چرا با وجود اينکه پيامبر اسلام، منافق بودن ابوبکر و عمر را مي دانستند، آنها را بتدريج رسوا نکردند و به مردم اطلاع ندادند؟

چرا با وجود اينکه پيامبر اسلام، منافق بودن ابوبکر و عمر را مي دانستند، آنها را بتدريج رسوا نکردند و به مردم اطلاع ندادند؟ در حالي که مردم سخنان پيامبر را قبول مي نمودند.

 

در پاسخ اين سؤال ذکر چند نکته لازم است:

1. پيامبر مأمور به حکم به ظاهر بودند و از طرف خداوند اجازه نداشتند که افراد منافق را بازخواست و يا بطور علني رسوا نمايند. چنانکه در قسمتي از خطبۀ غدير پس از اشاره به آيه: «آمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ» مي فرمايند: «به خدا سوگند كه مقصود خداوند از اين آيه گروهي از صحابه اند كه آنان را با نام و نسب مي شناسم ليكن به پرده پوشي كارشان مأمورم.» که البته اين فرمان  مي تواند  جنبۀ امتحان و آزمايش داشته باشد. 

2. مسلماً تصريح پيامبر  به نام و بطور علني آتش کينه و جنگهاي داخلي را شعله ور مي کرد و اين با توجه به کثرت منافقان به مصلحت اسلام نو پا نبود. مهمترين کار پيامبر زدودن شرک و بت پرستي آشکار از جامعه و برقراري کلمه توحيد بوده است نه مبارزه  آشکارا با پديده  نفاق. مبارزه  علني با نفاق، مأموريت خطيري است که بر عهده آخرين وصي پيامبر نهاده شده است. 

در قبول سخنان پيامبر توسط مردم نيز جاي بحث است. چراکه وقتي واقعه غدير با آن عظمت را که سخني ايجابي بود، انکار کردند، و ولايت حضرت علي(عليه السلام) را نپذيرفتند، چطور مي توان انتظار داشت که اين نفي را که سخني سلبي است، بپذيرند. هر چند که پيامبر با نشانه ها و اشاره ها و کنايه هاي فراوان، منافق بودن آنان را براي اصحاب روشن نموده اند. (العاقل يکفي بالاشارة )