درس دوم نبوت در خطابه غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

يک سري مطالب را پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله راجع به خودشان و نبوتشان فرموده اند، که نود مورد جمع آوري شده است؛ که در اين جا يک سير اجمالي در آن موارد  داريم:

1. يک نکته اي است که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مثل ساير مردم اظهار ايمان و اقرار و ايمان کرده اند به محتويات اين: در بخش اول فرمودند:«  أَحْمَدُهُ كَثيراً  وَأَشْكُرُهُ دائماً عَلَي السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ،  وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائكَتِهِ وكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. »در سيستم هاي حکومت بشري اين طور بوده است که پادشاه حُکمش غير از رعيت و ساير مردم بوده است. و از قانون رعيت جدا بوده است. پيامبران چون اسوه کمال هستند، خودشان و قهرمان عبوديت خداوند اند در تمام احکامي که مردم با آن ها هستند شريک و به اضافه تکاليف سخت تر.
يکي از آن مواردي که با مردم شريک اند اقرار به ايمان به محتواي دين است که در بخش اول که در ادامه ی حمد مي فرمايد: وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائكَتِهِ وكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. و در اين راستا مي فرمايند: أَسْمَعُ لاَِمْرِهِ  وَاُطيعُ وَأُبادِرُ إِلي‏ كُلِّ مايَرْضاهُ » : اَمرش را مي شنوم و اطاعت مي کنم و مبادرت و دقت مي کنم براي به دست آوردن رضايت خدا به اين معنا که من نه تنها با مردم در تکليف بندگي خدا شرک ام بلکه من بايد سعي کنم اين بندگي را بهتر انجام وهم وسبقت در انجام آن بگيرم چون وَأَسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ،  رَغْبَةً في طاعَتِهِ  وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِه.ِ به خاطر اين که به اطاعت خدا رغبت و از عقوبت خدا مي ترسم.
يکي از نکات مهم در مورد پيامبران و پيامبر ما اين است که وقتي اين ها به مردم مي گويند بايد بين خوف و رجا باشيد و نقطه خوف و نقطه رجا در قلبتان با هم بالانس باشد و مساوي باشد خودشان هم اين گونه اند با اين که مقام عصمت کبري را دارند ولي مانندساير مردم غير معصوم. هم از خدا خوف دارد و هم به رحمت خدا اميد دارد. اين ها نکته هاي توحيدي و اخلاقي مهم است.
2. يکي از نکته هاي مهم اين است که پيامبر اکرم غير از اين که عبوديت خدا را دارد. مي فرمايد: وَأُقِرُّلَهُ عَلي‏ نَفْسي بِالْعُبُودِيَّةِ  وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ،  وَأُؤَدّي ما أَوْحي بِهِ إِلَي حَذَراً  
به عبوديت خدا اقرار مي کند و به ربوبيت خدا شهادت مي دهند. يعني يه اين که خودش در عالم خودش بنده است در بين صد وسي  هزار نفر مردم به عنوان آخرين سخنراني و آخرين وصيت اعلام مي کند که من عبوديت دارم.
در بخش دوم خطابه، در اول بخش مي فرمايد: وَأُقِرُّلَهُ عَلي‏ نَفْسي بِالْعُبُودِيَّةِ  وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ  به عبوديت خداوند اقرار مي کنم يعني به زبان مي آورم و تصديق مي کنم، غير از اين که در قلبم است به عبوديت خدا اقرار مي کنم 
3. بعد يک جمله اي مي فرمايند: وَأُؤَدّي ما أَوْحي بِهِ إِلَي حَذَراً  مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بي مِنْهُ قارِعَةٌ لايَدْفَعُها عَنّي أَحَدٌ  آني را که خدا بر گردن من گذاشته ادا مي کنم به خاطر اين که مي ترسم که اگر انجام ندهم عذاب ريشه کن کننده اي بر من وارد شود که هيچ کس نتواند آن عذاب را از من بردارد.
مي خواهند اين را بگويند که عبوديت پيامبر صلي الله عليه و آله تا آن جايي است که اقرار مي کند در مقابل صد وسي  هزارنفر که اگر من فرمان خدا را انجام ندهم مي ترسم بلايي بر من نازل شود که کسي يارايِ دفاع از من را نداشته باشد، که کسي ندارد؛ اين "يارايِ دفاع از من" خيلي مهم است، پيامبر صلي الله عليه و آله اين را مي خواهد بفرمايد که شفاعت در اين جا پذيرفته نيست.
اين قدر پيامبر صلي الله عليه و آله خداترسي دارد که در انجام ماموريتي که خدا به عهده او گذاشته است اقرار مي کند که اگر من ماموريت خدا را انجام ندهم مي ترسم عذابي بر من وارد شود. که هيچ کس نتواند از من دفاع کند. 
قرآن آيه اي دارد که  إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ    از خدا مي ترسند بندگاني که دانشمند و عالم اند، راس اين دانشمندان پيامبران و اولياي پيامبران اند که از خدا مي ترسند و ترسشان از خدا، ترس از عظمت خدا و ترس از کوچکي عبوديت خودشان است و اين ترس باعث بندگي آن ها مي شود. ضمن اين که اميد به خدا دارند.
