عامر بن ليلى بن ضمره

عامر بن ليلى بن ضمره. حافظ ابن عقده در «حديث الولايه» با ذكر سند حديث مزبور را باسنادش از او روايت كرده و ابن اثير در جلد 3 «اسد الغابه» ص 92 بطريق ابو موسى از ابى الطفيل از او روايت نموده كه گفت: چون رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از حجة الوداع برگشت (جز آن حج نفرموده) آمد تا بحجفه رسيد (در روز غدير خم)- خم در نزديك حجفه است، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در آنجا مسجدى دارد كه معروف است. پس خطاب بمردم فرمود ... تا پايان حديث.
و ابن صباغ مالكى نقل از كتاب «الموجز» تأليف حافظ اسعد بن ابى الفضايل بسند خود تا منتهى شود به عامر- و ابن حجر در جلد 2- «الاصابه» ص 257 از كتاب «الموالات» تأليف ابن عقده از طريق عبد اللّه بن سنان از ابى الطفيل از حذيفة بن اسيد و عامر بن ليلى روايت نموده‏اند كه: چون رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از حجة الوداع بازگشت فرمود آمد تا بحجفه رسيد ... تا پايان حديث. و ابو موسى با ذكر سند آن را روايت نموده، و سمهودى نقل از حافظ ابن عقده و ابى موسى و ابى الفتوح عجلى بطرقشان از عامر و حذيفة بن اسيد روايت نموده كه گفتند: چون رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از حجة الوداع باز گشت فرمود (و جز آن حج نكرده بود) آمد تا به جحفه رسيد.
قدغن فرمود كه در زير درختان نزديك بهم (كه در آن صحرا است) فرود نيايند.
پس از آنكه آنگروه در جايگاههاى خود فرود آمدند و مستقرّ شدند.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرستاد، زير درختان و شاخه‏هاى مشرف بر سر مردم را پاك و خار خاشاك را برطرف و متفرق نمودند تا هنگامى كه بانك نماز بلند شد، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در زير درختان مزبور نماز خواند و سپس رو بطرف مردم گردانيد و اين واقعه در روز غدير خم بود؛ و خم از جحفه است، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در آنجا مسجد معروفى دارد.
پس خطاب بمردم فرمود: همانا خداوند مهربان و دانا مرا آگاه فرمود كه هيچ پيغمبرى جز نيمى از عمر پيغمبر پيش از خود زيست نميكند و من گمان دارم كه قريبا بسراى ديگر دعوت شوم و اجابت نمايم و همانا من مسئول هستم (در امر تبليغ) و شما مسئول هستيد (در پيروى و تبعيت). آيا من تبليغ نمودم؟؟ نظر و گفتار شما چيست؟ گفتند ما ميگوئيم كه بتحقيق تبليغ فرموده و كوشش و نصيحت نمودى.
پس خداى جزاى نيك بشما عطا فرمايد. فرمود: آيا نه چنين است كه شما شهادت به يكتائى خدا ميدهيد و اينكه محمّد بنده و فرستاده او است، و اينكه بهشت و دوزخ او حق است، و محشور شدن بعد از مردن حق است؟ گفتند بلى. فرمود بار خدايا گواه باش. سپس با مبالغه و تأكيد در جلب توجه و شنوائى آنان فرمود: آگاه باشيد همانا خداوند مولاى من است و من اولى (سزاوارتر) بشما هستم از خود شما.
آگاه باشيد- و هر كس كه من مولاى او هستم پس اين على عليه السّلام مولاى او است. و دست على عليه السّلام را گرفت و او را بلند فرمود تا بحدى كه تمام آنگروه- او را شناختند.
سپس گفت: بار خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او را دشمن دارد- سپس فرمود: اى مردم من (در انتقال بسراى ديگر) بر شما پيشى ميگيرم و شما بر من وارد ميشويد در كنار حوضى كه پهناى آن از مسافت بين بصرى و صنعاء بيشتر است. در آن بشماره ستارگان آسمان قدحهاى سيمين هست (آگاه باشيد) و؟؟؟؟؟ هنگامى كه بر من وارد ميشويد از شما درباره دو چيز گران و نفيس مؤاخذه و سئوال خواهم نمود. پس بينديشيد تا چگونه بعد از من با آن دو رفتار خواهيد نمود، كه هنگام ملاقات من اظهار نمائيد. گفتند: يا رسول اللّه آندو چيز گران و نفيس چيست؟ فرمود: آنكه بزرگتر است كتاب خدا است؛ سبب (رشته ارتباطى) است كه يكطرف آن در دست خدا و طرف ديگر آن در دست شما است. پس آنرا محكم بگيريد تا بعد از من گمراه نشويد و آنرا تبديل و دگرگون نسازيد- و آن ديگر عترت منند. همانا خداوند دانا بمن خبر داد كه آندو از يكديگر جدا نشوند تا مرا ملاقات نمايند. تا پايان حديث.
و بهمين لفظ و بيان. شيخ احمد ابو الفضل بن محمّد با كثير مكى شافعى در «وسيلة آلمال في مناقب الال» حديث مزبور را از حذيفه و عامر روايت نموده و خطيب خوارزمى در مقتلش نامبرده را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر نموده و ابن اثير در جلد 3 «اسد الغابه» ص 93 از عمر بن عبد اللّه ابن يعلى از پدرش از جدش شهادت او را براى على عليه السّلام بحديث غدير در روز رحبه (كه حديث آن خواهد آمد) روايت نموده.