شیخ مفید و حدیث غدیر

یکی از مسائل مهمّ اسلامی که زیر بنای نظام اجتماعی و سیاسی و ضامن‌ اجرای قوانین اسلام به شمار می‌رود،مسألهء حکومت و رهبری صحیح جامعهء اسلامی است.

مسألهء حکومت اسلامی و تصدّی امور مسلمین اگر از همان ابتدای طلوع‌ اسلام در مسیر طبیعی خود قرار می‌گرفت و مسلمان‌ها در تصدّی امور اجتماعی و سیاسی و...مواجه با رهبری شایسته و عالم و کاردان می‌شدند،به‌طور حتم‌ می‌توان گفت وضع جوامع مسلمین امروز غیر از این وضعی بود که اکنون وجود دارد.

ولی متأسّفانه باید اعتراف کرد که مسأله حکومت و خلافت از همان اوائل‌ طلوع اسلام،مورد اختلاف مسلمان‌ها قرار گرفت و عدّه‌ای برای احراز پست مهمّ‌ خلافت پیشقدم شدند که در مرحلهء ظاهر،گرچه از خواصّ اصحاب پیامبر گرامی‌ اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و شمع مجالس او بودند؛ولی در باطن،منظورشان‌ کسب قدرت و اشغال مقام خلافت مسلمان‌ها بود و شایستگی لازم برای احراز این‌ مقام را نداشتند.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز از این‌گونه افکار در میان مسلمان‌ها اطّلاع داشت و با قرائن و شواهد زنده ‌ای مشاهده می‌ کرد که عدّه‌ ای در فکر ایجاد اختلاف در میان امّت اسلامی و تجزیه آن هستند و لذا مکرّر در ضمن خطبه‌ های‌ متعدّد به عناوین مختلف به این اختلافات زیر پرده و ضررهای آن اشاره و فرد صلاحیّت‌ دار برای خلافت مسلمین را تعیین می ‌فرمود. چگونه ممکن بود پیامبری‌ که در راه پیشرفت اسلام متحمّل زحمات طاقت‌ فرسا می‌شود تا مسلمانان، سعادتمند زندگی نمایند، در فکر آینده اسلام نونهال و وضع مسلمین نبوده، مردم را از لحاظ رهبری جامعه اسلام بلا تکلیف بگذارد؟

در میان بیانات گهربار رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در عرض‌ بیست و سه سال دعوت آن حضرت، کلمات زیادی که تصریح به خلافت حضرت علی علیه السّلام بعد از وفاتش می‌ نماید زیاد دیده می‌ شود و از جمله این کلمات، داستان تاریخی «غدیر خُم» و «حدیث غدیر» می باشد.

روایات متواتری که از طریق اهل تسنّن در خصوص داستان تاریخی غدیر خم‌ در کتب معتبر آنها وارد است، با وجود اختلافات جزئی در الفاظ و مضمون، همه آنها این قسمت از گفتار پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را: «من کنت مولاه‌ فهذا علیّ مولاه» ذکر و تردیدی ندارند که این جمله را پیامبر در آن روز فرموده‌ است.

و ما در این مقاله، به مناسبت یادبود هزاره مرحوم شیخ مفید رضوان اللّه‌ تعالی علیه که یکی از فقهاء نامدار و محقّقان بزرگ شیعه به شمار می‌ رود، پژوهش و تحقیقی در نوشتجات و کتب باقی مانده از ایشان در پیرامون حدیث غدیر خم به‌ عمل می ‌آوریم و به دنبال آن از باب تأیید کلمات ایشان پیرامون مسأله رهبری و ولایت حضرت علی علیه السّلام، از اعترافات صریح برخی از دانشمندان‌ اهل سنّت نیز سخنی به میان می ‌آوریم تا شاید برای خوانندگان و طالبان حقیقت در یک مسأله مهمّ تاریخی، مفید بوده باشد.

مرحوم شیخ مفید رحمة اللّه علیه در کتاب «الإفصاح فی إمامة علی(ع)» در موارد متعدّد با عبارت‌های گوناگون، به جریان غدیر خم تصریح دارد، از جمله در صفحه 6 همین کتاب می‌نویسد:

«فمنها ما سلم لروایته الجمیع من قول الرّسول(ص) بغدیر(خم) بعد أن قرّر امّته علی المفترض له من الولاء الموجب لإمامته علیهم و التقدّم لسائرهم فی الأمر و النّهی و التّدبیر فلم ینکره أحد منهم و أذعنوا بالإقرار له طائعین(من کنت مولاه‌ فعلیّ مولاه) فاعطاه بذلک حقیقة الولایة و کشف به عن مماثلته له فی فرض الطاعة و الأمر لهم و النّهی و التّدبیر و السّیاسة و الرّیاسة و هذا نصّ لا یرتاب بمعناه من فهم‌ اللّغة بالإمامة».

