پاسخ به شبهات آيه «ولايت»

موضوع: پاسخ به شبهات آيه «ولايت»
مجری: آقايان وهابي مي‌گويند: چه طور مي‌شود آياتي که مکي است در سوره مدني قرار داده مي‌شود؟ اين شبهه را در باره آيات ولايت مطرح مي‌کنند.  شما نمونه‌هايي از اين قبيل براي بينندگان بيان کنيد.
استاد قزويني:
ما بحثي را در رابطه با ولايت اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) در قرآن شروع کرديم.
آياتي را مطرح کرديم و بعد از بخش پاياني اين آيات ان شاء الله به روايات اشاره خواهيم کرد.
آنچه را که مطرح کرديم، از زبان ائمه (عليهم السلام) فرا گرفته‌ايم و فرهنگ ائمه را به نمايش مي‌گذاريم و جز آنچه که در مکتب اهل بيت فراگرفته‌ايم، چيزي را ارائه نمي‌کنيم.
بر اين باور هستيم که فرهنگ اهل بيت، فرهنگ نمونه و طلائي است.
فرهنگي است که نبي مکرم بارها اين فرهنگ را عدل قرآن قرار داده است و فرمود:
إني تارك فيكم الثقلين: كتاب الله عز وجل وعترتي أهل بيتي.
و در کنارش هم تضمين کرد و فرمود:
إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي أبدا.
اگر به قرآن و سخنان اهل بيت عمل کنيد، هرگز گمراه نمي‌شويد.

