غدیر از زبان مولای غدیر

چکیده :
این مقاله با عنوان «غدیردر کلام مولای غدیر» بر اساس سخنان حضرت علی علیه السلام در مورد واقعه غدیر می باشد که به منظور پاسخگویی به برخی شبهات در این زمینه است؛ از جمله این که برخی استدلال کرده اند اگر حادثه غدیر خم اتفاق افتاده است چرا حضرت علی علیه السلام برای اثبات حقانیت خود هرگزازآن بهره نگرفت؟ و ...
لذا سعی ما در این مقاله برآنست بتوانیم با تمسک به سخنان حضرت علی علیه السلام پاسخگوی اینگونه شبهات باشیم. امید است مورد رضای حضرت حق قرار گیرد.
واژگان کلیدی: پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم، حضرت علی علیه السلام، غدیر، نهج البلاغه، ولایت، خطبه و ...
مقدمه :
نورولایت،نوری است سرمدی که ازروزازل همراه بانوررسالت،آسمانهاوزمین وتمام افلاک راروشن کردوفروغ جاودانه اش ش عاعوتابش رابه سایه ای گسترده،فراترازفلک الافلاک وجهان عالم وجودتبدیل نمودکه نسیم دلنوازش عاشقان ومحبان ولایت راجملگی فراگرفت.
ولایت دلنوازترین وشادمانه ترین نغمه ای است که فرشتگان درجهان علوی آنرا می نوازندپیش ازآنکه بندگان شایسته خدای برروی زمین آن ترانه های دلنشین راتکرارنمایند.
ولایت،مجسمه جاودانگی والگوی زندگی است وهرکه به آن تسمک جوید،وبه ریسمانش دست زند،برای روح وروانش درآسمان،نعیم جاودانه رابنیان می نهد ورضایت ورضوان حق را به دست میآورد .
ولایت بالاترین وفروزنده ترین مظهرقدس الهی است که در «غدیر» رقم خورد.
«غدير»،چشمه اىزلال بودكه درطول چهارده قرن،هزاران هزاركام تشنه راازكوثرمعارف ناب،سيراب ساخت. واين چشمه،هنوزهم سارىوجارىاست.
«غدير»،چراغی براوج بود،كه درقرنهاى متمادى تاريخ بشرى،گمگشتگان بسيارىراازواديهاىخوف وخطروبيراهه هاى تاريكی وضلالت،به «مقصد»راهنمايی كرد. واين چراغ،همچنان فروزان ونورافشان وراهنماست.
«غدیر»،تداوم خطّ رسالت،درآینه «امامت»است .
اما با وجود این خطّ روشن، بسیاری هنوز در این آینة شفاف دچار شک و تردید هستند و شبهه هایی را مطرح کرده اند که ما در این مقاله کوتاه برآنیم بتوانیم هرچند اندک به این شبهات پاسخ گوییم.

     بااینکه بیشترمسلمانان صحت حدیث غدیرواعلام ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام راپذیرفته اندوغالبا آنرا ازاحادیث قطعی ومتواتر می دانند،بازگروهی چنین میپرسند: اگرواقعا حادثه غدیرخم اتفاق افتاده وبسیاری نیزشاهد آن بوده اند،چراشخص امیرمؤمنان علیه السلام برای اثبات حقانیت خودهرگزازآن بهره نگرفت؟ درباوراین گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیرنشان دهنده این حقیقت است که یاواقعه ای به نام غدیردرتاریخ تحقق نیافته،یا برفرض تحقق برامامت حضرت دلالت نداشته است.
درپاسخ این مطلب باید گفت:
بررسی اجمالی کتابهای معتبروموردقبول فرقه های گوناگون اسلامی نشان میدهدکه حضرت علی علیه السلام بیش از 22 بارپیرامون غدیرواستشهاد به آن سخن گفته است. هرچنداین موارد درحوصله این مجال نمی گنجد ونیازمندفرصت بیشتراست،ولی برای نمونه تنهاده موردآن را نقل واز ذکر بقیه مواردمعذوریم.

1- درمسجدپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
برابرآنچه ازمنابع تاریخی به دست می آید اولین موردی که حضرت علی علیه السلام حدیث غدیررامطرح فرمود،بعدازرحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود. وقتی حضرت رابرای بیعت به مسجدآوردند،آن بزرگوار با بیان حقانیت خود خلافت مسلمین راازآن خویش دانست وازبیعت امتناع کرد. بشیربن سعدانصاری برخاست وگفت: ای ابوالحسن،اگرانصارقبل ازبیعت باابوبکراین کلام را می شنیدند،حتی دونفردرباره بیعت باشما اختلاف نمیکردند. حضرت درجواب فرمود:
«یاهؤلاءاکنت ادع رسول الله مسجی لاأواریه وأخرج أنازع فی سلطانه؟والله ماخفت أحدا یسموا له وینازعنا اهل البیت فیه ویستحل ما استحللتموه ، و لا علمت ان رسول صلی الله علیه واله و سلم ترک یوم غدیرخم لاحد حجة ولا لقائل مقالا . فانشدالله رجلا سمع النبی صلی الله علیه واله و سلم یوم غدیرخم یقول: «من کنت مولاه فهذاعلی مولاه اللهم وال من والاه وعادمن عاداه وانصرمن نصره واخذل من خذله » ان یشهدالان بماسمع ».
«آیا باید پیکررسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رابرروی زمین رها میکردم وقبل ازکفن ودفن آن حضرت،درباره خلافت وجانشینی وی نزاع میکردم؟مساله خلافت چنان روشن بودکه گمان نمیکردم کسی درصدد دستیابی به آن باشدودراین موضوع بااهلبیت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلمدرگیرشوند. مگررسولخداصلی الله علیه و آله و سلمدرروزغدیرخم حجت رابرمردم تمام نکردومگرجای عذری برای کسی باقیمانده بود؟
همگان رابه خداقسم میدهم،هرکس کلام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلمدرروزغدیرخم راشنیده است که میفرمود: «هرکس که من مولای اوهستم اینک علی مولای اوست. خداوندا،هرکس علی رادوست دارد دوست بداروآنکه علی رادشمن بشمارد،دشمن دار،هرکس علی رایاری کندیاری کن،وهرکه علی راخوارکند،خوارساز.» برخیزدوشهادت دهد.»
بعدازاین سخن حضرت،دوازده تن ازاصحاب جنگ بدربرخاستندوگواهی دادند.

