در نهج البلاغه خطبه (37) حضرت علي مي فرمايد: من به موجب عهد و ميثاقي كه در گردن داشتم، با خلفا بيعت كردم. كسي كه خودش خليفه است، چگونه براي بيعت با...

در نهج البلاغه خطبه (37) حضرت علي مي فرمايد: من به موجب عهد و ميثاقي كه در گردن داشتم، با خلفا بيعت كردم. كسي كه خودش خليفه است، چگونه براي بيعت با ديگران عهد و ميثاق مي بندد. اعتراف به عهد و ميثاق براي بيعت با ديگران دليل روشني است بر اينكه حضرت علي داراي مقام خلافت نبوده و موضوع غدير خم ارتباطي با امر خلافت نداشته است.
در اول کار کل خطبه را ببینیم:
فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا، وَتَطَلَّعْتُ حِينَ تَقَبَّعُوا، وَ نَطَقْتُ حِينَ تَعْتَعُوا وَمَضَيْتُ بِنُورِ اللهِ حِينَ وَقَفُوا، وَکُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً، وَأَعْلاَهُمْ فَوْتاً، فَطِرْتُ بِعِنَانِهَا، وَاسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِهَا، کَالْجَبَلِ لاَ تُحَرِّکُهُ الْقَوَاصِفُ، وَلاَ تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ. لَمْ يَکُنْ لِأَحَدٍ فيَّ مَهْمَزٌ، وَلاَ لِقَائِلٍ فيَّ مَغْمَزٌ، الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَالْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ مَنْهُ، رَضِينَا عَنِ اللهِ قَضَاءَهُ، وَسَلَّمْنَا لِلّهِ أَمْرَهُ. أَتَرَاني أَکْذِبُ عَلَي رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ وَاللهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ فَلاَ أَکُونُ أَوَّلَ مَنْ کَذَبَ عَلَيْهِ. فَنَظَرْتُ في أَمْرِي، فَإِذَا طَاعَتِي قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِي، وَإِذَا الميِثَاقُ في عُنُقِي لِغَيْرِي.
معنی خطبه: آنگاه که همه از ترس سست‏شده، کنار کشيدند، من قيام کردم، و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند من آشکارا به ميدان آمدم، و آن زمان که همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت که همه باز ايستادند من با راهنمايي نور خدا به راه افتادم، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهسته‏تر بود اما در عمل برتر و پيشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز کردم، و پاداش سبقت در فضيلتها را بردم. همانند کوهي که تندبادها آن را به حرکت درنمي‏آورد، و طوفانها آن را از جاي برنمي‏کند، کسي نمي‏توانست عيبي در من بيابد، و سخن‏چيني جاي عيبجويي در من نمي‏يافت. خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم. علت سکوت و کناره‏گيري از خلافت در برابر خواسته‏هاي خدا راضي، و تسليم فرمان او هستم، آيا مي‏پنداريد من به رسول خدا (ص) دروغي روا دارم؟ به خدا سوگند! من نخستين کسي هستم که او را تصديق کردم، و هرگز اول کسي نخواهم بود که او را تکذيب کنم. در کار خود انديشيدم ديدم پيش از بيعت، پيمان اطاعت و پيروي از سفارش رسول خدا (ص) را برعهده دارم، که از من براي ديگري پيمان گرفت (پيامبر (ص) فرمود:اگر در امر حکومت کار به جدال و خونريزي کشانده شود، سکوت کن.) مراجعه به شرح نهج البلاغه ج2 ص22.
اولا عرض شد که جایگاه امامت و خلافت چیست اما آیا حضرت علی (ع) با رضایت این بیعت را قبول کردند؟ میبینیم خطبه ی 26 نهج البلاغه را آنجایی که حضرت می فرمایند: پس از وفات پيامبر (ص) و بي‏وفايي ياران به اطراف خود نگاه کرده ياوري جز اهل بيت خود نديدم، (که اگر ياري کنند، کشته خواهند شد و به مرگ آنان رضايت ندادم) چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم، و با گلويي که استخوان شکسته در آن گير کرده بود جام تلخ حوادث را نوشيدم، و خشم خويش فرو خوردم، و بر نوشيدن جام تلخ‏تر از گياه حنظل، شکيبايي نمودم.
