درس پنجم امام زمان عليه السلام در خطابه غدير

«أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِينَ »: «آگاه باشيد که امام زمان انتقام گيرنده از ستمکاران است.»
«أَلَا إِنَّهُ فَاتِحُ الْحُصُونِ وَ هَادِمُهَا».
«أَلَا إِنَّهُ غالب كُلِّ قَبِيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْك‏ و هاديها»: «آگاه باشيد که او غلبه کننده بر تمامي قبيله ها‌‌ي اهل شرک و هدايت کننده‌ي آنهااست.»
     دنياي قبل از ظهور امام عصر عليه السلام جولانگاه ظالمين وستمکاران،مشرکين وبي دينان بوده است،و انسانها از سلطه و ظلم بي حد و حصر،خسته شده در انتظار منجي جهان بوده ،و خدا نيز باظهور آن حضرت خواسته قلبي مومنان را برآورده خواهد ساخت.فتح دژهاي غاصبان زمين و نابود کردن آنها،غلبه برتمامي گروه هاي کفارو هدايت آنانوانتقام از ستمگران تاريخ بشريت از برنامه هاي اساسي آن حضرت خواهد بود.

 

سخني از علائم ظهور:

 يکي از مطالبي که مردم علاقمند به شنيدن آن هستند، علائم ظهور است. علّتش اين است که مردمي که خسته شده‌اند، مردمي که دنبال امام زمان عجّل الله تعالي فرجه الشريف هستند، مردمي که چشم به راه و منتظر حضرت هستند، خيلي دلشان مي‌خواهد آثاري از قيام، ظهور و فرج امام زمان اروحنا فداه را بدانند.لذا وقتي که مثلاً به آنها گفته مي‌شود زن‌ها سوار بر زين‌هاي مردها شده‌اند، مرکب‌هايي که مخصوص مردان است، زنان سوارخواهند شد، يا وقتي که مي‌گويند زن‌ها لباس مردهارا پوشيده‌اند و مردها لباس زنهارا، ( که واقعاً امروز اين مسأله خيلي انجام شده است) يا موقعي که مثلاً مي‌گوييم زن‌ها شبيه مردها شده‌اند و مردها شبيه زن‌ها، يا موقعي که مي‌گويند سفياني خروج خواهد کرد ، يا مي‌گويند دجال خواهد آمد، اين‌ها احتمالاتي است که هست. يا مثلاً  مردمي که در شرق باشند غرب را مي‌بينند و با غرب صحبت مي‌کنند، و اگر در غرب باشند شرق را مي بينند و با شرق صحبت مي‌کنند، الان تلفن‌هاي تصويري که رواج پيدا مي‌کند، بيان کننده‌ي همان مسأله است،با ذکر اينگونه علائم مردم به فرج و ظهور اميدوار مي شوند.
    استاد ما که رضوان خدا بر اوباد، در مورد علائم ظهور هيچگاه صحبت نمي کردند. دليلش اين است که زمان ظهور امام زمان عليه السلام را کسي جز خدا نمي‌داند1، خود امام زمان عليه السلام هم نمي‌داند.«لا يعلمها الّا هو» درست مانند زمان قيامت.»درست مانند زمان قيامت.
وقتي روايات دارد که هيچ کس نمي‌داند، علّتش اين است که در علم ائمه عليهم السلام آن چيزهايي که تقدير شده، يعني طراحي شده، نقشه‌اش داده شده است؛ امّا آنهايي که تقدير نشده، خدا در اختيار ائمّه قرار نداده است. پس بنابراين هيچ بعيد نيست که هيچکس حتي امام زمان ارواحنا فداه وقت قيامت و زمان ظهور را نداند. چون تقدير نشده، يعني خدا طراحي آن را نکرده و در علم خودش است. ظهور امام زمان بغته، يعني ناگهاني واقع مي‌شود: «لا تَأْتيكُمْ إِلاَّ بَغْتَة»2.