2- درخطبه وسیله
هفت روزپس ازرحلت پیامبراکرم صلی الله علیه واله و سلم ،امیرمؤمنان علیه السلام درمدینه خطبه ای بسیاربلند ایرادفرمودکه به خطبه وسیله معروف شد. حضرت درآن خطبه به واقعه غدیرخم ونزول آیه اکمال دین درآنروزتصریح میکند. ثقةالاسلام کلینی،درروضه کافی،خطبه وسیله رانقل کرده است. دربخشی ازآن چنین میخوانیم:
«...وقوله صلی الله علیه و آله و سلم حین تکلمت طائفة فقالت: نحن موالی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فخرج رسول الله صلی الله علیه واله و سلم الی حجةالوداع ثم صارالی غدیرخم،فامرفاصلح له شبه المنبرثم علاه واخذبعضدی حتی رئی بیاض ابطیه رافعاصوته قائلا فی محفله: «من کنت مولاه فعلی مولاه،اللهم وال من والاه وعادمن عاداه » فکانت علی ولایتی ولایةالله وعلی عداوتی عداوةالله. وانزل الله عزوجل فی ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا فکانت ولایتی کمال الدین ورضا الرب جل ذکره...»
«... دراواخرعمرپیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم،وقتی گروهی گفتند: مابعدازپیامبررهبران مردم هستیم،رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلمبرایحجةالوداع ازمدینه خارج شدوپس ازاعمال حج به وادی غدیرخم شتافت،فرمان داد چیزی مانند منبربرایش آماده کردند. سپس بالای آن رفت،وبازوی مراگرفت وبلندکرد،به گونه ای که سفیدی زیرشانه هایش دیده شد. آنگاه باآوازبلندفرمود:
«هرکس که من مولای اوهستم علی مولای اوست. خدایا،دوستش را دوست بدارودشمنش رادشمن شمار. پس ولایت من معیارولایت خداودشمنی بامن میعاردشمنی باخدا شد؛وخداونددرهمان روزاین آیه رانازل فرمود: امروزدین شماراکامل ساختم،نعمتم رابرشماتمام کردم واسلام رادین شمابرگزیدم.پس ولایت من کمال دین ورضایت پروردگارجل ذکرشد.... .»

3- درشورای شش نفره
درشورای منتخب خلیفه دوم برای تعیین خلیفه،که امیرمؤمنان علیه السلام نیزدرشمارآنان جای داشت،استدلالهای فراوانی ازحضرت نقل شده که درکتابهای تاریخ وحدیث به «حدیث الانشاد»یا «حدیث المناشدة » معروف است. امام علیه السلام دریکی ازاستدلالهای خود به حدیث غدیرخم استنادکرده است.
ابن مغازلی شافعی (متوفای 483)،درکتاب المناقب،سخن علی علیه السلام راچنین نقل میکند:
«فانشدکم بالله،هل فیکم احد قال له رسول الله صلی الله علیه واله و سلم: «من کنت مولاه فعلی مولاه،اللهم وال من والاه وعاد من عاداه،لیبلغ الشاهدمنکم الغائب » غیری؟ قالوا: اللهم لا».
شمارابه خداسوگندمیدهم،درجمع شماغیرازمن کسی هست که پیامبردرباره اوفرموده باشد: «هرکس من مولای اوهستم علی مولای اوست،خدایا،دوست دارش را دوست بدارودشمنش رادشمن بشمار،حاضران باید این مطلب رابه غائبان برسانند؟اعضای شوراگفتند: به خدا سوگند ،نه».

4- درروزگارعثمان
درایام خلافت عثمان جمعی ازمهاجران وانصاردرمسجدالنبی صلی الله علیه واله و سلم گردآمده،پیرامون فضایل وسوابق قریش وانصارسخن میگفتند وازسخنان پیامبراکرم صلی الله علیه واله و سلم درباره قریش و انصار بهره میجستند. حضرت علی علیه السلامنیزدراین مجلس حضورداشت و به سخنان آنان گوش میداد. گروهی ازحضرت خواستندکه اونیزسخنی بگوید. حضرت پاره ای ازسوابق ومناقبش رابرشمردوحاضران بردرستی گفتارش گواهی دادند. آنگاه امام به حدیث غدیراشاره کردوفرمود:
«افتقرون ان رسول اله صلی الله علیه واله و سلم دعانی یوم غدیرخم فنادی لی بالولایة ثم قال: لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟قالوا: اللهم نعم.»
«آیا قبول دارید که رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم درروزغدیرخم مراخواست،ولایت مرابه مردم ابلاغ کردوفرمودحاضران باید این مطلب را به غایبان برسانند؟
حاضران گفتند: آری.»

5- درمیدان جنگ جمل
قبل از شروع جنگ جمل،حضرت برای اتمام حجتی دیگر به طلحه پیام داد تا با وی دیدارکند. طلحه نیزپذیرفت وبه حضورامیرمؤمنان علیه السلام شتافت. حضرت به وی فرمود:
«نشدتک الله هل سمعت رسول اللهصلی الله علیه وآلهیقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه،اللهم وال من والاه وعاد من عاداه »؟
قال: نعم. قال علیه السلام«فلم تقاتلنی؟»قال: لماذکر.»
«تو را به خدا سوگند میدهم،آیاشنیدی که رسولالله صلی الله علیه واله و سلم میفرمود: «هرکس من مولای اوهستم علی مولای اوست،خدایاهرکس اورادوست دارددوست بداروهرکس بااودشمنی میکند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آری شنیدهام:
حضرت فرمود: پس چرا با من می جنگی؟
طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.»