باز با تأکيد بيشتر مي‌فرمايد:
أنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض.
وسائل الشيعة (آل البيت)، الحر العاملي، ج 27، ص 34
اين قرآن و اهل بيت از هم جدا نمي‌شوند تا قيامت.
براي همين ما بر اين باور هستيم که تنها عامل وحدت ميان امت اسلامي و موفقيت و پيروزي مسلمانان چه در مسائل اخلاقي و چه در مسائل اعتقادي و چه در مسائل سياسي، عمل به کتاب و دستورات ائمه (عليهم السلام) است.
در بحث‌ها و مناظرات و گفتگو‌ها، ما همان سخنان اهل بيت (عليهم السلام) را بيان مي‌کنيم.
من جمله‌اي را از امام صادق (علیه السلام) عرض کنم که شايد بينندگان عزيز اين روايت را از من نشنيده باشند.
مرحوم شيخ مفيد در کتاب تصحيح الاعتقاد (معمولا رواياتي که در کتب اعتقادي مي‌آيد، عمدتا از مباحث رجالي بي‌نياز هستند) از امام صادق (سلام الله عليه) نقل مي‌کنند که حضرت فرمود:
حاجوا الناس بكلامي، فإن حجوكم فأنا المحجوج.
تصحيح اعتقادات الإمامية، الشيخ المفيد، ص71
با مردم به سخنان من محاجه و مناظره کنيد، اگر آن‌ها بر شما غلبه کردند و شما شکست خورديد، شکست شما شکست من است.
ايشان اين قدر به کلام‌شان اطمينان دارند.
سخنان اهل بيت اين قدر طلائي و اطمينان بخش و منطقي است.
آن شخصي که خدمت امام صادق (سلام الله عليه) مي‌رسد و مي‌گويد: من از منطقه شامات آمده‌ام و مي‌خواهم با شما مناظره کنم، امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد: حمران بن أعين بيا با اين مناظره کن.
اين مرد شامي به او بر مي‌خورد و مي‌گويد: يابن رسول الله من آمده‌ام با تو مناظره کنم نه با شاگردان شما.
حضرت فرمود:
ان غلبت حمران فقد غلبتني.
اختيار معرفة الرجال (رجال الكشي)، الشيخ الطوسي، ج2، ص 554
اگر تو بر حمران پيروز شدي، بدان بر من پيروز شدي؛ يعني شکست حمران، شکست من است.
همين چندي قبل مولوي ابوبکر که مال افغانستان بود گفته بود: من حاضرم با آقاي يزداني مناظره کنم با يک شرط، آن هم اين که آقاي قزويني شکست ايشان را به عنوان شکست خودش قبول کند.
دوستان به من گفتند، گفتم: نه يک بار، بلکه صد بار اعلام مي‌کنم که شکست يزداني و ابوالقاسمي را شکست خودم مي‌دانم. اگر راست مي‌گويند، بيايند مناظره کنند.
دوستان گفته بودند به يک شرط که آقاي ملا زاده بگويد: شکست اين آقاي ابوبکر افغاني شکست من است.
يک کسي زنگ زده بود، گفته بود به هيچ وجه من اين‌ها را قبول ندارم، اين‌ها آدم نيستند و اين‌ها سواد ندارند و من به هيچ وجه اين‌ها را قبول ندارم.
الحمد لله خدا را شاکر هستيم که در مکتب اهل بيت تربيت شده‌ايم و الان مراجع ما چند سالي است که بزرگان وهابي را دعوت به مناظره مي‌کنند؛ ولي تا به حال هيچ کدام جواب نداده‌اند.
ما بارها تقاضا کرديم و خواهش کرديم و گفتيم که همه امکانات را فراهم مي‌کنيم؛ ولي دريغ از يک پاسخ.
اين به خاطر اين نيست که ما خودمان را قوي مي‌دانيم، ما مکتبي که خودمان را به آن وابسته مي‌دانيم، اين مکتب يک مکتب قوي است.
سخنان اهل بيت قوي و غني و منطقي و محکم است.
ما به پشتوانه و خاطر جمعي از سخنان اهل بيت اين همه دم از مناظره و مبارزه مي‌زنيم.
ما مي‌دانيم که آنچه که از زلال چشمه سار فرهنگ اهل بيت فراگرفته‌ايم، بالاتر از اين فرهنگ و سخني نيست.
اين آقايان در آخرين بحثي که ما جلسه گذشته داشتيم، گفته‌اند که آيه 51 با آيه 55 با هم يکي هستند و کلمه ولايت در آنجا با ولايت در اينجا يکي است.
ولايت در اين آيه که مي‌فرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.
سوره مائده آيه 51
با اين آيه يکي است که مي‌فرمايد:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ.
سوره مائده آيه 55
ما پاسخ داديم که آن در موضوع ديگري نازل شده است و آيه 54 در يک موضوع ديگري و اين آيه در موضوع ديگري وارد شده است.
شرط استدلال به سياق و سواق اين است که چند تا آيه در يک واقعه و در يک حادثه نزول شده باشد.
شايد بعضي‌ها بگويند: مگر چه طور مي‌شود که آيه 51 در يک موضوع و ديگر آيات هم در موضوع ديگر و اين‌ها کنار هم قرار گرفته باشند.
تعدادي از سوره‌ها در مکه نازل شده است و بخشي از سوره‌ها هم در مدينه نازل شده است که حدود بيش از 80 سوره در مکه نازل شده است و حدود 26 سوره هم در مدينه نازل شده است.
اين طوري نيست که سوره ها بر طبق نزول نوشته شده باشد، همچنين آياتي که در سوره‌ها وجود دارد، به ترتيب نزول نيست.
ما آياتي داريم که در مکه نازل شده است و به دستور پيغمبر در سوره‌هاي مدني قرار گرفته است.
آياتي داريم که در مدينه نازل شده است و در سوره‌هاي مکي قرار گرفته است.
اين دليل بر اين است که قرآن در زمان پيغمبر جمع شده است.
اين که آقايان (با کمال معذرت) مي‌گويند: پيغمبر اکرم اين قدر موفق نبود که قرآني که تنها معجزه است جمع کند و بعد از او جناب خليفه و زيد بن ثابت آمدند جمع کردند، اين‌ها در حقيقت توهين و جسارت به رسول اکرم است و زير سؤال بردن قرآن است.
من چند نمونه از آياتي که آقايان اهل سنت و مفسران نامي‌شان آورده‌اند، آيات مکي در سور مدني و آيات مدني در سور مکي.
در سوره عنکبوت آقاي طبري مي‌گويد:
فإنها مكية إلا من أولها عشرة آيات.
تفسير جامع البيان طبري، ج20، ص163 و تفسير القرطبي، ج13، ص323
سوره عنکبوت مکي است مگر 10 آيه اول آن.
ابن تيميه مي‌گويد: تفسير طبري از تفاسيري است که روايات آن قابل اعتماد است.
همچنين سوره کهف که در تفسير قرطبي مي‌گويد: اين مکي است مگر هفت آيه اول آن که مدني است.
تفسير القرطبي، ج10، ص346 و الإتقان في علوم القرآن، جلال الدين السيوطي، ج1، ص41
پيغمبر اکرم دستور داده است که اين هفت آيه را که در مدينه نازل شده است بياروند در اول سوره کهف که در مکه نازل شده است.
سوره رعد که مدني است مگر دو آيه که در مکه نازل شده است.
يعني يک سوره از اول تا آخر همه در مدينه نازل شده است و نبي مکرم فرموده است: دو آيه که در مکه بوده است در اين سوره قرار دهيد.
تفسير القرطبي، ج 9، ص  278
در مورد سوره نحل قرطبي مي‌گويد:
وإن عاقبتم فعاقبوا أطبق جمهور أهل التفسير أن هذه الآية مدنية.
تفسير القرطبي، ج10، ص201
اين آيه مدني است و در رابطه با قضيه حضرت حمزه سيد الشهداء که در احد شهيد شدند نازل شده است؛ ولي اين آيه در سوره نحل که در مکه نازل شده است، قرار گرفته است.
همين امام قرطبي آيه قبلش را مي‌گويد: مدني است و آيه قبل آن را مي‌گويد: مال مکه است.
همچنين در اول همين سوره نحل مي‌گويد: مکي است مگر سه آيه که در مدينه نازل شده است، بعد از شهادت حضرت حمزه سلام الله عليه.
قرطبي مي‌گويد:‌ سوره حج مکي است مگر سه آيه از آن.
موارد زياد است و شايد بيش از 60 مورد را بنده جمع کردم و مرحوم علامه اميني در الغدير، حضرت آيت الله العظمي خوئي در البيان، جناب زرکشي در البرهان‌ و آقاي سيوطي در اتقان‌ به اين آيات اشاره كرده اند.
بزرگان شيعه و سني آورده‌اند که تعدادي از آيات در مکه نازل شده بود و در سوره‌هاي مدني قرار گرفته است و به عکس.
براي همين با توجه به اين قضايا، شما نمي‌توانيد سياق سواق را ملاک قرار دهيد.
در آيه تطهير چه سنخيتي با قبل و بعدش دارد.
قبل از آن در مورد عتاب و مذمت و تهديد است؛ ولي يک دفعه آيه تطهير که آيه مدح و ثناء‌ است مي‌آيد.
نزديک 72 روايت داريم که اين آيه تطهير در حق خمسه طيبه نازل شده است و ارتباطي با آيات قبل و بعد از آن ندارد و به دستور نبي مکرم در اينجا قرار داده شده است.
آيه 67 سوره مائده که مي‌فرمايد:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ.
با اين که علي القاعده بايد قبل از آيه اکمال نازل شود؛ ولي اين آيه اکمال آيه 3 قرار گرفته است و عجيب است که در کنار مطالبي که مربوط به حرمت خوردن گوشت ميته و خوک است که هيچ ارتباطي ندارد.
اگر کسي ادعا کند که ما با حرمت گوشت ميته و خنزير دين را کامل کرديم، اگر واقعا دين آقايان با اين مطالب تکميل شده باشد، اين دين آقايان است و ما با همچنين ديني که با حرمت ميته و گوشت خوک کامل شود کاري نداريم و در صحت آن دين بايد تشکيک کرد.
اين آيات توسط نبي مکرم (صلي الله عليه وآله ) و به دستور اين بزرگوار اين چنين مرتب شده است.
البته يکي از اين دوستان‌مان در حوزه، جناب آقاي بهجت پور که بنا شد ما در محضرشان در شبکه استفاده کنيم، چندين سال است که زحمت کشيده‌اند و کل آيات قرآن را با ترتيب نزول با استناد به روايات شيعه و سني جمع کرده است.
بنا بود که اين کتاب چاپ شود؛ يعني سور و آيات قرآني طبق نزول جمع شود که انسان بداند که اولين سوره کدام بوده است و آياتي که الان ما داريم اگر طبق ترتيب نزول بيايد، مخصوصا که شأن نزول آن هم اشاره شود، اين در حقيقت يک مشکلي را مي‌تواند حل کند.
مجري:
وهابيت مي‌گويند: كلمه «ولي» در آيه ولايت به معناي نصرت است. اگر واقعاً معناي نصرت باشد، اتحاد ولي و مولي عليه پيش مي‌آيد. لطف کنيد اين اشکال را توضيح دهيد.
استاد قزويني:
در اينجا مطالب خيلي زياد است،‌اگر ما بتوانيم اين قضيه را خوب ترسيم کنيم، مطلب خيلي قشنگي است.
اين آقايان مي‌گويند: كلمه «ولي» در آيه ولايت، به قرينه آيه 51، به معناي نصرت و محبت است. ما مي‌گوئيم اين آيه را براي ما معنا کنند.
معناي آن اين مي‌شود:
اي مردم دوست شما خدا است، دوست شما پيغمبر اکرم است، دوست شما خود شما هستيد.
يک آدم عاقل و يک چوپان همچنين حرفي را نمي‌زند.
قبلاً هم خداوند فرموده بود:
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ.
سوره توبه آيه 71
آقايان به ما بگويند که اين ولي يا دوست و ‌آن کسي که مي‌خواهد دوست داشته باشد چه کسي است؟
اي مؤمنين دوست شما آن‌هايي است که ايمان آورده‌اند؛ يعني شما مؤمن نيستيد؟
آيا اين را آقايان مي‌خواهند بيان کنند؟
يک سؤالي ديگري من در اينجا مطرح مي‌کنم که خيلي جالب‌تر و حساس‌تر است.
کلمه «انما» براي حصر و به معناي اين است و جز اين نيست، است.
ما از اين اشکال اتحاد ولي و مولي عليه هم صرف نظر مي‌کنيم که واقعاً خيلي مسخره است و توهين به قرآن است و بلاغت و فصاحت قرآن را زير سؤال مي‌برد.
يک آدم عادي همچنين حرفي نمي‌زند.
قرآن مي‌فرمايد: اي مردم ولي شما قطعا خداي عالم و پيغمبر است؛ يعني غير از خدا و پيغمبر و مؤمنين خالص که دوست شما هستند، غير از اين‌ها دوست شما نيستند.
در همين سوره مائده آيه 82 مي‌فرمايد:
وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ.
از افرادي که با شما مؤمنين دوست هستند و محبت دارند، نصاري هستند.
قرآن مي‌فرمايد: نزديک‌ترين به شما و پر محبت‌ترين به شما نصاري هستند.
پس نصاري از خدا و پيغمبر براي شما مقدم هستند.
اينجا گفت: انما وليکم الله که با اين آيه تضاد دارد.
اگر واقعا درست باشد؛ يعني نصاري شما را بيش از خدا و پيغمبر دوست دارند؛ چون در اين آيه کلمه اقرب را آورده است و اقرب به معني نزديک‌ترين شما از نظر مودت آن‌هايي هستند که مي‌گويند‌: ما نصاري هستيم.
اگر آيه ولايت به معناي مودت و محبت باشد، اين آقايان به سياق سواق استدلال مي‌کنند؛‌ ولي نسبت به ديگر آياتي که در اين زمينه آمده است و تعارض دارد و تناقض دارد با اين آيه به هيچ وجه توجه ندارند.
ما يک سؤالي از اين‌ها مي‌کنيم.
اين قسمت آيه که مي‌فرمايد:
ويؤتون الزکاة وهم راکعون
براي چه چيزي آمده است؟
مجري:
سؤال بعدي من همين است که اگر واقعا به معناي نصرت باشد، اين قيد لغو است؛ چون مي‌گوييم مؤمنين، بعد مي‌گوييم:‌ کدام مؤمنين؟ آن‌هايي که زکات مي‌دهند و در حالت رکوع هستند.
استاد قزويني:
مي‌گويد: دوستان شما آن کساني هستند که مؤمن هستند و نماز مي‌خوانند و در رکوع هم زکات مي‌دهند.
اين جمله که مي‌فرمايد:
ويؤتون الزکاة وهم راکعون.
براي چه چيزي آمده است؟
اين را براي ما معنا کنيد، آيا يک حرف لغو و بي‌خود و زائده است يا يک معنايي دارد؟
اگر بگوييد: زائد است، توهين به قرآن است و قطعا شما کافر هستيد؛ يعني انکار يک آيه از آيات قرآن کفر آور است و اگر بگوييد: اين قيد زائد نيست، هر قيدي از قيود را شما در نظر بگيريد، به ما بگوييد که فائده اين قيد چيست؟
دوستان شما آن دسته از مؤمنيني هستند که در رکوع زکات مي‌دهند؛ يعني آن‌هايي که در رکوع زکات نمي‌دهند، آن‌ها دوستان شما نيستند.
در طول تاريخ هر کس در حال رکوع زکات داد اين دوست مؤمنين است و اگر در حال رکوع زکات نداد، اين از دوستان مؤمنين بيرون است. اين دوستي هم در کنار دوستي خدا و پيغمبر است.
اگر اين دوستي رفت، به وليکم الله و وليکم رسوله ضربه مي‌زند؛ چون هم رديف آن‌ها است.
اين آقايان يک بيت از شعري را مي‌گويند؛ ولي در قافيه بيت دوم گير مي‌کنند که اگر ما بخواهيم اين طوري معنا کنيم، هيچ راه گريزي ندارند و بايد بگويند: اين قيد زائد است يا اين که بگويند: هر کس که در رکوع زکات نداد دوست مؤمنين نيست.
با توجه به آنچه که گفتيم، روايات متعدد آورديم که اين آيه در حق اميرالمؤمنين نازل شده است و بزرگان و شخصيت‌هاي شما مثل آلوسي همه اعلام کرده‌اند که غالب اخباريين و معظم محدثين مي‌گويند:‌ اين آيه در حق علي نازل شده است.
من نمي‌دانم که آقايان وهابي از جان علي چه مي‌خواهند؟
اين همه ظلم و اجحاف در حق علي و اين همه توهين‌هاي رکيکي که ابن تيميه در حق علي کرده است و به تعبير ابن حجر عسقلاني مردم او را منافق مي‌دانند به خاطر اين که به اميرالمؤمنين اهانت کرده است.
خود آقاي ابن حجر مي‌گويد: زياده روي‌هايي که ابن تيميه در پاسخ علامه حلي دارد، منجر به تنقيص اميرالمؤمنين شده است. آيا تنقيص علي نفاق نيست؟
بزرگان شما و آقاي حصني دمشقي مي‌گويد: امام ابن تيميه شيطان بوده است.
ما که چيزي نمي‌گوييم، ما حداقل بيش از 80 مورد از بزرگان اهل سنت از زمان ابن تيميه تا عصر حاضر داريم که از بزرگان اهل سنت هستند و اين گونه در رابطه با ايشان مي‌گويند.
اين بزرگان اهل سنت چه خورده حسابي با ابن تيميه داشتند يا ابن تيميه به اين آقايان اهل سنت مثل حصني شافعي و آقاي سبکي و ابن حجر و ذهبي و سقاف و ديگران، چه هيزم تري فروخته بوده است که اين‌ها اين همه نسبت به او با عبارت‌هاي تند و خيلي قوي و رکيک سخن مي‌گويند.
آيا اين‌ها کافي نيست که شما از خواب بيدار شويد؟
يک تلنگري به خودتان بزنيد، و بگوييد: يک فردي که به تعبير حصني امامش شيطان است، ما دنباله رو او نباشيم.
آيا آقاي دکتر احمد طيب شيخ الازهر غرض دارد که مي‌گويد: اين سلفي‌هاي حاضر خوارج زمان  هستند. به اين‌ها جواب دهيد.
دکتر علي جمعه مي‌گويند:‌ اين‌ها خوارج و از سگ‌هاي جهنم هستند، اگر راست مي‌گوييد به آن‌ها جواب دهيد.
شما نسبت به بزرگان و مراجع و علماي شيعه هتاکي مي‌‌کنيد.
اين آقايان يک بحثي را شروع کرده‌اند اگر اين بحث‌ها به صورت علمي باشد ما حاضر هستيم. شما با ما طرف هستيد نه با مراجع و بزرگان شيعه.
اين آقا يک روزي گفت:‌ دست آيت الله سيستاني نجس است.
حتما به آن دهن آلوده به نجاستش نگاه کرد و همچنين جسارتي را انجام داد.
با اين جمله تو چيزي از آيت الله سيستاني کسر شد؟
جز اين که مردم تو را به عنوان يک آدم هتاک و بي‌حياء شناختند، چيز ديگري نشد.
همه مي‌دانند که تو لياقت نداري که وقتي حضرت آيت الله سيستاني از توالت بيرون مي‌آيد، بروي زير نعلينش را با زبانت ليس بزني.
اين قدر هم لياقت نداري، آن وقت نسبت به آيت الله سيستاني و آيت الله مکارم و ديگران بي‌احترامي مي‌کني.
شما با بنده دشمني داري، بيا به بنده فحش بده و توهين و اهانت کن و بگو قزويني کافر و بي‌دين است. آن روزي که بنده در اين شبکه شروع کردم به دفاع از خود ، بدانيد که شکست خود من است.
قرآن مي‌فرمايد:
وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا.
سوره فرقان آيه 63
از باب جواب ابلهان خاموشي است ما جوابي نمي‌دهيم؛ ولي حريم مراجع بخواهد شکسته شود، اين را همان طوري که شما نسبت به زهراي مرضيه (سلام الله عليها) جسارت کرديد، ضربه شصتي به شما نشان داديم که کارشناس‌شان در برنامه زنده شروع کرد به گريه کردن و از پاسخ دادن باز مانده بود و گفت: اي کاش پدر اين‌ها خواب مانده بود و اين‌ها به دنيا نيامده بودند.
ما همان هستيم. اگر پاي‌تان را از گليم‌تان درازتر کرديد، ما براي شما خط قرمز نمي‌شناسيم. شما اگر نسبت به بنده يا نسبت به دوستان ما که اينجا هستند، هرچه دل‌تان مي‌خواهد بگوييد. اگر ما خواستيم از خودمان دفاع کنيم، شما بينندگان بگوييد: چرا داريد از خودتان دفاع مي‌کنيد.