     نکته‌ي ديگري که هست، اين است که بسياري از آيات و روايات مربوط به قيامت، به ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف تأويل شده است. يعني شباهت‌هايي که بين قيامت و ظهور امام زمان عليه السلام است، اين مسأله را به ما مي‌فهماند که همان‌طور که قيامت « بَغْتَة » و بدون سابقه مي‌آيد، ظهور هم اين گونه انجام مي‌شود.دريک سري رواياتي هست که «يصلح الله امره في ليله»3.امر ظهور آنحضرت در يک شب اصلاح مي گردد. از جمله شباهت‌هايي که بين امام زمان عليه السلام و انبياء هست، يکي از آنها همين است. امام زمان عليه‌السلام به يوسف عليه السلام شباهت دارند.مساله حضرت يوسف يک شب اصلاح شد،امرظهور امام زمان عليه السلام هم  يک شب اصلاح مي‌شود.دعاي «اللهم اصلح عبدک و خليفتک» که از امام رضا عليه السلام نقل شده و در جمال الاسبوع سيد بن طاووس هست4، اين مفهوم را مي‌رساند که خدايا! اصلاح کن کارش را، يعني امر ظهورش را. اين که مردم هر وقت امام زمان عليه‌السلام را ملاقات کرده و ديده‌اند،امام عليه السلام فرموده‌اند که براي فرج من دعا کنيد5 امام زمان عليه السلام را ديده‌اند که پرده‌ي خانه‌ي خدا گرفته و فرموده‌اند: « اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي »6 در روايات بسيارآمده است که ائمّه‌ي اطهار عليهم السلام دعا مي کرده‌اند: «اللهم عجّل لوليک الفرج» و «انجز وعده» ، اين نشان مي‌دهد که دعا موثّر است. اگر دعا مؤثّر است، يعني ظهور امام زمان عليه السلام تقدير نشده و خداوند متعال اين را به حکمت خود گذاشته است. لذا اصل ظهور حضرت، مسلّم است، ولي علائم ظهور بدائي است؛ يعني ممکن است اراده‌ي خدا تعلّق بگيرد که در يک شب ظهور انجام گيرد، بدون هيچ علامتي. يا اين که همه‌ي علائم بيايد، ولي خداوند اراده‌اش تعلّق نگيرد که امام زمان عليه السلام ظهور کند. لذا تکيه روي علائم که حتماً يک سال ديگر با وجود اين علائم ظهور مي‌کند، از لحاظ روايات و اعتقادات شيعه درست نيست. رواياتي هم  داريم که ائمّه فرموده‌اند: « كَذَبَ الْوَقَّاتُون »7، « إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نُوَقِّت »8 و « لَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ »9: نه ما وقت تعيين مي‌کنيم و نه وقت تعيين مي‌شود. وقت تعيين نمي‌شود، يعني وقتش را ما نمي‌دانيم. در روايات است که توقيت حرام است. نه ما براي ظهور وقت تعيين مي‌کنيم و نه وقتي براي ظهور تعيين مي‌شود. اين را کسي جز خدا نمي‌داند و فرمودند: « كَذَبَ الْوَقَّاتُون » که اين « كَذَبَ الْوَقَّاتُون » با اصرار است10. از اين‌ها معلوم مي‌شود که ممکن است حضرت ظهور کنند بدون هيچ علائمي و ممکن است که همه‌ي علائم ظهور باشد، ولي حضرت ظهور نکنند. لذا استاد ما تکيه روي علائم نمي‌فرمودند و روايات مربوط به علائم را کمتر مي‌خواندند. مي‌گفتند شما دعا کنيد. خودشان هم اينگونه بودند. مردم را تشويق و ترغيب کنيد که امام زمان عليه السلام را بشناسند و براي فرج و ظهور امام زمان عليه السلام دعا کنند. يعني انرژي‌شان را در اين زمينه مصرف مي‌کردند که براي ظهور امام زمان عليه السلام دعا کنيد و امام زمان عليه السلام را بشناسيد.حديث « مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة »11 را بسيار نشر مي‌کردند. در اين رواياتي که ما مي‌گوييم، علائم ظهور هست. روايات را مي‌خوانيم و اطّلاع پيدا مي‌کنيم، امّا شايد مثلاً شما بگوييد که آن علامت هنوز نيامده، پس ما براي چه دعا کنيم؟ نه اين گونه نيست. ممکن است هيچ علامتي نباشد، ولي حضرت ظهور کنند و ممکن است همه‌ي علائم باشند، ولي حضرت ظهور نکنند.