6- درصحنه صفین
درجنگ صفین،هنگامی که فرستاده های معاویه به حضورامیرمؤمنان علیه اسلام رسیدندتابه اصطلاح بین حضرت ومعاویه صلح برقرارسازند،حضرت خطبه ای ایرادکردوفرمود:
«انشد کم الله فی قول الله: (یاایهاالذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامرمنکم) وقوله: (انماولیکم الله ورسوله والذین آمنواالذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة و هم راکعون) ثم قال: (و لم یتخذوا  من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة) ،فقال الناس: یارسول الله،اخاص لبعض المؤمنین ام عام لجمیعهم؟فامرالله عزوجل رسوله ان یعلمهم فیمن نزلت الایات وان یفسرلهم من الولایة ما فسرلهم من صلاتهم وصیامهم وزکاتهم وحجهم. فنصبنی بغدیرخم وقال: «ان الله ارسلنی برسالة ضاق بهاصدری وظننت ان الناس مکذبونی،فاوعدنی لابلغنها او یغذبنی،قم یاعلی » ثم نادی بالصلاة جامعة فصلی بهم الظهرثم قال: «ایهاالناس،ان الله مولای وانامولی المؤمنین و اولی بهم من انفسهم،الا من کنت مولاه فعلی مولاه،اللهم وال من والاه وعاد من عاداه،وانصرمن نصره واخذل من خذله.» فقام الیه سلمان الفارسی فقال: یارسول الله ولاءه کما ذا؟فقال: «ولاءه کولایتی،من کنت اولی به من نفسه فعلی اولی به من نفسه.» وانزل الله تبارک وتعالی: (الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا)  (10) ...»
شما را به خدا سوگند میدهم،درباره این آیات: «ای مؤمنان،ازخداوپیامبروصاحبان امرخودپیروی کنید»؛ «صاحب اختیاروولی شماخداوپیامبرش وکسی است که نمازرابه پا داشته،درحال رکوع زکات میدهد»و «غیرازخدا،پیامبرومؤمنان رادوست صمیمی به شمارنیاوردید.»
مردم از رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم سؤال کردند: آیامراد از «مؤمنان » دراین آیات بعضی ازآنهاست یاهمه آنان راشامل میشود؟خداوندبه پیامبرش دستوردادتابه آنان بفهماندکه این آیات درباره چه کسی نازل شده است وولایت رابرای آنهاتفسیرکندچنان که نماز،روزه،زکات وحج را تفسیرکرد. پیامبر صلی الله علیه واله و سلم ،برای امتثال امرخدا،درغدیرخم مرابه خلافت منصوب کردوفرمود: «خداوندمرابه رسالتی فرستاده است که سینه ام ازآن به فشارآمده،گمان میکنم مردم مراتکذیب خواهندکرد; ولی خداوندمراتهدیدکردوفرمود: این پیام رابرسانم وگرنه مراعذاب میکند. ای علی برخیز». سپس مردم رابرای نمازجماعت فراخواند،ونمازظهرراباآنان خواندوفرمود: ای مردم،خداوندمولای من است،من مولای مؤمنینم واختیارم برمؤمنین ازخودآنان بیشتراست،بدانیدهرکه من مولای اوهستم علی مولای اوست. خداوندا،هرکه علی رادوست دارد دوست بداروآنکه علی رادشمن دارد دشمن بدار،هرکس علی رایاری کندیاری کن وهرکه علی رایاری نکند خوارکن.
دراینجاسلمان فارسی برخاست وگفت: یارسول الله،ولایت واختیاراوبرمردم چگونه است؟حضرت فرمود: اختیارات اوماننداختیارات من است،هرکس اختیارمن به اوازخوداوبیشتربوده،علی هم اختیارش براوازخودش بیشتراست.
وخداوندتبارک وتعالی این آیه را نازل فرمود: امروزدین شماراکامل کردم،نعمتم رابرشماتمام کردم وراضی شدم که اسلام دین شما باشد.

7- درمسجدکوفه
امام علی علیه السلام بارها مردم رامسجدکوفه جمع کردوفرمودکه،هرکس درغدیرخم حضورداشته،حدیث غدیررااززبان پیامبراکرم شنیده است برخیزدوشهادت دهد.
هربارحضرت چنین خواسته ای رابیان کرده،جمعی ازبزرگان اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله و سلم اجابت کرده ،شهادت دادندکه،مادرغدیرخم این سخن را ازرسول خدا صلی الله علیه واله و سلم شنیده ایم.
این بخش ازاستشهادات حضرت چنان گسترده ومتنوع است که،بی هیچ اغراقی گردآوری منابع آن کتابی میطلبد.
احمدبن حنبل درمسندخود داستان یکی ازگواه جوییهای حضرت راچنین نقل میکند: علی – رضی الله عنه – مرادررحبة (یکی ازمیادین کوفه) گردآوردوفرمود:
«انشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلی الله علیه واله و سلم یقول یوم غدیرخم ماسمع لماقام».
به خداسوگند می دهم هرمسلمانی که درروزغدیرخم گفتارپیامبرخدا صلی الله علیه واله و سلم راشنیده است برخیزد وشهادت دهد.
احمد بن حنبل می افزاید: به گفته ابی الطفیل سی تن ازمردم برخاستند ولی ابونعیم نقل می کندکه بسیاری ازمردم برخاسته،شهادت دادندپیامبراکرم صلی الله علیه واله و سلم رادرغدیرخم درحالی که دست حضرت علی راگرفته بود،مشاهده کردندکه میفرمود: «آیامیدانیدکه من به مؤمنین از خود آنان سزاوارترم؟»مردم درجواب عرضه داشتند: آری چنین است،ای رسول خدا. آنگاه فرمود: «هرکس من مولای اوهستم علی مولای اوست. خدایا،دوست دار ویرا دوست بداروبادشمن وی دشمن باش.
ابی الطفیل که راوی این حدیث است،میگوید: من ازجمع مردم خارج شدم. درحالی که پذیرش این حدیث برایم مشکل بودودرتردیدبه سرمیبردم،به ملاقات زیدبن ارقم رفتم وآنچه ازعلیعلیه السلامدرآن روزدیده وشنیده بودم با وی درمیان گذاشتم. زید بن ارقم گفت: حق همان است که شنیده ای. من خود همه آن مطالب راازرسولخدا صلی الله علیه واله و سلم شنیده ام».