4. يکي از نکته هايي که براي پيامبر صلي الله عليه و آله است اين است که حضرت مي فرمايند که من مي خواستم از ماموريتم استعفا بدهم لِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ  به خاطر کمي متقين و زيادي منافقين و کساني که استهزاء و مسخره مي کنند، مي خواستم از ماموريتم استعفا بدهم. ولي دو بار جبرائيل آمد و سومين بار آمد و گفت اگر انجام ندهي تمام رسالتت برباد مي رود، و انگار هيچ کاري انجام نداده اي. من مجبور شدم انجام دهم و اين هايي که اين جا يند خيلي حرف ها در مورد من زدند قرآن هم راجع به آن ها صحبت کرده. به من گفته اند اين چقدر زودباور است، دهن بين و سخن شنو است و نمي دانند که اگر من سخن شنو هستم به نفع مردم است. و تمام اين منافقان و کساني که مسخره مي کنند و به من مي گويند سخن شنو و زودباور، مي شناسم اما به خاطر کرامتم آن ها را معرفي نمي کنم و اسم نمي برم.
و مي فرمايند وَلكِنِّي وَاللَّهِ في أُمورِهمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ  همه را مي شناسم ولکن به خاطر کرامتي که دارم و حفظ آبروي افراد اسم آن ها را نمي آورم.
اين مساله نشان مي دهد که پيامبر اکرم در مقام عبوديت و پيامبري شان و در برابر ملت چه قدر صبر دارند.
5. بخش سوم:صفحه ي 70 مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ في هذا الْمَشْهَدِ،  فَاسْمَعوا وَ أَطيعوا وَانْقادوا لاَِمْرِاللَّهِ رَبِّكُمْ،  فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاكُمْ وَإِلاهُكُمْ،  ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِيُّهُ الُْمخاطِبُ لَكُمْ،  ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَلي وَلِيُّكُمْ وَ إِمامُكُمْ بِأَمْرِاللَّهِ رَبِّكُمْ  » براي اين که اشاره کنند که اميرالمؤمنين علي عليه السلام مولا است و مولويت حضرت به معناي سرپرستي و جانشيني است و به معناي مسلط بر اموال و انفُس مردم است. اول از مولويِّت خدا اسم ميبرندو بعد از خدا مولاي شما رسول است که الان با شما صحبت مي کند يعني من هر چه مولويت دارم از خدا گرفته ام .
.يکي از نکات برجسته اي که پيامبر صلي الله عليه و آله  در تمام خطابه رعايت کرده اند اين است که: مرتب مي گويند من از طرف خدا حرف مي زنم و خودم چيزي نيستم و علي عليه السلام را از طرف خدا معرفي مي کنم.  يعني از شاخصه هاي بزرگ پيامبران و ائمه عليهم السلام اين است که هيچ حرفي را به خودشان نسبت نمي دهند. وهمديگر را از طرف خداوند متعال معرفي کرده اند. اين واقعه عظيم هم که مردم راجمع کردند و اميرالمؤمنين عليه السلام را معرفي کردند، اين را هم از جانب خدا دانستند. از اول تا آخر خطابه همه اش خواسته اند که بگويند من مامور خدا يم.
6. يکي ديگر از نکات اين است که پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمايند. وَأَنَا ـ وَاللَّهِ ـ خاتَمُ الْأَنْبِياءِ وَالْمُرْسَلينَ والْحُجَّةُ عَلي جَميعِ الَْمخْلوقينَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالْأَرَضينَ.  من خاتم انبياء و مرسلين ام و حجت بر تمام مخلوقين ام از آسمانيان و زمينيان. يعني اين که پيامبر اکرم  صلي الله عليه و آله پيامبر خاتم است و بعد از او پيامبري نخواهد بود. شريعتي بعد از شريعت او نخواهد بود و دوم اين که ايشان حجت اند بر تمام اهل آسمانيان و زمينيان.
هيچ کدام از پيامبران تا آن جايي که ما در آيات کريمه قرآن مي خوانيم اين ادعا را نسبت به نبوت و رسالتش نداشته اند که ما حجت هستيم بر جميع مخلوقين از اهل آسمان ها وزمين به جز پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله.
7. يکي از نکته هاي مهم در آخر بخش سوم در صحفه 78 : حضرت مي فرمايند أَلاوَقَدْ أَدَّيْتُ،  أَلاوَقَدْ بَلَّغْتُ،  أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ،  أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ
با چهار کلمه ي هشداري: آگاه باشيد که من ادا کردم، من رساندم، من شنوانيدم، من توضيح دادم. يعني پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به مردم آگاهي مي دهند که من ماموريت خودم را انجام دادم چون من بنده هستم بايد ماموريت خودم را انجام بدهم و تمام تلاش من برانجام ماموريت است و شما آگاه باشيد که من ماموريت خود را انجام دادم.
8. دوباره در پايان بخش چهارم مي فرمايند: اَللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي قَدْ بَلَّغْتُ خدايا شاهد باش که من تبليغ کردم.دغدغه ي اشرف مخلوقات اين بوده است که ماموريتش را خوب انجام دهد.