يک نکته‌ي کوچک ديگر اين است که اين علائم را بعضي از علما حمل کرده‌اند بر علائم آخر الزّمان، نه علائم ظهور. علائم آخر الزّمان يعني چه؟ يعني آخر الزّمان است. از زمان پيغمبر اکر صلّي الله عليه و آله و سلّم تا کنون آخر الزّمان است.  زمان رحلت و شهادت امام حسن عسکري عليه السلام که زمان غيبت صغري و سپس غيبت کبري شده. آخر الزّمان است. آخر الزّمان يک مسئله‌ي نسبي است. خيلي از اين علائم را حمل کرده‌اند به آخر الزّمان، و واقعاً اين گونه است. علائمي که در روايات است، علائمي است که الان آخر الزّمان است؛ يعني مرحله‌ي آخر است، و ظهور امام زمان عليه السلام در ظرف آخر الزّمان واقع مي‌شود. نه اين که اين علائم آخر الزّمان علائمي باشد که ظهور امام زمان عليه السلام موقوف بر آنها باشد، وجوداً و عدماً. وجوداً و عدماً يعني چه؟ يعني اگر علائم بود حضرت مي‌آيند و اگر نبود نمي‌آيند. نه اين جوري نيست.
  در اينجا به ذکرچند نمونه از حديث در باره چگونگي سلطه امام عصر عليه السلام بر جهان و برخي از علائم ظهور اشاره مي شود:
حديث اوّل باب سي و دوم از کمال الدّين صدوق(روايات امام باقر عليه السلام: محمد بن مسلم ثقفي نقل مي‌کند که شنيدم از ابوجعفر محمّد بن علي عليه‌السلام که مي‌فرمودند12:
« القائم منا منصور بالرعب »: قائمي که از ما هست(که استرس اصلي روي «منّا» است که پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم مي‌فرمايند: قائم از خانواده ما است. وقتي تشريف مي‌آورند ، مردم مرعوب مي‌شوند. يعني امام ياري شده است به رعب، و با رعب مردم را مي‌گيرند. همه جا با شمشير نيست.
« مؤيد بالنصر »: تأييد شده به ياري و نصرت خدا است.
« تطوى له الأرض »: زمين براي او پيچيده مي‌شود. يعني به اصطلاح ايشان مي‌توانند زمين را زود طي کنند. طي الارض نمي‌گويند، طي الارض را به چيزهاي متافيزيکي حمل کرد و هم مي‌شود گفت که طي الارض وسايلي دارد که زود طي مي‌کند، مثل هواپيما. هر دو درست است. هم کساني هستند که يک آن يک جا هستند و يک آن جاي ديگر، و هم کساني هستند که توسط وسايلي سريع، زمين را طي مي‌کنند.
« و تظهر له الكنوز »: گنج‌ها براي امام زمان عليه السلام بيرون مي‌آيد.
«يبلغ سلطانه المشرق و المغرب »: سلطنت و پادشاهي او به مشرق و مغرب مي‌رسد.
« يبلغ سلطانه المشرق و المغرب »: و خداوند به وسيله‌ي او غالب مي‌کند دينش را بر همه‌ي اديان.
«ولو کره المشرکون»:اگر چه مشرکين کراهت داشته باشند.
« فلا يبقى في الأرض خراب إلا قد عمر »: در زمين خرابي نمي‌ماند مگر اين که آباد مي شود.