متن عربی: صفة قبل البيعة له فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهمْ عَنِ المَوْتِ، وَأَغْضَيْتُ عَلَي القَذَي، وَشَرِبْتُ عَلَي الشَّجَا، وَصَبَرْتُ عَلَي أَخْذِ الْکَظَمِ، وَعَليْ أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.
و یا حضرت علی(ع) در جایی دیگر می فرمایند:
بَايَعَ النَّاسُ لأبِي بَكْرٍ وَأَنَا وَاللَّهِ أَوْلى بِالأَمْرِ مِنْهُ ، وَأَحَقُّ بِهِ مِنْهُ ، فَسَمِعْتُ وَأَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ كُفَّارَاً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ ، ثُمَّ بَايَعَ النَّاسُ عُمَرَ وَأَنَا وَاللَّهِ أَوْلى بِالأَمْرِ مِنْهُ وَأَحَقُّ بِهِ مِنْهُ ، فَسَمِعْتُ وَأَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ كُفَّارَاً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ .
یعنی : مردم با ابوبكر بيعت كردند در حالي كه به خدا سوگند من از او سزاوار تر وشايسته تر بودم، ولي از ترس باز گشت و گرايش مردم به دوران كفر وجاهلّيت وكشيده شدن شمشيرها براي زدن گردن يكديگر، سكوت كردم وشنيدم ومخالفت نكردم، سپس با عمر بيعت كردند، در حالي كه از او سزاوارتر وشايسته تر بودم، ولي باز هم شنيدم وكوتاه آمدم تا به كفر وبرادر كشي باز نگردند.
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) برای جلال الدين عبد الرحمن السيوطي  (متوفاي911هـ) ج 12   ص 54 و نیزتاريخ مدينة دمشق ج 42 ، ص 434 و...
همانطور که در مبحث قبل عرض شد حضرت علی(ع) امام امت بودند یعنی ایشان راهنمای مردم بودند(از جانب خداوند) حال چه ایشان خلیفه باشند یا نباشند. یا اجازه دهید واضح تر بگویم ؛ ابوبکر عمر و عثمان خلیفه بودند اما نه خلیفه ی رسول الله چون آنها را پیامبر انتخاب نکرده بود. آنها خلیفه ی منتخبینشان بودند اما خلیفه ی رسول الله همان است که پیامبر انتخاب کرده اند و آن هم به دست خداوند است و اوست امام اصلی امت فلذا شخصی که از امام خود دور شود او گمراه شده است چون امام صراط مستقیم است همانطور که در ینابیع الموده و مناقب مغازی هم بیان شده از لسان پیامبر که فرمودند:یا علی انت صراط المستقیم و یا حدیث معروف علی مع الحق والحق مع علی... و احادیث دیگر که به همین منظور و فهماندن همین مطلب است. پس خلیفه ی رسول الله باید امام امت باشد و امامت امت هم عهدیست از جانب خداوند که انتخاب این فقط به دست خداوند است فلذا از پیامبر(ص) نقل شده است  كه حضرت فرمودند: اگر مردم مي دانستند [حضرت] علي [عليه السلام ] چه زماني به لقب امير المؤمنين ناميده شد، ديگر فضل او را انكار نمي كردند. او به اين لقب ناميده شد در حالي كه [حضرت] آدم بين روح و جسد بود و خداوند فرمود: و به ياد آور زماني را كه پروردگارت از بني آدم عهد و پيمان گرفت و آنها را بر اين پيمان گواه قرار داد كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري!  و ملائكه نيز گفتند: آري! و خداوند تبارك و تعالي فرمود: من پروردگار شما و محمد پيامبرتان و علي امير و سر پرستتان.

 

متن کامل حدیث

عن حذيفة بن اليمان، قال: قال رسول الله صلى الله عليه [وآله] وسلم: لو يعلم الناس متى سمي علي أميرالمؤمنين ما أنكروا فضله: سمي أمير المؤمنين وآدم بين الروح والجسد ، قال تعالى: (وإذ أخذ ربك من بني آدم من ظهورهم ذريتهم وأشهدهم على أنفسهم ألست بربكم قالوا بلى شهدنا أن تقولوا) قالت الملائكة: بلى. فقال تبارك وتعالى: أنا ربكم ومحمد نبيكم وعلي أميركم».
