فضایل امیرالمومنین علیه السلام
ستیغ بلند کمال
وجود مبارک امیر مؤمنان(علیهالسلام) نه تنها انسان کامل، بلکه قلّه بلند و برافراشته کمالات انسانی و الهی است. چنانکه در خطبه شقشقیه میفرماید: «أما واللّه لقد تقمّصها أبن أبی قحافة وهو یعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب من الرّحا، ینحدر عنّی السیل ولایرقی إلیّ الطیر»1 ؛
به خدا سوگند پسر ابی قحافه ردای خلافت را بر تن کرد، در حالی که خوب میدانست، من در گردش حکومت اسلامی چون محور سنگ آسیایم (که بدون آن آسیا نمی گردد). سیل از دامن کوهسار وجودم جاری است و پرندگان دور پرواز اندیشه ها به افکار بلند من راه نتوانند یافت. من همانند کوه عادی نیستم که انسانهای عادی بتوانند قلّه آن را فتح کنند. من آن کوه برافراشته ام که از دامنم سیل خروشان میریزد. هر کوهی سیلزا نیست، تنها قلّه رفیع است که سیل از دامنش میخروشد.
سیل علم، از قلّه ولایت علی و اولاد علی(علیهمالسلام) میریزد و کسی که بخواهد از ولایت آنان طرفی ببندد، باید در کناری بایستد و در حدّ توان خود بهره بگیرد، ولی اگر در مسیر سیل قرار بگیرد به کام آن فرومی رود. چنانکه همّام بن شُریح از شاگردان بنام آن حضرت به امام عرض کرد: پارسایان را برایم وصف کن؛ «صف لی المتّقین». حضرت امتناع کرد و او اصرار ورزید تا حضرت آن سخنان سیلآسا را در وصف پارسایان به زبان آورد و سرانجام سیل علم علوی همّام را بُرد؛ «فصعق همّام صعقةً کانت نفسه فیها»2 ؛ او صیحهای زد و جان داد.
کسی که در برابر سیل موعظه امیر بیان(علیهالسلام) بایستد، غرق میشود. چنانکه آن حضرت فرمود: من از این پیشآمد میترسیدم. سپس فرمود: موعظه های بلیغ و رسا با آنان که اهل موعظه اند، چنین میکند: «أما واللّه لقد کنتُ أخافها علیه… أهکذا تصنع المواعظ البالغة بأهلها؟» کسی که به مقام امامت آگاه نبود، به حضرت عرض کرد: پس چرا این مواعظ در شما اثر نکرد. حضرت پاسخی درخور فهم او داد. پاسخ اصلی این بود که هر کسی نمیتواند سیل را تحمّل کند، ولی کوهی که در دامن خود سیل می پروراند، توان تحمّل آن را نیز دارد.
هر کسی نمیتواند ولای علی(علیهالسلام) را در جان خود جای دهد. اگر کسی مدّعی مهر علی(علیهالسلام) بود، باید در این راه سر بدهد. هنگامی که سهل بن حنیف انصاری در بازگشت از صفین در کوفه رحلت کرد و خبر ارتحال وی به امیرمؤمنان رسید، همان بیانی که خدای سبحان درباره قرآن کریم دارد را درباره خود فرمود. خدا درباره قرآن فرمود: ?لو أنزلنا هذا القران علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیة اللّه؟3 ؛ یعنی اگر قرآن بر کوه نازل شود، کوه متلاشی میگردد. وقتی به امیرالمؤمنین(علیهالسلام) عرض کردند: سَهْلبن حُنَیفْ در کوفه رخت بربست، فرمود: کوه اگر بخواهد محبّت و ولایت مرا تحمّل کند، متلاشی میشود: «لو أحبّنی جبل لتهافت»4.
اگر طایر اندیشه متفکّری بخواهد به اوج مقام علی (علیهالسلام) باریابد، پرش میسوزد. کوه مرتفع پرنده را خسته میکند. فرمود فکر هیچ کس به مقام والای من نمیرسد. امّا این به آن معنا نیست که ما از شناختنش سرباززنیم و او را نشناسیم، بلکه در این شناخت باید تأدّب کنیم و آن حضرت را از زبان خدای سبحان یا رسول گرامی یا از زبان خودش بشناسیم و بشناسانیم.
