فاتح ولایت از زبان خود امام
سیل علم، از قلّه ولایت علی و اولاد علی(علیهمالسلام) میریزد و کسی که بخواهد از ولایت آنان طرفی ببندد، باید در کناری بایستد و در حدّ توان خود بهره بگیرد، ولی اگر در مسیر سیل قرار بگیرد به کام آن فرومیرود.
چنانکه همّام بن شُریح از شاگردان بنام آن حضرت به امام عرض کرد: پارسایان را برایم وصف کن؛ «صف لی المتّقین». حضرت امتناع کرد و او اصرار ورزید تا حضرت آن سخنان سیلآسا را در وصف پارسایان به زبان آورد و سرانجام سیل علم علوی همّام را بُرد؛ «فصعق همّام صعقةً کانت نفسه فیها»1؛ او صیحه ای زد و جان داد.
کسی که در برابر سیل موعظه امیر بیان(علیهالسلام) بایستد، غرق میشود. چنانکه آن حضرت فرمود: من از این پیشآمد میترسیدم. سپس فرمود: موعظه های بلیغ و رسا با آنان که اهل موعظه اند، چنین می کند: «أما واللّه لقد کنتُ أخافها علیه…أهکذاتصن عالمواعظال بالغة بأهلها؟»کسی که به مقام امامت آگاه نبود، به حضرت عرض کرد: پس چرا این مواعظ در شما اثر نکرد. حضرت پاسخی درخور فهم او داد. پاسخ اصلی این بود که هر کسی نمیتواند سیل را تحمّل کند، ولی کوهی که در دامن خود سیل می پروراند، توان تحمّل آن را نیز دارد.
شاهد مُلک و ملکوت
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در خطبه قاصعه میفرماید: هر ساله رسول خدا به غار حرا مجاورمی شد و تنها من او را مشاهده میکردم و کسی جز من او را نمی دید. من نور وحی و رسالت را مشاهده میکردم و نسیم نبوّت را استشمام می نمودم و هنگامی که وحی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، صدای ناله شیطان را شنیدم. از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود: این ناله یأس شیطان است که با آمدن وحی ناامید شده است. دیگر در این سرزمین جای شیطنت نیست. آنگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به علی (علیهالسلام) فرمود: هر چه را من می شنوم، تو می شنوی و هرچه را من می بینم، تو می بینی. فرق من و تو این است که تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر پیامبری؛ «…ولقد کان یجاورفیکلّسنة بحراء فأراهولایراهُغیری،أری نور الوحی والرّسالة وأشُمُّ ریح النّبوّة ولقد سمعت رَنَّة الشّیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه و آله و سلم فقلت: یا رسول اللّه ما هذه الرّنّة؟ فقال: هذا الشیطان قد أیس من عبادته. إنّک تسمع ما أسمع، وتری ما أری إلاّ أنّک لست بنبیٍّ ولکنّک لوزیر وإنّک لعلی خیر»2.
امام علی(علیهالسلام) شیطان را میشناسد و ناله وی را میشنود و فرشته هاتف را نیز می شناسد. بنابراین هم پیغمبر او را اهل ملکوت معرّفی کرد و هم خودش فرمود: من صدای شیطان و فرشتگان را میشنوم.
آن حضرت فرمود: من متصدی غسل بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودم و در این کار فرشتگان مرا یاری می کردند…گوشم نازصدای آهسته آنان که بر آن حضرت نماز میخواندند، تهی نمی شد، تا آنگاه که او را در ضریح خود به خاک سپردیم؛ «ولقد وُلّیت غسله صلی الله علیه و آله و سلم والملائکة أعوانی…ومافارقتْسمعیهینمةً منهم یصلّون علیه حتی واریناه فی ضریحه»3. او صدای دوست و دشمن را می شناخت.
