عصمت-عصمت امام

فرهنگ واژگان فارسی به فارسی

 

منع, نگاهداری نفس ازگناه, پاکدامنی, ملکه اجتناب ازگناه وخطا

· 1 - ( مصدر ) باز داشتن منع کردن . 2 - نگاه داشتن نفس را از آلودگی و گناه . 3 - ( اسم ) منع . 4 - نگاهداری نفس از گناه پاکدامنی . 5 - ملکه اجتناب از معاصی هنگامی که تمکن عمل بدان حاصل باشد.

 

عصمت امام

  تمام انديشمندان شيعه، اتفاق نظر دارند كه يكي از شرايط احراز منصب امامت، عصمت بوده و امام شخصي است كه هم از انجام خطا و هم از ارتكاب گناه و معصيت منزّه باشد.

 

ادلۀ عقلي عصمت امام

1-  تسلسل؛ سبب نياز امّت به امام آن است كه مردم معصوم نبوده، جايز الخطا مي باشند. حال اگر فرض كنيم كه امام، هم جايزالخطا باشد، پس فرد ديگري باید فرض شود که معصوم باشد و اگر سلسله نيازها، به معصوم ختم نشود تسلسل لازم مي آيد و از آنجا كه تسلسل باطل است وجود امام معصومي كه با وجود او نياز امّت برطرف مي گردد لازم مي شود.

2-  حفظ اسلام؛ موفقيت امام در مهمترين مسئوليت خويش كه همان حفظ اسلام از تغييرات و تحريفات است، بدون عصمت امكان پذير نيست زيرا در صورت معصوم نبودن امام، احتمال تغيير عمدي يا سهوي توسط او در دين داده مي شود.

3-  الگو بودن برای مردم؛ هدف از نصب امام از ناحيۀ خداوند اين است كه مردم از اوامر او اطاعت كنند و كارهاي او را به عنوان الگو براي خويش برگزينند، در حالي كه اگر انجام گناه از امام ممكن باشد، اعتماد و اطمينان مردم نسبت به او كمتر خواهد شد و در نتيجه اثر پذيري و اطاعت مردم از گفتار و رفتار او كمتر تحقّق خواهد یافت.

 

ادلۀ نقلي عصمت امام(ع)

1- آيۀ عهد: وقتي حضرت ابراهيم (ع) تداوم امامت را در نسل خود از خداي بزرگ تقاضا نمود خداوند فرمود: امامت، عهد من است و اين عهد به ظالم و ستمگر نمي رسد.

« قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّلِمِينَ» (بقره/124)

  «ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمى‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند».

   در اين آيه شريفه كه کبراي كلّي مبني بر اين كه ستمگران لايق مقام امامت نيستند بيان شده است. با مراجعه به قرآن كريم، مصاديق اين كبري معلوم مي شود يعني ظلم و ستم در بينش الهي در سه معنا به كار رفته است. و در هيچ يك از آن­ها امامت ممکن نیست:

الف) شرك؛ که ظلم انسان نسبت به خداوند است:

«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَنُ لِابْنِهِ‏ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَبُنَىَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان/13)

«همان شرك به خداوند ظلم بزرگ است».

  پس مشرك، شايستۀ مقام امامت نيست.

ب) ظلم به ديگران؛ كسي كه به حقوق بندگان خدا تجاوز كند ظالم است و حق امامت ندارد.

«ِ إ نَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ »  (شور ي/42)

«مجازات بر كساني است كه به مردم ستم مي كنند»

 ج) ظلم به خويشتن؛ معصيت كار و متجاوز به حق خود نيز ظالم است و حق امامت ندارد:

 «... فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ‏ ...» (فاطر/32)

 «از ميان آن ها عدّه اي بر خود ستم كردند.»

 پس كسي شايسته مقام والاي امامت است كه نه به حق خدا تجاوز كرده باشد و نه به حق مردم و نه به حق خود، و به تعبير ديگر نسبت به هرگونه گناهي، معصوم باشد.

2- آيۀ اطاعت از اولي الامر:

 «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» (نساء/59)

«اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالامر [= اوصياي پيامبر] را ».

  خداوند در اين آيه، مؤمنان را به پيروي از پيامبر (ص) و اولي الامر (صاحبان امر) فرا خوانده است و اين پيروي مطلق است و مشروط به هيچ شرطی نيست. از سوي ديگر ممكن نيست خداوند انسان را به پيروي از گناه و معصيت يا خطا و انحراف دعوت كند. با توجه به اين مقدمات، روشن مي شود كه آيه مورد بحث بر عصمت اولي الامر دلالت دارد زيرا اگر آنان معصوم نباشند و احتمال گناه يا خطا در مورد آنان برود، امر به پيروي مطلق از آنان صحيح نبوده و لازم بود اطاعت از آنان را به مواردي محدود سازد كه در آن گناه يا خطاها از سوي اولي الامر سر نزده باشد. به اين ترتيب آيه فوق دلالت روشني بر عصمت اولوالامر دارد و بر پايه روايات متعدد، مقصود از اولوالامر جانشينان پيامبر (علي و فرزندان او) هستند.

