليه و اله يوم غدير خم يقول: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عادمن عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله » ان يشهد الان بما سمع ». (1) 

آيا بايد پيکر رسول خدا(ص) را بر روي زمين رها مي کردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشيني وي نزاع مي کردم؟ مساله خلافت چنان روشن بود که گمان نمي کردم کسي در صدد دستيابي به آن باشد و در اين موضوع با اهل بيت پيامبر(ص) درگير شوند. مگر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - در روز غدير خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جاي عذري براي کسي باقي مانده بود؟ 

همگان را به خدا قسم مي دهم، هر کس کلام پيامبر اکرم در روز غدير خم را شنيده است که مي فرمود: «هر کس که من مولاي او هستم اينک علي مولاي اوست. خداوندا، هر کس علي را دوست دارد دوست بدار و آن که علي را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس علي را ياري کند ياري کن، و هر که علي را خوار کند، خوار ساز.» برخيزد و شهادت دهد. 

زيد بن ارقم مي گويد: بعد از اين سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهي دادند. اما من ، با آنکه اين گفتار را از زبان رسول الله - صلي الله عليه و آله - شنيده بودم، از اداي شهادت خودداري کردم و بر اثر همين امر و نفرين حضرت بينايي ام را از دست دادم. 

 

در خطبه وسيله 

2. هفت روز پس از وفات پيامبر اکرم(ص)، اميرمؤ منان - عليه السلام - در مدينه خطبه اي بسيار بلند ايراد فرمود که به خطبه وسيله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدير خم و نزول آيه اکمال دين در آن روز تصريح مي کند. ثقة الاسلام کليني، در روضه کافي، خطبه وسيله را نقل کرده است. در بخشي از آن چنين مي خوانيم: 

«... و قوله صلي الله عليه و اله حين تکلمت طائفة فقالت: نحن موالي غ رسول الله(ص) فخرج رسول الله صلي الله عليه و آله الي حجة الوداع ثم صار الي غدير خم، فامر فاصلح له شبه ال من بر ثم علاه و اخذ بعضدي حتي رئي بياض ابطيه رافعا صوته قائلا في محفله: « من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عادمن عاداه » فکانت علي ولايتي ولاية الله و علي عداوتي عداوة الله. و انزل الله عزو جل في ذلک اليوم: اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا (2) فکانت ولايتي کمال الدين و رضا الرب جل ذکره...» (3

[در اواخر عمر پيامبر اکرم(ص)،]، وقتي گروهي گفتند: ما بعد از پيامبر رهبران مردم هستيم، رسول خدا(ص) براي حجة الوداع از مدينه خارج شد و پس از اعمال حج به وادي غدير خم شتافت، فرمان داد چيزي مانند منبر برايش آماده کردند. سپس بالاي آن رفت، و بازوي مرا گرفت و بلند کرد، به گونه اي که سفيدي زير شانه هايش ديده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود: 

هر کس که من مولاي او هستم علي مولاي اوست. خدايا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولايت من معيار ولايت خدا و دشمني با من ميعار دشمني با خدا شد; و خداوند در همان روز اين آيه را نازل فرمود: امروز دين شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دين شما برگزيدم. 

پس ولايت من کمال دين و رضايت پروردگار جل ذکره شد. ... 

 

در شوراي شش نفره 

3. در شوراي منتخب خليفه دوم براي تعيين خليفه، که اميرمؤ منان - عليه السلام - نيز در شمار آنان جاي داشت، استدلالهاي فراواني از حضرت نقل شده که در کتابهاي تاريخ و حديث به «حديث الانشاد» يا «حديث ال من اشدة » معروف است. امام(ع) در يک از استدلالهاي خود به حديث غدير خم استناد کرده است. 

ابن مغازلي شافعي (متوفاي 483)، در کتاب المناقب،سخن علي(ع) را چنين نقل مي کند: 

«فانشدکم بالله، هل فيکم احد قال له رسول الله صلي الله عليه و آله: « من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عادمن عاداه، ليبلغ الشاهد من کم الغائب » غيري؟ (4) قالوا: اللهم لا 

شما را به خدا سوگند مي دهم، در جمع شما غير از من کسي هست که پيامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاي او هستم علي مولاي اوست، خدايا، دوستدارش را دوست بدار و دش من ش را دش من بشمار، حاضران بايد اين مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاي شورا گفتند: به خدا سوگند، نه ». 