اولین گرونده به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم
اصبغ بن نباته میگوید: روزی حارث همدانی با گروهی از شیعیان بر امیرمؤمنان(علیهالسلام) وارد شدند. حارث به آن حضرت عرض کرد: مردم درباره شما و سه خلیفه پیشین با هم اختلاف و دشمنی دارند. امام پس از سخنانی فرمود: ای حارث…آگاه باش که من بنده خدا و برادررسولش واولین تصدیق کننده او هستم. در حالی پیامبر را تصدیق کردم که هنوز آدم بین روح و جسد بود. پس من در میان امت، اولین تصدیق کننده حق هستم؛ «یا حارث…ألاإنی عبداللّه وأخو رسوله وصدّیقه الأول. قد صدّقته وآدم بین الروح والجسد. ثم إنی صدّیقه الأول فی أمتکم حقاً»4؛ یعنی هنوز آدم(علیهالسلام) بین دو نشئه ملک و ملکوت بود و نصاب هستی وی کامل نشده بود که من به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردم. این فضیلت برای همه خاندان پیامبر است، ولی وجود مبارک امیر مؤمنان علی(علیهالسلام) حساب ویژه ای دارد، چون او در آن عالم اوّلین کسی بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد و در این عالم نیز اوّلین کسی بود که به پیامبر ایمان آورد. «اللّهمّ إنّی أوّلُ من أناب وسمع وأجاب ولم یسبقنی إلاّ رسول اللّهصلی الله علیه و آله و سلم بالصّلاة»5؛ علی(علیهالسلام) به خدای سبحان عرض میکند: پروردگارا اوّلین منیب6من بودم؛ یعنی اولین کسی که نوبت گرفت یا اوّلین کسی که از دیگران گسست و به تو پیوست من بودم. خدایا جز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم احدی پیش از من نماز نخواند. گرچه بر حسب تاریخ مسأله ایمان خدیجه مطرح است، امّا چون نیکو بنگری علی(علیهالسلام) پیش از خدیجه اسلام آورد. علی(علیهالسلام) که در آن نشئه اوّلین مؤمن بود، در این نشئه خود را اوّلین مسلمان به ما معرّفی می کند.
ربّانی امّت
علی(علیهالسلام) در گفتاری به صاحب سرّ خود کمیل بن زیاد نخعی فرمود: ای کمیل بن زیاد! …مردم سه گروهند: گروهی«عالم ربانی» وگروهی«دانش طلبی که در راه رستگاری کوشاست» و گروه سوم «فرومایگانی رونده به چپ و راست که پی هر بانگی را گیرند و با هر باد به سویی خیزند. آنان که نه از روشنی دانش فروغی یافتند و نه به سوی پناهگاهی استوار شتافتند»؛ «الناس ثلاثة، فعالم ربّانی ومتعلم علی سبیل نجاةٍ وهَمَج رَعاع، أتباع کل ناعقٍ یمیلون مع کل ریحٍ، لم یستضیئوا بنور العلم ولم یلجأوا إلی رکن ٍوثیق»7.
در یکی از خطبه های نهج البلاغه نیز خود را «ربانی امت» معرفی کرده، می فرماید: سخن ربّانی خود را بشنوید و دلهای خود را به او بسپارید: «فاستمعوا من ربّانیّکم وأحضروه قلوبکم»8. عالم ربّانی کسی است که هم پیوندش با ربّ و هم تدبیر و تربیتش نسبت به امّت قوی باشد.
دروازه شهر علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
جابر از امام باقر(علیهالسلام) نقل میکند که امیر مؤمنان(علیهالسلام) هنگام بازگشت از نهروان، در کوفه خطابه ای ایراد کرد؛ زمانی که شنید، معاویه او را دشنام میدهد و اصحاب او را به شهادت میرساند. آن حضرت پس از حمد خدا و درود بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر آیه ﴿وأما بنعمة ربّ کف حدّث﴾9 درکتاب خدا وجود نداشت،فضایل خود را برنمی شمردم.
آنگاه فرمود: ای مردم! خبرهایی به من رسیده و میدانم که اجلم نزدیک شده است… ومن درمیان شما وا میگذارم آنچه راکه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان امت بر جای گذاشت و آن کتاب و عترت او است؛ «أیها الناس إنه بلغنی ما بلغنی وإنّی أری قد اقترب أجلی…وإنیتار کفیکم ما ترکه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم: کتاب اللّه وعترتی». آنگاه در شمار فضایل خویش فرمود: من دروازه شهر علم و خزانه دار علم رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و وارث آن هستم؛ «أنا باب مدینة العلم وخازن علم رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و وارثه»10.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بیانی دیگر فرمود: بر روی دَرِ بهشت حلقه ای از یاقوت سرخ است، بر صفحه ای زرّین. هنگامی که آن حلقه بر صفحه زرین کوفته شود، صدا و طنین آن «یا علی» است؛ «إنّ حلقة باب الجنة من یاقوتة حمراء علی صفائح الذهب، فإذا دقّت الحلقة علی الصفحة طنّت وقالت: یا علی».11 این حدیث شریف را استاد علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) در مجلس درس چنین شرح دادند: سرّ این که صدای کوبه در بهشت «یاعلی» است، این است که بر طبق معمول، کسی که بخواهد وارد خانه ای شود، دقّ الباب میکند و صاحب خانه را صدا میزند تا با اجازه و اذن او وارد شود، و چون صاحب بهشت علی(علیهالسلام) است، صدای طنین در «یاعلی» است. این مقام از آن حضرت و اهل بیت(علیهمالسلام) است.