یعنی: «از جمله روایات معتبری که جمیع مسلمین صحّت آن را مسلّم‌ دانسته‌ اند، روایتی است که از کلام رسول خدا(ص)در جریان غدیر خم نقل شده‌ است؛ در این کلام رسول خدا، امّت خود را به سوی کسی خوانده و تثبیت کرده که‌ اطاعت او بر مردم به عنوان ولیّ مسلمین واجب است؛ این کلام دلیل این است که‌ بر مسلمین، امامت علی(ع)واجب بوده و بر سایر افراد امّت، بعد از رسول‌ خدا(ص)مقدّم بوده؛ اطاعت او در امر و نهی و تدبیر، لازم و واجب می‌ باشد؛ هیچ فردی از مسلمانان در آن روز(در روز غدیر خم)این مطلب را انکار نکرده‌اند و آن افراد با اذعان آن، این کلام رسول خدا را که«کسی که من مولای او هستم، علی نیز بعد از من مولای او است»در آن روز اطاعت نمودند؛ به این ترتیب، حدیث غدیر خم، حقیقت ولایت علی(ع) را اثبات می‌کند و اطاعت از امر و نهی و تدبیر و سیاست و ریاست غیر او را در ردیف او نفی می‌ کند؛ پس حدیث غدیر نصّ‌ است در اثبات ولایت علی(ع)و جای شکّی در آن برای کسانی که معنای لغوی‌ «مولی» و «امامت»را بدانند نمی‌ گذارد».

باز مرحوم شیخ مفید علیه الرّحمه در همان کتاب در صفحهء 77 در ذیل‌ عنوان: «دلیل آخر» در اشاره به برخی از سخنان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در روز غدیر خم می‌ نویسد: «و هو ایضا ما انتشرت به الأخبار و تلقّاه العلماء بالقبول عن رواة الاثار من قول النّبیّ(ص)لأمیر المؤمنین علیه السّلام:«أللّهمّ و ال‌ من والاه و عاد من عاداه»و قد ثبت ان من عادی اللّه تعالی و عصاه علی وجه‌ المعاداة فهو کافر خارج عن الایمان فإذا ثبت ان اللّه تعالی لا یعادی أولیاءه و انّما یعادی أعدائه و صحّ انه معاد لمحاربی أمیر المؤمنین(ع)لعداوتهم له بما ذکرناه من‌ حصول العلم بتدیّنهم بحربه بما ثبت به عداوة محاربی رسول اللّه(ص)و یزول معه‌ الارتیاب وجب اکفارهم علی ما قدّمناه و قد استقصیت الکلام فی هذا الباب فی‌ کتابی المعروف ب«المسألة الکافیة»و فیما اثبته منه ها هنا کفایة إن شاء اللّه».

یعنی: «از جمله موضوعاتی که اخبار در باره آن وارده شده و علماء(شیعه و سنّی) همه، آن را پذیرفته‌اند، این سخن رسول خدا(در روز غدیر خم) درباره علی علیه السّلام در مقام معرّفی او به امّت اسلامی به عنوان ولیّ مسلمین می‌باشد: «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه»(یعنی: پروردگارا! دوست بدار کسانی را که او را دوست بدارند، و دشمن بدار کسانی را که او را دشمن‌ بدارند!).به تحقیق ثابت شده است کسانی که خدا را دشمن بدارند و از او اطاعت‌ نکنند و از روی دشمنی از اوامر او سرپیچی کنند آنان کافر بوده و از حوزه ایمان خدا خارج‌ اند، و از این‌جا ثابت می ‌شود که خداوند، دوست‌ داران خود را دشمن‌ نمی‌ دارد و تنها دشمنان خود را دشمن می ‌دارد و ازاین‌ رو، صحیح است که بگوییم‌ خداوند با دشمنان امیر المؤمنین علی(ع)دشمن می‌ باشد به جهت عداوتی که با آن‌ حضرت داشتند، از این جهت که علم برای ما حاصل است که آنان عداوت با آن‌ حضرت را جزء دین خود به حساب آورده ‌اند به نحوی که ثابت است که دشمنان‌ رسول خدا با او عداوت دارند.

از مطالب بالا روشن می‌گردد که اینان جزء کفّار می ‌باشند و تفصیل کلام در این مورد را من در کتاب معروف خود«المسألة الکافیة»ذکر کرده‌ ام و در این کتاب، تنها به بخش‌ هائی از آن اکتفا نموده ‌ام».