برخی از فضایل امیر مؤمنان (علیهالسلام)
سعدبن ابیوقاص ضمن گفتوگو با دو نفر که در راه مکه با آنان برخورد کرده بود، میگوید: من چهار خصلت و فضیلت درباره علیبن ابیطالب شنیدم که اگر یکی از آن چهار مورد درباره من صادر شده بود، برایم بیش از همه دنیا ارزش میداشت:
1. علی از پیامبر و پیامبر از علی است
وقتی سوره مبارکه «توبه» که اعلام انزجار مسلمین از کفّار است، نازل شد، رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به ابوبکر داد تا برای مردم مکّه بخواند. وقتی ابابکر مقداری از راه را رفت، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت امیرمؤمنان را فرستاد و فرمود: سوره«برائت» را از اوتحویل بگیر و پیش من بیاور تا کسی را بفرستم که برای این کار شایسته است.
امیرالمؤمنین(سلاماللهعلیه) رفت و سوره توبه را تحویل گرفت و آورد و سؤال کرد: چرا ابوبکر این سوره را به مردم مکّه ابلاغ نکند؟ آیا اتفاقی افتاده است؟
رسول خدا فرمود: جبرئیل از طرف خدای سبحان پیام آورد: «لا یؤدّی عنک إلاّ أنت أو رجل منک»؛ ای پیامبر یا شخصاً این سوره را برای مردم مکّه بخوان یا مردی را که از تو باشد، اعزام کن. «وعلی منّی وأنا من علّی»5 ؛ علی از من است من هم از علی هستم. تنها علی میتواند سوره برائت را از طرف من برای مشرکان بخواند.
بیانی که درباره حسینبن علی(سلام الله علیه) آمده: «حسین منّی وأنا من حسین»6درباره علیبن ابیطالب نیز آمده است.
عبداللهبن جعفر به پدرش امام صادق(علیهالسلام) عرض کرد: من و برادرمموسیبن جعفر(سلام الله علیه) مساوی هستیم؛ پدر و جدّ من و او یکی است. پس چرا علاقه تو به به برادرم موسیبن جعفر بیشتر است؟ با اینکه پدر هردوی ما یکی و جدّ هردوی ما یکی است. پس چرا برادرم پیش شما چنین عزیز است؟ امام صادق(سلام الله علیه) به فرزندش عبدالله فرمود: «إنه من نفسی وأنت إبنی»7؛ بین تو و برادرت فرق است، تو پسر من هستی، امّا برادرت موسی از جان من است. در پیدایش تو بدن دخیل بود، امّا در ظهور و تجلّی او جان من دخیل است. نگو من هم فرزند امام صادق هستم، فرزندی معنایی دارد و وارث مقام شدن مطلب دیگری است.
2. بستن درها جز در خانه علی (علیهالسلام)
به یاد دارم که همه در مسجد مدینه حضور داشتیم. جایگاهی بود بدونسقف و خانههای اطراف به مسجد راه داشت که میتوانستند در این مسجد بیتوته کرده و از آن به جای خانه استفاده کنند. همه در مسجد پیامبر بودیم و آلعلی و ابوبکر و عمر هم بودند. شبانه دستور رسید که همه از مسجد بیرون بروید، جز آلرسول و آلعلی کسی حق ندارد در مسجد بماند. همه بیرون رفتیم. وقتی صبح شد، عموی پیامبر «حمزه» عرض کرد: «یا رسولالله أخرجتنا وأسکنت هذا الغلام»؛ همه ما را از مسجد بیرون کردی و این جوان یعنی علیبن ابیطالب را در مسجد راه دادی؟ ما عموهای شما و از پیران و اهل شما هستیم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من شما را بیرون نکردم؛ خدا امر کرد که علی بن ابیطالب(علیهالسلام) میتواند از مسجد آنگونه استفاده کند که از خانه خود استفاده میکند. به مریم هنگام مادر شدن دستور میرسد که از خانه و مرکز قدس بیرون برو! امّا خطاب به فاطمه بنت اسد میگویند: بیا داخل و دیوار کعبه گشوده میشود. اینکه در دعای ندبه آمده است: «وسدّ الأبواب إلاّ بابه» تمام درها را بست، مگر درخانه علی(علیهالسلام) را همین نکته را بیان می کند.