توحید ناب علوی
آن حضرت درباره توحید می فرماید: خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم؛ «ما کنت أعبد ربّاً لم أره»12؛ مبدأشناسی من مانند مبدأشناسی حکیمان و متکلمان نیست که با دلیل خدا را ثابت کنند و آن را بپذیرند. من میبینم و میپرستم. وقتی ذِعْلِب یمانی به آن حضرت عرض کرد: آیا پروردگارت را دیده ای؟ فرمود: من کسی نیستم که نبینم و بپرستم؛ «أفأعبد ما لاأری». آنگاه فرمود: خدای سبحان را با چشم سر نمیتوان دید، بلکه با حقیقت ایمان و قلب میتوان مشاهده کرد؛ «لاتدرکه العیون بمشاهدة العیان ولکن تدرکه القلوب بحقائق الإیمان»13. پس شهود خدا که عالی ترین شناخت است، نصیب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) شد.
از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) پرسیدند: چرا توفیق نماز شب نصیب ما نمیشود. فرمود: گناه روز پابند شماست؛ «أنت رجل قد قیّدتک ذنوبک»14. ابن أبی العوجا به امام صادق عرض کرد: مرا به خدای غایب حواله میدهی: «فأحَلْتَ علی الغائب». آن حضرت فرمود: وای بر تو، چگونه او غایب است؟ او از رگ گردن به بندگان خود نزدیکتر است، سخن آنان را میشنود و آنان را میبیند و از اسرار آنان آگاه است؛ «ویلک، کیف یکون غائباً مَنْ هو مع خلقه شاهد وإلیهم أقرب من حبل الورید، یسمع کلامهم ویری أشخاصهم ویعلم أسرارهم»15.
مردی زندیق (مادی) به امام رضا(علیهالسلام) عرض کرد: چرا خدا پوشیده و محجوب است؛ «فَلِمَ احتجب؟» امام(علیهالسلام) فرمود: عدم شهود بر اثر گناهان بندگان است؛ «إن الاحتجاب عن الخلق لکثرة ذنوبهم فأما هو فلایخفی علیه خافیة فی آناء اللیل والنهار»16. جمال و جلال خدا بیپرده است. بنابراین، اسرار عالم برای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) بیپرده و هویدا است. بر چشم دیگران پرده است و روزی که پرده ها از چشم دیگران برگرفته شود، آن حضرت که بیپرده میدید، بی تفاوت است. پس علی(علیهالسلام) آغاز و انجام عالم، یعنی توحید و معاد را نه تنها می فهمد و با علم حصولی ادراک می کند، بلکه می بیند.
درون بین و دنیا شناس
علی(علیهالسلام) چون اسرار عالم را مینگرد، درون رشوه را معجونی منفور که گویا با زهر افعی آمیخته شده، می بیند و آن را چنین تشریح می کند:
شگفت آورتر از این (داستان عقیل)، سرگذشتِ کسی است که نیمه شب ظرفی سرپوشیده نزد ما آورد، و در آن ظرف معجونی بود که من از آن متنفر شدم؛ گویا با آب دهان یا قی مار خمیر شده بود. به او گفتم: این صله است یا زکات یا صدقه؟ که اینها بر ما اهلبیت حرام است. گفت: نه این است و نه آن، بلکه «هدیه» است. به او گفتم: زنان فرزند مرده بر تو بگریند. آیا از راه آیین خدا وارد شده ای تا مرا بفریبی؟ آیا رشته عقل و ادراکت از هم گسیخته و مُخْتبطی، یا دیوانه وار هذیان میگویی؟…؛ چنین غذایی در قیامت به صورت «غِسْلین» ظهور میکند؛ ﴿ولاطعام إلاّ منغسلینٍ٭لایأکله إلاّ الخاطئون﴾17. آنکه با زبانش به دیگران نیش میزند،درقیامت ضریع (خار و تیغ) میخورد؛ ﴿لیس لهم طعام إلاّمنضریعٍ٭لایسمنولایغنیمنجوعٍ﴾18. ضریع قیامت که به تعبیر این آیه نه آدمی را فربه می کند و نه گرسنگی را باز میدارد، همان بدزبانی دنیاست. اینها اسرار کار آدمی است و تا انسان به این مقام بار نیابد، دستش را از گناه جدا نمیکند.
امام علی(علیهالسلام) در پایان خطبه معروف «شقشقیّه»، درباره دنیا و درونِ مقامهای دنیوی می فرماید: دنیای شما (با همه زینت هایش) در نظر من بی ارزش تر از آبی است که از بینی بزی بیرون آید: «…دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنزٍ»19.
اگر همین بیان علی(علیهالسلام) در جوامع بشری احیا شود، هیچ تنازعی به وجود نمیآید. امام علی(علیهالسلام) توصیه میکند: خود را ارزان نفروشید که بهای شما چیزی جزبهشت نیست.