« و ينزل روح الله عيسى ابن مريم ع فيصلي خلفه »: و پايين مي‌آيد عيسي روح الله از آسمان چهارم و پشت سر او نماز مي‌خواند.
« قال قلت يا ابن رسول الله متى يخرج قائمكم »: قائم شما کي خروج مي‌کند؛ يعني علائم ظهورش چيست؟ از علائم مي‌پرسد.
«قال اذا تشبّه الرجال بالنساء و النساء بالرجال»: حضرت فرمود زماني که مردان شبيه زنان و زنان شبيه مردان مي‌شوند.
«و اکتفي الرجال بالرجال و النساء بالنساء و رکب ذوات الفروج السروج»: زماني که زنان سوار بر اسبان شوند و به جنگ روند.« و قبلت شهادات الزور »: موقعي که شهادت زور يعني شهادت ناحق پذيرفته شود. شهادتي که مردم به ناحق مي‌دهند، قبول شود. « و ردت شهادات العدول »: موقعي که شهادت عادلها مردود مي‌شود.
«و استخف الناس بالدماء و ارتکاب الزناء»: مردم خون را کم مي‌شمارند؛ يعني خونريزي سبک شمرده مي‌شود، ارتکاب زنا را خفيف مي‌شمارند و کوچک مي‌دانند و به آن اهميت نمي‌دهند.
«و أكل الربا»: موقعي که ربا خواري‌شود.
«و اتقي الأشرار مخافة ألسنتهم»: وقتي که از آدمهاي شرّ به خاطر ترس از زبانشان ، از آنها پرهيز ‌کنند.
«و خروج السفياني من الشام»: موقعي که سفياني از شام خروج کند.
«و اليماني من اليمن»: و يماني از يمن خروج کند.
«و خسف بالبيداء»: موقعي که بيداء(نزديکي مکه) شکاف بزرگ و عميقي برمي‌دارد.
«و قتل غلام من آل محمد ص بين الركن و المقام»: موقعي که يکي از پسران آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين، بين رکن و مقام کشته شود. چون بين رکن و مقام هيچ وقت جنگ و خونريزي نمي‌شود؛ چون آنجا (خانه‌ي خدا) زمين امن است. «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنين»13. آنجا زميني است که همه‌ي کساني که در آنجا نشسته‌اند، در امن هستند، ولي چنين مي‌شود که فرزندي از آل  محمد صلوات الله عليهم اجمعين رادرآنجا مي‌کشند.
« اسمه محمد بن الحسن النفس الزكية»که مي‌گويند اسم او محمّد بن حسن، نفس زکيه است. که خود اين يک مورد مشتبه شده و خيلي‌ها در طول تاريخ قيام کرده اند که مي‌گويند همان محمد بن حسن زکيه است.
«و جاءت صيحة من السماء بأن الحق فيه و في شيعته»: موقعي که صيحه و ندائي از آسمان بيايد که حق در امام زمان عليه السلام و در شيعه‌ي امام زمان عليه السلام است.
«فعند ذلك خروج قائمنا»: آن موقع حضرت ظهور مي‌کند.
تا اينجا امام عليه‌السلام علائم ظهور را گفتند. از اين به بعد خصوصيات خروج و ظهور ايشان را مي‌گويند:
«فإذا خرج أسند ظهره إلى الكعبة»: موقعي که خروج مي‌کند، پشتش را به کعبه تکيه مي‌دهد.
«و اجتمع إليه ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا»: بعد سيصد و سيزده نفر از اصحابشان جمع مي‌شوند.
«و أول ما ينطق به هذه الآية»: اوّلي سخني که امام زمان عليه السلام مي‌فرمايند اين آيه است: «بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين».
«ثم يقول انا بقيه الله في ارضه و حجّته و خليفته عليکم»: من بقيه الله و حجّت خدا و خليفه‌ي خدا در روي زمين هستم.