8- درمیدان کوفه
امام علی علیه السلام درخطبه ای،که دررحبه کوفه ایرادکرد،به واقعه غدیروگفتارپیامبراکرم صلی الله علیه واله و سلم درآن تمسک جست. ولی دراین محفل انس بن مالک،که درغدیرحضورداشت،مصلحت اندیشی پیشه کرده،ازگواهی دادن سرباززد.
ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه چنین نقل میکند:
«المشهور ان علیاعلیه السلام ناشد الناس الله فی الرحبة بالکوفة ، فقال: انشدکم الله رجلاسمع رسول الله صلی الله علیه واله و سلم ،یقول لی و هو منصرف من حجةالوداع: من کنت مولاه فعلی مولاه،اللهم وال من والاه وعاد من عاداه،فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال علیه السلام لانس بن مالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: یاامیرالمؤمنین کبرت سنی وصار ماانساه اکثرمما اذکر. فقال [علی علیه السلام] له: ان کنت کاذبافضربک الله بها بیضاء لاتواریها العمامة. فمامات حتی اصابه البرص ».
«مشهوراست که علی علیه السلام دررحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند میدهم هرکس دربازگشت رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم ازحجةالوداع ازآن حضرت شنیدکه درباره من فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه،اللهم وال من والاه وعادمن عاداه » برخیزدوگواهی دهد. مردانی برخاستندوگواهی دادند. سپس علی علیه السلام به انس بن مالک فرمود: تونیزآنروزحضورداشتی،چه شده است [که گواهی نمیدهی]؟انس گفت: یاامیرالمؤمنین،سن من زیادشده وآنچه فراموش کرده ام بیش ازچیزهایی است که به یاددارم. حضرت فرمود: اگردروغگوباشی،خداوندتورابه چنان سفیدی مبتلاکندکه حتی عمامه نیزآنراپنهان نسازد. پس انس قبل ازآنکه بمیردمبتلابه پیسی شد.»

9- درمسجدکوفه به نقل از زید بن ارقم
حضرت علی علیه السلام بارها درمسجدکوفه نیزبه واقعه غدیروسخن رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم درآن روزتمسک جست. زیدبن ارقم چنین نقل میکند:
«نشدعلی علیه السلام الناس فی المسجدفقال: انشدالله رجلاسمع النبی صلی الله علیه واله و سلم یقول: من کنت مولاه فعلی مولاه،اللهم وال من والاه وعادمن عاداه. فقام اثناعشر بدریا،ستة من الجانب الایمن وستة من الجانب الایسر،فشهدوا بذلک. وکنت انا فیمن سمع ذلک فکتمته ، فذهب الله ببصری ».
«علی علیه السلام مردم رادرمسجد سوگند داد وفرمود: به خدا سوگند میدهم هرکه گفتارپیامبرپصلی الله علیه واله و سلم راشنیدکه فرمود: هرکه من مولاو فرمانروای اویم علی مولای اوست،خدایاهرکه اورادوست دارددوست بداروهرکه اورادشمن دارد دشمن دار; برخیزدوگواهی دهد. پس دوازده تن ازاهل بدر،شش تن ازسمت راست وشش تن ازسمت چپ،برخاستندوبدان گواهی دادند. من نیزازکسانی بودم که این سخن راازپیامبر صلی الله علیه واله و سلم شنیده بودم،ولی آن روزازگواهی خودداری کردم وخداوندبینایی راازمن گرفت.»
به نوشته تاریخ نگاران اوبرای شهادتی که نداده بودافسوس میخورد،اظهارپشیمانی میکردوازخداآمرزش میطلبید.

10- پس ازجنگ نهروان
پس ازجنگ نهروان امیرمؤمنان علی علیه السلام نامهای خطاب به شیعیان خودنوشت وده نفرازبزرگان کوفه راکه مورداعتمادبودند،مامورکردتاهرجمعه درحضورآنهااین نامه برای مردم قرائت شود. حضرت دربخشی ازاین نامه برحق ولایت خوداستدلال میکندومیفرماید:
«وانماحجتی انی ولی هذاالامرمن دون قریش،ان نبی الله صلی الله علیه وآلهقال: «الولاءلمن اعتق » فجاءرسول اللهصلی الله علیه واله و سلمبعتق الرقاب من النار،واعتقهامن الرق،فکان للنبی صلی الله علیه واله و سلم ،ولاءهذه الامة،وکان لی بعده ماکان له،فماجازلقریش من فضلهاعلیهابالنبی صلی الله علیه واله و سلم ،جاز لب علی هاشم علی قریش،وجازلی علی بنی هاشمی قولالنبی صلی الله علیه واله و سلم یوم غدیرخم «من کنت مولاه فعلی مولاه »،الاانت دعی قریش فضلهاعلی العرب بغیرالنبی صلی الله علیه واله و سلم. فان شاءوا فلیقولوا ذلک...»
«دلیل من برای اینکه من ولی امرم نه سایرقریش،این است که پیامبر صلی الله علیه واله و سلم فرمود: ولایت برای کسی است که آزادکرده است؛وچون رسول الهل صلی الله علیه واله و سلم مردم راازقیدبندگی وآتش جهنم آزادکردپس برامت ولایت دارد. بعدازآن حضرت،همان ولایت اوازآن من است؛زیراهرفضیلتی که قریش برسایرامت داردبه سبب پیامبرصلی الله علیه واله و سلم است و [باتوجه به این معیار] بنی هاشم برقریش فضیلتی آشکارتردارد؛ومن همان فضیلت رابربنی هاشم دارم،زیرارسول خدادرروزغدیرخم فرمود: «من کنت مولاه فهذاعلی مولاه.» مگرآنکه قریش ادعاکندبه دلیلی جزانتساب به پیامبربرعرب برتری دارد،پس اگرمیخواهندچنین بگویند،بگویند...»