تنهاترین قائد
امیر مؤمنان(علیهالسلام) در دوران زمامداری خود بارها از نداشتن کارگزارانی امین و توانمند شکایت کرده است. امّا کمیل را در بعد معارف میپروراند و او را از اصحاب سرّ خود میداند. شبانه دست کمیل را میگیرد و او را از شهر بیرون میبرد و اسرار و معارف و دعاهایی چون دعای کمیل را به وی میآموزد. کمیل بن زیاد میگوید: امیرمؤمنان دست مرا گرفت و به سوی گورستان برد. هنگامی که به صحرا رسیدیم آه پردردی کشید و فرمود: ای کمیل بن زیاد! این دلها همانند ظرفهاست که بهترین ظرفها پرگنجایش ترین و نگهدارندهترین آنها است. پس آنچه را که برای تو میگویم، از من حفظ کن؛ «یا کمیل بن زیاد، إنّ هذه القلوب أوعیة فخیرها أوعاها فاحفظ عنی ما أقول لک…»20.
وزیر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم
امیرمؤمنان(علیهالسلام) میفرماید: در جنگ تبوک به رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عرض کردم، ای رسول خدا! چرا مرا در مدینه جانشین خود میکنی (و اجازه شرکت در جبهه جنگ نمیدهی؟) آن حضرت فرمود: امور مدینه جز با من یا تو اصلاح نمیشود و تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، جز این که پس از من پیامبری نیست؛ «قلت لرسول اللّهصلی الله علیه و آله و سلم فی غزوة تبوک: یارسول اللّه! لِمَ خلّفتنی؟ فقال: إن المدینة لاتصلح إلاّ بی أو بک وأنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ النبوّة فإنّه لانبی بعدی».21
وجود مبارک رسول گرامی به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود: «یا علی…أنت منّی بمنزلة هارون من موسی»22؛ تو برای به من به منزله هارون برای موسایی. چنانکه در روایات شیعه و اهل سنت آمده است که پیامبر اکرم در نیایش خود به خدا عرض کرد: بارخدایا! آنچه را برادرم موسی از تو خواست، من نیز میخواهم؛ این که سینهام را گشاده گردانی و کارم را آسان کنی و گره از زبانم بگشایی تا سخنم را بفهمند و از اهل من وزیری برایم قرار بده که او برادرم علی است. پشتم را به او استوار کن و او را در امر من شریک گردان…؛
خدا به علی بن أبیطالب فرمود: با پیغمبر باش، چنانکه به هارون فرمود: با موسی باش و خلافت موسی را بپذیر. وجود مبارک موسی به ذات اقدس اله عرض کرد: ﴿وأشرکه فی أمری﴾. خداوندفرمود: ﴿وقد اُوتیت سؤلک یا موسی﴾23؛هرچه خواستی به تو دادم؛ معجزاتی مانند ید بیضا و عصا دادم و برادرت را شریک امر، وزیر و خلیفه تو کردم.
- 1. نهج البلاغه، خطبه۱۹۳٫
- 2. نهج البلاغه، خطبه۱۹۲٫
- 3. همان، خطبه ۱۹۷٫
- 4. بحارالأنوار، ج۶، ص۱۷۹٫
- 5. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱٫
- 6. انابه یا از «نابْ یَنُوب» به معنای نوبت گرفتن است و یا از «نابَ یَنیب» به معنای انقطاع٫مُنیببراساسمعنایاولانسانیاستکهباخدادر ارتباط باشد و با رفت و آمد ومراجعه مکرر نوبت بگیرد. چنین نیست که خدا هر کسی را راه بدهد. ناله فراوان و رجوع مکررلازم است تا نوبت بدهند.
- 7. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷٫
- 8. همان، خطبه ۱۰۸٫
- 9. سوره ضحی، آیه ۱۱٫
- 10. بحارالأنوار، ج۳۳، ص۲۸۳٫
- 11. بحارالأنوار، ج۳۹، ص۲۳۵٫
- 12. اصول کافی، ج ۱، ص ۷۹٫
- 13. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۹٫
- 14. بحارالأنوار، ج۸۴، ص۱۵۲٫
- 15. توحید صدوق، ص۲۵۴٫
- 16. همان، ص۲۵۲٫
- 17. سوره حاقه، آیات ۳۷ ـ ۶۳٫
- 18. سوره غاشیه، آیات ۷۶٫
- 19. نهج البلاغه، خطبه ۳٫
- 20. همان، حکمت ۱۴۷٫
- 21. بحارالأنوار، ج ۳۳، ص ۹۴۱٫
- 22. همان، ج۸، ص۱٫
- 23. سوره طه، آیه ۳۶٫
شمیم ولایت، ص ۱۴۰-۱۶۲