از امام سجاد پرسيدند که شما وقتي مي خواهيد وضو بگيريد براي نماز چرا تنتان مي لرزد و رنگتان زرد مي شود. فرمودند: مي دانيد در مقابل چه کسي مي خواهم بياستم. دغدغه ي بودن در مقابل خدا.
پيامبر صلي الله عليه و آله دغدغه ي انجام ماموريت را دارد. اين خيلي مهم است، خدا يک امر به ايشان کرده است. اين قدر دغدغه دارد و اين دغدغه انجام ماموريت بايد به ماهم منتقل شود. پيامبر ما آن قدر دغدغه داشته که مرتب مي گويد خدايا شاهد باش که من تبليغ کردم.
9. يکي از نکات مهم راجع به پيامبر اکرم که بارها تذکر داده شده است در انتهاي قسمت پنجم مي فرمايند : وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبينُ  وظيفه ي من بلاغ مبين است. امّا اين حرص و دغدغه ي پيامبر به عنوان بلاغ مبين، شما نگاه کنيد که پيامبر تمام نيرويشان را صرف مي کنند براي اين که بلاغ را انجام دهند، و تمام کارها را براي بلاغ مبين انجام مي دهد.
چون نتيجه با خدا است. فقط وظيفه ي پيامبر بلاغ مبين است. امّا بلاغ بايد مبين باشد، مبين يعني روشن و روشن کننده.
10. يکي از مطالب ديگري که پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمايند اين است که تمام امرها و نهي ها و حلال ها و حرام ها و علم و دانش ها را منسوب به خدا مي داند (در انتهاي بخش ششم): وَقَدْ أَمَرْتُ عَلِيّاً وَنَهَيْتُهُ بِأَمْرِهِ فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَالنَّهُي لَدَيْهِ 
خدا امر و نهي کرده و من به علي امر و نهي کردم آن هم به امر خدا. هرچه به علي گفتم به امر خدا بوده و از خود چيزي نگفتم.
11. پيامبر غير از اين که آمده به مردم بگويد شما بايد خدا ترس باشيد و شما نبايد مُشرک باشيد و بايد تقوا داشته باشيد آمده به مردم بگوييد که شما براي تقوا و بندگي خودتان يک الگو و يک راه داريد. راه و الگوي شما اول من هستم. مَعاشِرَالنّاسِ، أَنَا صِراطُ اللَّهِ الْمُسْتَقيمُ الَّذي أَمَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ،  ثُمَّ عَلِي مِنْ بَعْدي اگر من آمدم که شما را به صراط مستقيم که عبوديت هست دعوت کنم اسوه صراط مستقيم و صراط مستقيم من هستم. سپس چند صفت از صفات خودشان را در بخش هفتم مي فرمايند: 
مَعاشِرَ النّاسِ، أَلاوَإِنّي أَنَا النَّذيرُ و عَلِي الْبَشيرُ.  مَعاشِرَالنّاسِ، أَلا وَ إِنِّي مُنْذِرٌ وَ عَلِي هادٍ.  مَعاشِرَ النّاس أَلا وَ إِنّي نَبي وَ عَلِي وَصِيّي.  
12. يکي از نکات در بخش/9: من همه چيز براي شما بيان کرده ام و به شما فهماندم. يکي از اختلافات اساسي بين ما و اهل تسنن اين است که:
مکتب اهل سنت معتقد است که پيامبر هرچي بوده به مردم گفته است و رفته است، ما مي گوييم که هرچي بوده گفته است. اما نه همه را به مردم. يک مقداري را به مردم گفته است و يک مقداري را که مردم هنوز زمان و فهمش را نداشته اند به اميرالمؤمنين عليه السلام گفته است.
بله همه دين را گفته است امّا به چه کسي؟: مثلاً اجرا و قانون حکومت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را و تمام چيزهايي که امام زمان بايد بدانند آيا به مردم گفته است؟ نه آن ها را به اميرالمؤمنين گفته اند و همين طورتا آخر ادامه پيدا مي کند به وسيله هر امام به امام ديگر سپرده مي شود.
13. يکي از آن جاهايي که باز پيامبر به عبوديت خودشان اشاره مي کنند در بخش نهم است:
أَلاوَإِنَّي قَدْ بايَعْتُ اللَّهَ  وَ عَلِي قَدْ بايَعَني.  وَأَنَا آخِذُكُمْ بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ
من با خدا بيعت کردم و علي با من بيعت کرده است. و شما هم با من و علي بيعت کنيد و من مي خواهم از شما بيعت بگيرم از طرف خدا براي علي؛ هم خدا مطرح است هم علي مطرح است و هم خودشان مطرح اند.
14. آخرين نکته: مَعاشِرَالنّاسِ، مَنْ يُطِعِ‏اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِيّاً وَ الْأَئِمَةَ الَّذينَ ذَكرْتُهُمْ فَقَدْ فازَفَوْزاً عَظيماً.  اطاعت خدا و رسول و علي يک اطاعت است يعني من و علي غير از حرف خدا حرف ديگري نداريم.