بيننده خانم احمدي از تهران:
خدا را شکر مي‌کنم که حقانيت مکتب اهل بيت به تمام دنيا نشان داده شد و ادعاي جديد نعثل در شبکه حرمله، يک بار ديگر سبب رسوايي هرچه بيشتر وهابيت شد.
من از آقاي نعثل يک سؤال دارم.
شما که مي‌خواهيد خورشيد را در روز انکار کنيد و امامت حضرت علي را زير سؤال ببريد، اگر مرد هستيد خلافت ابوبکر و عمر را از قرآن اثبات کنيد.

مجري:
يک مقداري سرخاب براي اين بنده خدا آماده کنيد؛ چون اصرار کردند که من سرخاب و سفيد آب استفاده خواهم کرد. من مي‌ترسم به خانم‌هايي که اين قدر مورد احترام هستند توهين شود. ايشان مي‌خواهد خود را به شکل اين‌ها درآورد. من اين را توهين به خواهران مي‌دانم.

بيننده:
اگر آقاي شهاب ابراهيمي بخواهند يک روزي روسري سرشان کنند، من فکر مي‌کنم ننگي براي زنان از اين بالاتر  نباشد که ايشان روسري سر کنند. شبکه ولايت به نظر من يک شبکه هدايت است.

استاد قزويني:
ما که اين مباحث را مي‌گوييم، جايگاه خانم‌ها را در جاي خودش محفوظ مي‌دانيم.
اميرالمؤمنين هم وقتي به افرادي که پيمان شکن و فتنه انگيز هستند خطاب مي‌کند، مي‌فرمايد:
يا أشباه الرجال، ولا رجال.
أنساب الأشراف، ج1، ص364 و شرح نهج البلاغة، ج2، ص45
اي کساني که به ظاهر مرد هستيد؛ ولي مرد نيستيد.
ما به خاطر اين جهت است و گرنه جايگاه خواهران عزيز کاملا سرجاي خودش محفوظ است.
ما توفيقي که داشتيم در حوزه در اين بيش از 20 سال که مشغول تدريس بوديم، تعدادي از اين بزرگواران را توانستيم آشنا کنيم و دنيا هم ديدند مثل جناب آقاي يزداني و جناب آقاي ابوالقاسمي و جناب آقاي روستايي و جناب آقاي عباسي و ديگران، که ما اين 4 نفر را آورده‌ايم که ببينند و بدانند که منطق شيعه چيست.
اين آقايان بدانند که ما الان در همين شبکه و مؤسسه ولي عصر بيش از 30 نفر از عزيزان‌مان هستند که اين‌ها هم يکي پس از ديگري روي آنتن بيايند و اين شير بچه‌هاي بيشه اميرالمؤمنين ضربه شصت به اين‌ها نشان دهند.
ايشان که اين همه هتاکي مي‌کنند جز مصداق بلعم باعورا نمي‌توانند باشند که واقعا قرآن خيلي عالي مثال زده است و مي‌فرمايد:
فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ.
سوره اعراف آيه 176
بعضي از افرادي هستند که مثل سگ هار که چه کاري با آن‌ها داشته باشي يا نداشته باشي، اين‌ها پاچه مي‌گيرند.
من عرض کردم که نسبت به آقايان مراجع وقتي اين‌ها اين طور برخورد مي‌کنند، اين نهايت ذلت و بدبختي و فلاکت اين‌ها است.
ما ده‌ها روايت آورديم، که الان ما بيش از 40 روايت صحيح داريم که در آن کلمه امام يا مؤداي امام آمده است.
اين آقايان اين‌ها را براي ما جواب دهند.
تو يک مدتي براي مراجع عظام تقليد کلاس رجال گذاشته بودي، وقتي ما اعلام کرديم و قبل از ما دوستان ما اين را اعلام کرده بودند و روايات را براي شما آورده بودند، اگر کسي مسلط به رجال باشد و استاد رجال براي مراجع باشد، بايد في المجلس بتواند جواب دهد و اين که مي‌گويد: من 10 روز ديگر جواب مي‌دهم معني ندارد.
دوستان ما شب سه‌شنبه اين مباحث را مطرح کردند و ما دوباره شب چهارشنبه مطرح کرديم، تا صبح شما 15 ساعت وقت داشتيد، حداقل به يکي از اين روايات اشاره مي‌کرديد.
روايت مرحوم صدوق بود که مي‌فرمود:
الأئمة من ولدك.
الأمالي، الشيخ الصدوق، ص 485
روايت کليني بود که مي‌فرمود:
فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ.
الكافي، ج‏1، ص203
روايت كليني بود که مي‌فرمود:
كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ.
الكافي، ج1، ص287 ـ 288
اين آقا که کار مي‌کند، من يک روايت ديگري امشب به احترام اين خواهر عزيزمان خانم احمدي بيان مي‌کنم. اين 3 روايت از 40 صحيح است.
علي بن محمد خزاز با سندش از امام صادق عليه السلام نقل مي‌کند:
افضل فرائض و واجب‌ترين آن معرفت خدا است و بعد معرفت پيغمبر و بعد معرفت امام است
وَ يَعْلَمُ أَنَّ الْإِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ9 عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنَا ثُمَّ مِنْ بَعْدِي مُوسَى ابْنِي ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ عَلِيٌّ وبَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وبَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ والْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ

كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص260 ـ 264
و بايد انسان قطع داشته باشد كه امام بعد از پيغمبر علي بن أبي طالب است و بعد از آن امام حسن و امام حسين تا حضرت ولي عصر ارواحنا لهم الفداء است.
شما دنبال کلمه امام بوديد. از اين صريح‌تر و از اين واضح‌تر؟
شما باعث شديد که خيلي از عزيزان اهل سنت بيدار شوند.
بررسي سندي روايت:
در رابطه با خود مؤلف نجاشي مي‌گويد:
ثقة من أصحابنا کان وجيها.
در مورد کتاب، علامه مجلسي مي‌گويد:
وكتاب الكفاية كتاب شريف لم يؤلف مثله في الإمامة.
بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 1، ص 29
کتابي است که مانند او در باره امامت نوشته نشده است.
راوي بعدي حسين بن علي بن حسين بن بابويه است.
نجاشي مي‌گويد:
ثقة.
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 7، ص 47
شيخ طوسي مي‌گويد:
كثير الرواية، ثقة
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 7، ص 48
راوي بعدي هارون بن موسي است.
نجاشي مي‌گويد:
كان وجها في أصحابنا ثقة، معتمدا لا يطعن عليه
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 20، ص 258
شيخ طوسي مي‌گويد:
عديم النظر، ثقة
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 20، ص 258
اين از نظر وثاقت بي‌نظير است.
راوي بعدي محمد بن حسن بن وليد است.
قبلا هم گفتيم که نجاشي مي‌گويد:
شيخ القميين ثقة ثقة.
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 16، ص 219
راوي بعدي محمد بن حسن صفار است.
نجاشي مي‌گويد:
كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر.
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 16، ص 263
راوي بعدي يعقوب بن يزيد انباري است.
نجاشي مي‌گويد:
وكان ثقة صدوقا.
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 21، ص 156
شيخ طوسي مي‌گويد:
ثقة.
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 21، ص 157
راوي بعدي محمد بن أبي عمير است.
ايشان از اصحاب اجماع است و از کساني است که
لا يروي ولا يرسل الا عن الثقة.
اگر روايت در يک جا به ابن أبي عمير برسد، بعد از آن اگرچه مجهول يا مرسل يا مرفوع باشد، فقهاي ما به روايتش عمل مي‌کنند.

شيخ طوسي مي‌گويد:
وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 15، ص 292
از موثق‌ترين مردم بوده است.
راوي آخر هشام بن سالم است.
ايشان شمشير بران امام صادق (عليه السلام) بر جان مخالفين بوده است.
نجاشي مي‌گويد:
ثقة ثقة.
معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج 20، ص 324
واقعا بايد گفت که اين‌ها سلسلة الذهب هستند.
ما بيش از 40 روايت با سند صحيح و با دلالت صريح و نص صريح بر امامت ائمه (عليهم السلام) و اميرالمؤمنين و فرزندان بزرگوارشان در منابع شيعه آورده‌ايم.
اگر ما بعضا از منابع عزيزان اهل سنت استفاده مي‌کنيم، اين آقايان مي‌گويند‌: چون خودشان روايت ندارند به کتب ما متوسل مي‌شوند.
جناب آقاي سجودي بزرگوار اگر يک مقداري کمتر مصرف کنيد و از اين شربت‌ها کم ميل کنيد؛ چون در حافظه‌ شما اثر مي‌گذارد.
در سوره آل عمران آيه 93 مي‌فرمايد:
قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
اين چنين معنا نمي‌شود که قرآن مي‌خواهد تورات را قبول کند يا تمام حرف‌هاي تورات مورد قبول قرآن است.
مي‌فرمايد: از کتب خود شما  يهودي‌ها، ما حقانيت اسلام را ثابت مي‌کنيم.
اين از باب قاعده الزام است.
هر شبهه‌اي که کرده‌اند ما بلافاصله جواب داده‌ايم.
حتي رفتيد آن آقا را ازعربستان سعودي آورديد و ظهر برنامه گذاشتيد و شب دوستان ما جواب علمي دادند. به اين جواب مي‌گويند. به اين هنر مي‌گويند.
ظهر ساعت 2 برنامه داشتند و ما شب نقد علمي کرديم. اين روايت جوابش چنين است و اين قضيه اين جواب را دارد. با 5 ساعت فاصله جواب شما را داديم. اين افتخار است.
مذهبي که اين قدر غني و قوي باشد و تابعين آن مکتب مجهز به برهان و دليل باشند، اين افتخار است.

مجري:
ايشان براي ما عددي نيست و ما ايشان را مهم نمي‌دانيم.

استاد قزويني:
من از عزيزان اهل سنت عذر مي‌خواهم.
اين آقا خلافت ابوبکر را از کتاب و سنت براي ما بيان کنند.
اين که مي‌گويند:
من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر.
فتاوى السبكي، ج 2، ص 587 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص 138 و الفتاوى الهندية، ج 2، ص 264
من أنکر امامة أبي بکر فهو کافر.
فتاوى السبكي، ج 2، ص 576 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص 139 و الفتاوى الهندية، ج 2، ص 264
بيايند خلافت و امامت اين آقا را براي ما ثابت کنند.
جناب آقاي ابوبکر که آمد عمر را نصب کرد و گفت:‌ مردم اين خليفه بعد از من است، چه الفاظي به کار برده است که مردم تسليم شده‌اند و گفتند: مي‌شنويم و اطاعت مي‌کنيم؟
چه عبارتي به کار برد که پيغمبر آن عبارت را به کار نبرده  است؟
شما هر جمله‌اي را که آقاي ابوبکر براي نصب عمر انتخاب کرده است را بياوريد.
وليت عليکم.
يا گفته است:
استخلفت عليكم بعدي عمر بن الخطاب.
الطبقات الكبرى، ج 3، ص 200
قد استعملت عليكم عمر بن الخطاب .
تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 137
شما بياوريد و من عين همان را با سند صد در صد صحيح از کتاب‌هاي شما براي شما بياورم.
شما يک آيه صريح يا يک روايت صريح براي مردم بياوريد که خدا فرموده باشد: توسل به پيغمبر شرک و حرام است.
پيغمبر فرموده باشد: هر کسي که به من توسل کند مشرک است چه در حال حيات و چه بعد از رحلت من.
براي ما يک روايت صريح بياوريد که سند آن صحيح باشد؛ حتي سند آن هم ضعيف باشد ما قبول مي‌کنيم.
همان تعبيري را که آقاي محمد بن عبد الوهاب امام شما مطرح مي‌کند، شما همان را بيان کنيد که پيغمبر چنين گفته باشد.
ايشان به صراحت مي‌گويد: هر کس بين خودش و خداي عالم واسطه قرار دهد، مشرک است.
ايشان مي‌گويد:
من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم أنه كافر مرتد حلال المال والدم.
الرسائل الشخصية، ج1، ص147 و مؤلفات محمد بن عبد الوهاب في العقيدة، ج 1، ص 147
هر کس بين خود و خدا واسطه قرار دهد (ما ائمه را کاري نداريم) حتي پيغمبر را واسطه قرار دهد کافر است و خونش حلال است.
اين آقا يک آيه يا يک روايت از پيغمبر اکرم براي ما بياورد که بفرمايد:
اي مردم کسي حق توسل به من را ندارد و هر کس به من متوسل شود مشرک و مرتد و حلال الدم والمال است.
يک روايت براي ما بياوريد.