مرحوم شیخ مفید قدّس سرّه جریان غدیر خم را با توضیحات بیشتری در کتاب دیگرش به نام«مسارّ الشیعة»،صفحهء 42 چنین بیان می ‌کند:

«و فی الیوم الثامن عشر منه سنة عشر من الهجرة عقد رسول اللّه صلّی اللّه علیه‌ و آله و سلّم لمولانا أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب(ع)العهد بالإمامة فی رقاب‌ الامّة کافّة و ذلک لغدیر خم عند مرجعه من حجّة الوداع حین جمع النّاس فخطبهم و وعّظهم و نعی إلیهم نفسه علیه السّلام ثمّ قرّرهم علی فرض طاعته حسب ما نزل به‌ القرآن و قال لهم علی أثر ذلک:«فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه أللّهمّ و ال من‌ والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»ثمّ نزل فأمر الکافّة بالتّسلیم علیه بامرة المؤمنین تهنئة له بالمقام و کان أوّل من هنّاه‌1بذلک عمر بن‌ الخطّاب فقال له:بخّ بخّ یا بن أبی طالب!أصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة».

یعنی:«در روز هجدهم ذیحجّه در سال ده هجری رسول خدا(ریسمان)تعهّد به امامت علی(ع)را در گردن امّت اسلامی قرار داد و چنین تعهّد در غدیر خم به‌ هنگام برگشت رسول خدا و مسلمانان از حجّة الوداع انجام گرفت و رسول خدا فرمان داد که مردم همه یک جا در غدیر خم جمع شوند و برای آنان ضمن خطبه و وعظ و خطابه و معرّفی علی(ع)بر آنان و قرار دادن اطاعت از او را به عنوان یک امر واجب برحسب آنچه که در قرآن کریم وارد شده است، چنین فرمود:«کسی که من‌ مولا و پیشوای او بودم، علی(ع)نیز مولا و امام او است، پروردگارا! دوست بدار کسانی را که او را دوست بدارند و دشمن بدار کسانی را که او را دشمن می‌ دارند و یاری کن کسانی را که او را یاری می ‌کنند و خوار و ذلیل کن کسانی را که او را خوار و ذلیل می‌ نمایند! سپس از منبر(که از جهاز شتران بود) پائین آمد و مسلمانان را دستور داد که به او تهنیت بگویند در برابر ولایتی که او بر مسلمین پیدا کرده است و اوّلین کسی که به آن حضرت تهنیت گفت، عمر بن خطّاب بود که چنین گفت:به به ای فرزند ابو طالب!تو اینک مولای من و مولای همهء مؤمنین و مؤمنات گشته‌ ای».

سپس مرحوم مفید رضوان اللّه تعالی علیه شش بیت از اشعاری را که حسّان‌ ابن ثابت در جریان غدیر خم سروده است به این ترتیب نقل می‌کند:

ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم‌ بخمّ فاسمع بالرّسول منادیا یقول علیّ مولاکم و ولیّکم‌ فقال و لم یبدوا هناک التعادیا إلهک مولانا و أنت نبیّنا و لم تر منّا فی الولایة عاصیا فقال له قم یا علیّ فإنّنی‌ رضیتک من بعدی إماما و هادیا(1)

این روایت را شیخ صدوق رحمة اللّه علیه در«أمالی»خود،ص 21 حدیث 2 و خطیب بغدادی،ج 8،ص 092 به سند خود از ابو هریره نقل می ‌کنند.

فمن کنت مولاه علیّ أمیره فکونوا له أنصار صدق موالیا هناک دعا أللّهمّ وال ولیّه‌ و کن للّذی عادی علیّا معادیا

معنای اشعار بالا این است:

«روز غدیر پیامبر، مسلمانان را در مکانی به نام«خم» ندا در داد و این ندا را که‌ از حلقوم رسول خدا در آن روز خارج شد بشنو که فرمود:علی مولای شما بوده و ولیّ مسلمین می‌ باشد. این جمله را فرمود درحالی‌ که هیچ مخالفتی در این مورد، آن‌ روز در میان مسلمین نبود. ای پیامبر! پروردگار تو مولای ما بوده و تو پیامبر مائی و تو از ناحیه ما در مورد ولایت(شما خاندان اهل بیت)تخلّفی ندیده‌ ای. سپس پیامبر خطاب به علی(ع)فرمود: ای علی!به پا خیز که من بعد از خود،تو را به عنوان امام‌ و هادی امّت انتخاب کردم و به آن راضی شدم،پس کسی که من مولای او بودم، علی(ع)نیز مولای او است،پس ای مسلمانان!کمک و یاور او باشید و به راستی او را دوست داشته باشید.سپس چنین دعا کرد:پروردگارا!دوست بدار کسی را که‌ علی(ع)را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که با علی(ع)دشمن باشد».

سپس می‌نویسد: بعد از تمام شدن جریان معرّفی علی(ع)به عنوان امام و مولای مسلمین، این آیه بر رسول خدا نازل گردید:

الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم‌ الإسلام دینا(1)

یعنی:«امروز دین شما را برای شما تکمیل کردم و نعمت(ولایت و امامت)را بر شما تتمیم نمودم و با این کار،رضایت دادم که اسلام دین شما باشد».

