فضایل امیرالمومنین علیه السلام

ستیغ بلند کمال

وجود مبارک امیر مؤمنان(علیه‌السلام) نه تنها انسان کامل، بلکه قلّه بلند و برافراشته کمالات انسانی و الهی است. چنان‏که در خطبه شقشقیه می‏فرماید: «أما واللّه لقد تقمّصها أبن أبی قحافة وهو یعلم أنّ محلّی منها محلّ القطب من الرّحا، ینحدر عنّی السیل ولایرقی إلیّ الطیر»1 ؛

به خدا سوگند پسر ابی قحافه ردای خلافت را بر تن کرد، در حالی که خوب می‏دانست، من در گردش حکومت اسلامی چون محور سنگ آسیایم (که بدون آن آسیا نمی‏ گردد). سیل از دامن کوهسار وجودم جاری است و پرندگان دور پرواز اندیشه‏ ها به افکار بلند من راه نتوانند یافت. من همانند کوه عادی نیستم که انسان‏های عادی بتوانند قلّه آن را فتح کنند. من آن کوه برافراشته‏ ام که از دامنم سیل خروشان می‏ریزد. هر کوهی سیل‏زا نیست، تنها قلّه رفیع است که سیل از دامنش می‏خروشد.
سیل علم، از قلّه ولایت علی و اولاد علی(علیهم‌السلام) می‏ریزد و کسی که بخواهد از ولایت آنان طرفی‏ ببندد، باید در کناری بایستد و در حدّ توان خود بهره بگیرد، ولی اگر در مسیر سیل قرار بگیرد به کام آن فرومی ‏رود. چنان‏که همّام بن شُریح از شاگردان بنام آن حضرت به امام عرض کرد: پارسایان را برایم وصف کن؛ «صف لی المتّقین». حضرت امتناع کرد و او اصرار ورزید تا حضرت آن سخنان سیل‏آسا را در وصف پارسایان به زبان آورد و سرانجام سیل علم علوی همّام را بُرد؛ «فصعق همّام صعقةً کانت نفسه فیها»2 ؛ او صیحه‏ای زد و جان داد.
کسی که در برابر سیل موعظه امیر بیان(علیه‌السلام) بایستد، غرق می‏شود. چنان‏که آن حضرت فرمود: من از این پیش‏آمد می‏ترسیدم. سپس فرمود: موعظه‏ های بلیغ و رسا با آنان که اهل موعظه‏ اند، چنین می‏کند: «أما واللّه لقد کنتُ أخافها علیه… أهکذا تصنع المواعظ البالغة بأهلها؟» کسی که به مقام امامت آگاه نبود، به حضرت عرض کرد: پس چرا این مواعظ در شما اثر نکرد. حضرت پاسخی درخور فهم او داد. پاسخ اصلی این بود که هر کسی نمی‏تواند سیل را تحمّل کند، ولی کوهی که در دامن خود سیل می‏ پروراند، توان تحمّل آن را نیز دارد.
هر کسی نمی‏تواند ولای علی(علیه‌السلام) را در جان خود جای دهد. اگر کسی مدّعی مهر علی(علیه‌السلام) بود، باید در این راه سر بدهد. هنگامی که سهل بن حنیف انصاری در بازگشت از صفین در کوفه رحلت کرد و خبر ارتحال وی به امیرمؤمنان رسید، همان بیانی که خدای سبحان درباره قرآن کریم دارد را درباره خود فرمود. خدا درباره قرآن فرمود: ?لو أنزلنا هذا القران علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیة اللّه؟3 ؛ یعنی اگر قرآن بر کوه نازل شود، کوه متلاشی می‏گردد. وقتی به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) عرض کردند: سَهْل‏بن حُنَیفْ در کوفه رخت‏ بربست، فرمود: کوه اگر بخواهد محبّت و ولایت مرا تحمّل کند، متلاشی می‏شود: «لو أحبّنی جبل لتهافت»4.
اگر طایر اندیشه متفکّری بخواهد به اوج مقام علی (علیه‌السلام) باریابد، پرش می‏سوزد. کوه مرتفع پرنده را خسته می‏کند. فرمود فکر هیچ کس به مقام والای من نمی‏رسد. امّا این به آن معنا نیست که ما از شناختنش سرباززنیم و او را نشناسیم، بلکه در این شناخت باید تأدّب کنیم و آن حضرت را از زبان خدای سبحان یا رسول گرامی یا از زبان خودش بشناسیم و بشناسانیم.