به نقل از فردوس الأخبار، شيرويه ديلمي (509 هق)، ج 3 ص399 ،  ينابيع الموده، قندوزي ج 2  ص 248، كشف الظنون عن أسامي الكتب والفنون، ج 2ص1254
و یا حدیث معروف که از ابوذر و افرادی دیگر نقل شده است: «عن أبي ذر عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قال: من أطاعني فقد أطاع الله، ومن عصاني فقد عصى الله، ومن أطاع عليا فقد أطاعني، ومن عصى عليا فقد عصاني»
یعنی: ابوذر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت مي كند: هر كس مرا اطاعت كند  خدا را اطاعت كرده و هر كس با علي مخالفت ورزد با خدا مخالفت ورزيده و هركس علي را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس با علي مخالفت ورزد با من مخالفت كرده است).
المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 121 ـ، كنز العمال، ج 11، ص 614 ـ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 270 و 307 ـ ذخائر العقبى، ص 66 ـ ينابيع المودة، ج 2، ص 313 و ... .
حاكم پس از نقل اين روايت در باره آن اين گونه نظر مي دهد:
«هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه».
یعنی این حدیث صحیح است اما مسلم و بخاری آن را ننوشته اند.
این اشاره به امامت حضرت و رهبری ایشان دارد حال هرکه می خواهد پیروی کند و هرکه می خواهد به این موضوع بی اعتقاد باشد اما فقط من یاد آور این نکته بشوم که آیا خلفا را مردم (آنهم در دعوای سقیفه)انتخاب کردند یا خداوند؟ اگر آنها آنگونه انتخاب شدند خب آیا احتمال خطا نیست؟ چه تظمینی وجود دارد که آنها ما را گمراه نکنند؟ آنها که خود احتیاج به هدایت دارند چگونه می توانند امام ما باشند؟ شاید بپرسید چگونه ما را گمراه کنند. خب یک سوال می پرسم: آیا شخصی که مردم انتخاب کرده اند، می تواند در دستورات خداوند دخل و تصرف کند؟ آیا شخصی که منتخب مردم است اجازه ی دستبرد زدن به احکام خدا را دارد؟ مثال بزنم؟ باشه. پیامبر چگونه نماز می خواند؟ آیا عمر حق دارد که بگوید ای مردم من دوست دارم اینگونه نماز بخوانید؟ آیا او خداست یا فرستاده یا انتخاب شده ی خدا؟ و یا مثلا نقل شده است که روزى عمر در منبر خطبه خواند و ضمن آن با كمال صراحت و بى پروايى گفت: دو متعه در زمان پيامبر (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام ميکنم و مرتکبين آنها را به کيفر ميرسانم.  يكي متعه زنان و ديگري متعه حج. مراجعه شود به تفسير الرازي ج 2 ص 167 وج 3 ص 201 و 202 ، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد ج 12 ص 251 و 252 وج 1 ص182، البيان والتبيان للجاحظ ج 2 ص 223، أحكام القرآن للجصاص ج 1 ص 342 و 345 وج 2 ص 184، تفسير القرطبى ج 2 ص 270 وفى طبع آخر ج 2ص 39، المبسوط للسرخسي الحنفي باب القرآن من كتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القيم ج 1 ص 444 فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج 2 ص 205 فصل اباحة متعة النساء، كنز العمال ج 8 ص 293 و 294 ط 1، ضوء الشمس ج 2 ص 94، سنن البيهقى ج 7 ص 206، الغدير للاميني ج 6 ص 211، المغنى لابن قدامة ج 7 ص 527، المحلى لابن حزم ج 7 ص 107، شرح معاني الاثار باب مناسك الحج للطحاوي ص 374، مقدمة مرآة العقول ج 1 ص 200.
من از شما سوال می کنم . به او چه ربطی دارد که بخواهد حلالی را حرام کند یا بالعکس ؟ آیا او چنین حقی دارد؟ آیا جمع مردم می توانند دستورات خدا را تغییر دهند؟ شما را به خدا کمی تفکر کنید. آیا ظلالت معنایی بجز این دارد؟ آیا این دروغ بستن بر خدا نیست؟ آیا خداوند آنها را گمراه نخوانده؟ اگر این سوال را پیامبر از شما در یوم الحساب بپرسند شما چه جوابی دارید؟...