بيننده حسن آقا از عراق:
در زمان پيغمبر شيعيان روزي 3 بار اذان مي‌دادند يا 5 بار؟
آيا امام زمان هر هفته داخل چاه جمکران مي‌آيد؟
استاد قزويني:
چه کسي گفته است که هر هفته امام زمان به چاه جمکران مي‌آيد؟
ما مي‌گوييم که هر کسي که اين را گفته است، لعنت خدا و ملائکه و جميع جن و انس برخودش و بر پدر و مادرش باشد.
بيننده:
يعني همچنين چيزي نيست؟
استاد قزويني:
چه کسي گفته است؟ شما اين را در خواب شنيده‌ايد؟
مجري:
اين خان الامين را خيلي‌ها شنيده‌اند؛‌ ولي در هيچ جايي وجود ندارد.
استاد قزويني:
شما که روي خط مي‌آييد، حرف حسابي بزن. پرت و پلا نگو.
سرورم ما شما را دوست داريم و عزيز ما هستي و پيشاني شما را از دور مي‌بوسيم؛ ولي شما پرت و پلا نگو.
شما يک عالمي از علماي شيعه يا يک کتابي از کتب شيعه بياوريد که امام زمان هر هفته مي‌آيد جمکران و به چاه مي‌رود، يک کتاب يا يک عالم شيعه که اين را گفته باشد.
بيننده:
؟؟؟؟؟؟
آيا در جمکران نامه در چاه مي‌اندازند يا نه؟
استاد قزويني:
عوام آقايان اهل سنت هزار کار مي‌کنند. آيا عمل اين عوام براي مذهب اهل سنت حجت است؟
بيننده:
؟؟؟؟؟
استاد قزويني:
اگر چند نفر از عوام نامه مي‌اندازند، اين دليل بر اين نيست که مذهب شيعه اين است. علماي بزرگ شما صدها کتاب  در رابطه با خرافات موجود در اهل سنت نوشته‌اند.
بيننده:
اگر اين طور است چرا جلوي مردم را نمي‌گيريد تا گمراه نشوند؟
استاد قزويني:
ما هزار مرتبه در برنامه به سوي ظهور اين را گفته‌ايم. مگر وقتي علماي شما مي‌گويند، عوام مردم پيروي از علماء مي‌کنند يا کار خودشان را انجام مي‌دهند؟
ما که نمي‌توانيم وقتي عوام اهل سنت کاري را انجام دهند، آن را به حساب مذهب اهل سنت بگذاريم.
بيننده:
اگر يادتان باشد روز اول من خدمت شما زنگ زدم و گفتم: آقاي قزويني دست از اين کارها و از اين لجبازي‌ها برداريد و برگرديد به اصل مسلک يعني قرآن.
شما گفتيد: کدام آيه قرآن؟
گفتم:‌ همان آيه قرآن که خدا مي‌فرمايد:‌ من از رگ گردن به شما نزديک‌تر هستم.
شما رفتيد چسبيديد به آيه 92 ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کرديد.
بچه‌هاي يعقوب از يعقوب چنين و چنان خواسته‌اند. يعقوب زنده بود و مرده نبود.
استاد قزويني:
متوجه حرف‌تان نشدم.
بيننده:
خدمت شما زنگ زدم و گفتم: آقاي قزويني بياييد همه با هم برادر شويم و دست از اين لجبازي‌ها برداريد و به قرآن برگرديم. شما گفتيد: کدام آيه قرآن؟
گفتم: همان آيه قرآن که مي‌فرمايد: از رگ گردن به شما نزديک‌تر هستم. شما به آيه 92 چسبيده‌ايد که در مورد يعقوب و بچه‌هاي يعقوب است.اين جدا از اين چيز‌ها است.
استاد قزويني:
اولا 92 نبود 97 بود. مگر آيه 97 جزء آيات قرآن نيست؟
بيننده:
شما بگوييد شما استاد هستيد.
استاد قزويني:
چه فرقي مي‌کند، خدايي که مي‌فرمايد:
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
سوره ق آيه 16
آيه 35 سوره مائده هم مال همين قرآن است.
مگر شما نمي‌گوييد که به قرآن برگرديم. من از شما سؤال مي‌کنم.
در آيه 35 سوره مائده خدا مي‌فرمايد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
شما در مورد اين چه مي‌گوييد؟
بيننده:
ترجمه فارسي آن چه جوري است؟
استاد قزويني:
اي مؤمنين تقوا پيشه کنيد و بين خود و خدا واسطه قرار دهيد.
بيننده:
واسطه عمل ما است.
استاد قزويني:
از کجا مي‌گوييد؟ از کجا معلوم شد که عمل ما مي‌تواند واسطه باشد. مگر خدا به ما از رگ گردن نزديک‌تر نيست؟
بيننده:
خدا وقتي گفته که از گردن به شما نزديک‌تر است، چرا شما امام زمان را واسطه قرار مي‌دهيد؟
استاد قزويني:
براي اين که قرآن مي‌فرمايد:
وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ
سوره مائده آيه 35
شما صحيح بخاري را تا به حال خوانده‌ايد؟
بيننده:
نخوانده‌ام.
استاد قزويني:
در صحيح بخاري از قول عمر خطاب مي‌گويد:
اللهم إِنَّا كنا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا
صحيح البخاري، ج 1، ص 342
خدايا ما توسط پيغمبر به تو متوسل مي‌شديم.
بنابراين بايد جناب عمر کافر است.
بيننده:
از حاج آقاي قرائتي شنيدم که خدا؟؟؟؟
استاد قزويني:
جواب من را بده. جناب خليفه دوم که شما برايش احترام قائل هستيد، مي‌گويد: خدايا ما توسط پيغمبر به تو متوسل مي‌شديم. اين را براي من معنا کن که به چه معنا است. آيا جناب عمر نمي‌دانست که خدا فرموده است:
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
سوره ق آيه 16
اين را جواب بده بعد بحث ديگري را مطرح کن.
تماس قطع شد.
مجري:
وقتي مي‌گوييم:
وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ
بعد ايشان اين آيه را مطرح مي‌کند:
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
سوره ق آيه 16
از آن طرف داريم که مي‌فرمايد:
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
سوره احزاب آيه 6
نبي از جان‌هاي خودمان نزديک‌تر است به خودمان؛ پس او اقرب‌تر است و وسيله قرار مي‌گيرد.
استاد قزويني:
حسن آقا شما که زنگ مي‌زنيد، ما احترام براي شما قائل هستيم، صحبت‌هاي شما جک برنامه‌هاي ما است. خيلي شيرين صحبت مي‌کنيد.
ما از شما سؤال مي‌کنيم.
شما صحيح مسلم جلد 2 صفحه 153 را باز کنيد که مي‌گويد: پيغمبر اکرم در مدينه نماز ظهر و عصر را با هم خواند و مغرب و عشاء را با هم خوانده است.
آيا اين که پيغمبر اين طوري خوانده است، سنت است يا خير؟
در حديث بعدي راوي مي‌‌گويد: پيغمبر فرمود: من جمع مي‌خوانم هم ظهر و عصر را و هم مغرب و عشاء را براي اين که براي شما مشکل درست نشود.
ظهر يک بار کارتان را تعطيل کنيد و به نماز برويد و 2 ساعت ديگر باز هم اين کار را کنيد و مغرب هم همين کار را کنيد و 2 ساعت ديگر براي عشاء برويد.
الان تعدادي از اين جوان‌ها نماز نمي‌خوانند، مي‌گويند: ما همچنين فرصتي نداريم که 5 بار از خانه به مسجد برويم و نماز بخوانيم و برگرديم.
اين رواياتي که در صحيح‌ترين کتب شما آمده است، شما از حديث 1520، 1521، 1522، 1516، 1517، 1519 اين‌ها را نگاه کنيد.
ببينيد که قضيه‌اش چيست مخصوصا 1513 که پيغمبر اکرم نه مسافر بود و نه ترسي و نه باراني بود و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با هم خواند.
مگر قرآن نمي‌فرمايد:
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
سوره احزاب آيه 21
پيغمبر بايد اسوه باشد براي شما.
آيا اين کار پيغمبر سنت است يا خير؟
خود حضرت عالي تا به حال چند بار نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را با هم خوانده‌ايد.
آقاي نووي مي‌گويد: مردم هرات به خاطر اين که پيغمبر (عذر مي‌خواهم) ايستاده ادرار مي‌‌کرده است، هر سال يک بار ايستاده ادرار مي‌کنند تا به سنت پيغمبر عمل کنند.
حضرت عالي هر سال يک بار نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را جمع بخوانيد تا به سنت پيغمبر عمل کنيد.

