سوره الزخرف (43): آيه 28

تفسير اثنا عشري، ج‏11، ص: 465

وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (28)

 

ترجمه:

و خدا اين خدا پرستى را در همه ذرّيّت او تا قيامت كلمه باقى گردانيد، باشد كه (همه فرزندانش به خداى يكتا) رجوع كنند. (28)

وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً: و قرار داد حضرت ابراهيم كلمه توحيد، يعنى كلمه طيّبه «لا اله الّا اللّه» را كلمه پاينده، فِي عَقِبِهِ: در عقب خود، يعنى در ميان فرزندان خود، و لذا در ميان اولاد او هميشه موحدى بوده و پيوسته صاحب دعوتى در ميان ايشان مردم را بر دين اسلام ترغيب مى‏نمودند. نزد بعضى ضمير «جعلها» راجع به خداى تعالى، يعنى حق تعالى آن كلمه را در نسل حضرت‏ابراهيم عليه السلام باقى گذاشت، لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ: تا شايد همه اولاد او رجوع نمايند به پدر خود در توحيد و اخلاص و تبرى از شرك، يا به سبب دعوت اولاد موحد او كفار از شرك بازگردند و به دين اسلام داخل شوند.

 

تتمه:

در احاديث آل عصمت وارد شده كه اين آيه در حق ايشان نازل شده:

1- در اكمال الدين- از حضرت سجاد عليه السلام، در علل- از حضرت باقر عليه السلام، در معانى- از حضرت صادق عليه السلام فرمود: فينا نزلت هذه الاية و جعلها كلمة باقية فى عقبه و الامامة فى عقب الحسين إلى يوم القيمة.

يعنى در حق ما نازل شده اين آيه، و قرار داد كلمه باقيه را در عقب او، يعنى امامت را در اولاد حضرت حسين عليه السلام تا روز قيامت «1».

2- در مناقب از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله سؤال شد از اين آيه، فرمود: جعل الإمامه فى عقب الحسين يخرج من صلبه تسعة من الائمّة منهم المهدىّ هذه الأمّة. يعنى: امامت در صلب حضرت حسين عليه السّلام است، خارج مى‏شود از صلب او نه نفر از ائمه، از ايشان است مهدى اين امت «2».

3- ينابيع الموده- شيخ سليمان بلخى- باب 39 از حضرت امير المؤمنين عليه السلام: قال فينا نزلت قول اللّه عزّ و جلّ و جعلها كلمة باقية فى عقبه اى جعل الإمامة فى عقب الحسين الى يوم القيمة. «3»

4- در احتجاج- از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در خطبه غدير فرمايد: اى گروه مردمان، قرآن معرفى نمايد شما را بدرستى كه ائمه بعد از على عليه السلام از اولاد او هستند، و معرفى نمودم من، ايشان از من و من از آنها باشم آنجا كه خدا فرمايد «و جعلها كلمة باقية فى عقبه» و گفتم من «هرگز گمراه نشويد مادامى كه تمسك به ايشان نمائيد». «4»

 

پی نوشت:

(1) برهان، ج 4، ص 140، حديث 11. [.....]

(2) نور الثقلين، ج 4، ص 597 حديث 26 بنقل از مناقب.

(3) ينابيع المودة باب 39، ص 117.

(4) احتجاج، چاپ بيروت، ج 1، ص 65.