 

در روزگار عثمان 

4. در ايام خلافت عثمان جمعي از مهاجران و انصار در مسجد النبي - صلي الله عليه و اله - گرد آمده، پيرامون فضايل و سوابق قريش و انصار سخن مي گفتند و از سخنان پيامبر اکرم(ص) در باره قريش و انصار بهره مي جستند. حضرت علي - عليه السلام - نيز در اين مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مي داد. گروهي از حضرت خواستند که او نيز سخني بگويد. حضرت پاره اي از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستي گفتارش گواهي دادند. آنگاه امام به حديث غدير اشاره کرد و فرمود: 

«افتقرون ان رسول الله صلي الله عليه و آله دعاني يوم غدير خم فنادي لي بالولاية ثم قال: ليبلغ الشاهد منکم الغائب؟ »قالوا: اللهم نعم. (5) 

آيا قبول داريد که رسول خدا - صلي الله عليه و آله - در روز غدير خم مرا خواست، ولايتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران بايد اين مطلب را غايبان برسانند؟ 

حاضران گفتند: آري. 

 

در ميدان جنگ جمل 

5. قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براي اتمام حجتي ديگر به طلحه پيام داد تا با وي ديدار کند. طلحه نيز پذيرفت و به حضور اميرمؤ منان - عليه السلام - شتافت. حضرت به وي فرمود: 

«نشدتک الله هل سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول: « من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عادمن عاداه »؟ 

قال: نعم. قال - عليه السلام - «فلم تقاتلني؟» قال: لم اذکر. (6) 

تو را به خدا سوگند مي دهم، آيا شنيدي که رسول الله - صلي الله عليه و آله - مي فرمود: «هر کس من مولاي او هستم علي مولاي اوست، خدايا هر کس او را دوست دارد دوست بدار و هر کس ا او دشمني مي کند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آري شنيده ام: 

حضرت فرمود: پس چرا با من مي جنگي؟ 

طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم. 

 

در صحنه صفين 

6. در جنگ صفين، هنگامي که فرستاده هاي معاويه به حضور اميرمؤ من ان - عليه اسلام - رسيدند تا به اصطلاح بين حضرت و معاويه صلح برقرار سازند، حضرت خطبه اي ايراد کرد و فرمود: 

«انشد کم الله في قول الله: (يا ايها الذين من من وا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر من کم) (7) و قوله: (انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون) (8) ثم قال: (و لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤ من ين وليجة)، (9) فقال الناس: يا رسول الله، اخاص لبعض المؤ منين ام عام لجميعهم؟ فامر الله عز و جل رسوله ان يعلمهم في من نزلت الايات و ان يفسر لهم من الولاية ما فسر لهم من صلاتهم و صيامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبني بغدير خم و قال: «ان الله ارسلني برسالة ضاق بها صدري و ظننت ان الناس مکذبوني، فاوعدني لابلغنها او يغذبني، قم يا علي » ثم نادي بالصلاة جامعة فصلي بهم الظهر ثم قال: «ايها الناس، ان الله مولاي و انا مولي المؤ من ين و اولي بهم من انفسهم، الا من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عادمن عاد ، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام اليه سلمان الفارسي فقال: يا رسول الله ولاءه کما ذا؟ فقال: «ولاءه کولايتي، من کنت اولي به من نفسه فعلي اولي به من نفسه.» و انزل الله تبارک و تعالي: (اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا) (10) ...» (11) 

شما را به خدا سوگند مي دهم، در باره اين آيات: «اي مؤ منان، از خدا و پيامبر و صاحبان امر خود پيروي کنيد;» «صاحب اختيار و ولي شما خدا و پيامبرش و کسي است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات مي دهد» و «غير از خدا، پيامبر و مؤ منان را دوست صميمي به شمار نياورديد.» 