بعد حضرت باقر عليه السلام مي‌فرمايند:
«فلا يسلم عليه مسلم الا قال»: کسي بر او سلام نمي‌کند، مگر با اين واژه «السلام عليک يا بقيه الله في ارضه».
«فإذا اجتمع إليه العقد »: موقعي که اين گروه به هم پيوسته جمع شدند.
«هو عشرة آلاف رجل»: که اين لشگريان و گارد مخصوص حضرت، ده هزار نفر هستند.
«خرج»: خروج مي‌کند و حکومتش را بر زمين شروع مي‌کند.
« فلا يبقى في الأرض  دون الله عز و جل »: غير از خدا در زمين معبودي نمي‌ماند. غير از خدا، کسي را عبادت نمي‌کنند.
«من صنم و وثن و غيره»: از بتها و کساني که شريک خدا قرار داده‌اند.
«إلا وقعت فيه نار فاحترق»: مگر اينکه آتش مي‌آيد و همه‌ي آنها را مي‌سوزاند و از بين مي‌برد.
«و ذلك بعد غيبة طويلة»: حضرت مي‌فرمايند اين خروج و اين علائم، بعد از غيبتي طولاني است.
«ليعلم الله من يطيعه بالغيب و يؤمن به »: براي اين که خدا امتحان کند مردم را که مطيع و غيرمطيع چه کساني هستند.
روايت دوم(باب38ح4) را جابر بن يزيد جعفي از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي‌کند که شنيدم از رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم که مي‌فرمود:
«ان ذا القرنين كان عبدا صالحا جعله الله عز و جل حجة على عباده فدعا قومه إلى الله و أمرهم بتقواه فضربوه على قرنه فغاب عنهم زمانا حتى قيل مات أو هلك بأي واد سلك ثم ظهر و رجع إلى قومه فضربوه على قرنه الآخر»14.
ذوالقرنين بنده‌ي صالحي بود که خداوند عزّوجل آن بنده‌ي صالح را بر بندگانش حجّت قرار داد. قوم خود را به سوي خدا دعوت کرد، امر به تقوي کرد؛ ولي آنها شاخ‌هاي او را زدند و شکستند و از بين بردند؛ پس از آنها غايب شد زماني، تا اين که گفته شد ذوالقرنين مرده يا در کدام زمين به هلاکت رسيده است. سپس ظاهر شد و به سوي قومش برگشت، دوباره شاخص ديگرش را شکستند.
بعد فرمود: «و فيكم من هو على سنته»: در ميان شما امّت من، کساني هستند که سنّت او را عمل مي‌کنند. يعني امام زمان شما وقتي بر شما مي‌‌آيد، شما با او بيعت نمي‌کنيد و او را اذيت مي‌کنيد. او غايب مي‌شود.
«و إن الله عز و جل مكن لذي القرنين في الأرض و جعل له من كل شي‏ء سببا و بلغ المغرب و المشرق»: و خداوند عزّوجل براي دوالقرنين زمين را تمکين کرد؛ و براي او از هر چيزي سببي را قرار داد که به آيه‌ي قرآن اشاره مي‌کند15. و به مردم مشرق و مغرب رسيد.
«و ان الله تبارک و تعالي سيجري سنته في القائم من ولدي فيبلغه شرق الارض و غربها حتي لا يبقي منهلا و لا موضعا منها من سهل او جبل وطئه ذو القرنين الا وطئه و يظهر الله عزّوجل له کنوز الارض و معادنها و ينصره بالرعب يملا الارض به عدلا و قسطا کما ملئت جوراً و ظلما»: و خداوند به زودي جاري مي‌‌کند سنن او را در قائم از فرزندان من، که مشرق و مغرب زمين را مي‌گيرد، تا اين که هيچ جايي از کوهها و دشت‌ها که ذو القرنين پيموده بود نمي‌ماند مگر اين که آنحضرت آنها را  خواهدپيمود.و خداوند متعال براي او گنج‌ها و معادن زمين را ظاهر مي‌سازد؛ و او را به رعب ياري مي‌کند و زمين را به وسيله‌ي او از عدل و داد پر مي‌کند، همانطور که از ظلم و جور پرشده است.