احتجاجات حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه
در ادامه این مبحث باید اشاره شود که علاوه بر مواردی که ذکر شدبخشی از این استدلال ها و احتجاجات حضرت علی علیه السلام در مجموعه سخنان آن حضرت در نهج ‏البلاغه انعکاس یافته استکه در ابتدا به مقام والای خاندان پیامبرصلوات الله علیهم که مصداق بارز حدیث ثقلین هستند اشاره می فرمایند و در ادامه به بررسی حدیث غدیر می پردازند که به پاره ‏ای از آن ها اشاره می‏ کنیم :
1ـ در خطبه دوم در وصف خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله وسلمو بیان مقام ممتاز و بی‏مانند آنان می‏ فرمایند:
«عترت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم جایگاه اسرار خداوندی و پناهگاه فرمان الهی و مخزن علم خدا و مرجع احکام اسلامی، و نگهبان کتاب های آسمانی و کوه های همیشه استوار دین خدایند. خدا به وسیلة اهل بیت علیهم السلام پشت خمیدة دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت.»
آن‏گاه چنین ادامه می‏دهند:
«کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد و آنان که پروردة نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم اساس دین، و ستون های استوار یقین می باشند. شتاب کننده، باید به آنان بازگردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندد، زیرا ویژگی های حق ولایت به آن ها اختصاص دارد و وصیّت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آن ها تعلّق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.» .
2ـ در خطبه سوم که به «شقشقیه» معروف است، از رویدادهایی که بر سر جانشینی رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم پیش آمد شِکوه و از خلیفگان پیش از خود و رفتار آنان و آثار سوء زمامداری ایشان، انتقاد می‏ کند و از شایستگی های خود برای زمامداری جامعه اسلامی سخن می‏ گوید. در آنجا به صراحت از حقّ موروثی خود یاد می‏ کند و می‏ گوید: «اَری تُراثی نهبا»؛ یعنی میراثم را می‏ دیدم که به غارت می‏ برند.
بدیهی است كه مقصودازوراثت،وراثت فامیلی وخویشاوندى نیست،بلكه مقصود،وراثت معنوىوالهی است،وحق وارث آنگاه صدق می كند كه خداوپیامبر صلی الله علیه واله و سلم سلمچنین حقی راتعیین نموده باشندوالاصرف خویشاوندىوافضلیت موجب ارث وحق نمی شود.
3ـ در آغاز خطبه چهارم باز درباره مقام و موقعیت اهل بیت و نقش آنان در راهنمایی مردم سخن می‏ راند و می‏ گوید:
«شما مردم به وسیلة ما، از تاریکی های جهالت نجات یافته و هدایت شدید، و به کمک ما، به اوج ترقّی رسیدید. صبح سعادت شما با نور ما درخشید.»
4ـ در خطبه ششم از حقّ پایمال شده خود چنین سخن می‏گوید:
«به خدا سوگند، پس از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهواله و سلمتا امروز پیوسته حق مرا از من باز داشته‏ اند، و دیگری را بر من مقدّم داشته ‏اند».
5ـ در بخشی از خطبه بیست و ششم ضمن ایراد سخنانی شبیه به آنچه در خطبه شقشقیه آمده می‏ فرماید:
«ناچار خار غم در دیده شکسته، نَفَس در سینه و گلو بسته، از حقّ خود چشم پوشیدم واز شربت تلخ شکیبایی نوشیدم».
6ـ در خطبه پنجاه و هفتم ضمن پیش ‏بینی حوادثی که پس از وی روی می‏ دهد، از سبقت جستنش از همه در ایمان و هجرت سخن می‏ گوید.
7ـ چون خبر سقیفه به امام رسید فرمود:
«انصار چه گفتند؟
گفتند: سخن آنان این بود که از ما امیری و از شما امیری.
فرمود: چرا بر آنان حجّت نیاوردید که رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم سفارش فرمود با نیکوکارانِ انصار نیکی کنید، و از گناهکارانشان درگذرید؟
گفتند: در این چه حجّتی است؟
فرمود: اگر امارت از آنان می‏بود، سفارش آنان را کردن، درست نمی‏ نمود.
سپس پرسید: قریش چه گفتند؟
گفتند: حجّت آوردند که آنان درخت رسولند.
فرمود: حجّت آوردند که درختند [و خلافت را بردند و خاندان رسول را که] میوه ‏اند تباه کردند».
8ـ چون خواستند با عثمان بیعت کنند امام فرمود:
«می‏دانی که سزاوارتر از دیگران به خلافت منم. به خدا سوگند [بدانچه کردید] گردن می‏ نهم، تا وقتی که مرزهای مسلمانان ایمن بُوَد و کسی را جز من ستمی نرسد. من خود این ستم را پذیرنده ‏ام و اجر چنین گذشت و فضیلتش را چشم می‏ دارم، و به زر و زیوری که در آن بر هم پیشی می‏ گیرید دیده نمی‏ گمارم».
9ـ در خطبه نود و سوم از فتنه‏ ها و از جمله فتنه بنی امیه سخن می‏ گوید و در دنباله آن می‏ فرماید:
«ما اهل بیت از آن فتنه در امانیم، و مردم را بدان نمی‏ خوانیم».
10ـ در خطبه نود و چهارم سخن را در وصف پیامبران به پیامبر خاتم صلی الله علیه واله و سلم می‏ کشاند. آن‏گاه می‏ گوید:
«عترت او بهترین عترت ها، و خاندانش بهترین خاندان ها، و درخت وجودش از بهترین درختان است. در حرم امن خدا رویید و در آغوش خانوادة کریمی بزرگ شد، شاخه های بلند آن، سر به آسمان کشیده که دست کسی به میوة آن نمی رسید.»
11ـ در خطبه هشتاد و هفتم مردم را به روی آوردن به عترت پیامبر صلی الله علیه واله و سلم دعوت می‏ کند و می‏ فرماید:
«پس کجا می‏ روید؟ و کی باز می‏ گردید؟ که علامت ها بر پاست و دلیل ها هویداست و نشانه‏ ها برجاست. گمراهی تا کجا؟ سرگشتگی تا کی و چرا؟ خاندان پیامبرتان میان شماست که زمامداران حق و یقینند. ... پس همچون قرآن، نیک حرمتِ آنان را در دل بدارید و چون شترانِ تشنه که به آبشخور روند، روی به آنان آرید».
12ـ در خطبه نود و هفتم بار دیگر مردم را به پیروی از اهل بیت فرا می‏ خواند و می‏ فرماید:
«به خاندان پیامبرتان بنگرید و بدان سو که می ‏روند بروید و قدم جای قدمشان بگذارید که هرگز شما را از راه رستگاری و هدایت بیرون نخواهند کرد و به هلاکتتان باز نمی گردانند. اگر سکوت کردند سکوت کنید؛ و اگر قیام کردند قیام کنید. بر آنها پیشی مگیرید که گمراه می‏ شوید، و از آنان عقب نمانید که نابود می‏ گردید».
13ـ در خطبه صدم درباره جانشینان و میراث بَران معنوی پیامبر صلی الله علیه واله و سلم سخن می‏ راند و در پایان می‏ گوید:
«همانا مَثَل آل محمّد صلی الله علیه واله و سلم چونان ستارگان آسمان است؛ اگر ستاره ‏ای غروب کند ستاره دیگری طلوع خواهد کرد. گویا می بینم در پرتو خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نعمت های خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو  دارید، رسیده اید.»
14ـ در خطبه صد و نهم پس از ذکر اوصاف و اخلاق پیامبر صلی الله علیه واله و سلم، درباره منزلت اهل بیت و دوستان و دشمنان آنان چنین سخن می‏ راند:
«ما از درخت سرسبز رسالتیم، و از جایگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان برخاستیم، ما معدن های دانش و چشمه سارهای حکمت الهی هستیم. یاران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند و دشمنان و کینه توزان ما در انتظار کیفر و لعنت خداوند به سر می برند.».
15ـ درباره منزلت اهل بیت در جایی دیگر می‏ گوید:
«درهای حکمت الهی نزد ما اهل بیت پیامبر علیهم السلام گشوده است؛ و چراغ دین با راهنمایی ما افروخته است...».
16ـ در جایی دیگر در همین خصوص فرماید:
«... راه هدایت را با راهنمایی ما می‏ پویند، و روشنی دلهای کور را از ما می‏ جویند. همانا امامان از قریش‏اند که درخت آن را در خاندان هاشم کاشته ‏اند، مقام ولایت و امامت در خور دیگران نیست، و دیگر مدّعیان زمامداری، شایستگی آن را ندارند.»
17ـ و نیز در همین باره فرماید:
«ما اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله چونان پیراهن تن او، و یاران راستین او، و خزانه داران علوم و معارف وحی، و دَرهای ورود به آن معارف، می باشیم. که جز از این دَر هیچ کس به خانه ها وارد نخواهد شد، و هر کس از غیر دَر وارد شود، دزد نامیده می شود. مردم! دربارة اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم آیات کریمة قرآن نازل شد، آنان گنجینه های علوم خداوند رحمانند، اگر سخن گویند، راست گویند، و اگر سکوت کنند بر آنان پیشی نجویند.»
18ـ روزی یکی از یارانش از او می‏ پرسد: «چگونه مردمِ شما، شما را از این مقام بازداشتند، در حالی که شما بدان سزاوارتر بودید؟» امام در پاسخ فرمود:
«... بدان که خودسرانه خلافت را عهده ‏دار شدند، و در حالی ما را نَسَبْ برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم استوارتر بود، جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگرینبود که گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و داور خداست و بازگشت همه ما به  روز قیامت است.»
19ـ روزی سعد بن ابی وقّاص یا به قولی ابوعبیده جرّاح به امام علیه‏ السلام می‏گوید: ای پسر ابوطالب، تو بر این کار [= خلافت] بسیار آزمندی.
امام می‏ گوید در پاسخ وی گفتم: «نه، که به خدا سوگند شما آزمندترید [و به رسول خدا] دورتر؛ و من بدان مخصوص ‏ترم و [به وی] نزدیک‏تر. من حقّی را که از آنم بود خواستم، و شما نمی‏ گذارید و مرا از رسیدن بدان بازمی‏ دارید. پس چون در جمع حاضران با برهان، او را مغلوب کردم، در ایستاد و چنان که گویی مغلوب شد، ندانست چه پاسخی توانَد داد. خدایا، من از تو بر قریش و آن که قریش را کمک کند یاری می‏ خواهم، که آنان پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و رتبت بزرگم را خُرد دیدند. فراهم آمدند و در کاری که از آنِ من است با من بستیزیدند».
20ـ در خطبه یکصد و نودم که به اندرز مردم اختصاص دارد اهمیت معرفت حق پروردگار و حق رسول صلی الله علیه واله و سلم و اهل بیتش را گوشزد می‏ کند و می ‏فرماید:
«بر جای باشید و بر بلا شکیبا... که هر کس از شما در بستر خود جان سپرد حالی که حقّ پروردگار خود و فرستاده او و اهل بیت وی را شناسا بود، شهید مرده و اجر او بر کردگار است...».
21ـ در خطبه ‏«قاصعه» ضمن برشمردن فضایل خود، از جمله می‏ گوید:
«شما می‏ دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندی ‏اَم با او در چه نسبت است... من در پی او بودم چنان که شتر بچّه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ‏ای برپا می‏ داشت و مرا به پیروی آن می‏ گماشت. هر سال در حراء خلوت می‏ گزید، من او را می‏ دیدم و جز من کسی وی را نمی‏ دید. آن هنگام جز خانه ‏ای که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه ‏ای مسلمانی راه نیافته بود، من سومین آنان بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می‏دیدم و بوی نبوّت را می ‏شنودم. من هنگامی که وحی بر او صلی الله علیه واله و سلم فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم. گفتم: ای فرستاده خدا این آوا چیست؟ گفت: این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می شنوی آنچه را من می‏ شنوم و می ‏بینی آنچه را من می‏بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی و وزیری و بر راه خیر می‏ روی».
22ـ در خطبه‏ ای دیگر در وصف آل محمّد صلی الله علیه واله و سلم می‏گوید:
«آنان دانش را زنده‏ کننده ‏اند، و نادانی را می راننده، بردباری‏شان شما را از دانش آنان خبر دهد و برون آنان از نهان و خاموش بودن‏شان از حکمت بیان. نه با حق ستیزند و نه در آن خلاف دارند. ستون های دینند و پناهگاه ها [که مردمان را] نگاه می‏دارند...».
بنابراین، ملاحظه می‏شود که در نهج ‏البلاغه در مواضع متعدّد هم مقام ممتاز اهل بیت علیهم‏ السلام بیان شده است و هم سزاوارتر بودن و اولویت اهل بیت و از جمله شخص امیرالمؤمنین به امر خلافت. برای اثبات مطلب اخیر نیز به سه اصل استدلال شده است: یکی وصایت و نص رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم. چنان که در خطبه دوم صریحا درباره اهل بیت می‏فرماید: «و فیهم الوصیةُ و الوراثةُ»؛ یعنی وصیت و وراثت رسول خدا صلی الله علیه واله و سلمدر میان آن هاست. دوم لیاقت و فضیلت امیرالمؤمنین علیه ‏السلام و سوم نزدیکی نسبی و روحی امام با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم.  با آنکه عبارت «فیهم الوصیة و الوراثة» به مضمون و نتیجه حدیث غدیر اشاره دارد، امّا استدلال به حدیث غدیر در هیچ جای نهج‏ البلاغه به چشم نمی‏ خورد. از همین رو، این پرسش به ذهن برخی خطور کرده است که چرا امام در نهج ‏البلاغه از آن حدیث سخن نمی‏ گوید و بدان استدلال نمی کند؟
هر کس مقدمه شریف رضی، مؤلّف نهج ‏البلاغه را بخواند پاسخ این پرسش را خواهد یافت. در بخش هایی از آن مقدمه آمده است:
«سخنان امام بر محور سه مضمون است [...]: خطبه و فرمان، نامه به این و آن، حکمت و اندرز [برای پند پذیران]. به توفیق خدا به کار پرداختم و نخست خطبه ‏های اعجاب ‏انگیز، پس نامه‏ های دلاویز، سپس سخنان کوتاه و حکمت‏ آمیز را فراهم ساختم. [...] و توانَد بود که در این گردآوری، نخستین بار گفتاری گزیده آمده است. سپس زمانی بر آن گذشته و پاره ‏هایی از آن دوباره نوشته شده، چنین کار از روی غفلت بوده است نه قصد، و از روی فراموشی است نه عمد. با این همه دعوی نمی‏ کنم که همه سخنان امام علیه ‏السلام را فراهم آورده‏ ام، و آنچه در این سو و آن سو بود گرد کرده‏ ام و چیزی را از دست نداده ‏ام، بلکه دور نیست آنچه به دستم نیامده بیش از این باشد که به من رسیده، و آنچه در کمند جستجو افتاده کمتر از آن باشد که رمیده. امّا بر من بود که کوشش خود به کار برم، و تا آنجا که می‏ توانم این سخنان را فراهم آورم که خدای بزرگ راه می‏ گشاید و راهنمایی می‏ نماید».