3. پرچمدار خیبر
فضیلت دیگری که برای علی بن ابیطالب(سلاماللهعلیه) بود نه برای دیگران، فتح خیبر است که حضرت رسول بعضی را فرستادند و آنها پیروز نشدند. حضرت عصبانی شده و فرمودند: «لأعطینّ الرایة غداً رجلاً یحبّه الله ورسولُه ویحبّ اللهَ ورسولهَ، کرّار غیرفرّار»؛ فردا من پرچم را به دست کسی میدهم که، خدا و رسول خدا او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد و از روی محبّت عبادت میکند، کسی که هجوم می آورد و اهل فرار و وحشت از جنگ و مرگ نیست.
همه علاقه داشتند که بدانند این انسان کیست که رسول خدا این همه از او تعریف میکند. فردای آن روز پیامبر فرمود: علیبن ابیطالب را حاضر کنید. حضرت را حاضر کردند، در حالی که به بیماری چشم مبتلا بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آب دهان مبارک خود را در چشمان علی ریختند و بعد پرچم را به دست وی داد و حضرت علی(علیهالسلام) به آن پیروزی نایل ش8 .
علی(علیه السلام) میفرماید: «لا أبالی أدخلتُ إلی الموت أو خرج الموت إلیّ»9 ؛ برای من یکسان است چه من به سراغ مرگ بروم و یا مرگ به سراغ من بیاید. آن حضرت در هیچ صحنه ای فرار نکرد، زره حضرت پشت نداشت. لذا رسول خدا درباره او فرمود: «کرّار غیرفرّار لایرجع حتی یفتح الله علی یدیه»؛ او بدون پیروزی و فتح قلعه خیبر برنمیگردد.
در یکی از جنگها سپاهیان علی(علیهالسلام) را به اسارت گرفتند. به حضرت عرض کردند: اجازه بدهید ما از بیتالمال به منظور آزادی اسیران بودجه ای در اختیار بگیریم. فرمود: آزاد کردن اسیر کار خوبی است و ادامه مبارزه است، امّا کسی که به اندک حادثه، فوراً دست بلند کرده تسلیم می شود، شهامتی ندارد. آنها را که زخمی و اسیرند و زخم در جلوی بدن آنهاست آزاد کنید، چون معلوم میشود تا آخرین لحظه مقاومت کرده اند و بعد اسیر شدهاند و آنها که زخم در پشت بدنشان است، معلوم میشود که فرار کرده و سپس آنها را دستگیر کردهاند10 . کسی که میدان جنگ را ترک می کند، بهدرد ما نمیخورد. چون شهادت را نشناخته است. خیال میکند مرگ یعنی نابودی و فکر میکند که ماندن برای او بهتر است. او نمیداند که «ما الموت إلاّ قنطرة تعبر بکم»11؛ مرگ فقط پلی برای عبور از این جهان به سرای ابدی است.
بیانی است زیبا از حضرت حسینبن علی(سلام الله علیهما) که مرگ پلی بیش نیست، با عبور از آن به بهشت میرسید.
علی(علیهالسلام) که افطاریه خود را به اسیر میدهد، هنگام آزاد کردن سربازان اسیر خود دستور میدهد، برای آزاد کردن سربازی که از پشت زخمخورده از بیتالمال چیزی صرف نکنند. معلوم میشود او فرار کرده و کسی که میدان جنگ را پشت سر میگذارد و فرار می کند، مورد علاقه ما نیست. او خود را بهتر از دین میشمرد و نمیداند که شهادت همان و بهشت سعادت همان.
امام علی(علیهالسلام) در نامه ای که برای سهلبن حنیف انصاری نوشت فرمود: «ما قلعتُ باب خیبر… بقوةٍ جسدیة ولاحرکةٍ غذائیه لکنّی اُیدّت بقوةٍ ملکوتیة ونفسٍ بنور ربها مضیئة»12؛ من در قلعه خیبر را با نیروی حاصل از اثر غذا و خوراک نکندم، بلکه آن قدرت ملکوتی و نفس منوّر به نور الهی مرا به این کار واداشت.