مرحوم شیخ مفید رحمة اللّه علیه در رساله‌ای که در باب معانی«مولی»به نام‌ «رسالة فی تحقیق لفظ المولی»نوشته، در صفحه دهم بعد از نقل اشعار مذکور از حسّان بن ثابت به عنوان یک خبر متواتر می‌نویسد:«حسّان بن ثابت‌2 شاعر عهد رسول خدا از پیامبر گرامی(ص)در روز غدیر خم اذن طلبید تا در بارهء جریان غدیر خم اشعاری بسراید و پیامبر به او اجازه داد و اشعار بالا را سرود؛ سپس رسول خدا در باره او چنین فرمود:

«لا تزال یا حسّان مؤیّدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانک»؛یعنی:«ای‌ حسّان،تو همواره از طریق روح القدس مورد تایید واقع می‌ شوی در آنچه که ما را با زبانت یاری کردی».3

سپس در دنباله نقل اشعار مذکور از«حسّان بن ثابت»، اشعاری نیز از قیس بن‌ سعد بن عباده از شعراء معروف آن زمان در شرح وقایع غدیر خم نقل می‌ کند تا آن‌ جا که می‌ نویسد:

و علیّ إمامنا و إمام‌ سوانا أتی به التّنزیل‌ یوم قال النّبیّ:«من کنت مولاه فهذا مولاه»خطب جلیل‌ إنّما قاله النّبیّ علی الامّة حتم ما فیه قال و قیل

یعنی:«علی(ع)امام ما و امام غیر ما بود که آیات قرآن در بارهء او نازل شده‌ است، روزی که رسول خدا(ص)فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» (یعنی کسی که من مولای او هستم، علی نیز مولای او می ‌باشد)».

علاوه بر چند بیت اشعار پر معنی که در بیان جریان غدیر خم و نصب ولایت علی علیه السّلام از شعراء نامدار آن زمان نقل گردید، ایشان از دو شاعر دیگر-یکی‌ عبید اللّه بن ابی رافع‌4و دیگری کمیت بن زید-در خصوص ولایت علی علیه السّلام‌ و امامت او،جریان غدیر خم را نقل می‌کند.

«عبید اللّه بن ابی رافع»چند بیت شعر در مورد داستان غدیر خم سروده است. وی در زمان معاویة بن ابی سفیان از دنیا رفت و در آخر عمرش نیز نابینا گشت که آخرین بیت آن چنین است:

و اوجب لی(الولاء معا) علیکم‌ رسول اللّه یوم غدیر خم

یعنی:«رسول خدا روز غدیر خم،ولایت علی(ع)را بر من و همه مسلمانان‌ واجب کرده است...».

و کمیت بن زید که عارف ‌ترین فرد به لغات عرب و اشعار آن می‌ باشد، در ضمن قصیده‌ای چنین می‌سراید:

و یوم الدوح دوح غدیر خم‌ أبان له الولایة لواطیعا و لکن الرّجال تبایعوها فلم أر مثلها خطرا مبیعا

اعترافات دانشمندان اهل تسنّن در جریان حدیث غدیر

اینک برای صدق گفتار بالا به قسمتی از اخبار و اسامی بعضی از علماء اهل‌ تسنّن که در کتاب‌های خود،متعرّض این روایت شده‌اند اشاره می‌کنیم:

احمد بن حنبل از عطیّهء عوفی نقل می‌کند که از زید بن ارقم سؤال کردم:پسر من از شما حدیثی در شأن علی(ع)در روز غدیر خم حکایت می‌کند،من دوست‌ دارم خودم از شما این روایت را بشنوم.زید گفت:شما اهل عراق با خاندان رسالت، بغض و کینه در دل دارید و ذکر آن برای من خالی از خطر نیست.عطیّه در جواب او گفت:من ساکن جحفه هستم،از من باک نداشته باش.زید بعد از اطمینان خاطر از عطیّه،جریان غدیر خم را چنین نقل کرد:

«من با رسول خدا در سفر حجّة الوداع بودم که به دستور او ندای‌ «الصّلوة جامعة»از طرف منادی در میان قافلهء حجّ بلند شد،همه در مکان غدیر خم فرود آمدیم و نماز جماعت در مقابل هوای گرم و سوزان غدیر با حضور جمعیّت انبوه مسلمانان،با جلال و عظمت خاصّی برگزار گردید و بعد از اقامه نماز ظهر،رسول اکرم(ص)دست علی(ع)را گرفته در جلو جمعیّت نگاه داشت و چنین‌ فرمود:«ألستم تعلمون أنّی أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟»قالوا:بلی.قال: «ألستم تعلمون أنّی أولی من کلّ مؤمن نفسه»؟قالوا:بلی.فأخذ بید