 

برخی از فضایل امیر مؤمنان (علیه‌السلام)

سعدبن ابی‏وقاص ضمن گفت‏وگو با دو نفر که در راه مکه با آنان برخورد کرده بود، می‏گوید: من چهار خصلت و فضیلت درباره علی‏بن ابی‏طالب شنیدم که اگر یکی از آن چهار مورد درباره من صادر شده بود، برایم بیش از همه دنیا ارزش می‏داشت:

 

 1. علی از پیامبر و پیامبر از علی است

وقتی سوره مبارکه «توبه» که اعلام انزجار مسلمین از کفّار است، نازل شد، رسول‏خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به ابوبکر داد تا برای مردم مکّه بخواند. وقتی ابابکر مقداری از راه ‏را رفت، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت امیرمؤمنان را فرستاد و فرمود: سوره«برائت» را از اوتحویل بگیر و پیش من بیاور تا کسی را بفرستم که برای این کار شایسته است.
امیرالمؤمنین(سلام‏الله‏علیه) رفت و سوره ‏توبه را تحویل گرفت و آورد و سؤال کرد: چرا ابوبکر این سوره را به مردم مکّه ابلاغ نکند؟ آیا اتفاقی افتاده است؟
رسول خدا فرمود: جبرئیل از طرف خدای سبحان پیام آورد: «لا یؤدّی عنک إلاّ أنت أو رجل منک»؛ ای پیامبر یا شخصاً این سوره را برای مردم مکّه بخوان یا مردی را که از تو باشد، اعزام کن. «وعلی منّی وأنا من علّی»5 ؛ علی از من است من هم از علی هستم. تنها علی می‏تواند سوره برائت را از طرف من برای مشرکان بخواند.
بیانی که درباره حسین‏بن علی(سلام‏ الله‏ علیه) آمده: «حسین منّی وأنا من حسین»6درباره علی‏بن ابی‏طالب نیز آمده است.
عبدالله‏بن جعفر به پدرش امام صادق(علیه‌السلام) عرض کرد: من و برادرم‏موسی‏بن جعفر(سلام‏ الله ‏علیه) مساوی هستیم؛ پدر و جدّ من و او یکی است. پس چرا علاقه تو به به برادرم موسی‏بن جعفر بیشتر است؟ با این‏که پدر هردوی ما یکی و جدّ هردوی ما یکی است. پس چرا برادرم پیش شما چنین عزیز است؟ امام صادق(سلام ‏الله ‏علیه) به فرزندش عبدالله فرمود: «إنه من نفسی وأنت إبنی»7؛ بین تو و برادرت فرق است، تو پسر من هستی، امّا برادرت موسی از جان من است. در پیدایش تو بدن دخیل بود، امّا در ظهور و تجلّی او جان من دخیل است. نگو من هم فرزند امام صادق هستم، فرزندی معنایی دارد و وارث مقام شدن مطلب دیگری است.

 

2. بستن درها جز در خانه علی (علیه‌السلام)

به یاد دارم که همه در مسجد مدینه حضور داشتیم. جایگاهی بود بدون‏سقف و خانه‏های اطراف به مسجد راه داشت که می‏توانستند در این مسجد بیتوته کرده و از آن به جای خانه استفاده کنند. همه در مسجد پیامبر بودیم و آل‏علی و ابوبکر و عمر هم بودند. شبانه دستور رسید که همه از مسجد بیرون بروید، جز آل‏رسول و آل‏علی کسی حق ندارد در مسجد بماند. همه بیرون رفتیم. وقتی صبح شد، عموی پیامبر «حمزه» عرض کرد: «یا رسول‏الله أخرجتنا وأسکنت هذا الغلام»؛ همه ما را از مسجد بیرون کردی و این جوان یعنی علی‏بن ابی‏طالب را در مسجد راه دادی؟ ما عموهای شما و از پیران و اهل شما هستیم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من شما را بیرون نکردم؛ خدا امر کرد که علی ‏بن ابی‏طالب(علیه‌السلام) می‏تواند از مسجد آن‏گونه استفاده کند که از خانه خود استفاده می‏کند. به مریم هنگام مادر شدن دستور می‏رسد که از خانه و مرکز قدس بیرون برو! امّا خطاب به فاطمه بنت ‏اسد می‏گویند: بیا داخل و دیوار کعبه گشوده می‏شود. این‏که در دعای ندبه آمده است: «وسدّ الأبواب إلاّ بابه» تمام درها را بست، مگر درخانه علی(علیه‌السلام) را همین نکته را بیان می‏ کند.