احتجاج امیرالمؤمنین علیه ‏السلام به حدیث غدیر
با توجه به آنچه یاد شد، نبودن ذکر صریح حدیث غدیر در نهج ‏البلاغه هرگز بدان معنی نیست که امام برای اثبات بر حق بودن خود به این حدیث استدلال و احتجاج نکرده است، بلکه از مطالعه و بررسی منابع حدیثی و تاریخی بر ما معلوم می‏شود که امام بارها در برابر مخالفان و احیانا در برابر مردمی که در حجة الوداع نبوده و حادثه غدیر را به چشم خود ندیده بودند، برای اثبات ولایت خود به حدیث غدیر استدلال کرده و حاضران و ناظران آن حادثه را به شهادت فرا خوانده است؛ که ما در قسمت اول بحث به آن ها اشاره کردیم، برای نمونه موارد زیر را جهت یادآوری ذکر می کنیم:
1ـ در روز شوری به سال 23ق. وقتی عمر خلافت را میان شش تن به شوری وا نهاد، بنا به نقل ابوالطفیل عامر بن واثله که بر در ایستاده بود، علی علیه ‏السلام بر یک یک مناقب خود از حاضران اقرار گرفت و از جمله در مقام احتجاج به اعضای شوری گفت:
«شما را به خدا سوگند می‏دهم آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلیاللهعلیهواله و سلمدرباره ‏اش گفته باشد «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه. اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره. لیبلّغ الشاهدُ الغائبَ»؟
حاضران گفتند: نه».
2ـ امیرالمؤمنین علیه ‏السلام وقتی شنید مردم سخن او را مبنی بر اینکه پیامبر صلی الله علیه واله و سلموی را بر دیگران مقدّم داشته است نمی‏ پذیرند، در جایی به نام «رحبه» در کوفه به میان آن مردم آمد و در مقام پاسخ به منازعه‏ کنندگان، مردم را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم آن سخن را از پیامبر صلی الله علیه واله و سلمشنیده است به پا خیزد و جز کسی که از رسول خدا شنیده برنخیزد. در آنجا شماری از صحابه که تعدادشان به روایتی 12 تن و به روایتی 12 تن بدری و به روایتی دیگر 13 تن و به قولی 30 تن  و به دیگر روایت 10 تن و اندی یا 17 تن بود به پا خاستند و شهادت دادند که آن سخن را از رسول خدا صلی الله علیه واله و سلمشنیده ‏اند.
3ـ حاکم نیشابوری به سند خود از رفاعة بن ایاس ضبّی از پدرش از جدّش [نُذَیر که از کبار تابعین است] آورده است که گفت: در روز جنگ جمل همراه علی بودیم. او به طلحه پیغام فرستاد که به دیدار من بیا، طلحه پیش امام آمد. امام گفت: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا از پیغمبر نشنیدی که می‏ گفت: «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه. اللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه؟».
طلحه گفت: آری.
امام گفت: پس چرا با من می‏ جنگی؟
طلحه گفت: فراموش کرده بودم. راوی گوید: در نتیجه این گفت و گو طلحه منصرف شد.
4ـ همچنین علی علیه ‏السلام به سال 37ق. در صفّین بر فراز منبر شد و مردم را فراهم آورد و آنان را سوگند داده از آنان بر مناقب و فضایل بی‏مانند خود و از جمله حدیث غدیر اقرار گرفت.
همچنین گفتنی است شیخ طوسی با اسناد پیوسته از امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه ‏السلام گزارش کرده:
آن حضرت که در میان جمعی از خواص خود از فضیلت عید غدیر سخن می‏ گفت، از پدرانش نقل کرده است که در یکی از سال های زندگانی امیرالمؤمنین علیه‏ السلام عید غدیر با جمعه مصادف شد. امام پس از آنکه پنج ساعت از آن روز بالا آمده بود، بر فراز منبر شد و خداوند را حمد و ثنایی بی‏ مانند گفت و حاضران را فرمود در این روز با یکدیگر مصافحه کنند و به همدیگر تهنیت گویند. حاضران فضیلت این روز را به گوش غایبان برسانند و ثروتمندان از تهیدستان و توانگران از ناتوانان دستگیری کنند. چه اینکه رسول خدا صلی الله علیه واله و سلممرا به چنین کارها فرمان داده است. سپس خطبه جمعه را آغازید و پس از نماز با فرزندان و پیروانش برای صرف طعامی که برایشان مهیا کرده بود به سرای امام ابو محمّد حسن بن علی علیهم االسلام رفتند.

