چرا نام علی بن ابی طالب علیهما سلام در قرآن نیامده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا نام علی بن ابی طالب علیهما سلام در قرآن نیامده است؟

تنظیم: الف - کریمی

    "هُوَ الَّذى‏ يُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النُّورِ...؛ او كسى است كه آيات روشنى بر بنده‏اش [محمد] نازل مى‏كند تا شما را از تاريكى‏ها به سوى نور ببرد."

    قرآن سخن خدا است، مگر كسى مى‏تواند مانند خدا سخن بگويد؟ از سوى ديگر محتواى معارف قرآنى به اندازه‏اى عميق و پرمايه است كه جز پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل‏بيت عصمت عليهم السلام، هيچ مغز متفكّرى توان درك همه حقايق آن را ندارد. قرآن کلام الهی است. گوینده ی آن خداوند متعال می باشد. خداوندی که انسان را با هدف عبودیت خلق نمود و راه هدایت را به وی نشان داد. راهنما و ابزار هدایت را نیز برای وی مهیا نمود. یکی از ویژگی های انسان کنجکاوی و پرسشگری وی می باشد. به طور قطع زمانی پرسشگری، مقدمه ی هدایت انسان می شود که به انگیزه ی حقیقت جوئی باشد و نه عناد ورزی و لجاجت. مکتب  اهل بیت علیهم السلام مکتبی الهی است. مکتبی که در آن هیچ کدام از نیازهای انسانی نادیده گرفته نمی شود. مکتبی که به انسان با قدر و منزلت انسانی نگریسته می شود. مسلما در چنین مکتبی هرکدام از  نیازهای انسان که نقش اساسی تری در رسیدن به حقیقت و هدایت طلبی داشته باشند در نگاه ائمه علیهم السلام نیز از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. مباحث اعتقادی و دریافت صحیح معارف الهی از این قبیل است. در طول تاریخ بشریت همیشه انسان هادی به عنوان پاسخگوی نیاز حقیقت جوئی در کنار انسان بوده است.

    معارف دین اسلام را در سه بخش تقسیم نموده اند: 1- اعتقادات ؛ 2- اخلاقیات؛ 3- احکام

از آنجا که روحیه حقیقت جوئی انسان در اسلام از احترام ویژه ای برخوردار است از انسان خواسته شده تا در مباحث اعتقادی با تحقیق و جستجو وارد شود نه تقلید.  این حیطه، سوال خیزترین قسمت زندگی یک فرد را تشکیل می دهد. سوال از مبدا ، معاد ، راهنما و  ... .

    یکی از اصلی ترین مواردی که مورد پرسش واقع می شود، سوال از جانشین و وصیّ بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. چرائی ها و چگونگی هایی که در این محدوده مطرح می شوند اهمیت و عظمت موضوع را برای فرد آشکار می کند. در همین محدوده سوال از چگونگی تعیین و نصب  علی علیه السلام نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد، اینکه "چرا نام اميرالمؤمنين علیه السلام در قرآن ذکر نشده است تا باعث رفع اختلاف بین مسلمانان شود؟" آیا نمی شد نام علی بن ابی طالب علیه السلام در قرآن به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  ذکر می شد تا بعد از خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم بین مردم اختلاف به وجود نیاید؟!

    سوالات دیگری که  در ادامه ی این سوال مطرح می شود و در یافتن پاسخ به فرد کمک می کند این است که باید پرسید آیا نیامدن نام علی علیه السلام در قرآن موجب این همه اختلاف و درگیری بین مسلمانان شده است؟ آیا اگر قرآن به صراحت از علی بن ابیظالب علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نام می برد همه ی مسلمانان ولایت و خلافت وی را می پذیرفتند و هیچ کس اعتراضی نداشت؟ آیا ذکر نام علی علیه السلام در قرآن برای خلیفه شدن بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  کافی بود؟ نقش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کنار قرآن چه بود؟ آیا اساسا تفاوتی بین آیات قرآن کریم و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود دارد؟ آیا قرآن به تنهایی برای هدایت مردم کافی است؟ آیا با وجود قرآن نیازی به رجوع به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نبود؟

    برای پرداختن به پاسخ این پرسش، نخست باید به این مطلب توجه داشت که سوالات این چنینی ، عموما مسائلی هستند که در طول تاریخ مطرح بوده اند و ائمه علیهم السلام و علمای شیعه بارها به آنها پاسخ داده اند. در این جا سعی بر این است تا این پرسش و پاسخ های مختلف آن، بررسی شود.

    در این نوشتار این سوال از 37  زاویه ی مختلف بررسی و پاسخ داده شده است. از شیوه های معرفی قرآن گرفته تا جایگاه ویژه قرآن، از پاسخ های منطقی و عقلی ساده گرفته تا شیوه ی عبودیت و پذیرش دستورات پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، پیامبری که خودِ آیات الهی بیانگر عصمت و فصل الخطاب بودن وی می باشد[2].

    برای رسیدن به یک باور صحیح و دور شدن از هر گونه لغزشی باید چندین نکته ی اساسی در نظر گرفته شود :

1. فقهاي بزرگی از مذاهب مختلف اهل تسنن فتوا داده اند هرکس منکر خلافت ابوبكر و عمر باشد کافر است. از جمله : امام سبکي متوفاي 771 هجري،  از مذهب شافعي، در کتاب فتاوى السبكي - ج 2 ، باب احدها ، ص 587 ،  مي‌گويد : "من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه[3]. هرکس خلافت ابوبكر و عمر را انکار کند کافر است. " 

    نووي از علماي بزرگ شافعي ( متوفاي 676 )  روضة الطالبين - ج 11 - ص 240 مي‌گويد : "من أنكر إمامة أبي بكر رضي الله عنه ردت شهادته[4]."

