سوره الأنفال (8): آيه 32

تفسير اثنا عشري، ج‏4، ص: 333

وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ (32)

 

ترجمه:

و آن گاه كه گفتند: خدايا اگر اين قرآن به راستى بر حق و از جانب توست پس يا بر سرمان سنگهايى از آسمان ببار يا ما را به عذابى دردناك گرفتار ساز! (32)

وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ: و ياد كن زمانى را كه نضر و تابعان او گفتند: خدايا اگر هست اين قرآن حق و منزل از جانب تو، غير آنچه ما بر او هستيم، فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ: پس بباران بر ما سنگ از آسمان، چنانچه بر قوم لوط و اصحاب فيل نازل نمودى، أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ: يا بيار ما را به عذابى مولم مهلك. چون نضر اين دعا نمود، آيه شريفه نازل شد: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ.

تبصره: ثعلبى از سفيان بن عيينه روايت نموده كه گفت: از حضرت صادق شنيدم از پدرانش روايت فرمود كه: چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به غدير خم رسيدند، امر فرمود مردم جمع شدند، و دست على عليه السّلام را گرفت، فرمود: من كنت مولاه فعلىّ مولاه. و اين امر شايع شد، خبر به شهرها رسيد. حارث بن نعمان فهرى «1» آمد خدمت حضرت، در ميان صحابه و از ناقه فرود آمد. به حضرت عرض كرد: يا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما را امر نمودى از جانب خدا كه شهادت دهيم به وحدانيت خدا و رسالت تو، پس قبول كرديم آن را و امر نمودى به پنج نماز، قبول كرديم. و امر به روزه ماه رمضان نمودى و حج خانه كعبه، قبول نموديم. به اينها راضى نشدى تا دست پسر عم خود گرفتى و بر ما زيادتى دادى و گفتى: هر كه من مولاى او هستم على مولاى او است. اين از جانب تو باشد يا از جانب خدا؟

حضرت فرمود: سوگند ياد مى‏كنم به حق خدائى كه غير او خدائى نيست كه تفضيل او بر شما از جانب خدا باشد. حارث روانه شد و گفت: اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ. پس هنوز به راحله خود نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و از دبرش خارج شد. «2»

در منهج- سعيد بن جبير روايت كند كه: سه نفر را حضرت در حبس، امر به قتل نمود: مطعم بن عدى و عقبة بن ابى معيط و نضر بن حرث. نضر اسير مقداد بود چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امر به قتل او نمود، مقداد گفت: يا رسول اللّه اسير من است. حضرت فرمود: دانى در حق كتاب الهى چه گفته؟

مقداد ثانيا شفاعت و همان جواب شنيد. مرتبه سوم حضرت فرمود: خدايا مقداد را از فضل خود اعانت فرما. مقداد گفت: مقصود من يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همين دعا بود، پس او را در حبس كشت.

 

پی نوشت:

(1) در مجمع البيان، نعمان بن حرث فهرى ثبت شده است.

(2) غاية المرام، فصل دوّم، باب 117 و 118، صفحات 367 تا 369- مجمع البيان، جلد پنجم، 352.