علیّ(ع)فقال:«من کنت مولاه فعلیّ مولاه،أللّهمّ وال من والاه و عاد من‌ عاداه»؛(یعنی:آیا تصدیق می‌کنید که من سزاوارترم که بر مسلمین ولایت‌ داشته و اختیاردار آنها باشم؟همه باهم گفتند:آری.بعد فرمود:آیا من‌ سزاوارتر نیستم که ولایت بر هر مسلمانی داشته و حاکم بر سرنوشت او باشم؟جواب دادند:بلی.سپس دست علی(ع)را گرفته و فرمود:هرکس من‌ ولایت بر او دارم،علی(ع)نیز بر او ولایت دارد).

عمر بلافاصله بعد از خاتمهء سخنان پیامبر،به سوی علی(ع)شتافته چنین‌ سخن آغاز کرد:هنیئا لک یابن أبی طالب أصبحت و أمسیت مولی کلّ مؤمن و مؤمنة».

همین روایت را ابن ماجه در«سنن»5،و نسائی در«خصائص علی-ع-»از سعد6و زید بن ارقم با مختصر فرقی در مضمون،نقل می‌کند و ابن عبدربّه در «عقد الفرید»7 می‌نویسد:

مأمون در مجلس فقهاء برای اثبات برتری علی بن ابی طالب به این کلام پیامبر استناد کرد:«من کنت مولاه فعلیّ مولاه...».

سیوطی در دو کتاب خود:«الجامع الصغیر»8 و«تاریخ الخلفاء»9از ترمذی‌ از ابی سریحه یا زید بن ارقم به‌طور تردید این روایت را نقل می‌کند.

محبّ طبری در«ریاض النّضرة»10 از عمر نقل می‌کند که می‌گفت:«علیّ‌ مولی من کان رسول اللّه مولاه»؛(یعنی:هرکس که پیغمبر بر او ولایت و حاکمیّت‌ داشته،علی(ع)نیز بر او ولایت و حاکمیّت دارد).

همین روایت را مؤلّف کتاب«کنوز الحقائق»11 که در حاشیهء«الجامع‌ الصّغیر»چاپ شده،و نیز مؤلّف کتاب«إسعاف الرّاغبین»که در حاشیهء کتاب‌ «نور الأبصار»به طبع رسیده،و کتاب«مصابیح السنّة»12 و «نثر اللّئالی»13 و «الشرف المؤبّد»14 و«تذکرة الحفّاظ»15 و بسیاری دیگر از اعاظم علماء اهل تسنّن در کتب تفسیر و حدیث نقل نموده‌اند که ذیلا برخی از آنها را فقط نام می‌بریم:

خطیب در«تاریخ بغداد»16 از انس،و واحدی در«أسباب النّزول»17 ،و محمّد ابن طلحهء شافعی در«مطالب السّئول»و فخر الدّین رازی در تفسیر خود «مفاتیح الغیب»18 ،و ثعلبی در تفسیر خود 19 ،و سیوطی در«الدرّ المنثور»20 ،و ابن صبّاغ مالکی در«الفصول المهمّة»،و ترمذی در«صحیح».21

حاکم در«مستدرک»،همین روایت را نقل کرده و سپس می‌نویسد:«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین»؛و ابن کثیر در«البدایة و النّهایة»از طرق‌ متعدّد،این خبر را ذکر می‌کند.

یعقوبی در تاریخ خود 22 ،و ابن حجر در فصل پنجم از باب اوّل کتاب‌ «الصواعق»این حدیث را ذکر نموده می‌نویسد:«این روایتی است صحیح، تردیدی در صحّت آن وجود نداردو جماعت کثیری نیز مثل ترمذی و نسائی و احمد و...آن را به طرق متعدّد نقل نموده و در حدود شانزده نفر از صحابه،این‌ خبر را از شخص پیامبر نقل کرده‌اند».23

چنان‌که احمد بن حنبل می‌نویسد:«30 نفر از صحابه،این حدیث را از خود پیغمبر شنیده و در ایّام خلافت علی(ع)نیز در حضور جمعیّت کثیری شهادت به آن‌ داده‌اند». 24

ابو جعفر محمّد بن جریر طبری،مورّخ و مفسّر بزرگ اهل تسنّن،در بارهء این‌ خبر،دو جلد کتاب تألیف کرده و در آنها طرق متعدّد این حدیث و الفاظ مختلف آن‌ را وارد کرده است.