مردم از رسول خدا(ص) سؤال کردند: آيا مراد از «مؤ منان » در اين آيات بعضي از آنهاست يا همه آنان را شامل مي شود؟ خداوند به پيامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که اين آيات در باره چه کسي نازل شده است و ولايت را براي آنها تفسير کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسير کرد. پيامبر(ص)، براي امتثال امر خدا، در غدير خم مرا به خلافت منصوب کرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتي فرستاده است که سينه ام از آن به فشار آمده، گمان مي کنم مردم مرا تکذيب خواهند کرد; ولي خداوند مرا تهديد کرد و فرمود: اين پيام را برسانم وگرنه مرا عذاب مي کند. اي علي برخيز». سپس مردم را براي نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اي مردم، خداوند مولاي من است، من مولاي مؤ منينم و اختيارم بر مؤ منين از خود آنان بيشتر است، بدانيد هر که من مولاي او هستم علي مولاي اوست. خداوندا، هر که علي را دوست دارد دوست بدار و آن که علي را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس علي را ياري کند ياري کن و هر که علي را ياري نکند خوار کن. 

در اينجا سلمان فارسي برخاست و گفت: يا رسول الله، ولايت و اختيار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختيارات او مانند اختيارات من است، هر کس اختيار من به او از خود او بيشتر بوده، علي هم اختيارش بر او از خودش بيشتر است. 

و خداوند تبارک و تعالي اين آيه را نازل فرمود: امروز دين شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضي شدم که اسلام دين شما باشد. 

 

در مسجد کوفه 

7. امام علي - عليه السلام - بارها مردم را مسجد کوفه جمع کرد و فرمود که، هر کس در غدير خم حضور داشته، حديث غدير را از زبان پيامبر اکرم شنيده است برخيزد و شهادت دهد. 

هر بار حضرت چنين خواسته اي را بيان کرده، جمعي از بزرگان اصحاب پيامبر(ص) اجابت کرده، شهادت دادند که، ما در غدير خم اين سخن را از رسول خدا(ص) شنيده ايم. 

اين بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است که، بي هيچ اغراقي گردآوري منابع آن کتابي مي طلبد. 

احمد بن حنبل در مسند خود داستان يکي از گواه جويي هاي حضرت را چنين نقل مي کند: علي - رضي الله عنه - مردم را در رحبة (يکي از ميادين کوفه) گرد آورد و فرمود: 

«انشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام.» 

به خدا سوگند مي دهم هر مسلماني که در روز غدير خم گفتار پيامبر خدا(ص) را شنيده است برخيزد و شهادت دهد. 

احمد بن حنبل مي افزايد: به گفته ابي الطفيل سي تن از مردم برخاستند ولي ابونعيم نقل مي کند که بسياري از مردم برخاسته، شهادت دادند پيامبر اکرم(ص) را در غدير خم در حالي که دست حضرت علي را گرفته بود، مشاهده کردند که مي فرمود: «آيا مي دانيد که من به مؤ من ين از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آري چنين است، اي رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر کس من مولاي او هستم علي مولاي اوست. خدايا، دوستدار وي را دوست بدار و با دش من وي دش من باش. 

ابي الطفيل که راوي اين حديث است، مي گويد: من از جمع مردم خارج شدم. در حالي که پذيرش اين حديث برايم مشکل بود و در ترديد به سر مي بردم، به ملاقات زيد بن ارقم رفتم و آنچه از علي(ع) در آن روز ديده و شنيده بودم با وي در ميان گذاشتم. زيد بن ارقم گفت: حق همان است که شنيده اي. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنيده ام ». (12) 

 

در ميدان کوفه 

8. امام علي(ع) در خطبه اي، که در رحبه کوفه ايراد کرد، به واقعه غدير و گفتار پيامبر اکرم(ص) در آن تمسک جست. ولي در اين محفل انس بن مالک، که در غدير حضور داشت، مصلحت انديشي پيشه کرده، از گواهي دادن سرباز زد. 