قوّت جبریل از مطبخ نبود ???? بود از دیدار خلّاق ودود13
امام صادق(علیهالسلام) فرمود: «ما ضعُف بدن عمّا قویَت علیه النیّة»14 ؛ بدن هرگز دربرابر قدرت اراده اظهار ضعف نمیکند. اگر اراده قوی شد، بدن تابع است و هراندازه که اراده ضعیف بود، بدن نیز مطاع است. اراده علی(علیهالسلام) قوی بود، بدن هم به تبع آن قدرتی فوق العاده یافت.
4. محبوب دل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
در جنگ تبوک حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون رفتند و حضرت علی(علیهالسلام) را در مدینه به عنوان خلیفه خود قرار دادند تا مدینه را حفظ کند. عدهای حسادت کرده، این فضیلت را نقطه ضعفی تلقی کردند و گفتند: پیامبر نمی خواست علی در این جنگ شرکت کند! امیرالمؤمنین پس از شنیدن این مطلب دنبال رسول خد(اصلی الله علیه و آله و سلم)آمد و عرض کرد: من شما را رها نمیکنم. حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برای چه آمدی؟ عرض کرد: قریش میگویند شما مرا به همراهتان در جبهه نبردید، برای اینکه مایل نبودید، من در جنگ شرکت کنم. حضرت فرمود: مردم را جمع کنید. منادی حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) ندا داد؛ همه جمع شدند. آنگاه فرمود: أیّها النّاس أفیکم أحد إلاّ وله من أهله خاصّة؟ قالوا أجل، فإنّ علیبن أبیطالب خاصة أهلی وحبیبی إلی قلبی؛ هر کدام از شما در امور خانوادگی کسی دارید که به شما بسیار نزدیک و مورد اطمینان شما باشد. علیبن ابیطالب هم نسبت به من چنین است؛ او از بستگان نزدیک و محبوب دل من است. رسول خدا جز به خدا به چیزی نمیاندیشید و جز به خدا به هیچکس علاقه نداشت. پس چرا به علیبن ابیطالب علاقه داشت؟ چون او مظهر خدا و دوستی او دوستی خداست. او بیگانه نیست. آنگاه در حضور مردم فرمود: همانطور که هارون وزیر موسی بود. «أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی؟ إلاّ أنّه لانبی بعدی؛ آیا راضی نمیشوی منزلت تو نسبت به من مانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد؟ حضرت علی(علیهالسلام) فرمود: رضیتُ عن اللّه ورسوله»15 ؛ من راضی شدم از خدا و رسولش.
5.جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
سپس سعدبن ابیوقّاص میگوید: من فضیلت پنجمی را نیز نشان دارم؛ ما با رسول خدا در حجّة الوداع بودیم. وقتی به غدیر خم رسیدند، به منادی امر کردند، مردم را جمع کن. آنگاه فرمودند: من کنت مولاه فهذا علیّ موْلاه اللّهم والِ من والاه وعادِ من عاداه وانْصر من نصره واخْذل من خذله16؛ هر کس من مولای او هستم این علی مولای اوست. خدایا هر کس دشمن این علی است تو هم دشمن او باش. خدایا هر کس که علی را یاری کرد، تو او را یاری کن. هر کس علی را تنها گذارد، تو هم او را خوار و تنها بگذار.
علی(سلام الله علیه) در همه ابعاد عبادت مَثَل اعلا بود. در توحید فرمود: «ما کنتُ أعبد ربّاً لم أره»17 ، در خصوص معاد فرمود: «لو کشف الغطاء ما أزددت یقیناً»18؛ اگرپرده ها برطرف شود و همه اسرار فاش گردد، چیزی به یقین من افزوده نمیشود.
