غديريه آيه الله العظمى: شيخ محمد حسين غروى
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحث غدیر اشعار فراوانی وجود دارد که لازم است هریک بصورت مفصل بررسی گردد از جمله این اشعار :
غديريه آيه الله العظمى: شيخ محمد حسين غروى
باده بده ساقيا ولى زخم غدير | چنگ بزن مطربا ولى به ياد امير |
تو نيز اى چرخ پير بيا ز بالا به زير | داد مسرت بده ساغر عشرت بگير |
بلبل طبعم چنان قافيه پرداز شد | كه زهره در آسمان به نغمه دمساز شد |
محيط كون و مكان دائره ساز شد | سرور روحانيان هو العلى الكبير |
نسيم رحمت وزيد، دهر كهن شد جوان | نهال حكمت دميد پر ز گل ارغوان |
مسند حشمت رسيد به خسرو خسروان | حجاب ظلمت دريد ز آفتاب منير |
وادى خم غدير، منطقه نور شد | يا ز كف عقل پير تجلى طور شد |
يا كه بيانى خطير ز سر مستور شد | يا شده در يك سرير قران شاه و وزير |
شاهد بزم ازل، شمع دل جمع شد | تا افق لم يزل روشن از آن جمع شد |
ظلمت ديو و دغل، ز پرتوش قمع شد | چه شاه كيوان محل شد به فراز سرير |
چون به سر دست شاه شير خدا شد | بلند به تارك مهر و ماه ظل عنايت فكند |
به شوكت فر و جاه به طالعى ارجمند | شاه ولايت پناه به امر حق شد امير |
مژده كه شد مير عشق وزير عقل نخست | به همت پير عشق اساس وحدت درست |
به آب شمشير عشق نقش دوئيت بشست | به زير زنجير عشق شير فلك شد اسير |
فاتح اقليم جود، به جاى خاتم نشست | يا به سپهر وجود نير اعظم نشست |
يا به محيط شهود، مركز عالم نشست | روى حسود عنود سياه شد همچو قير |
صاحب ديوان عشق، عرش خلافت گرفت | مسند ايوان عشق زيب و شرافت گرفت |
گلشن خندان عشق حسن و لطافت گرفت | نغمه دستان عشق رفت به اوج اثير |
جلوه به صد ناز كرد ليلى حسن قدم | پرده ز رخ باز كرد بدر منير ظلم |
نغمه گرى ساز كرد معدن كل حكم | يا سخن آغاز كرد عن اللطيف الخبير |
به هر كه مولا منم، على است مولاى او | نسخه اسما منم، على است طغراى او |
سر معما منم، على است مجلاى او | محيط انشا منم، على مدار و مدير |
طور تجلى منم، سينه سينا على است | سرّ أنا الله منم، آيت كبرى على است |
دره بيضا منم، لؤلؤ لالا على است | شافع عقبى منم، على مشار و مشير |
حلقه افلاك را سلسله جنبان على است | قاعده خاك را اساس و بنيان على است |
دفتر ادراك را طراز و عنوان على است | سيد لولاك را على وزير و ظهير |
دائره كن فكان، مركز عزم على است | عرصه كون و مكان خطه رزم على است |
در حرم لا مكان خلوت بزم على است | روى زمين و زمان به نور او مستنير |
قبله اهل قبول، غره نيكوى اوست | كعبه اهل وصول، خاك سر كوى اوست |
قوس صعود و نزول حلقه ابروى اوست | نقد نفوس و عقول به بارگاهش حقير |
طلعت زيباى او ظهور غيب مصون | لعل گهرزاى او مصدر كاف است و نون |
سر سويداى او منزه از چند و چون | صورت و معناى او نگنجد اندر ضمير |
يوسف كنعان عشق، بنده رخسار اوست | خضر بيابان عشق تشنه گفتار اوست |
موسى عمران عشق طالب ديدار اوست | كيست سليمان عشق بر در او يك فقير |
اى به فروغ جمال، آينه ذو الجلال | مفتقر خوش مقال مانده به وصف تو لال |
گرچه براق خيال در تو ندارد مجال | ولى ز آب زلال تشنه بود ناگزير] |
و قالوا: على علا، قلت: لا | فان العلى بعلى علا |
و لكن اقول كقول النبى | و قد جمع الخلق كل الملا |
الا ان من كنت مولى له | يوالى عليا و إلّا فلا |
( الغدیر ج 4،ص41 و مناقب ابن شهرآشوب ،طبع سنگی ، ج1 ص531)
«و گفتند: على داراى مقام رفيع و مرتبه بلندى است. من گفتم: چنين نيست، بلكه بلندى و رفعت و شرف بواسطه على، حائز رفعت و بلندى شده، و محل و مقام رفيع خود را يافته است.