3- در حديث بلندي از امام رضا (ع) آمده است كه:

«همانا چون خداي عزوجل بنده اي را براي اصلاح امور بندگانش برگزيند براي اين كار به او شرح صدر مي دهد و چشمه هاي حكمت در دلش مي گذارد و آن چنان علم را به او الهام كند كه از آن پس از هيچ پاسخي در نماند و از درستي انحراف نيابد، پس او معصوم و تأييد شده و موفق و استوار شده است و از هر گونه خطا و لغزش و افتادني در امان است. خدا اين ها را به او داده تا حجّت او بر بندگان و گواه او بر خلقش باشد....».

 

پیام غدیر؛ عصمت، حجیّت و خلافت عترت(ع)

یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبّکَ…واقعه غدیرکه در ذی الحجه سال دهم هجری، هنگام بازگشت رسول خدا(ص) از حج اتفاق افتاد، حادثه ای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزی است که از تداوم خط نبوّت حکایت می کند. غدیر نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایه داران امامت است.
آری غدیر یک سرزمین نیست، چشمه ای است که تا پایان هستی می جوشد، کوثری است که فنا برنمی دارد، افقی است بی کرانه و خورشیدی است عالمتاب.
در غدیر،عترت، همتای قرآن معرفی می شود: إنّی تارِک فیکُم الثَّقَلَینِ کِتابَ اللّهِ وَ عِترَتی، و این دو همتای وزین تا همیشه، جدایی ناپذیرند: لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.
پس عترت بسان قرآن است و اوصاف قرآنی دارد. اگر قرآن خود را«نور»، «هادی»، «بَیان»، «تِبیان»، «شِفاء»، «حَقّ» و… وصف کرده، عترت نیز چنین خواهد بود، چرا که نور و ظلمت، هادی و مضل، شفاء و درد، حق و باطل، بیان و ابهام همتای هم نیستند، تنها نور با نور، حق با حق، شفاء با شفاء، و… می توانند دو ثقل جدایی ناپذیر باشند، و این یعنی عصمت عترت، یعنی حجیّت کلام، فعل و تقریر آنان.
زیرا آنچه نور است، ظلمت را در آن راهی نیست، و آنچه حق است، از باطل به دور است، و هادی، از اضلال مبرا است، و بیان و تبیان، مجمل نیست تا روشنگر بخواهد و این یعنی عصمت و حجیت سنّت آنان.«فَماذا بَعدَالحَقِّ اَلاَّ الضَّلال».
در غدیر، عترت به مقام مولایی و جانشینی رسول الله(ص) برمی نشیند. رسول صلا می دهد.:اَیُّهاالنّاسُ مَن اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفَسِهِم؟ امّت پاسخ را به خدا و رسول وامی گذارد و پیامبر(ص) می فرماید: اِنَّ اللّهَ مَولای وَ اَنَا مَولَی المُؤمِنینَ وَ اَنَا اَولی بِهِم مِنَ اَنفُسِهِم.
مسلمانان به مولایی و اولویت رسول اعتراف می کنند و ایشان این منصب را به جانشین خود وامی گذارد و می گوید: فَمَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیّ مَولاهُ.
مولی بودن علی(ع) بر مولی و اولی بودن پیامبر(ص) مترتب می گردد، حال معنای مولی چه می تواند باشد؟ آیا علی پسرعم پیامبر است؟ آیا علی همسایه رسول الله است؟ آیا علی ناصر و یاور رسول خدا است؟ و آیا…؟ مگر می توان این معانی را بر مولی و اولی مترتب ساخت؟ مگر این معانی شایسته تبریک است و به گفتن بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یَابنَ اَبِی طالِبٍ اَصبَحتَ وَاَمْسَیْتَ مَولایَ وَ مَولی کُلِّ مُؤمِن وَ مُؤمِنَةِ سزاوار؟ مگر تبریک را برای امری حادث و نو ابراز نمی کنند؟ مگر علی از آن زمان که ازمادر زاده شد، پسرعم رسول نبود؟ و مگر وی در مکه و مدینه، پیش از هجرت و پس از آن یاور و ناصر و همراه رسول خدا نبود؟ چه واقعه تازه ایی اتفاق افتاده که صحابه زبان به تبریک گشودند؟ آیا این چیزی جز نصب علی به جانشینی است؟
هم از این روست که رسول الله(ص) دست به دعا برمی دارد:اَللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّهُ وَ اَبغِض مَن اَبغَضَهُ وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذلْ مَن خَذَلَهُ.
این بود پیام غدیر: عصمت عترت، حجّیت سنّت عترت، جانشینی و خلافت عترت.
چکیده سخن، آنکه غدیر،اوج ابلاغ ولایت است که آیه اکمال در شأن آن فرود آمد و امام علی(ع) در خطبه غدیریه بدان استناد جُست، و برای ماندگاری آن در جان و دل مسلمانان، آداب شرعی و دینی برایش منظور گشت.
در نقل این واقعه شیعه و سنّی، زنان و مردان نقش داشتند، و بیش از همه شاعران در جاودانگی غدیر کوشیدند.
عالمانی سخت کوش و والامقام و ارجمند همچون علامه امینی، میرحامدحسین هندی و علامه سیدعزیز طباطبایی، در احیا و پاسداشت نام و یاد غدیر بسی رنج ها به جان خریدند.
…گرچه می دانیم بحر در کوزه و دریا در غدیر نمی گنجد، هم به قدر تشنگی خود، جرعه ای از آن زلال را با نام ویژه نامه حدیث غدیر به کام تشنگان فضل و اندیشه می چکانیم، باشد که از کرانه غدیر به کناره کوثر بنشاندمان.