چنان‌که خوانندگان ملاحظه می‌کنند،در میان دانشمندان اهل تسنّن در صحّت این حدیث،اختلافی نیست؛و لکن بعضی از دانشمندان اهل تسنّن مثل‌ ابن حجر در«صواعق»،و قوشچی در«شرح تجرید»با اعتراف به صحّت روایت و صدور آن از پیغمبر،به این فکر افتاده‌اند که مسیر روایت را عوض و کلمهء ولایت را از معنای ظاهری که منظور از تشکیل اجتماع عظیم اسلامی در روز غدیر،ابلاغ آن به‌ مسلمان‌ها بوده،به معنای دیگری حمل کنند.

ظاهر معنای«مولی»در کلام پیامبر:«من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه»، اولی به تصرّف بودن و اختیاردار امور مسلمانان است و این معنا از شؤون خلافت و حکومت اسلامی است و به عقیده شیعه،تنها کسی که بعد از پیامبر اکرم صلّی اللّه‌ علیه و آله و سلّم صلاحیّت احراز این مقام الهی و منصب آسمانی را داشت،علی‌ علیه السّلام و پس از وی،فرزندان گرامی او بودند.

معتبری است که در بارهء این حدیث از بزرگان علماء عامّه وارد شده است و تنها، مجاهد بزرگوار سیّد میر حامد حسین هندی در جلد غدیر کتاب«عبقات الأنوار»،اسامی 100 نفر از اعاظم علماء اهل تسنّن را نام می‌برد که متعرّض این حدیث شده‌ اند. خوانندگان‌ گرامی می‌توانند تفصیل این روایات را در«عبقات الأنوار»و تعلیقاتی که بر «إحقاق الحقّ»تألیف قاضی نور اللّه شوشتری اضافه شده و همچنین در مجلّدات‌ پر ارزش«الغدیر»و کتاب«الإقبال»تألیف سیّد بن طاووس،ص 366 و...غیر آنها، مطالعه کنند.

دیدگاه شیخ مفید(ره)در معنای«مولا»

مرحوم شیخ مفید أعلی اللّه مقامه رساله جدا گانه ‌ای در 71 صفحه، در تحقیق‌ معنای«مولی»که در حدیث غدیر خم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم‌ وارد شده نگاشته است که ما خلاصه و چکیده آن را در این‌جا می ‌آوریم و سپس‌ نظرات دانشمندان از اهل سنّت را در این خصوص نقل می‌ کنیم:

ایشان در اوّل رسالهء مذکور می‌ نویسد:«المولی ینقسم فی اللّغة علی عشرة أوجه...»؛یعنی:کلمهء«مولی»که در حدیث غدیر خم از رسول خدا به تواتر نقل‌ شده است در کتب اهل لغت، بر ده معنا آمده است:

معنای اوّل:

اولی به تصرّف بودن. این معنا اصل سایر معانی به شمار می‌ رود و در قرآن نیز این معنی در سوره حدید آمده است:

...مأویکم النّار هی مولیکم

که‌ خداوند خطاب به کفّار می‌ فرماید:«آتش جهنّم جایگاه شما است و این آتش بر شما اولی است».

معنای دوّم:

صاحب بنده و کنیز زر خرید. خداوند در قرآن مجید در سوره نحل، آیه 47 می‌ فرماید:

ضرب اللّه مثلا عبدا مملوکا لا یقدر علی شی‌ء و هو کلّ علی‌ مولاه؛

یعنی:«خداوند مثالی زده است دو نفر را که یکی از آن دو گنگ مادر زاد (1)-از کتب اهل لغت در معانی لفظ«مولی»بیش از 30 معنی نقل شده است و اکثر آنها را ابن منظور در«لسان العرب»،ج 51،صفحات 604-514 ذکر کرده است و لکن مرحوم‌ شیخ مفید علیه الرّحمه تنها به ده معنی از آنها اشاره کرده است و شاید این، به جهت‌ روایاتی است که در خصوص ده معنا وارد شده است.

معنای سوّم:

به معنای معتق، یعنی کسی که بنده زر خریدی را آزاد می ‌کند.

معنای چهارم:

بنده‌ای که آزاد شده است(معتق).

معنای پنجم:

این‌که مراد از«مولا»،گاهی به معنای«ابن عمّ»یعنی عمو زاده می ‌باشد.

معنای ششم:

ناصر یعنی یار و یاور، مثل آیه مبارکه بأنّ اللّه مولی الّذین آمنوا و أنّ‌ الکافرین لا مولی لهم؛ یعنی:«این‌که خداوند یار و یاور مؤمنین می‌باشد و کفّار یار و یاوری ندارند».25

معنای هفتم:

متولّی امور بودن مثل متولّی امور مالی مربوط به میّت.

معنای هشتم:

کسی که سوگند می ‌خورد(حلیف).

معنای نهم:

به معنای همسایه.