و ليكن من همان سخنى را مىگويم كه رسول خدا در وقتى كه تمام خلائق را به دور هم جمع كرده و گرد آورده بود،
درباره على: گفت اى معشر مردم آگاه باشيد و بدانيد: كه هر كس من ولى و صاحب اختيار او هستم، او بايد على را ولى و صاحب اختيار خود بگيرد، و گرنه مرا ولى و صاحب اختيار خود نگرفته، و به نبوت من و به قرآنى كه ولايت خدا را به من داده است، نگرويده است».
اين اشعار از صاحب بن عباد است و بيت اول آن بسيار ارزشمند است که مىگويد: بزرگى و مجد و رفعت و علو مقام، به على پيدا شد، نه آنكه على به بزرگى و مجد و علو مقام، بزرگ شد.
غديريه ابن حماد عبدى
چقدر خوب و عالى ابن حماد عبدى در غديريات خود، عيد غدير را توصيف كرده، و مقام و منزلت مولا امير المؤمنين عليه السلام را همانند بسيارى از شعراى ديگر بيان كرده است، آنجا كه گويد:
يوم الغدير لاشرف الايام واجلها قدرا على الاسلام 1
يوم اقام الله فيه امامنا اعنى الوصى امام كل امام 2
قال النبى بدوح خم رافعا كف الوصى يقول للاقوام 3
من كنت مولاه فذا مولى له بالوحى من ذى العزة العلام 4
هذا وزيرى فى الحياة عليكم فاذا قضيت فذا يقوم مقامى 5
يا رب والى من اقر له الولا و انزل بمن عاداه سوء حمام 6
فتهافتت ايدى الرجال لبيعة فيها كمال الدين و الانعام 7
1- حقا كه روز غدير شريفترين روزها، و گرانقدرترين روزها، در عالم اسلام است.
2- روزى است كه در آن، خداوند امام ما را كه وصى رسول خدا و امام هر امامى است به ولايت نصب كرد.
3- پيغمبر خدا در كنار سايبان درختان خم كه دست وصى خود را بلند كرده بود، به تمام گروه و جماعت مردم گفت:
4- هر كس من بر او ولايت دارم، اين على بر او ولايت دارد، و اين وحيى است كه از خداوند عزيز و علام رسيده است
5- اين على در زمان حيات من، وزير من بر شماست، و چون بدرود حيات گفتم جانشين من خواهد شد.
6- اى خداى من! تو ولى آن كس باش كه ولايت او را اقرار كند! و بر دشمن او مرگ بد را فرود آر!
7- پس بنابر اين گفتار، دستهاى مردمان براى بيعت كردن با على از يكديگر پيشى مىگرفت، و براى بيعت هجوم آورده و سبقت مىگرفتند، آن بيعتى كه در آن كمال دين خدا و نعمت او منطوى بود ..
نتیجه گیری :
ولايت از مهمترين اساس و پايههاى دين مبين است، بلكه مىتوان گفت بزرگترين ستون و تكيه گاه ايمان و اصالت و واقعيتى است كه تمام دلها را به خود جذب و به كعبه و قبله مقصود رهبرى مىكند، فلهذا در حديث عشيره كه در پيرامون آيه انذار بيان شده، اسلام و پذيرش نبوت رسول الله را توام با ولايت و پذيرش مقام اولويت مولى الموالى حضرت امير المؤمنين عليه السلام قرار داده است. تو گوئى كه نبوت و ولايت، دو شاخهاى هستند كه از يك بن روئيده شده، و يا دو طفلى مىباشند كه از يك پستان شير خوردهاند، خلافت و وصايت و ولايت آن حضرت، در امتداد خلافت اللهى و ولايت رسول خدا بوده، و علت مبقيه حيات و زندگى و سير تكاملى نفوس به مقام امن و امان خدائى، و آرامش در حريم دل و كعبه توحيد، پس از فراق و عبور از عالم كثرت و غوغاى آشوبگرانه قواى خياليه و وهميه، بعد از علت محدثه آن كه وجود اقدس حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است، مىباشد.