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه چنين نقل مي کند: 

«المشهور ان عليا - عليه السلام - ناشد الناس الله في الرحبة بالکوفة، فقال: انشدکم الله رجلا سمع رسول الله صلي الله عليه و آله، يقول لي و هو منصرف من حجة الوداع: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عادمن عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال - عليه السلام - لانس بن مالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: يا اميرالمؤمنين کبرت سني و صار ما انساه اکثر مما اذکر. فقال [علي عليه السلام] له: ان کنت کاذبا فضربک الله بها بيضاء لا تواريها العمامة. فما مات حتي اصابه البرص ». (13) 

مشهور است که علي - عليه السلام - در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مي دهم هر کس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجة الوداع از آن حضرت شنيد که در باره من فرمود: « من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عادمن عاداه » برخيزد و گواهي دهد. مرداني برخاستند و گواهي دادند. سپس علي - عليه السلام - به انس بن مالک فرمود: تو نيز آن روز حضور داشتي، چه شده است [که گواهي نمي دهي]؟ انس گفت: يا اميرالمؤ من من ين، سن من زياد شده و آنچه فراموش کرده ام بيش از چيزهايي است که به ياد دارم. حضرت فرمود: اگر دروغگو باشي، خداوند تو را به چنان سفيدي مبتلا کند که حتي عمامه نيز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنکه بميرد مبتلا به پيسي شد. 

 

در مسجد کوفه 

9. حضرت علي - عليه السلام - بارها در مسجد کوفه نيز به واقعه غدير و سخن رسول خدا در آن روز تمسک جست. زيد بن ارقم چنين نقل مي کند: «نشد علي - عليه السلام - الناس في المسجد فقال: انشد الله رجلا سمع النبي صلي الله عليه و آله يقول: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عادمن عاداه. فقام اثنا عشر بدريا، ستة من الجانب الايمن و ستة من الجانب الايسر، فشهدوا بذلک. و کنت انا في من سمع ذلک فکتمته، فذهب الله ببصري ». (14) 

علي - عليه السلام - مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مي دهم هر که گفتار پيامبر(ص) را شنيد که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواي اويم علي مولاي اوست، خدايا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دادر دشمن دار; برخيزد و گواهي دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهي دادند. من نيز از کساني بودم که اين سخن را از پيامبر(ص) شنيده بودم، ولي آن روز از گواهي خودداري کردم و خداوند بينايي را از من گرفت. 

به نوشته تاريخ نگاران او براي شهادتي که نداده بود افسوس مي خورد، اظهار پشيماني مي کرد و از خدا آمرزش مي طلبيد. 

 

پس از جنگ نهروان 

10. پس از جنگ نهروان اميرمؤ من ان علي - عليه السلام - نامه اي خطاب به شيعيان خود نوشت و ده نفر از بزرگان کوفه را که مورد اعتماد بودند، مامور کرد تا هر جمعه در حضور آنها اين نامه براي مردم قرائت شود. حضرت در بخشي از اين نامه بر حق ولايت خود استدلال مي کند و مي فرمايد: 

«و انما حجتي اني ولي هذا الامر من دون قريش، ان نبي الله صلي الله عليه و آله قال: «الولاء لمن اعتق » فجاء رسول الله صلي الله عليه و آله بعتق الرقاب من النار، و اعتقها من الرق، فکان للنبي صلي الله عليه و آله، ولاء هذه الامة، و کان لي بعده ما کان له، فما جاز لقريش من فضلها عليها بالنبي صلي الله عليه و آله، جاز لبني هاشم علي قريش، و جاز لي علي بني هاشم يقول النبي صلي الله عليه و آله يوم غدير خم « من کنت مولاه فعلي مولاه »، الا ان تدعي قريش فضلها علي العرب بغير النبي صلي الله عليه و آله. فان شاءوا فليقولوا ذلک...» (15) 

دليل من بر اينکه من ولي امرم نه ساير قريش، اين است که پيامبر(ص) فرمود: ولايت براي کسي است که آزاد کرده است; و چون رسول الله(ص) مردم را از قيد بندگي و آتش جهنم آزاد کرد پس بر امت ولايت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولايت او از آن من است; زيرا هر فضيلتي که قريش بر ساير امت دارد به سبب پيامبر(ص) است و [با توجه به اين معيار] بني هاشم بر قريش فضيلتي آشکارتر دارد; و من همان فضيلت را بر بني هاشم دارم، زيرا رسول خدا در روز غدير خم فرمود: من کنت مولاه فهذا علي مولاه.» مگر آنکه قريش ادعا کند به دليلي جز انتساب به پيامبر بر عرب برتري دارد، پس اگر مي خواهند چنين بگويند، بگويند... 