 

3. پرچمدار خیبر

فضیلت دیگری که برای علی ‏بن ابی‏طالب(سلام‏الله‏علیه) بود نه برای دیگران، فتح خیبر است که حضرت رسول بعضی را فرستادند و آن‏ها پیروز نشدند. حضرت عصبانی شده و فرمودند: «لأعطینّ الرایة غداً رجلاً یحبّه الله ورسولُه ویحبّ اللهَ ورسولهَ، کرّار غیرفرّار»؛ فردا من پرچم را به دست کسی می‏دهم که، خدا و رسول خدا او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد و از روی محبّت عبادت می‏کند، کسی که هجوم می‏ آورد و اهل فرار و وحشت از جنگ و مرگ نیست.
همه علاقه داشتند که بدانند این انسان کیست که رسول خدا این همه از او تعریف می‏کند. فردای آن روز پیامبر فرمود: علی‏بن ابی‏طالب را حاضر کنید. حضرت را حاضر کردند، در حالی که به بیماری چشم مبتلا بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آب دهان مبارک خود را در چشمان علی ریختند و بعد پرچم را به دست وی داد و حضرت علی(علیه‌السلام) به آن پیروزی نایل ش8 .
علی(علیه‌ السلام) می‏فرماید: «لا أبالی أدخلتُ إلی الموت أو خرج الموت إلیّ»9 ؛ برای من یکسان است چه من به سراغ مرگ بروم و یا مرگ به سراغ من بیاید. آن حضرت در هیچ صحنه ‏ای فرار نکرد، زره حضرت پشت نداشت. لذا رسول خدا درباره او فرمود: «کرّار غیرفرّار لایرجع حتی یفتح الله علی یدیه»؛ او بدون پیروزی و فتح قلعه خیبر برنمی‏گردد.
در یکی از جنگ‏ها سپاهیان علی(علیه‌السلام) را به اسارت گرفتند. به حضرت عرض کردند: اجازه بدهید ما از بیت‏المال به منظور آزادی اسیران بودجه‏ ای در اختیار بگیریم. فرمود: آزاد کردن اسیر کار خوبی است و ادامه مبارزه است، امّا کسی که به اندک حادثه، فوراً دست بلند کرده تسلیم می‏ شود، شهامتی ندارد. آن‏ها را که زخمی و اسیرند و زخم در جلوی بدن آن‏هاست آزاد کنید، چون معلوم می‏شود تا آخرین لحظه مقاومت کرده‏ اند و بعد اسیر شده‏اند و آن‏ها که زخم در پشت بدنشان است، معلوم می‏شود که فرار کرده و سپس آن‏ها را دستگیر کرده‏اند10 . کسی که میدان جنگ را ترک می‏ کند، به‏درد ما نمی‏خورد. چون شهادت را نشناخته است. خیال می‏کند مرگ یعنی نابودی و فکر می‏کند که ماندن برای او بهتر است. او نمی‏داند که «ما الموت إلاّ قنطرة تعبر بکم»11؛ مرگ فقط پلی برای عبور از این جهان به سرای ابدی است.
بیانی است زیبا از حضرت حسین‏بن علی(سلام ‏الله ‏علیهما) که مرگ پلی بیش نیست، با عبور از آن به بهشت می‏رسید.
علی(علیه‌السلام) که افطاریه خود را به اسیر می‏دهد، هنگام آزاد کردن سربازان اسیر خود دستور می‏دهد، برای آزاد کردن سربازی که از پشت زخم‏خورده از بیت‏المال چیزی صرف نکنند. معلوم می‏شود او فرار کرده و کسی که میدان جنگ را پشت ‏سر می‏گذارد و فرار می ‏کند، مورد علاقه ما نیست. او خود را بهتر از دین می‏شمرد و نمی‏داند که شهادت همان و بهشت سعادت همان.
امام علی(علیه‌السلام) در نامه ‏ای که برای سهل‏بن حنیف انصاری نوشت فرمود: «ما قلعتُ باب خیبر… بقوةٍ جسدیة ولاحرکةٍ غذائیه لکنّی اُیدّت بقوةٍ ملکوتیة ونفسٍ بنور ربها مضیئة»12؛ من در قلعه خیبر را با نیروی حاصل از اثر غذا و خوراک نکندم، بلکه آن قدرت ملکوتی و نفس منوّر به نور الهی مرا به این کار واداشت.
قوّت جبریل از مطبخ نبود ???? بود از دیدار خلّاق ودود13
امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «ما ضعُف بدن عمّا قویَت علیه النیّة»14 ؛ بدن هرگز دربرابر قدرت اراده اظهار ضعف نمی‏کند. اگر اراده قوی شد، بدن تابع است و هراندازه که اراده ضعیف بود، بدن نیز مطاع است. اراده علی(علیه‌السلام) قوی بود، بدن هم به تبع آن قدرتی فوق ‏العاده یافت.