و بر همين قاعده، رسول خدا پيوسته و هميشه مرارا و كرارا، در سفر و حضر، و شب و روز، و خلوت و جلوت و در بين مجتمع مردم، و در نزد خواص و نزديكان، بر اين مهم مراقبت دارد، و وصايت و ولايت امير مؤمنان را ابلاغ و تبليغ مىنمايد، و او را معرفى مىكند، و يكايك از مكارم اخلاق و حسن شيم او را بر مىشمرد، و مقام علم وسعت دانش و بينش او را تذكر مىدهد، و ولايت را بر آنها استوار مىنمايد . ولى تا سال آخر حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آيهاى كه با صراحت و روشنى اين مسئله را بيان كند نازل نشده، و رسول خدا در مجمع علنى در ضمن خطبهاى آن حضرت را معرفى ننموده و به مقام خلافت و ولايت نسبت به جميع مؤمنين و مؤمنات، نصب ننموده بودند. و البته معلوم است كه نصب آن حضرت كارى بس مشكل و دشوار است. اعراب تازه مسلمان و خوگرفته به آداب جاهليت كه درست معناى نبوت را نمىفهمند، و بين آن و حكومت فرقى نمىگذارند، و ولايت را فقط يك رياست و زعامت ظاهرى مىپندارند، و در ميان آنان جماعت كثيرى از منافقان نيز ديده مىشوند كه به ظاهر، اسلام را پذيرفته، و در دلهاى آنان احقاد بدريه و حنينيه و خيبريه و احديه غليان دارد، راضى نيستند كه به آسانى ولايت را بپذيرند، همچنانكه نبوت را نيز به آسانى نپذيرفته بودند. آرى پيامبر اكرم تمام دستورات و قوانين خدا را براى مردم در مدت بيست و سه سال- سيزده سال در مكه و ده سال در مدينه- بيان كرده است، و اصول معارف و توحيد و ارسال رسل و انزال كتب و معاد خلايق را در روز باز پسين در پيشگاه و موقف حضرت ربوبى مشروحا مبين ساخته است، و مهلكات و منجيات و مفاسد و مصالح و طريق شقاوت و راه سعادت را بطور مفصل و مشروح تذكر داده است، و ليكن اينك نوبت آن رسيده است كه دين خدا را كامل و نعمت او را بر مردم تمام گرداند، و با معرفى و نصب حضرت على بن أبى طالب عليه السلام به مقام ولايت و خلافت كه حاوى زعامت و حكومت مطلقه اوست، دايره تبليغ را مختوم و كامل و مكمل گرداند، و خير و رحمت و بركت و فيض الهى را بر مردم بطور مداوم و مستمر جارى سازد، و بدينوسيله تمام ثلمهها و شكافها و موارد نقص و كوتاهى را كه در ظاهر دين پديد مىآمد براى ابد تتميم و ترميم فرمايد.
اين امر پيوسته ادامه داشت تا سال آخر عمر رسول خدا، كه در اين سال سفارشها بيشتر، و توصيهها افزونتر، و تاكيدها قوىتر و شديدتر بود. زيرا كه رسول خدا مىدانستند كه از دنيا مىروند، و غير از على كسى نيست كه واجد ولايت باشد، و متحمل اعباء خلافت گردد، و در حقيقت حافظ و نگاهدارنده و پاسبان و پاسدار دين خدا و قرآن كريم و روح و سر نبوت باشد، و در حقيقت ولايت على در امتداد بيست و سه سال نبوت رسول الله، و حافظ خط مشى آن حضرت بود، و بدون اعلان و معرفى ولايت، نبوت رسول الله ناقص و زحمات طاقت فرساى آن حضرت عقيم مىمانداز اين روى در اين سال پيوسته رسول الله به وصايت امير المؤمنين، و ولايت او بر هر مؤمن و مؤمنه، و خلافت و زعامت او، توصيهها داشتند، تا اينكه پيامبر مأمور مىگردند از طرف خدا، ولايت او را علنا بدون خفيه و پنهانى، بلكه علنى در مجمع مردم بيان كنند، و او را معرفى كنند، در جائى كه همه طبقات و اصناف مردم، از شهرها و قراء و كشورها گرد آمدهاند، تا اينكه آنان اين پيام را به همه مردم جهان برسانند.
پيامبر در اين سال كه سال دهم از هجرت است، خود عازم حج بيت الله الحرام شدند، و از مدتى قبل در مدينه اعلام و اعلان حج آن حضرت شد. اين سفر، سفر عادى نيست، زيرا پيغمبر خدا با تجهيزات كافى براى اداء مناسك حجّ حركت مىكند، تمام زوجات آن حضرت، همراه هستند، و هر كدام در كجاوهها نشسته و با حالت احرام از ذو الحليفة (مسجد شجره) همراه رسول الله به سوى مكه رهسپارند. اصحاب آن حضرت و ارحام آن حضرت همگى هستند. و از شهر مدينه آنقدر مسلمانان حركت كردهاند كه قابل شمارش نيست، زن و مرد، پير و جوان، غنى و فقير، قدرتمند و ناتوان، همه و همه احرام بسته و به سوى مكه مىروند، بطوريكه در روايات و سير و تاريخ، يكصد هزار نوشته، و بسيارى يكصد و بيست و چهار هزار نفر ضبط كردهاند. و خلاصه مطلب آنكه هر كس بنحوى كه ممكن بوده است با رسول الله حركت كرده، و با كاروان نبوت به راه افتاده است، و غير از مردمان عاجز و فرتوت و مريضهائى كه قدرت بر حركت نداشتند، تمام اهل مدينه در اين سفر ملازم پيامبر خدا هستند. وه چه سفرى ! 1
......................................................................................................................................................................
1- تلخیص از کتاب امام شناسی( جلد 6 ـ غدیر) حضرت علامه آيه اللّه حسينى طهرانى ، ص9 تا23