معنای دهم:

به معنای پیشوائی که آقا بوده، کلامش و عملش مورد تبعیّت دیگران است. شیخ مفید رحمة اللّه علیه بعد از نقل این معانی ده گانه برای لفظ«مولی»،در رساله مذکور با دلیل‌های متعدّد، اثبات می ‌کند که نُه معنای اخیر، همه آن ها به معنای‌ اوّل یعنی «اولی به تصرّف بودن» بر می‌ گردند، و چندین صفحه در این باره بحث‌ می‌ کند و قرائن و شواهدی از اهل لغت و کلام شعراء و بلغاء و قرآن و احادیث بر ادّعای خود نقل می‌ کند(مراجعه کنید).

نظر شیخ مفید(ره) در معنای«مولا» در رساله دیگرش نظیر مسائل بالا را مرحوم شیخ مفید علیه الرّحمه در یک رساله دیگری که‌ حاصل آن، گفت ‌و شنودی است که بین او و«قاضی بهشمی»در مسأله امامت و معنای لفظ«مولی»واقع گشته، بیان کرده است.

در آن رساله که در حدود 45 صفحه است،مرحوم شیخ مفید قدّس سرّه‌ چنین می ‌گوید:«مردی از طائفهء بهشمیّه(قاضی بهشمی)و جماعتی از معتزله و نیز جماعتی از معتقدین به جبر،در دلالت قول رسول خدا(ص)در روز غدیر خم: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» بر امامت علی(ع)و اولویّت او بر سایرین در مسألهء خلافت و حکومت و پیشوائی امّت اسلامی ایراد گرفته‌اند، به این ترتیب که‌ در علم لغت، معلوم نیست که لفظ«مولی»به معنای امام و کسی که اطاعت او بر مسلمین واجب است باشد».

سپس مرحوم شیخ مفید رضوان اللّه تعالی علیه شروع می ‌کند، و به تفصیل در معنای«مولی» از دیدگاه اهل لغت اثبات می‌کند که مولا به معنای امام و اولی به‌ تصرّف بودن است؛ و بعد از آن، اشعار بزرگان شعراء و اهل ادب را در تأیید ادّعای‌ خود بیان می‌ کند و از جمله چند شعر از شاعر معروف عرب به نام اخطل‌26 که‌ نصرانی بود نقل می کند و اثبات می‌ کند از اشعار این شاعر معروف که در مدح‌ عبد الملک بن مروان این اشعار را سروده است و در آن،جملهء«فأصبحت مولاها»به‌ کار رفته؛ مراد از آن، امام و پیشوای امّت اسلامی می‌ باشد و بعد از آن،چند بیت از کمیت بن زید که جریان آن را سابقا ذکر کردیم بیان می‌کند و با این اشعار نیز اثبات‌ می ‌کند که مولی در خبر غدیر خم، همان اولویّت و ریاست و زعامت امّت اسلامی‌ می ‌باشد، و همچنین در این رساله چند بیت شعر از قیس بن سعد بن عباده که سابقا به آن اشارت رفت ذکر می‌ کند،سپس اشعار منسوب به حسّان بن ثابت،شاعر بزرگ‌ زمان جاهلیّت و دوران طلوع اسلام که سابقا جریان آن را در رابطه با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و تصریح کلام آن حضرت در باره او را به تفصیل گفتیم، نقل می ‌کند(مراجعه کنید).

بعد از مباحث مفصّل و نقل کلمات اهل لغت و شعراء بلیغ و فصیح عرب و غیر عرب نتیجه می‌ گیرد که همهء مردم مسلمان حاضر در روز غدیر خم از کلمهء «مولی»جز امامت و ریاست و اولی و احقّ بودن علی علیه السّلام در امامت بر سایرین چیزی نفهمیده‌ اند.

اعترافات دانشمندان اهل سنّت در معنای«مولی»

عدّه ‌ای از علماء اهل تسنّن از جمله«ابن حجر» در «صواعق»، ظاهر معنای‌ آن را نادیده گرفته و تصریح کرده ‌اند که مراد از کلمه «مولی» در کلام گهربار پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، محبّ و ناصر و امثال آنها می‌ باشد. و ازاین ‌رو، کلام‌ پیامبر با مسألهء خلافت،کوچک‌ ترین ربطی ندارد و اصولا با آن مسأله، بیگانه است؛ ولی غافل از این‌که قرائن و شواهد زندهء تاریخی و غیر آن، دلالت دارد که مراد پیامبر از کلمهء«مولی»، اولی به تصرّف بودن و حاکمیّت مطلق بر سرنوشت مسلمان‌ ها می‌ باشد و جمعیّت حاضر در مکان غدیر خم نیز، از کلمه مولی همان معنا را فهمیدند و حتّی خلیفه اوّل و دوّم و سایر حاضرین در میان جمعیّت، از این کلمه‌ همان را فهمیدند.

