دعبل خزائی

دعبل بن علي خزاعي در سال 148 هجري قمري در شهر كوفه متولد شد . روز و ماه تولد ايشان مشخص نيست . دعبل از سن نوجواني سرودن شعر را آغاز كرد . در اوايل جوانی بود كه به درخواست هارون الرشيد خليفه عباسي به دربار او رفت تا شعر بسرايد . اما پس از مدتي از دربار هارون الرشيد خارج شد . با وجود هداياي فراواني كه هارون براي دعبل فرستاد، دعبل به دربار بازنگشت . مسير زندگاني دعبل از اين زمان عوض شد . او بيش از گذشته شيفته اهل بيت شده بود و از اين زمان به بعد شروع به سرودن شعر در مدح اهل عصمت (ع) نمود .

دعبل وجود مقدس امام موسي بن جعفر (ع) ، امام رضا(ع) ، امام جواد (ع) را درك كرد و به خدمت ايشان رسيد . به دليل شرايط سخت نتوانست خدمت امام علي نقي (ع) برسد ولي شهر سامرا را كه امام در آن زنداني بود را سخت نكوهش كرد .  زندگي پر بركت دعبل تا زمان امام حسن عسكري ادامه داشت و او در مدح اين امام بزرگوار نيز شعر سروده است .

بطوري كه نوشته‌اند وقتي دعبل‌خزاعي در خراسان به زيارت حضرت رضا (ع) نايل آمد اشعاري در مدح آن حضرت سرود و خلعتي فاخر و چند هزار درهم صله گرفت . امام همام به او لقب دعبل – كه در عربي به معني شتر كهن سال است – عطا فرمودند.
تفصيل مطلب و شرح حال دعبل در بسياري از كتابها و مآخذ معتبر ذكر شده است و خوانندگان علاقه‌مند مي‌توانند به دائره‌المعارف اسلام و ترجمه عربي كتاب بروكلمن« تاريخ‌الادب‌العربي » و از مآخذ شرقي به كشف‌الظنون و وفيات‌الاعيان و اغاني مراجعه كنند.

ظاهراً ديوان كامل دعبل در دست نيست ( دائره‌المعارف اسلام ) ولي اشعاري كه در مدح حضرت رضا (ع) و خاندان عصمت و طهارت سروده از ديرباز نقل شده و مايه تمتع و استفاده بزرگان دين و ارباب ادب بوده است .اینک بخشهایی از آن که در وصف حضرت علی (ع) و اشاره به غدیر خم است را می آوریم :

.

.

.

و ما قيل اصحاب السقيفه جهرة بدعوي تراث في ‌الضلال بنات
يعني نبود گفتار آنها كه در سقيفه بني ساعده گفتند بآواز بلند در وقتي كه معارضه با انصار ميكردند كه دعواي ميراث حضرت رسول اكرم‌(ص)‌ كردند بسبب گمراهي و گفتند ما خويشان آنحضرتيم ( آن حضرتيم ) بلند مرتبه يعني آنسخن ( آن سخن) فايده بايشان نميبخشيد و اين اشاره است بانكه حضرت اميرالمومنين عليه‌السلام مكرر در نظم و نثر ميفرمودند كه حجتي كه قريش بر انصار تمام كردند كه ما خويشان پيغمبريم و احقيم بخلافت آنحضرت همان حجت را من بر ايشان دارم كه شما از قبيله آنحضرتيد دعوي حقيقت مي‌كنيد من كه پسر عم و داماد اويم چون اولي و احق نباشم قطع نظر از نص روز غدير و غير آن و افضل بودن در جميع كمالات .
ولو قلدوالموصي اليه امورها لزمت بمامون علي العثرات
يعني اگر اين امت بيشرم ميگذاشتند امور خود را بان كسي كه حضرت رسول (ص) او را وصي خود گردانيد و سفارش امت را باو كرد هر آينه چسبانيده بودند و تفويض كرده بودند بكسي كه ايمن بودند از آنكه از او خطايي و لغزشي واقع شود يعني بر حق علي‌ابن ابي طالب صلوات ‌الله‌ عليه . ع
اخي خاتم الرسل المصطفي (درحاشيه : المصفي) من‌القدي و ‌مفترس‌الابطال في الغمرات
يعني آن مامون برادر آخر پيغمبران بود و پاكيزه بود از هر بدي كه بخاطر خلدو درنده شجاعان بود در جنگهاي عظيم .
فان جحدوا كان الغدير شهيده و بدر و احد شامخ الهضبات
يعني پس اگر انكار كنند خلافت و استحقاق امامت او را نص روز غدير كه در عالم مشهور است گواه اوست و جوابهاي او در جنگ بدر و احد كه كوههاي بلند دارد شاهد استحقاق خلافت اوست .
واي من‌ القران تتلي بفضله و ايثاره بالقوت في اللزبات
يعني و گواهي ميدهد بر خلافت او آيه چند از قرآن كه مردم مي‌خوانند و دلالت ميكند بر فضيلت او و اختيار كردن او مساكين را بقوت خود. و شدتها و تنگيها و قحطها اشاره است بقصه نزول سوره كريمه هل‌اتي و غير آن از صدقات آنحضرت كه عامه و خاصه روايت كرده‌اند .
و عز جلال ادركته بسبقها مناقب كانت فيه مؤتنفات
يعني و بزرگواري جلالت و عظمتي كه دريافته است آنرا بسبب سبقت گرفتن بسوي منقبتي چند كه در آنحضرت بود و ديگري پيش [ از ] او آنها را درنيافته بود .
مناقب  لم تدرك بکيد و لم تنل بشي‌ء سوي حد القنا الذريات
يعني آنچه مذكور شد منقبتي چند است كه نميتوان يافت آنها را مگر پايمال و نميتوان بآنها رسيد بچيزي مگر بدم نيزهاي ( نيزه‌هاي ) تند برنده يعني از جمله منبقتهاي آنحضرت شجاعت بي‌نهايت بود كه اساس دين مبين بزور بازوي معجز نماي آنحضرت شد و اكثر عداوت منافقان با آن جناب از آنجهت بود .
نجي لجبريل الامين و انتم عكوف علي العزي معاً و منات
يعني حضرت اميرالمومنين عليه‌السلام همراز جبرئيل امين بود زيرا كه صداي وحي خدا كه بر حضرت رسول صلي‌الله عليه و آله نازل مي‌شد او مي‌شنيد چنانكه خود فرموده در وقتي كه شما ملازمت مينموديد بر سجده كردن و پرستيدن عزي و منات هر دو كه دو بت بزرگ قريش بودند و اين خطاب با كسي است كه غصب خلافت آنحضرت كرد مانند ابوبكر و عمر و عثمان و معويه .
بكيت لرسم‌الدار من عرفات و اذريت دمع العين بالعبرات
اين مطلع دويم اين قصيده است يعني گريستم براي آثار خانه خراب آل پيغمبر كه ايشانرا از آنجا دور كرده بودن و منافقان  جاي ايشانرا غضب كرده بودند و در عرفات و پاشيدم آب چشم خود را بگريه كردنها .
و بان عري صبري و هابت صبابتي رسوم ديار قد عفت و عرات
يعني و بريده شد حلهاي (حله‌هاي) صبر من و بهيجان آمد شوق بسبب نشانهاي منزلها و خانها (خانه‌ها ) كه اكثر آنها محو شده بود و چول  و ناهموار شده بودند.