6. مهماندار بهشت
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إنّ حلقة باب الجنّة من یاقوتةٍ حمراء علی صفائح الذهب فإذا دقّت الحلقة علی الصفحة، طنّت وقالت: یا علی»19. وقتی بهشتیان وارد بهشت میشوند، کوبه در را میکوبند و به اصطلاح دقّالباب میکنند، زیرا درزدن خود نوعی رعایت ادب برای مهمان است، کسی که به جایی وارد میشود، گرچه در بسته نباشد، بهتر است در بزند. در بهشت باز است، ولی مؤمنان اهل بهشت که وارد میشوند، در میزنند. وقتی بهشتی کوبه در را میکوبد، این صدا شنیده میشود: یاعلی یاعلی! طنین کوبه «یاعلی» است. مرحوم علاّمه طباطبایی(رضوان الله علیه) در شرح این حدیث و اینکه چرا صدای کوبه در بهشت یا علی است، میفرمودند: میهمان وقتی به خانهای میرود، صاحب خانه را صدا میزند. اگر صاحب خانه نام معینی داشته باشد، مهمان همان نام معیّن را میبرد. صاحب بهشت و مهماندار بهشت علیبن ابیطالب(سلام الله علیه) است. از اینرو، صدای کوبه در بهشت هم «یاعلی» است. چون هر کس به بهشت میرود، در سایه هدایت و رهبری این خاندان و مهمان این خاندان است. اگر این انوار طیّبه نبودند، کسی راه بهشت را طی نمیکرد. ما به خوبی میتوانیم احساس کنیم که الآن در بهشت هستیم یا نه! درِ بهشت به روی ما باز است یا نه.
7. شهر حکمت
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین فرمود: «أنا مدینة الحکمة وهی الجنّة وأنت یا علیّ بابها»20 ؛ من شهر حکمتم و این حکمت بهشت است و ای علی تو درِ این بهشتی. این جمله به این معنا نیست که اطراف شهر دیوار است و فقط گوشه ای از آن دری است، بلکه همه اطراف این شهر در است و هر کس از هر راه بخواهد، به من میرسد، ولی تا از تو نگذرد به من نمیرسد. باید اول به حضور تو بیاید و بعد به من راه پیدا کند. نظیر اینکه خدا سراسر آسمانها را هنگام تشکیل قیامت در میداند: ?وفتحت السّماء فکانت أبواباً?21 ؛ سراسر آسمانها در است تا انسان از آسمانها بگذرد، نه اینکه گوشه معینی از آسمان را به خود اختصاص داده باشد. رسیدن به شهر حکمت که خود بهشت است، بدون استمداد از ولایت اهل بیت عصمت و طهارت ممکن نیست.
8.حدیث پدر و فرزندی
اصبغبن نباته که از شاگردان مخصوص علی(علیهالسلام) است، میگوید: وقتی ضربت برسر مطهر آن حضرت اثر کرد، صدای گریه از درون خانه به گوش عده ای از اصحاب رسید. آنها هم بیتابی و گریه کردند. حسنبن علی(علیهالسلام) از خانه بیرون آمد و فرمود: چه خبر است؟ اصحاب و شاگردان گفتند: ما صدای گریه از درون خانه شنیدیم و نتوانستیم تحمل کنیم، مشتاق زیارت مولاییم. فرمود: حضرت در حالی نیست که بتوانید با او ملاقات کنید، بروید. اصبغبن نباته میگوید: همه رفتند و من ماندم. دوباره صدای گریه از درون خانه بلند شد و من گریه کردم. باز حسنبن علی(علیهالسلام) از منزل بیرون آمده فرمودند: مگر نگفتم بروید؟ عرض کردم: «والله یابن رسولالله ما تتابعنی نفسی»؛ قسم به خدا نمیتوانم بروم. قلبم اینجا است، باید حضرت را ببینم و امام را زیارت کنم. امام حسن فرمود: پس صبر کن اجازه بگیرم، چند لحظه صبر کردم. امام فرمودند: بیا.
وقتی وارد شدم، دیدم علی(علیهالسلام) پارچه زردی را به سر مبارکشان بسته اند و خون هم مرتب از سر ریخته، رخسار شریفشان هم زرد شده است که من نتوانستم بین آن پارچه با رنگ صورت مبارکشان فرق بگذارم. آنگاه خودم را به دامان حضرت انداخته و بوسیدم و گریه کردم. حضرت به من فرمود: «لا تبک یا أصبغ فإنّها والله الجنّة»؛ اصبغ گریه مکن، به خدا من به بهشت میروم. همانا این سخن اهل یقین است.