حديث سوم از ينابع المودّه است که اين کتاب از خواجه کمال قندوزي حنفي است.خواجه از اهل سنت بوده و شخص معتبري است و به ائمه اطهار ارادت داشته و از آنها ديث نقل مي کند. ايشان از کتاب المحجّه نقل کرده که راوي مي‌گويد از مام جعفر صادق عليه‌السلام شنيدم در ذيل آيه‌ي «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْها
»16فرمودند:
«اذا قام القائم المهدي لا يبقي ارض الا نودي فيها شهاده ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله».
در اين باب ايشان روايات زيادي را نقل کرده است.
     *******************************************
     أَلَا إِنَّهُ غالب كُلِّ قَبِيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْك‏  و هاديها،او بر تمام قبيله هاي اهل شرک، چيره و غالب است و هدايت کننده آنها است.                      نوع کساني که چيره و غالب هستند نقش هدايت و راهنمايي ندارند، چيرگي با هدايت و راهنمايي حالت پارادوکس و تناقض دارد. وقتي چيره است حالت قهر وغلبه دارد. جبار و قاصم است . «هاديها» هدايت حالت انعطاف دارد .لذا هدايت را به نورو آب زلال تعريف و تشبيه کرده اند چون حالت عاطفي ونرمي دارد .ائمه  عليهم السلام مجمع صفات متضاد و متناقض يا متضادند. امير المومنين عليه السلام هم جنگجو است هم وقتي که يک بچه يتيم را ميبيند تمام پشتش به لرزه در مي آيد و گريه مي کند . امام زمان عليه السلام هم مجمع اين دو صفت متضاد است يکي «غالب كُلِّ قَبِيلَة»، و يکي «هاديها» است. يعني ضمن اينکه غلبه دارد، با قهر و غلبه آنها را از بين نمي برد بلکه هدايت مي کند. از همين جمله فهميده مي شود که وقتي امام زمان عليه السلام تشريف مي آورند زور و مير غضب نيستند، هيتلر هم نيستند که وقتي بيايند همه را از دم تيغ و شمشير بگذرانند . يک روايت داريم که حضرت آنقدر مي کشند که تا زانوي اسبش خون مي آيد. اين يک روايت است. اما روايتهاي ديگر داريم که حضرت  ابتدا اتمام حجت مي کنند . در زيارت آل ياسين دارد که «السلام عليک ايها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرحمة الواسعه» حتي «واسعه» در مورد ائمه ديگر نيست ولي در مورد امام زمان «عليه السلام»صفت واسعه است. يعني حضرت رحمتشان فراگير است. معلوم مي شود چيزي که غلبه دارد رحمت امام زمان عليه السلام است تا انتقام و از بين بردن مشرکان، و اين درست است .چون ائمه مظهر تمام نماي صفات جمال و جلال خداوند هستند . يکي از صفات جمال خداوند اين است که «يا من سبقت رحمتُه غضبَه». يعني کسي که اول رحمتش است بعد غضبش. يعني چه اول رحمتش است؟ خداوند اصل بر اين است که رحمت کند. به خاطر دوام امواج خروشان رحمت ،غضب مي کند. در واقع غضبش به خاطر اين است که مزاحمين رحمت را کنار ببرد، که رحمت ادامه پيدا کند . براي اينکه موج رحمت همه را بگيرد يک عده اي مزاحمند و سد هستند اين مزاحمت را از بين بردن، مي شود غضب ،که رحمت ادامه پيدا کند. لذا مي گوييم «يا من سبقت رحمته غضبه». امام زمان عليه السلام هم رحمت واسعه است. يعني مظهر رحمت بي انتهاي خداست (البته مظهر که ما مي گوييم غير از مظهر عرفاست در مورد آن در جاي خودش بحث مي کنيم.) وقتي مي گوييم «     أَلَا إِنَّهُ غالب كُلِّ قَبِيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْك و هاديها» در واقع دو صفت متناقض است بر حسب ظاهر.از يک طرف قهر و غلبه است و ازيک طرف هدايت است و عطوفت.