بيننده آقاي مرادي از مشهد
چندتا شبهه که شبکه‌هاي وهابي مطرح کرده‌اند.
اگر مقام امامت از نبوت بالاتر مي‌دانيم، پيامبرمان امام هم است و مقام امامت پيامبر از مقام نبوتش بالاتر است.
چرا ما پيامبر را امام صدا نمي‌زنيم و چرا مي‌گوييم: نبي مکرم و رسول الله و چرا نمي‌گوييم: امام محمد صلي الله عليه وآله؛ چون مقام امامت بالاتر است؟
کسي که مهندسي دارد و مدرک دکتري مي‌گيرد، مي‌گوييم: دکتر و ديگر مهندس صدايش نمي‌زنيم يا مدرک بالاتر که مي‌گيرد، به آخرين مدرک و مقامي که دارد صدايش مي‌زنيم.
استاد قزويني:
از اين‌ها سؤال کنيد که خدا در آيه 124 سوره بقره نسبت به حضرت ابراهيم مي‌‌فرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
چرا نسبت به حضرت ابراهيم نمي‌گويند: امام ابراهيم؟ مي‌گويند:‌ ابراهيم از پيامبران است. اين که خيلي واضح است.
مجري:
اين را هرچه که جواب دادند، ما هم همين را جواب مي‌دهيم.
بيننده:
مي‌گويند: ما امامان را وسيله بين خود و خدا قرار مي‌دهيم و در جواب آن‌ها که مي‌گويند: مردگان را واسطه قرار داده‌اند، مي‌گوييم:‌ آن‌ها به شهادت رسيده‌اند و در قرآن آن‌ها نزد خدا روزي مي‌خورند و زنده هستند.
رسول الله که وفات يافته‌اند و شهيد نشده‌اند.
چه طور ايشان را واسطه قرار مي‌دهيم؟
ائمه ما شهيد شده‌اند و طبق آيه قرآن زنده هستند و روزي مي‌خورند.
در اصل ما مردگان را واسطه قرار نداده‌ايم.
در مورد رسول الله مي‌خواستم که توضيح دهيد.
استاد قزويني:
خود آقايان اهل سنت به صراحت گفته‌اند: مقام نبوت بالاتر از مقام شهادت است.
اگر يک سربازي در جبهه مي‌رود و شهيد مي‌شود، آيا اين به خاطر اين که سخن نبي مکرم را قبول کرده است شهيد نشده است؟
چه طور مي‌شود که فردي به دستور نبي مکرم به جبهه رفته است و شهيد شده است؛ ولي بالاتر از پيغمبر اکرم باشد؟
خود بزرگان اهل سنت مثل آقاي صالحي شامي که از علماي بزرگ اهل سنت است و همه او را قبول دارند و متوفاي 942 است، مي‌گويد:‌ مقام پيغمبر صلي الله عليه وآله به مراتب بالاتر از مقام شهداء است.
مي‌گويد:
إنما استحقوا هذه الرتبة بالشهادة، والشهادة حاصلة له صلى الله عليه وسلم على أتم الوجود وأكملها.
سبل الهدى والرشاد، ج 12، ص 360
مقام شهادت براي پيغمبر با اتم وجود و اکمل وجود ثابت است.
آقاي ابن حجر عسقلاني در مقدمه فتح الباري به صراحت مي‌گويد: اگر ما شهيد را شهيد مي‌گوييم، به خاطر اين است که مشاهده مي‌کند:
ماله من الخير والمنزلة عند موته.