 

4. محبوب دل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

در جنگ‏ تبوک حضرت رسول(‏صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون رفتند و حضرت علی(علیه‌السلام) را در مدینه به عنوان خلیفه خود قرار دادند تا مدینه را حفظ کند. عده‏ای حسادت کرده، این فضیلت را نقطه ضعفی تلقی کردند و گفتند: پیامبر نمی ‏خواست علی در این جنگ شرکت کند! امیرالمؤمنین پس از شنیدن این مطلب دنبال رسول خد(اصلی الله علیه و آله و سلم)آمد و عرض کرد: من شما را رها نمی‏کنم. حضرت رسول(‏صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برای چه آمدی؟ عرض کرد: قریش می‏گویند شما مرا به همراهتان در جبهه نبردید، برای این‏که مایل نبودید، من در جنگ شرکت کنم. حضرت فرمود: مردم را جمع کنید. منادی حضرت(‏صلی الله علیه و آله و سلم) ندا داد؛ همه جمع شدند. آن‏گاه فرمود: أیّها النّاس أفیکم أحد إلاّ وله من أهله خاصّة؟ قالوا أجل، فإنّ علی‏بن أبی‏طالب خاصة أهلی وحبیبی إلی قلبی؛ هر کدام از شما در امور خانوادگی کسی دارید که به شما بسیار نزدیک و مورد اطمینان شما باشد. علی‏بن ابی‏طالب هم نسبت به من چنین است؛ او از بستگان نزدیک و محبوب ‏دل من است. رسول‏ خدا جز به خدا به چیزی نمی‏اندیشید و جز به خدا به هیچ‏کس علاقه نداشت. پس چرا به علی‏بن ابی‏طالب علاقه داشت؟ چون او مظهر خدا و دوستی او دوستی خداست. او بیگانه نیست. آن‏گاه در حضور مردم فرمود: همان‏طور که هارون وزیر موسی بود. «أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی؟ إلاّ أنّه لانبی بعدی؛ آیا راضی نمی‏شوی منزلت تو نسبت به من مانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد؟ حضرت علی(علیه‌السلام) فرمود: رضیتُ عن اللّه ورسوله»15 ؛ من راضی شدم از خدا و رسولش.

 

5.جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

سپس سعدبن ابی‏وقّاص می‏گوید: من فضیلت پنجمی را نیز نشان دارم؛ ما با رسول خدا در حجّة الوداع بودیم. وقتی به غدیر خم رسیدند، به منادی امر کردند، مردم را جمع کن. آن‏گاه فرمودند: من کنت مولاه فهذا علیّ موْلاه اللّهم والِ من والاه وعادِ من عاداه وانْصر من نصره واخْذل من خذله16؛ هر کس من مولای او هستم این علی مولای اوست. خدایا هر کس دشمن این علی است تو هم دشمن او باش. خدایا هر کس که علی را یاری کرد، تو او را یاری کن. هر کس علی را تنها گذارد، تو هم او را خوار و تنها بگذار.
علی(سلام‏ الله‏ علیه) در همه ابعاد عبادت مَثَل اعلا بود. در توحید فرمود: «ما کنتُ أعبد ربّاً لم أره»17 ، در خصوص معاد فرمود: «لو کشف الغطاء ما أزددت یقیناً»18؛ اگرپرده‏ ها برطرف شود و همه اسرار فاش گردد، چیزی به یقین من افزوده نمی‏شود.