و اینک برای نمونه، چند شاهد زنده در این‌ جا ذکر می‌ کنیم:

1-طبری در کتاب خود«الولایة»حدیثی به اسناد خود از زید بن ارقم نقل‌ می ‌کند تا آن‌جا که می ‌گوید: «نخستین کسانی که پیغمبر و علی(ع) را به خلافت علی‌ تهنیت گفته، ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر بودند، سپس سایر مهاجرین و انصار و بعد از آن، سایر مسلمانان دسته دسته به نزد علی(ع)آمده، با آن حضرت‌ بیعت کردند، و تهنیت تا بعد از نماز مغرب و عشاء نیز ادامه داشت».

جالب این‌که«دارقطنی» از خود ابن حجر در «صواعق»، جریان تهنیت عمر و ابو بکر را چنین نقل می ‌کند: «ابو بکر و عمر برای تهنیت خلافت به علی(ع)پیش‌ آمدند، عمر روی به علی(ع)کرده گفت:«أمسیت یا بن أبی طالب مولی کلّ مؤمن و مؤمنة»(یعنی:ای پسر ابی طالب، تو اکنون ولایت بر هر مرد و زن مسلمان پیدا کردی‌ و به مقام بزرگی نائل آمدی)».

حافظ ابو سعید نیشابوری در کتاب خود«شرف المصطفی»به اسناد خود از براء بن عازب از احمد بن حنبل و به سند دیگری از«ابو سعید خدری»نقل می ‌کند: پیامبر گرامی بعد از تمام شدن خطبه خود و نصب علی(ع)به خلافت، فرمود:«به‌ من تهنیت بگویید! زیرا خداوند، مرا به نبوّت برگزیده و اهل بیت مرا به‌ امامت و خلافت»، در این هنگام بود که عمر با علی(ع)ملاقات کرد و گفت: «طوبی لک یا أبا الحسن! أصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة»؛ (یعنی:ای‌ ابو الحسن،خوشا به حال تو!از این پس،تو ولیّ هر مرد و زن مسلمان می ‌باشی).

مؤلّف کتاب«روضة الصّفا»و«حبیب السّیر»(ج 3،ص 441)می‌نویسد: «...سپس امیر المؤمنین در خیمهء مخصوص نشسته و مردم مسلمان با شتاب‌ تمام، خلافت را به آن حضرت تبریک گفتند و در میان جمعیّت،عمر و ابو بکر نیز حضور داشتند.

عمر روی به علی(ع)کرده و گفت:بخّ بخّ یا بن أبی طالب!أصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة».

چنان‌که ملاحظه می‌کنید، مراد پیامبر از جمله «من کنت مولاه فهذا علیّ‌ مولاه»، همان مسأله ولایت و خلافت بوده و تصریح دارد که علی علیه السّلام از سایر خلفاء در مسأله خلافت و ولایت،اولی بوده و شایسته تصدّی امور مسلمین‌ می ‌باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:

(1)-سورهء مائده،آیه 3.

(2)-ابو الولید حسّان بن ثابت بن المنذر انصاری از شعراء معروف عصر طلوع اسلام بود. او 06 سال در دوران جاهلیّت عمر کرد و 06 سال نیز در دوران طلوع اسلام زندگی نمود و

(3)-تذکره الخواصّ،ص 33؛کفایة الطالب،ص 71؛مناقب امیر المؤمنین،خوارزمی، ص 18.

(4)-اسم عبید اللّه بن ابی رافع،اسلم و به قولی ابراهیم بود و او هم از اصحاب‌ امیر المؤمنین صلوات اللّه علیه و کاتب او و از شیعیان مخلص آن حضرت بود.آیات کثیری‌ را حافظ بوده و کتابی در فنون علم فقه نگاشته است.(رجال،نجاشی،ص 5)

(5)-ج 1،ص 25.

(6)-ص 22.

(7)-ج 3،ص 83.

(8)-ص 971 و ص 081.

(9)-ص 56.

(10)-ج 2،ص 071.

(11)-ص 661.

(12)-ج 4،ص 32.

(13)-ج 51،ص 01.

(14)-ج 7،ص 773.

(15)-ص 051.

(16)-ج 21،ص 05.

(17)-ص 021.

(18)-ج 2،ص 972.

(19)-در جلد 2،صفحهء 792،این حدیث را نقل و آن را صحیح حسن دانسته است.

(20)-ج 3،صفحات 901-011.

(21)-ج 5.

(22)-ج 2،ص 39.

(23)-ج 5،ص 802.

(24)-روایاتی که از کتب معتبر اهل سنّت در این‌جا نقل کردیم،از میان صدها روایت

(25)-سورهء محمّد،آیهء 11.

(26)-الأغانی،ج 7،ص 961.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نویسنده : حسین حقانی زنجانی

 

منابع: 

گاهنامه مجموعه مقالات کنگره شیخ مفید، شماره 79.