در پايان مقاله براي تکميل بحث، فهرست بقيه مواردي که حضرت علي(ع) به حديث غدير استناد کرده است، ذکر مي شود: 

 

موارد ديگر 

1 - طولاني ترين کلامي، که پيرامون غدير خم و عظمت آن از حضرت علي(ع) نقل شده است، خطبه اي است که در جمعه اي که با سالگرد غدير خم مصادف بود در کوفه ايراد شده است. 

شيخ طوسي در صفحه 752 مصباح المتهجد اين خطبه را بطور کامل آورده است و علامه مجلسي در جلد97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سيد بن طاووس نقل مي کند. 

2 - امير مؤ منان علي(ع) در نامه اي، که در قالب نظم براي معاويه فرستاد، به حديث غدير تصريح کرده است. کتابهاي زير بخشي از منابعي است که اين ابيات در آنها ديده مي شود: 

1. الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکي، ص 15. 

2. تذکرة الخواص، ابن الجوزي، ص 103. 

3. فوائد السمطين، حمويني، ج 1، ص 427. 

4. الفصول المختارة، شيخ مفيد، ج 2، ص 70. 

5. الاحتجاج، طبرسي، ج 1، ص 429. 

3 - همچنين اشعار بسيار زيبايي از حضرت علي(ع) نقل شده است، که امام(ع) براي اثبات حقانيت خويش به حديث غدير خم تمسک جسته است. اين اشعار در صفحه 78 ينابيع المودة قندوزي حنفي، صفحه 540 ديوان منسوب به اميرالمؤمنين و صفحه 32 جلد دوم الغدير نقل شده است. 

4 - حضرت علي(ع) در مجلسي که انس بن مالک، براء بن عازب، اشعث بن قيس و خالد البجلي حضور داشتند، خطبه اي ايراد کرد و از اين چهار تن خواست که بر درستي حديث غدير گواهي دهند. ولي هر چهار تن به خاطر ملاحظات سياسي از اداي شهادت خودداري کردند. حضرت در باره هر يک آنها دعايي کرد که به اجابت رسيد. شيخ صدوق(ره) در کتابهاي «الخصال » و «امالي » خود از اين واقعه ياد کرده است. اين مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابي طالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نيز نقل شده است. 

5 - داستان نفرين حضرت در باره کساني که حديث غدير را کتمان کردند در منابع معتبر بسيار آمده است. 

انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البداية و النهاية بخشي از روايات اين واقعه شمرده مي شوند. 

6 - امير مؤمنان علي - عليه السلام - در روايتي طولاني هفتاد فضيلت ويژه خود را بيان کرده، در ضمن آنها از حادثه غدير خم نيز سخن گفته است. اين روايت را شيخ صدوق(ره) در جلد دوم کتاب خصال آورده است. 

7 - همچنين در صفحه 166 کتاب بشارة المصطفي حادثه غدير و سخنان پيامبر اکرم(ص) در آن روز از زبان علي(ع) نقل شده است. 

8 - حضرت علي(ع) هنگام عزيمت به سوي شام براي جنگ با معاويه، در يکي از منازل بين راه، خطبه اي نسبتا طولاني ايراد کرد، او ضمن تشويق يارانش به جهاد در راه خدا به حديث غدير استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت کرد. اين خطبه را شيخ مفيد(ره) در جلد اول کتاب ارشاد، طبرسي در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسي بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل کرده اند. 