 

6. مهماندار بهشت

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إنّ حلقة باب الجنّة من یاقوتةٍ حمراء علی صفائح الذهب فإذا دقّت الحلقة علی الصفحة، طنّت وقالت: یا علی»19. وقتی بهشتیان وارد بهشت می‏شوند، کوبه در را می‏کوبند و به اصطلاح دقّ‏الباب می‏کنند، زیرا درزدن خود نوعی رعایت ادب برای مهمان است، کسی که به جایی وارد می‏شود، گرچه در بسته نباشد، بهتر است در بزند. در بهشت باز است، ولی مؤمنان اهل بهشت که وارد می‏شوند، در می‏زنند. وقتی بهشتی کوبه در را می‏کوبد، این صدا شنیده می‏شود: یاعلی یاعلی! طنین کوبه «یاعلی» است. مرحوم علاّمه طباطبایی(رضوان‏ الله‏ علیه) در شرح این حدیث و این‏که چرا صدای کوبه در بهشت یا علی است، می‏فرمودند: میهمان وقتی به خانه‏ای می‏رود، صاحب خانه را صدا می‏زند. اگر صاحب‏ خانه نام معینی داشته باشد، مهمان همان نام معیّن را می‏برد. صاحب بهشت و مهماندار بهشت علی‏بن ابی‏طالب(سلام‏ الله‏ علیه) است. از این‏رو، صدای کوبه در بهشت هم «یاعلی» است. چون هر کس به بهشت می‏رود، در سایه هدایت و رهبری این خاندان و مهمان این خاندان است. اگر این انوار طیّبه نبودند، کسی راه بهشت را طی نمی‏کرد. ما به خوبی می‏توانیم احساس کنیم که الآن در بهشت هستیم یا نه! درِ بهشت به روی ما باز است یا نه.

 

7. شهر حکمت

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین فرمود: «أنا مدینة الحکمة وهی الجنّة وأنت یا علیّ بابها»20 ؛ من شهر حکمتم و این حکمت بهشت است و ای علی تو درِ این بهشتی. این جمله به این معنا نیست که اطراف شهر دیوار است و فقط گوشه‏ ای از آن دری است، بلکه همه اطراف این شهر در است و هر کس از هر راه بخواهد، به من می‏رسد، ولی تا از تو نگذرد به من نمی‏رسد. باید اول به حضور تو بیاید و بعد به من راه پیدا کند. نظیر این‏که خدا سراسر آسمان‏ها را هنگام تشکیل قیامت در می‏داند: ?وفتحت السّماء فکانت أبواباً?21 ؛ سراسر آسمان‏ها در است تا انسان از آسمان‏ها بگذرد، نه این‏که گوشه معینی از آسمان را به خود اختصاص داده باشد. رسیدن به شهر حکمت که خود بهشت است، بدون استمداد از ولایت اهل بیت عصمت و طهارت ممکن نیست.

 