اصبغ بن نباته گفت: یا امیرالمؤمنین من هم میدانم که شما اهل بهشت هستید، اما گریه من برای آن است که ما شما را از دست میدهیم، تکلیف ما چیست؟ (او هم شاگرد همان مولی است. در قرآن کریم آمده است، عده ای صیرورتشان بهشت است، یعنی بهشت میشوند، نه اینکه به طرف بهشت سیر میکنند).
اصبغبن نباته عرض میکند: حدیثی از پیامبر بفرمایید و چون من دیگر شما را نمیبینم، این آخرین حدیثی باشد که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکنید.
فرمود: روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مرا خواند. فرمود: یا علی به مسجد میروی و مردم را به مسجد دعوت میکنی. آنگاه خدا را حمد و ثنا میکنی و بر من درود میفرستی. وقتی خطبه ات با این مقدمه شروع شد، به مردم بگو: من پیامآور خدایم. رسول خدا مرا فرستاده که پیام او را به شما برسانم و پیام رسول خدا این است: «إنّ لعنة الله ولعنة ملائکته المقربین وأنبیائه المرسلین ولعنتی علی من انتهی إلی غیر أبیه، وادعی علی غیر موالیه، أو ظلم أجیراً أجْره»؛ لعنت خدا و فرشتگان و انبیا بر کسی که به غیرپدرش انتساب پیدا کند و به غیرموالیانش ارتباط داشته و این رابطه را قطع کند. حال این انتساب یعنی چه؟ این پدر به چه معنا است؟ این «مولی» به چه معنا است؟ هر کسی بهگونهای استفاده کرده است. در ادامه فرمود: لعنت خدا بر کسی که مزد اجیر را ندهد. اصبغبن نباته میگوید: حضرت. این چند چیز را به من فرمود. من هم آمدم و به مردم گفتم. آنگاه کسی در بین جمعیت برخاست و گفت: این را توضیح بدهید. لعنت خدا و رسول و ملائکه بر کسی که به غیرپدرش یا به غیرموالیانش انتساب داشته باشد و ادعای غیر آنان را درسربپروراند و یا حق اجیر را ندهد و به اجیر ظلم کند، یعنی چه؟
امیرالمؤمنین فرمود: من این خواسته را به پیامبر رساندم. حضرت فرمود: به مسجد برو و این کلمات را تفسیر کن و بگو: «أیّها النّاس ما کنّا لنجیئکم بشیء إلاّ وعندنا تأویله وتفسیره»؛ مردم ما حرفی نگفتیم که گنگ و مبهم باشد، بلکه این سخن نیز تأویل و تفسیرش پیش ماست؛ اینکه گفتیم بر کسی که به غیرپدرش انتساب داشته باشد، «ألا وإنّی أنا أبوکم» من پدر شما هستم. هر کسی با پدرش ارتباط نداشته باشد؛ یعنی به پیامبر ارتباط ندارد و بعد هم در این ارتباط «أنا وعلی أبوا هذه الاُمّة» مطرح شد. هر کس به این پدر ارتباط نداشته باشد و فرزند این پدر نباشد، مشمول لعنت خدا و فرشتگان خواهد بود.
چگونه انسان با پیامبر ارتباط پدری و پسری دارد، جز از راه محبّت؟ آیا محبت بدون معرفت و معرفت بدون اطاعت میسر است؟ آن اطاعت و عبادتهای خدا به دستور پیامبر است که انسان را عارف و عارف را محّب میکند.