      نکته بعدي اين است که «     أَلَا إِنَّهُ غالب كُلِّ قَبِيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْك» در مقابل اهل شرک، اهل توحيد است . توحيد وشرک با هم متناقضند يعني انسانها يا مشرکند يا موحد. توحيد و شرک با هم تناقض دارند . توجه به توحيد و خدا پرستي و يگانه پرستي در فطرت مردم است . مردم از آن موقع که آفريده شدند دنبال تحقق کامل اين فطرت در عالم بيرون هستند.اين موضوع در عالم بشريت فقط به وسيله موعود امم واديان حضرت مهدي عليه السلام انجام شود و اين را قرآن وعده داده است«وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون‏» (رعد : 31 ) اين هدف امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است . چقدر روايت داريم در اصول کافي در غيبت طوسي در منتخب الاثر که حضرت وقتي تشريف مي آورند « لايبقي في الارض الا نودي فيها شهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله». در زمين نقطه اي باقي نمي ماند مگر اينکه در آنجا ندا داده مي شود به توحيد و رسالت پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم.«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون» (انبيا : 105 ). عباد صالح کساني هستند که موحدو پرچمدار توحيد هستند. مهمترين نکته اي که در حکومت امام زمان عليه السلام  است ، تربيت اصحابشان، به عنوان اصحاب، موحدبودن آنها است . روايت بسيار جالبي در منتخب الاثر است که وقتي حضرت تشريف مي آورند از 313 نفراصحاب خود امضا و بيعت مي گيرند که يک سري کارها را نکنند . اولين چيزي که در آنجا هست اين است که غير خدا را عبادت نکنند. يعني پايه حکومت واجراي حکومت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف اين است که مردم موحد و خدا پرست باشند. لذا «أَلَا إِنَّهُ غالبُ كُلِّ قَبِيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْك‏» در واقع برگردان و مترجم«وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا...» ويا «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثين‏» (قصص : 5) است.وارث زمين يعني بعد از اينکه ظالمان و مشرکان وارث بودند تبديل مي شوند به توحيد . دغدغه اصلي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف توحيد مردم است. اين مسئله خيلي جاها به درد مي خورد که فنداسيون اصلي اعتقادات اسلامي و يا اگر به صورت مخروط و هرم تشبيه کنيم در راس هرم توحيد و خدا پرستي قرار دارد. لذا اين جمله «أَلَا إِنَّهُ غالبُ كُلِّ قَبِيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْك و هاديها» هم جزء شاهکارهاي اصلي خطابه غدير در مورد امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است .

  • 1. بحار الانوار 36: ص 341، ح 205 و بحار الانوار 51: ص 154، ح 4.
  • 2. اعراف (7): 187.
  • 3. بحارالانوار 51: ص 218، ح 8.
  • 4. جمال الاسبوع: ص 413.
  • 5. بحار الانوار 52: ص 92، ح7: « وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم‏ »
  • 6. بحارالانوار 51: ص 351.
  • 7. اصول کافي، باب کراهيه التوقيت، ح2.
  • 8. بحار الانوار 52: ص 118، ح 44.
  • 9. بحار الانوار 53: ص 3.
  • 10. بحار الانوار 52: ص 103، ح 5.
  • 11. بحار الانوار 51: ص 160، ح 7.
  • 12. کمال الدّين 1: ص 331، ح16.
  • 13. حجر (15): 46.
  • 14. کمال الدّين 2: ص 394، ح 4.
  • 15. کهف (18): 84: «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً ».
  • 16. آل عمران (3): 8