مقدمة فتح الباري، ابن حجر، ص 138
نبي مکرم به مراتب بالاتر هستند از شهداء
از اين مهمتر خود اين حضرات بارها از شخصيت‌هاي بزرگ‌شان گفته‌اند: انبياء عليهم السلام در قبرشان زنده هستند و به هيچ وجهي پيامبران از بين نمي‌روند.
صحيح مسلم هم به صراحت مي‌گويد: پيغمبر اکرم که به معراج مي‌رفت، ديد حضرت موسي علي نبينا وآله وعليه السلام در قبرش مشغول خواندن نماز است.
آيا حضرت موسي مقامش از پيغمبر بالاتر است؟
خود آقاي سبکي که متوفاي 771 است مي‌گويد:
الأنبياء أحياء فى قبورهم يصلون.
طبقات الشافعية الكبرى، ج 3، ص 411 و الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 250 و المواهب اللدنية، ج3، ص413
عقائد اهل سنت اين است که پيامبران در قبرشان زنده هستند.
آيا اين‌ها دليل بر اين نيست که انبياء عليهم السلام فوق شهداء هستند و در قبر زنده هستند و زمين به بدن پاک انبياء، کوچک‌ترين تأثيري نمي‌گذارد.
مجري:
بعضي از علماء اين آيه را که مي‌فرمايد:
وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آَلِهَةً يُعْبَدُونَ
سوره زخرف آيه45
دليل قرار مي‌دهند و مي‌گويند: اگر زنده نيستند چگونه از اين‌ها سؤال کنند؟
بيننده:
در مورد آيه که در مورد حضرت ابراهيم است و شما گفتيد، اين‌ها اين را اعتقاد ندارند که آن آيه دلالت بر اين دارد که مقام امامت بالاتر است؛ چون اگر اعتقاد داشتند، بايد اين جريان را قبول مي‌کردند.
مي‌گفتند: امامت در آنجا براي انبياء است که بر انبياء ديگر امام هستند نه بر شخص ديگري.
من خودم شخصا اين حرف را قبول نکردم؛ چون آنجا مي‌فرمايد: براي مردم شما را امام قرار داديم نه براي انبياء.
استاد قزويني:
بله قرآن مي‌فرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
سوره بقره آيه 124
مجري:
در ادامه آيه مي‌فرمايد:
قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
سوره بقره آيه 124
بيننده:
سوره‌اي که در يکي از آيات آن مي‌فرمايد: حضرت علي عليه السلام نفس نبي معرفي شده‌اند؛ چرا جمع به کار برده شده است؟
مثلا فرموده است: انفسنا و نساءنا.
ابناءنا طبق روايات، امام حسن و امام حسين عليهما السلام بوده‌اند.
به جاي نساءنا فقط حضرت زهرا سلام الله عليها بوده‌اند.
استاد قزويني:
اين را خود آقايان بايد جواب دهند.
ما گفته‌ايم که هر کجا جمع مي‌آيد هم براي تعظيم از فاعل است و هم تعظيم از فعل است و هم خدا مي‌خواهد از کار تقدير و ثنا کند و هم به کننده کار.
خود آقايان در صحيح مسلم مي‌گويند:
وَلَمَّا نَزَلَتْ هذه الْآيَةُ (فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ) دَعَا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فقال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلِي.
صحيح مسلم، ج 4، ص 1871
خودشان اين را آورده‌اند، آقايان اين‌ها را بايد جواب دهند.
آقاي ابن کثير دمشقي مي‌گويد:
صحيح على شرط مسلم
تفسير ابن كثير، ج 1، ص 372
اين روايت صحيح است به شرط مسلم.
مي‌گويد:‌ مراد از انفسنا و انفسکم پيغمبر و علي است و ابنائنا و ابنائکم، حسن و حسين است و نسائنا فاطمه زهرا سلام الله عليها است. خودشان به صراحت گفته‌اند.
بيننده آقاي توکلي از شهرکرد
حاج آقا هميشه مي‌گفتند: من به بوسيدن دست مراجع افتخار مي‌کنم.
من مي‌خواهم بگويم: مضاف بر بوسيدن دست مراجع، به بوسيدن دست حاج آقا افتخار مي‌کنم.
آقاي عبد الله حيدري مي‌خواست کلاس رجال براي مراجع بگذارد، اگر مي‌توانست فرداي همان روز اشکال به اين 17 روايت بگيرد، سريع مي‌گفت.
اين که يک هفته مهلت خواست تا ببيند يک جايي مي‌تواند يک کاري کند و همه را بسيج کند شايد يک ايرادي بگيرد.
استاد قزويني:
نمي‌تواند ايراد بگيرد.
حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ
سوره اعراف آيه 40
هر وقت شتر از سوراخ سوزن رد شد اين آقا هم مي‌تواند جواب دهد.
بيننده:
شبکه اين‌ها هميشه ما را در اتاق انتظار مي‌گذارد و هر چقدر هم که منتظر بمانيم، آخرش نوبت ما نمي‌شود.
مجري:
شما جزء ليست سياه اين‌ها هستي.
بيننده:
من تا حالا روي خط هم نرفته‌ام که جزء ليست سياه آقايان قرار بگيرم.
مجري:
آن‌ها علم غيب دارند. يکي از نشانه‌هاي حقانيت‌شان هم علم غيب‌شان است.
بيننده:
در مورد بحث صحابه که من هميشه مي‌خواهم از اين‌ها سؤال کنم که خط قرمز اهل سنت است، من مي‌خواهم بدانم، من که زمان پيغمبر نبوده‌ام، حضور پيغمبر را که درک نکرده‌ام، معجزات پيغمبر را شنيده‌ام، با شنيده‌هايم علم و ايمان آورده‌ام.
من نه در زمان پيغمبر بوده‌ام و نه در حضور پيغمبر صدايم را بالا برده‌ام و نه در خانه دختر پيغمبر را آتش زده‌ام.
من مي‌خواهم روز قيامت پيغمبر من را نگاه کند و من را ببرند جهنم و آقايان را فقط به خاطر اين که در زمان پيغمبر بوده‌اند، هر کاري دل‌شان خواست انجام دهند و به بهشت روند.
در مورد حديث قرطاس مي‌خواهم بگويم: پدر بنده که سنش به پيري رسيده است، اگر آخر عمر بگويد: کاغذ و قلمي بياوريد که چيزي بنويسم تا شما بچه‌ها با همديگر خوب باشيد و از هم جدا نشويد و مشکلي پيدا نکنيد، آيا اين حرف يک حرف بيمار گونه است و يک حرفي است که از روي هذيان است؟
از اين‌ها در مورد توسل مي‌خواهم بپرسم که شفا دست خدا است يا بنده خدا؟
اگر قبول دارند که شفا دست خدا است؛ پس هر وقت مريض شدند در خانه بنشينند و دکتر نروند و دعا کنند که خدا شفاي‌شان دهد.
چرا دکتر مي‌روند؟
اين‌ها که به دکتر نيازي ندارند. بشينند در خانه و از خدا بخواهند که شفاي‌شان دهد.
نيازي به دکتر و دارو ندارند.
بيننده آقاي عبد الله از شيراز از اهل سنت
شما در رابطه با آقا حسن که از عراق زنگ زده بود گفتيد: حضرت عمر به پيامبر توسل جسته است. حضرت پيامبر، پيامبر است. حضرت علي که پيامبر نيست.
مجري:
پس توسل به پيامبر را قبول داريد.
بيننده:
درست است.
مجري:
اگر توسل به پيامبر را قبول داشته باشيد، طبق آيه مباهله اميرالمؤمنين نفس پيغمبر است؛ پس توسل به اميرالمؤمنين هم جايز است.
بيننده:
درسته.
مجري:
پس توسل به اميرالمؤمنين را هم قبول کرديد.
بيننده:
ما اهل تسنن حضرت اميرالمؤمنين و حسن و حسين را قبول داريم؛ ولي شما مي‌گوييد: حضرت عمر گفته است: ما توسط پيامبر به خدا توسل جسته‌ايم؛ چون خداوند نزديک‌تر است و از رگ گردن به آدم نزديک‌تر است. آن‌ها پيغمبر و رسول خدا هستند.
مجري:
به پيغمبر توسل کنيم يا نه؟
بيننده:
آره، انسان پيامبر را قبول کرده است؛ ولي نه اين که از خود پيامبر چيزي بخواهد.
مجري:
از خود پيامبر که نمي‌خواهيم، پيامبر را به درگاه خدا واسطه مي‌کنيم.
بيننده:
ما نمي‌گوييم که تا زماني که زنده است توسل بجوييم. درسته؟
مجري:
يعني وقتي که از دنيا رفتند دست‌شان کوتاه مي‌شود.
بيننده:
روز قيامت پيامبر شفاعت امتش را مي‌کند. شما مي‌گوييد: حضرت علي امام است.
نمي‌شود که بياييم به حضرت علي بگوييم: که اين نياز را داريم و شما اين نياز ما را برآورده کنيد.
استاد قزويني:
شما چه مذهبي از مذاهب اهل سنت داريد؟
بيننده:
مذهب ما سني است.
استاد قزويني:
سني شافعي يا حنفي يا حنبلي؟
بيننده:
ما حنفي هستيم.
استاد قزويني:
امام شافعي که از علماي بزرگ اهل سنت است مي‌گويد:
اني لأتبرك بأبي حنيفة وأجيء إلى قبره في كل يوم زائرا وسألت الله تعالى الحاجة عنده فما تبعد عني حتى تقضى.
تاريخ بغداد، ج 1، ص 123 و المنتظم، ج 16، ص 100 و مناقب أبي حنيفة، ج 1، ص 139
من هميشه به ابي حنيفه تبرک مي‌جويم و مي‌روم کنار قبر ابو حنيفه و دو رکعت نماز مي‌خوانم و متوسل مي‌شوم.
اين چيزي است که تمام بزرگان شما نوشته‌اند.
اين را شما بزرگواري کنيد و جواب دهيد.
يکي از بزرگان حنفي (شايد حنبلي باشد) آقاي محمد بن مؤمل از ابن خزيمة نقل مي‌کند: اين‌ها وقتي به زيارت امام هشتم مي‌رفتند، به قدري در برابر امام هشتم خضوع و خشوع داشتند، هر بيننده را به تعجب وا مي‌داشت.
اين را آقاي ابن حجر عسقلاني در کتاب تهذيب التهذيب جلد 7 صفحه 339 نقل مي‌کند. شما عربي متوجه مي‌شويد؟
بيننده:
بله
استاد قزويني:
آقاي خطيب بغدادي از ابو علي خلال نقل مي‌کند (من مذهبش را نمي‌دانم که چيست، احتمالا اهل حديث باشد) مي‌گويد:
ما همني أمر فقصدت قبر موسى بن جعفر فتوسلت به الا سهل الله تعالى لي ما أحب.
تاريخ بغداد، ج 1، ص 120
هر وقت مشکلي پيدا مي‌کردم، مي‌رفتم متوسل به موسي بن جعفر سلام الله عليه مي‌شدم و مشکلاتم حل مي‌شد.
ابن حبان مي‌گويد: هر مشکلي داشتم خدمت امام رضا عليه السلام مي‌رفتم و متوسل مي‌شدم و مشکلم حل مي‌شد:
وهذا شيء جربته مرارا فوجدته كذلك
.
الثقات، ج 8، ص 457
آيا اين بزرگان شما مثل امام شافعي که متوسل به قبر ابو حنيفه مي‌شود و مثل ابن حبان و ابن خزيمه که متوسل به امام کاظم و امام رضا عليهما السلام مي‌شدند، آيا حاضر هستيد که اين‌ها را کافر و مشرک بخوانيد؟
بيننده:
يعني شما اعتقادتان اين است که الان يک بزرگي بميرد و کسي به او توسل بجويد، پيش خدا از ما شفاعت مي‌کند؟
استاد قزويني:
من چندتا روايت براي شما خواندم برادر عزيزم، اين روايات را از علماي اهل سنت خواندم. نگفتم: علامه حلي يا علامه مجلسي. شما يا بايد خودت مجتهد باشي و از آيات و روايات اجتهاد کني يا تابع علماي و بزرگان‌تان باشيد.
بيننده:
ما تابع علماء هستيم. اگر آن زمان امام ابو حنيفه مي‌رفت سر قبري تا حالا بايد ادامه مي‌يافت. چرا الان علماء ما نمي‌روند پيش يک قبري و بزرگي و دعا نمي‌کنند و چرا زيارت نمي‌روند؟ بايد الان ادامه مي‌يافت.
استاد قزويني:
شما رفتيد مشهد مقدس، در‌ آنجا ببينيد که چه مقدار از علماء اهل سنت مي‌آيد به زيارت امام رضا. آيا رفتيد؟
بيننده:
من تا حالا نرفتم.
استاد قزويني:
حالا که نرفتي؛ پس نگو.
بيننده:
قصد دارم بروم؛ ولي تا به حال نرفته‌ام.
استاد قزويني:
شما آنجا برويد و حدود ساعت 9 صبح تا ساعت 11 برو و ببين که چقدر از علماي اهل سنت به زيارت مي‌آيند و دست بسته هم نماز مي‌خوانند.
شما مي‌دانيد که شيعيان به هيچ قيمتي دست بسته نماز نمي‌خوانند.
شما به مسجد گوهرشاد برو و ببين که از علماي اهل سنت يا از خود عزيزان اهل سنت به زيارت امام هشتم که مشرف مي‌شوند.
شما تشريف ببر مشهد مقدس بخش امور فرهنگي و بخش شفا يافتگان.
در آنجا هزاران پرونده از افراد شيعه و سني و مسيحي وجود دارد که شفا يافته‌اند.
من بخشي از پرونده‌هاي‌شان را گرفته‌ام؛ چون من حدود 12 سال قبل کتابي به نام در حريم طوس نوشتم و نزديک 70 پرونده به من دادند که افرادي مثلا در شيراز شما مريض بوده است و دکتر‌ها جواب کرده‌اند و تمام گواهي پزشکي‌شان آنجا بوده است و خدمت امام رضا رسيده است و شفا گرفته است.
آدرس و شماره تلفن‌هاي اين‌ها هم موجود است.
از اصفهان و زاهدان و ديگر شهرها خدمت حضرت مشرف شده‌اند و شفا گرفته‌اند.
شما تشريف ببر آنجا. اين قدر مي‌ارزد و در اعتقادات شما تأثير مي‌گذارد.
تعدادي از اين پرونده‌ها را خودت مطالعه کن.
شماره تلفن اين‌ها را بگير و به خودشان زنگ بزن و از خودشان هم سؤال کن که آيا واقعا اين چيزهايي که در اين پرونده‌هاي شفا يافتگان آمده است، قبول دارد يا قبول ندارد.
بيننده آقاي خوانساري از قم
من يک جمله‌اي را به همه بينندگان و شنوندگان عرض کنم که از هر مذهبي که هستند در مسئله اعتقادات و شنيدن مباحث اعتقادي بايد در آن تعصبات جاهليت را کنار بگذارد ؛ چون انسان مي‌خواهد اين مباحث را براي شب اول قبر خودش داشته باشد.
من به عنوان يک شهروند و يک مسلماني که مي‌گويد: لا اله الا الله و محمد رسول الله صلي الله عليه وآله، عرض مي‌کنم: حضرت آيت الله قزويني و مجري محترم و کارگذاران اين شبکه هدفي جز خدا ندارند و لذت‌شان به اين است که يک نفر مستبصر شود و بفهمد.
من يک سؤالي از حضرت آيت الله قزويني دارم.
گاهي از اوقات به بعضي از کشورها که مي‌رويم، علاقمند هستيم که رو اعتقاد و مباني استنباطي که در شيعه داريم، متأسفانه گاهي اتهاماتي مي‌زنند.
اگر ما مي‌خواهيم به ضريحي متبرک شويم و ببوسيم، يک مرتبه اتهام شرک مي‌زنند.
اين اتهامات خيلي سخت است.
برادران اهل تسنن، يک شيعه‌اي که هزاران کيلومتر راه مي‌آيد و دور خانه کعبه طواف مي‌کند، بر فرض اين که اعتقاد به يک مذهبي دارد و  ضريح پيغمبر را مي‌بوسد يا روي مهري که همان خاک است سجده مي‌کند، اين به اعتقاد شما سخت‌تر است يا اتهام شرک زدن و اتهام سجده به صنم کردن؟
چنين اتهاماتي را گاهي به خود ما زده‌اند.
خواهش مي‌کنم که اين اتهامات را نزنند.
آيه شريفه که مي‌فرمايد:
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ.
سوره حمد آيه 5
در استعانت از خدا حصر آمده است، اين را چه جوري تطبيق دهيم با اين آيه که مي‌فرمايد:
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ
سوره بقره آيه 45
استعانت از صبر و صلاة است.
آيا مي‌توانيم از اين مسئله، استعانت از امير المؤمنين علي بن أبي طالب و استعانت از رسول خدا و بگوييم در قرآن کريم با توجه به حرف حصري که آمده است در آنجا؛ ولي در آيات ديگر مثل اين آيه، ما همين را گسترش دهيم؛ يعني ما باشيم و قرآن و تفسير کنيم قرآن را با قرآن، آيا مي‌توانيم اين کار را انجام دهيم؟
من چند بيت را تقديم همه مسلمين مي‌کنم؛ چون اميرالمؤمنين علي أبي طالب متعلق به همه است.
«ايليا» نام اوست در تورات                «بريا» اسم اوست در انجيل
چنينش «جيني» و حَبش «تيرک»       عليش خوانده کردگار جليل
ما کجا و علي که مي سوزد              اندر اين راه شهپر جبريل
چون که پا در رکاب بفشارد                رود از حدّ برون شمار قتيل
که علي دست قادر ازلي است         رشته ما سوا به دست علي است
کشته ي او هزار ابراهيم                   فديه ي او هزار اسماعيل
نماز بي‌ولاي او                              عبادتي است بي‌وضو
به منکر علي بگو                           نماز خود قضا کند
امشب از حضرت آقاي قزويني و شما مي‌خواهم که در نمازتان من را دعا کنيد.
استاد قزويني:
در سوره فاتحه آيه 5 مي‌خوانيم:
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
خدايا فقط تو را عبادت مي‌کنيم و فقط از تو استعانت مي‌جوييم.
همان طوري که حضرت عالي هم اشاره کرديد که از صبر و نماز استعانت بجوييد، مهمتر از همه اين‌ها اين است که در خود قرآن مي‌فرمايد:
وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا
سوره اعراف آيه 180
خدا يک اسماء حسني دارد او را بخوانيد.
خود خواندن به اسماء حسني با «اياک نستعين» منافات ندارد؟
خود آقايان مي‌گويند: عمل صالح خودمان را مي‌توانيم بين خود و خدا واسطه قرار دهيم.
آيا اين عمل صالح من با «اياک نستعين» منافات ندارد؟
عمل صالح من است، اگر اين عين خدا است، شرک است.
اگر غير خدا است، استعانت به غير خدا شده است.
در قضيه حضرت موسي مي‌فرمايد:
لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ
سوره أعراف آيه 134
يا موسي اگر اين مشکل و بلا را تو برطرف کني، ما بر تو ايمان مي‌آوريم.
آيا اين با اياک نستعين منافاتي ندارد؟
در سوره نساء آيه 64 مي‌فرمايد:
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا
اگر اين رفتن پيش پيغمبر از پيغمبر تقاضاي طلب مغفرت کردن با «اياک نستعين» منافات ندارد؟
اياک نستعين را براي ما معنا کنند.
اين آقا که مي‌گويد: خانم براي من آب بياور و يا پيش دکتر مي‌رود و مي‌گويد:‌ من مريض هستم و به من دارو بده، آيا اين استعانت از غير با اياک نستعين منافاتي ندارد؟
مي‌گويند: ‌اين مال دنيا است.
در اياک نستعين نگفته است که در دنيا اشکالي ندارد؛‌ ولي در مسائل آخرتي اشکال دارد.
در مسائل روزمره اگر کسي به غير خدا رو کند و از غير خدا استعانت کند، اشکالي ندارد.
اياک نستعين مطلق است و همه چيز را مي‌گيرد.
اين را آقايان از کجاي اين درآورده‌اند که اياک نستعين در زنده‌ها و در مسائل روزمره اشکال ندارد؛ ولي در مسائل غير روزمره اشکال دارد؟
بعضي‌ها مي‌گويند: اياک نستعين آنجايي که مربوط به خدا است و کار خدايي است، حرام است و اگر کار غير خدايي است اشکالي ندارد.
همين آيه که از سوره اعراف آيه 134 خوانديم که مي‌فرمايد:
لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ
آيا اين کار خدايي است يا کار غير خدايي است؟
يکي از عزيزان در رابطه با حديث قرطاس يک نکته‌اي گفتند.
ما دوازده سؤال داريم که ان شاء الله شب دوشنبه مطرح مي‌کنيم که در رابطه با قضيه جناب ابو بکر و خلافت عمر و خلافت عثمان بگويند: چه اتفاقي افتاد و چه جملاتي بوده است که صحابه پذيرفتند؛‌ ولي در خلافت امير المؤمنين نپذيرفتند؟
يکي از معماهايي که از آن هزاران سؤال بي‌پاسخ است، همين سؤال است.
در حديث قرطاس اين‌ها گفتند:
إن رسول الله يهجر.
تاريخ الطبري، ج 2، ص 229
مريض است و نعوذ بالله هذيان مي‌گويد.
جناب عمر گفت:
إِنَّ النبي صلى الله عليه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا.
صحيح البخاري، ج 1، ص 54
بيماري به ايشان غلبه کرده است.
جناب لالکائي که از علماي بزرگ اهل سنت است و همه مذاهب حتي وهابيت هم ايشان را قبول دارند که متوفاي 418 است، مي‌گويد: وقتي جناب ابوبکر صديق مي‌خواست از دنيا برود، عثمان بن عفان را خواست که وصيت بنويسد و وصي و خليفه بعد از خود را معين کند:
ثُمَّ أُغْمِيَ عَلى أَبِي بَكْرٍ قَبْلَ أَنْ يُمْلِيَ أَحَداً فَكَتَبَ عُثْمَانُ: عُمَرَ بن الْخَطَّابِ، فَأَفَاقَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ لِعُثْمَانَ: كَتَبْتَ أَحَدَاً؟ فَقَالَ: ظَنَنْتُكَ لِمَا بِكَ وَخَشِيتُ الْفُرْقَةَ فَكَتَبْتُ عُمَرَ بنَ الْخَطَّابِ فَقَالَ: يَرْحَمُكَ اللَّهُ، أَمَا لَوْ كَتَبْتَ نَفْسَكَ لَكُنْتَ لَهَا أَهْلاً.
جامع الأحاديث، ج 13، ص 119 و أعتقاد اهل سنت، ج 7، ص 1324
قبل از اين که بگويد خليفه من کيست، بي‌هوش شد (يعني وضعش به مراتب از پيغمبر بدتر است) آقاي ابو بکر گفت: بنويس خليفه بعد از من و بعد بي‌هوش شد، تا به هوش آمد، آقاي عثمان نوشت عمر بن خطاب.
ابو بکر از بي‌هوشي درآمد و بعد به عثمان گفت: اسم چه کسي را نوشتي؟
گفت:‌ احساس کردم که تو با اين بي‌هوشي از دنيا مي‌روي و ترسيدم که تفرقه بين مردم بي‌افتد و اسم عمر بن خطاب را نوشتم. پيامبر فرمود:‌ خدا تو را رحمت كند اگر اسم خودت را هم مي‌نوشتي، شايستگي داشتي.