8.حدیث پدر و فرزندی

اصبغ‏بن نباته که از شاگردان مخصوص علی(علیه‌السلام) است، می‏گوید: وقتی ضربت برسر مطهر آن حضرت اثر کرد، صدای گریه از درون خانه به گوش عده‏ ای از اصحاب رسید. آن‏ها هم بی‏تابی و گریه کردند. حسن‏بن علی(علیه‌السلام) از خانه بیرون آمد و فرمود: چه خبر است؟ اصحاب و شاگردان گفتند: ما صدای گریه از درون خانه شنیدیم و نتوانستیم تحمل کنیم، مشتاق زیارت مولاییم. فرمود: حضرت در حالی نیست که بتوانید با او ملاقات کنید، بروید. اصبغ‏بن نباته می‏گوید: همه رفتند و من ماندم. دوباره صدای گریه از درون خانه بلند شد و من گریه کردم. باز حسن‏بن علی(علیه‌السلام) از منزل بیرون آمده فرمودند: مگر نگفتم بروید؟ عرض کردم: «والله یابن رسول‏الله ما تتابعنی نفسی»؛ قسم به خدا نمی‏توانم بروم. قلبم این‏جا است، باید حضرت را ببینم و امام را زیارت کنم. امام حسن فرمود: پس صبر کن اجازه بگیرم، چند لحظه صبر کردم. امام فرمودند: بیا.
وقتی وارد شدم، دیدم علی(علیه‌السلام) پارچه زردی را به سر مبارکشان بسته ‏اند و خون هم مرتب از سر ریخته، رخسار شریفشان هم زرد شده است که من نتوانستم بین آن پارچه با رنگ صورت مبارکشان فرق بگذارم. آنگاه خودم را به دامان حضرت انداخته و بوسیدم و گریه کردم. حضرت به من فرمود: «لا تبک یا أصبغ فإنّها والله الجنّة»؛ اصبغ گریه مکن، به خدا من به بهشت می‏روم. همانا این سخن اهل یقین است.
اصبغ بن نباته گفت: یا امیرالمؤمنین من هم می‏دانم که شما اهل بهشت هستید، اما گریه من برای آن است که ما شما را از دست می‏دهیم، تکلیف ما چیست؟ (او هم شاگرد همان مولی است. در قرآن کریم آمده است، عده‏ ای صیرورتشان بهشت است، یعنی بهشت می‏شوند، نه این‏که به طرف بهشت سیر می‏کنند).
اصبغ‏بن نباته عرض می‏کند: حدیثی از پیامبر بفرمایید و چون من دیگر شما را نمی‏بینم، این آخرین حدیثی باشد که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‏کنید.
فرمود: روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مرا خواند. فرمود: یا علی به مسجد می‏روی و مردم را به مسجد دعوت می‏کنی. آن‏گاه خدا را حمد و ثنا می‏کنی و بر من درود می‏فرستی. وقتی خطبه‏ ات با این مقدمه شروع شد، به مردم بگو: من پیام‏آور خدایم. رسول خدا مرا فرستاده که پیام او را به شما برسانم و پیام رسول خدا این است: «إنّ لعنة الله ولعنة ملائکته المقربین وأنبیائه المرسلین ولعنتی علی من انتهی إلی غیر أبیه، وادعی علی غیر موالیه، أو ظلم أجیراً أجْره»؛ لعنت خدا و فرشتگان و انبیا بر کسی که به غیرپدرش انتساب پیدا کند و به غیرموالیانش ارتباط داشته و این رابطه را قطع کند. حال این انتساب یعنی چه؟ این پدر به چه معنا است؟ این «مولی» به چه معنا است؟ هر کسی به‏گونه‏ای استفاده کرده است. در ادامه فرمود: لعنت خدا بر کسی که مزد اجیر را ندهد. اصبغ‏بن نباته می‏گوید: حضرت. این چند چیز را به من فرمود. من هم آمدم و به مردم گفتم. آن‏گاه کسی در بین جمعیت برخاست و گفت: این را توضیح بدهید. لعنت خدا و رسول و ملائکه بر کسی که به غیرپدرش یا به غیرموالیانش انتساب داشته باشد و ادعای غیر آنان را درسربپروراند و یا حق اجیر را ندهد و به اجیر ظلم کند، یعنی چه؟
امیرالمؤمنین فرمود: من این خواسته را به پیامبر رساندم. حضرت فرمود: به مسجد برو و این کلمات را تفسیر کن و بگو: «أیّها النّاس ما کنّا لنجیئکم بشی‏ء إلاّ وعندنا تأویله وتفسیره»؛ مردم ما حرفی نگفتیم که گنگ و مبهم باشد، بلکه این سخن نیز تأویل و تفسیرش پیش ماست؛ این‏که گفتیم بر کسی که به غیرپدرش انتساب داشته باشد، «ألا وإنّی أنا أبوکم» من پدر شما هستم. هر کسی با پدرش ارتباط نداشته باشد؛ یعنی به پیامبر ارتباط ندارد و بعد هم در این ارتباط «أنا وعلی أبوا هذه الاُمّة» مطرح شد. هر کس به این پدر ارتباط نداشته باشد و فرزند این پدر نباشد، مشمول لعنت خدا و فرشتگان خواهد بود.
چگونه انسان با پیامبر ارتباط پدری و پسری دارد، جز از راه محبّت؟ آیا محبت بدون معرفت و معرفت بدون اطاعت میسر است؟ آن اطاعت و عبادت‏های خدا به دستور پیامبر است که انسان را عارف و عارف را محّب می‏کند.
در ادامه فرمود: «ألا وإنّی أنا أبوکم، ألا وإنّی أنا مولاکم، ألا وإنّی أنا أجیرکم» من مولای شما هستم، ارتباطتان را با من قطع نکنید. من اجیرم، اجرتم را بدهید. اجرت پیامبر چیزی جز محبت خاندانش نیست، زیرا ?قل لا أسئلکم علیه أجراً إلاّ المودة فی القربی?22؛ محصول زحمات چندین ساله ‏ام این است که شما دوست علی و اولاد علی باشید. دوست عترت‏طاهره باشید. وقتی نام این‏ها را می‏برند، قلبتان باز شود و نشاطی در جانتان احسان کنید. دستورات را از این‏ها بگیرید و پیروی را نسبت به این‏ها داشته باشید. مزد رسالت من «محبّت» این‏هاست. محبّت، محصول معرفت و معرفت هم محصول اطاعت است.23