9 - قضيه معمم شدن اميرمؤمنان علي - عليه السلام - به وسيله پيامبر اکرم(ص) در روز غدير، از مواردي است که حضرت پيرامون غدير خم صحبت کرده است. ابن صباغ مالکي در «الفصول المهمة » اين کلام حضرت را نقل کرده است. علامه اميني در جلد اول الغدير از چندين منبع ديگر اهل سنت نام برد که اين حديث را نقل کرده اند. 

10 - حضرت علي(ع) در جواب سؤال کسي که گفت: مهمترين فضيلت خود را از زبان پيامبر اکرم(ص) بيان کنيد، به حادثه غدير و وجوب ولايت خود اشاره مي کند. اين روايت را طبرسي در جلد اول کتاب احتجاج نقل کرده است. کتاب سليم بن قيس و جلد چهلم بحارالانوار نيز از منابع اين حديث شمرده مي شود. 

11 - حضرت علي(ع)، در توضيح حديث «ان حديثنا اهل البيت صعب مستصعب »، حديث غدير را بيان کرده، از آزمون مؤمنان در اين مسير سخن گفته است. اين روايت در صفحه 55 تفسير فرات کوفي و نيز جلد 25 بحارالانوار ديده مي شود. 

12 - ابن عساکر شافعي در جلد دوم تاريخ دمشق به طرق مختلف حديث غدير را از زبان علي - عليه السلام - نقل کرده است. همچنين ابن مغازلي شافعي در صفحه 21 کتاب «المناقب »، ابن کثبر در جلد پنجم البداية و النهاية و هيثمي در جلد نهم مجمع الزوايد سخنان حضرت را نقل کرده اند. 

به اميد آنکه در پرتو نور غدير به حريم ولايت راه يابيم و از سرچشمه حيات طيبه اهل بيت - عليهم السلام - حياتي نو به دست آوريم. 

 

پي نوشت: 

1- احتجاج طبرسي، ج 1، ص 184; الامامة و السياسة، ص 29 - 30; بحارالانوار، ج 28، ص 185. 

2- مائده،3. 

3- الروضة من الکافي، ج 8، ص 27. 

4- مناقب ابن المغازلي، ص 114; مناقب الخوارزمي، ص 222; امالي، شيخ طوسي، ص 333; همان، ص 546; همان، ص 555; الاحتجاج، طبرسي، ج 1، ص 333 و213; کشف اليقين، ص 423; نويسنده؟; فرائد السمطين، ج 1،ص 315; نويسنده؟ ; ارشاد القلوب، ج 2، ص 259. نويسنده؟; 

5- کتاب سليم بن قيس، حديث 11، ص 641; فوائد السمطين، ج 1، ص 312; الغدير، ج 1، ص 163. 

6- مناقب الخوارزمي، ص 182; مستدرک حاکم، ج 3، ص 371; مروج الذهب، ج 2، ص 373; تذکرة الخواص، ابن الجوزي، ص 73; مجمع الزوائد، ج 9، ص 107. 

7- النساء،59. 

8- المائده، 55. 

9- التوبة،16. 

10- المائده،3. 

11- کتاب سليم بن قيس، ص 758; الغدير، ج 1، ص 195; احتجاج طبرسي، ج 1، ص 341; فرائد السمطين، ج 1، ص 314; کمال الدين، ج 1، ص 274; بحارالانوار، ج 33، ص 147. 

12- مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 370; اين حديث در صدهاکتاب شيعه وسني باعبارات مختلف نقل شده است. 

13- شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج 19، ص 217; المعارف، ابن قتيبة، ص 580; انساب الاشراف، بلاذري، ج 2، ص 156; حلية الاولياء، ج 5، ص 26; الارشاد، شيخ مفيد، ج 1، ص 351; کشف اليقين، علامه حلي، ص 110; الغدير، ج 1، ص 193. 

14- الارشاد، شيخ مفيد، ج 1، ص 352; شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 74; مجمع الزوايد، ج 9، ص 106;مناقب، ابي مغازلي شافعي، ص 23; العمدة ص 110، الغدير، ج 1، ص 167. 

15- کشف المحجة، سيد بن طاووس، ص 246. معادن الحکمة في مکاتيب الائمة، فصل 2; بحار، ج 30،ص 7. 

نویسنده: محمد محمديان تبريزي