در ادامه فرمود: «ألا وإنّی أنا أبوکم، ألا وإنّی أنا مولاکم، ألا وإنّی أنا أجیرکم» من مولای شما هستم، ارتباطتان را با من قطع نکنید. من اجیرم، اجرتم را بدهید. اجرت پیامبر چیزی جز محبت خاندانش نیست، زیرا ?قل لا أسئلکم علیه أجراً إلاّ المودة فی القربی?22؛ محصول زحمات چندین ساله ام این است که شما دوست علی و اولاد علی باشید. دوست عترتطاهره باشید. وقتی نام اینها را میبرند، قلبتان باز شود و نشاطی در جانتان احسان کنید. دستورات را از اینها بگیرید و پیروی را نسبت به اینها داشته باشید. مزد رسالت من «محبّت» اینهاست. محبّت، محصول معرفت و معرفت هم محصول اطاعت است.23
برجسته ترین مظهر ولایت مطلقه
حضرت امیر(سلام الله علیه) که پس از رسول (خداصلی الله علیه و آله و سلم) همانندی ندارد، در معرفی خود میفرماید: بدانید من بنده خدا و برادر پیامبرِ او هستم؛ اولین یار او و اولین کسی که وی را تصدیق کرد، آنگاه که من رسول خدا را به رسالت و وحی تصدیق کردم، هنوز خلقت حضرت آدم تمام نشده بود و آدم بین عالم غیب و شهادت بود:
«ألا إنّی عبد الله وأخو رسول الله وصدّیقه الأول، صدّقته وآدم بین الروح والجسد»24. معلوم میشود که اگر آدم ابوالبشر مسجود همه فرشتگان قرار میگیرد، به پاس احترام ولایت مطلقهای است که حضرت آدم(علیهالسلام) یکی از مظاهر آن است و برجسته تر از او علی و اولاد علی(علیهمالسلام) هستند. رسول خدا در شأن علی(علیهالسلام) فرمود: «علیّ منّی و أنا من علی»25 . علی به منزله جان پیامبر است، لذا فرمود: «یا علی من قتلک فقد قتلنی ومن أبغضک فقد أبغضنی»26 ؛ هر کس تو را بکشد، مرا کشته است و هر کس تو را به خشم درآورد، مرا به غضب درآورده است. بر این اساس بود که در کتابهای کلامی، مرحوم محقق طوسی و شاگردش مرحوم علامه میفرمایند: «محاربو علیٍ کَفَرة ومخالفوه فسقة»؛ کسی که به جنگ علی(علیهالسلام) برخاست، کافر است، زیرا پیامبر درباره او فرمود: «حربک حربی» و کسی که با علی(علیهالسلام) مخالف باشد نه معاند، فاسق است.
- 1. نهجالبلاغه، خطبه۳٫
- 2. نهجالبلاغه، خطبه۱۹۳٫
- 3. سوره حشر، آیه۲۱٫
- 4. نهج البلاغه، حکمت ۱۱۱٫
- 5. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۳٫
- 6. همان، ج ۳۴، ص ۱۶۲٫
- 7. همان، ج۸۴، ص ۸۱٫
- 8. الامالی والمجالس صدوق، ص ۴۱۵٫
- 9. نهج البلاغه، خطبه۵۵٫
- 10. «من استأسر من غیر جراحةٍ مثقلةٍ فلا یفدی من بیت المال»؛ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۸۶٫
- 11. «قال الحسین(علیهالسلام) صبراً بنی الکرام فما الموت إلاّ قنطرة تعبربکم عن البؤس والضراء إلی الجنان الواسعة والنّعیم الدائمة»(معانی الأخبار، ص۲۸۸).
- 12. الأمالی والمجالس صدوق، ص۴۱۵٫
- 13. مثنوی مولوی، دفتر سوم.
- 14. وسائل الشیعه،ج۱، ص۵۳٫
- 15. بحارالأنوار،ج۴۰، ص۴۱٫
- 16. همان، ج۲، ص۲۲۶٫
- 17. توحید صدوق، ص۳۰۸، باب۴۳٫
- 18. بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۵۳٫
- 19. الأمالی والمجالس صدوق، ص ۴۷۱٫
- 20. بحارالأنوار، ج ۴۰، ص ۲۰۰٫
- 21. سوره نبأ، آیه ۱۹٫
- 22. سوره شوری، آیه ۲۳٫
- 23. امالی شیخ مفید، ص ۴۰۲٫
- 24. همان، ص۱۷٫
- 25. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۳٫
- 26. همان، ج۲، ص۱۹۰٫