 

برجسته‏ ترین مظهر ولایت مطلقه

حضرت امیر(سلام ‏الله‏ علیه) که پس از رسول (‏خداصلی الله علیه و آله و سلم) همانندی ندارد، در معرفی خود می‏فرماید: بدانید من بنده خدا و برادر پیامبرِ او هستم؛ اولین یار او و اولین کسی که وی را تصدیق کرد، آنگاه که من رسول ‏خدا را به رسالت و وحی تصدیق کردم، هنوز خلقت حضرت آدم تمام نشده بود و آدم بین عالم غیب و شهادت بود:
«ألا إنّی عبد الله وأخو رسول الله وصدّیقه الأول، صدّقته وآدم بین الروح والجسد»24. معلوم می‏شود که اگر آدم ابوالبشر مسجود همه فرشتگان قرار می‏گیرد، به پاس احترام ولایت مطلقه‏ای است که حضرت آدم(علیه‌السلام) یکی از مظاهر آن است و برجسته ‏تر از او علی و اولاد علی(علیهم‌السلام) هستند. رسول خدا در شأن علی(علیه‌السلام) فرمود: «علیّ منّی و أنا من علی»25 . علی به منزله جان پیامبر است، لذا فرمود: «یا علی من قتلک فقد قتلنی ومن أبغضک فقد أبغضنی»26 ؛ هر کس تو را بکشد، مرا کشته است و هر کس تو را به خشم درآورد، مرا به غضب درآورده است. بر این اساس بود که در کتاب‏های کلامی، مرحوم محقق طوسی و شاگردش مرحوم علامه می‏فرمایند: «محاربو علیٍ کَفَرة ومخالفوه فسقة»؛ کسی که به جنگ علی(علیه‌السلام) برخاست، کافر است، زیرا پیامبر درباره او فرمود: «حربک حربی» و کسی که با علی(علیه‌السلام) مخالف باشد نه معاند، فاسق است.

  • 1. نهج‏البلاغه، خطبه۳٫
  • 2. نهج‏البلاغه، خطبه۱۹۳٫
  • 3. سوره حشر، آیه۲۱٫
  • 4. نهج‏ البلاغه، حکمت ۱۱۱٫
  • 5. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۳٫
  • 6. همان، ج ۳۴، ص ۱۶۲٫
  • 7. همان، ج۸۴، ص ۸۱٫
  • 8. الامالی والمجالس صدوق، ص ۴۱۵٫
  • 9. نهج‏ البلاغه، خطبه۵۵٫
  • 10. «من استأسر من غیر جراحةٍ مثقلةٍ فلا یفدی من بیت المال»؛ وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۸۶٫
  • 11. «قال الحسین(علیه‌السلام) صبراً بنی الکرام فما الموت إلاّ قنطرة تعبربکم عن البؤس والضراء إلی الجنان الواسعة والنّعیم الدائمة»(معانی الأخبار، ص۲۸۸).
  • 12. الأمالی والمجالس صدوق، ص۴۱۵٫
  • 13. مثنوی مولوی، دفتر سوم.
  • 14. وسائل الشیعه،ج۱، ص۵۳٫
  • 15. بحارالأنوار،ج۴۰، ص۴۱٫
  • 16. همان، ج۲، ص۲۲۶٫
  • 17. توحید صدوق، ص۳۰۸، باب۴۳٫
  • 18. بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۵۳٫
  • 19. الأمالی والمجالس صدوق، ص ۴۷۱٫
  • 20. بحارالأنوار، ج ۴۰، ص ۲۰۰٫
  • 21. سوره نبأ، آیه ۱۹٫
  • 22. سوره شوری، آیه ۲۳٫
  • 23. امالی شیخ مفید، ص ۴۰۲٫
  • 24. همان، ص۱۷٫
  • 25. بحارالأنوار، ج۲۶، ص۳٫
  • 26. همان، ج۲، ص۱۹۰٫