ما يک سؤالي داريم.
چه طور در قضيه جناب ابو بکر يک نفر نيامد بگويد: ابو بکر مريض است و مريضي بر او غلبه کرده است و هذيان مي‌‌گويد؟
هيچ کسي هم ايراد نگرفت که در اين حال جناب عمر را به عنوان خليفه معين کرد؛ بلکه بعد از اين قضايا هم جناب ابو بکر نامه نوشت به تمام شهرها و فرمانده‌هان که اي مردم خليفه بعد از من آقاي عمر بن خطاب است.
چرا پيغمبر اين کار را نکرد؟
اگر واقعاً تعيين وصي و خليفه کار درستي است و موجب وحدت امت اسلامي است و جلوگيري از تفرقه مي‌کند، چرا پيغمبر اين کار را نکرد؟
اگر بنا است که مردم خودشان انتخاب کنند و مردم شعورشان در آن حدي است که انتخاب کنند، چرا جناب ابو بکر اين کار را کرد؟
ما در اين قضيه بالاي50 سؤال داريم که ان شاء الله ما بعد از اين که قضيه غدير را تمام کرديم، سلسله بحث را مي‌آوريم و اين مباحث را مطرح مي‌کنيم که اين عزيزان ما بيدار شوند و اين مباحث پنهان تاريخ رو شود و ببينيم که خيانت در گزارش تاريخ چه بوده است.
آقايان خودشان خيانت در گزارش تاريخ مي‌کنند و اسمش را گذاشته‌اند خيانت در گزارش تاريخ.
واقعاً اسمش با مسمي است.
پايان

منابع: 

برنامه حبل المتين
استاد: آيت الله دکتر سيد محمد حسيني قزويني
27 / 07 / 1391