چرا امامیه «امامت» را جزء اصول دین می دانند؟

چرا امامیه «امامت» را جزء اصول دین می دانند؟

و قال المولى عبد الرزاق اللاهيجي في كوهر مراد: « فى القاموس و الصحاح: الجمهور من الناس جلهم و معظم كل شى‏ء و الجل المعظم« منه».» امامية « امامت» را از اصول دين دانند، بنابر اينكه بقاء دين و شريعت را موقوف دانند به وجود امام، چنانكه ابتداء شريعت موقوف است به وجود نبي، پس حاجت دين به امام به منزله دين است به نبي، و نيز حديث مستفيض مقبول بين الجانبين كه قول به مضمون آن به حسب ظاهر اجماعى امت است، و هو قوله صلّى اللّه عليه و آله «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» مؤيد ما است كما لا يخفى.
و قال في سرماية ايمانه، و هو كتاب له أيضا مختصر من كوهر المراد، في الفصل السادس من فصول الباب الرابع في الامامة: فصل ششم در احوال ائمه جور و وجوب برائت از ايشان، چون معلوم شد اعيان أئمه كه منصوصند از جانب خدا و رسول و واجب العصمة و مفترض الطاعه‏اند، پس هركه دفع ايشان از مراتب و منازلى كه خداى تعالى به جهت ايشان مقرر داشته نمايد و خود به جاى ايشان به حيله يا به غلبه قرار گيرد كافر باشد، و هركه اعانت او نيز كند كذلك كافر باشد به اجماع اماميه، و بنابر آنكه دفع امامت مثل دفع نبوت باشد، و دافع نبوت لا محاله كافر است، پس دافع امامت كافر باشد.
بيانش آنست كه: همچنان كه شريعت محتاج است بنبي در حدوث و ابتداء كذلك محتاج است به امام در حفظ و بقاء، و عقل فرق ميانه اين دو صورت نمى‏كند، و وجوب هر دو به دلايل عقليه قطعيه ثابت شد، و مؤيد اين است حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» كه مخالف و مؤالف منفقند در صحت اين وهم چنين حديث «حربك يا علي حربي و سلمك سلمي» و شك‏ نيست كه ميته جاهليه ميته كفر است، و كذلك حرب نبي كفر است، پس هرگاه جاهل به امام كافر باشد به مقتضاى حديث اوّل جاحد و محارب امام و دافع او از منزلت امام بطريق اولى كافر باشد.
و از آنچه گفتيم ثابت شد كه امامت اصلى است از اصول دين مثل نبوت،
و قال ولده في شمع اليقين: و چون بمن اللّه تعالى و حمده و توفيقه ثابت شد كه امامت نظير نبوت است، و احتياج بهر دو يكى است، و ايمان و اسلام بى آن تمام نيست،  چنانكه از ادله مذكوره بغايت ظاهر است، پس ثابت شد به فضل اللّه تعالى كه مسئله امامت از مسائل اعتقاديه يقينيه و از جمله اصول دين و اركان ايمان است، نه از مسائل ظنيه فروع چنانكه اعتقاد سنيان است.
و از جمله غرائب افعال ايشان اينكه وجود اعتراف باتحاد احتياج بنبي و امام و خروج جاهل بامام از اسلام، نبوت را از اصول دين مى‏دانند، و امامت را داخل فروع ميگردانند الى آخر كلامه الى غير ذلك من كلماتهم.                      

  منبع : الامامة، النص، ص: 69 - 70