حافظ- يوسف بن عبد الرحمن بن يوسف بن عبد الرحمن بن يوسف دمشقى- ابو الحجّاج مزّى

نسبت به( مزه) كه قريه‏ايست از قراء دمشق- شافعى- متوفاى 742، سبكى در جلد 6 طبقاتش ص 251- 267 شرح حال او را نگاشته گويد: بزرگ ما و استاد ما و پيشواى ما- شيخ جمال الدين- ابو الحجّاج مزّى، حافظ زمان ما، حامل پرچم سنّت و جماعت و برپا دارنده شئون اين صناعت، و دربر گيرنده لباس طاعت و پيشواى حفّاظ ...
تا آخر ...
ابن كثير در جلد 14 تاريخش ص 191 و ابن حجر در جلد 4 «الدّرر الكامنه» ص 457- 461 او را ذكر نموده‏اند، و از «ابن سيّد الناس- صاحب كتاب« عيون الاثر» در سيره حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله كه در دو مجلد بطبع رسيده است، مترجم-» حكايت شده كه گفت: در دمشق از ميان اهل علم پيشوائى يافتيم كه بر همه برترى داشت، و حافظى كه بر همه اقرانش (چه آنها كه بعد از او آمدند و چه آنها كه پيش از او بودند)، تفوّق يافت، ابو الحجاج، درياى خروشان اين علم (علم حديث) و بزرگ مردى كه خود گويد: كم ترك الاول للاخر؟ - يعنى: چه بسيار واگذاردند پيشينيان( از علوم و معارف) براى نسل بعدى:- كنايه از احاطه‏ايست كه نامبرده در ودايع علوم گذشتگان احراز نموده اس- داناترين خلق بشرح احوال (رجال) و آگاه‏ترين مردم نسبت براويان ... تا آخر ستايش‏هاى او نسبت بنامبرده- حديث غدير را در «تهذيب الرّجال» روايت نموده كه در صفحات 40 و 46 و 50 و 72 مذكور است، و نامبرده حديث مزبور را در «تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف» از ترمذى و نسائى باسناد آندو از ابى الطفيل از زيد بن ارقم بسند و لفظ مذكور در صفحه 64- و از ابن ماجه بدو سند و لفظ مذكور در صفحه 78 از عبد الرحمن از سعد- روايت نموده است.