نتیجه :
نتیجه سخن آنکه نبودن حدیث غدیر در نهج ‏البلاغه هرگز بدان معنا نیست که امام علیه ‏السلام به آن احتجاج نکرده یا شریف رضی درباره صدور آن شکّ و تردیدی روا داشته است. بنابراین، فقدان حدیث مزبور در کتاب مورد بحث هرگز به تواتر و قطعی الصدور بودن آن خللی وارد نمی‏ کند؛ چه، نه تنها منابع شیعی، بلکه قریب به اتفاق منابع حدیثی، رجالی و تاریخی اهل سنّت آن را نقل کرده‏اند. منتهی آنان در تفسیر کلمه «مولی» با شیعیان اختلاف کرده و از حدیث مزبور نتیجه ‏ای متفاوت گرفته‏ اند.به امیدآنکه درپرتونورغدیربه حریم ولایت راه یابیم وازسرچشمه حیات طیبه اهلبیت علیهم السلام حیاتی نوبه دست آوریم.

نویسنده : مهری اکبرزاده ( حوزه علمیه رضویه ـ خراسان)

منابع: 

• قرآن کریم
• نهج البلاغه، محمد دشتی، انتشارات الهادی، چاپ ششم، زمستان 84.
1. ابن ابی الحدید،عبدالحمید، شرحنهجالبلاغة،قم، دارالکتب العلمیه، بی تا.
2. ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه، بیروت، دارالکتاب العربی، 1427ق.
3. ابن المغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن ابیطالب علیه السلام، قم، سبط النبی، 1384.
4. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسنداحمدبنحنبل، بی جا، 241-164ق، ج 4.
5. اخطب خوارزم، موفق بن احمد ملقب به خوارزمی، المناقب، قم، مجمع جهانی تقریب اسلامی، 1432ق،
6. سیدبن طاووس، علی بن موسی، کشفالمحجة،طهران: بی نا، 1301ق، ص 246.
7. شیخ مفید،محمد بن محمد،الارشاد، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1410ق،ج 1.
8. طباطبایی،سیدکاظم،نشریه: علومقرآنوحدیث » مشکو‌ة » تابستان 1385 - شماره 91 .
9. طبرسی، ابی منصور احمد بن علی،احتجاجطبرسی،بی جا، 1286ق،ج 1.
10. طوسی، ابی جعفر محمدبن الحسن بن علی بن الحسن، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، 1411ق.
11. کلینی، محمد بن یعقوب، الروضةمنالکافی، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1408ق.
12. مطهری، مرتضی، سیری در نهج‏البلاغه، تهران، صدرا، 1383.
13. نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسایل، طهران، خوانساری، 1312ق.
14. هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد علیهم السلام، قم، دلیل، 1379.
15. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ، قم، الشریف الرضی، 1414ق.