قرطبي که مورد قبول همه مذاهب است، می گوید : " و من أنكر أن يكون أبوبكر رضي الله عنه صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم فهو كافر لأنه رد نص القرآن[5] ؛ هرکس منکر باشد ابوبکر صحابه پيامبر است کافر است؛ چون نص قرآن را رد کرده است! "

    نکته ی بسیار مهمی که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد این است که، در کدام یک از آیات قرآن چنین حکمی آمده است؟!

2.  اگر مبنای کار تسلیم بودن در مقابل سخنان پيامبر صلی الله علیه  و آله و سلم  است؛  چه تفاوتی می کند نام علی علیه السلام در ق رآن آمده باشد یا در سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ؟ مگر سنت جدای از سخن خداوند متعال است؟

    سنت و قرآن هيچ تفاوتي با هم ندارند. سنت همان قرآن و قرآن همان سنت، با هم توأم هستند. آيه 44 سوره نحل می فرماید : " وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ. و بر تو نيز قرآن را نازل كرديم تا آنچه را براى مردم نازل شده است برايشان بيان كنی "

    در این آیه خداي متعال سخن پيامبر صلی الله علیه  و آله و سلم  را مبين قرآن دانسته است؛ يعني بدون تبيين پيامبر صلی الله علیه  و آله و سلم  قرآن مفهوم ندارد. اگر بنا بود تمام آيات قرآن براي مردم روشن و واضح باشد " لتبين للناس" معنايي ندارد.

3. آيه 59 سوره نساء : " يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُ‏ْ  فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَ‏ْءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ  ذَالِكَ خَيرٌْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيل ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى‏] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به [كتاب‏] خدا و [سنت‏] پيامبر [او] عرضه بداريد، اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است"

    منظور از «ما آتاکم» و «و ما نهاکم»  در آيه 7 سوره حشر " مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا " چیست ؟

    قرآن کریم با صراحت می فرماید اگر  در چيزي با هم اختلاف داشتيد، " فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ ؛ مراجعه کنید به خدا و رسول صلی الله علیه  و آله و سلم ."  قرآن مي‌فرمايد " فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَ‏ْءٍ "؛ در هرچه که اختلاف داشتيد، برای این اختلاف  قیدی مشخص نکرده است؛ پس هر مساله ای که بین فرقه های اسلامی مورد اختلاف واقع شود شامل این آیه می شود. برای مثال موضوع امامت مورد اختلاف فرقه های اسلامیست. خود قرآن می فرماید برای حل مساله به الله و رسول الله صلی الله علیه  و آله و سلم مراجعه کنید. خود قرآن مي فرماید در موارد اختلافي در کنار قرآن به سنت هم رجوع کنید.

4. بزرگان اهل تسنن عمدتا نقل کرده اند همان طور که جبرئيل قرآن را بر پيامبر صلی الله علیه  و آله و سلم  نازل مي‌کرد، سنت را هم بر نبي مکرم صلی الله علیه  و آله و سلم  نازل کرده است.

"بِسَنَدٍ صَحِيح عَنْ حَسَّان بْن عَطِيَّة أَحَد التَّابِعِينَ مِنْ ثِقَات الشَّامِيِّينَ : " كَانَ جِبْرِيل يَنْزِل عَلَى النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالسُّنَّةِ كَمَا يَنْزِل عَلَيْهِ بِالْقُرْآنِ " وَيَجْمَع ذَلِكَ كُلّه ( وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَى ) الْآيَة؛ به سند صحيح است که جبرئيل سنت را به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل مي‌کرد همان طور که قرآن را نازل مي‌کرده است. ابن حجر نه شيعه است و نه هذيان گفته است. [6] "

   در جواب کسانی که به حسان بن عطيه اشکال می گيرند که او تابعي است بايد گفت "ملاعلي قاري" از اعيان اهل سنت،  مي‌گويد : " مرسل التابعي حجة عند الجمهور.[7] " اگر يکي از تابعين مطلبي را به صورت مرسل نقل کند، نزد جمهور اهل سنت حجت است.

احمد بن حنبل مي‌گويد : " إن السنة تفسرالكتاب وتبينه.[8] "؛ سنت است که قرآن را تفسير و بيان مي‌کند.  ابو حنيفه[9] مي‌گويد : " لولا السنة ما فهم أحد منا القرآن [10] " اگر سنت نبود هيچ کدام ما قرآن را نمي فهميديم.

الباني مي‌گويد : " فحذار أيها المسلم أن تحاول فهم القرآن مستقلا عن السنة؛ اي مسلمان اجتناب کن و بترس و وحشت کن مبادا بخواهي قرآن را بدون سنت بفهمي نمي تواني ولو اينکه سيبويه عصر خود باشي.[11] "

    سنن دارمي (از سنن مشهور و مورد تاييد علمای اهل تسنن است؛ دارمي معاصر بخاري و مسلم هم بوده است) ، از خليفه دوم نقل مي‌کند : " قال انه سَيَأْتِي نَاسٌ يُجَادِلُونَكُمْ بِشُبُهَاتِ الْقُرْآنِ فَخُذُوهُمْ بِالسُّنَنِ  فإن أَصْحَابَ السُّنَنِ أَعْلَمُ بِكِتَابِ اللَّهِ[12] ؛ در آينده افرادي خواهند آمد که با شما در شبهات قرآن مناظره مي‌کنند اينها را محکم بگيريد و از کار بندازيد و مغلوب کنيد به واسطه سنن؛ آنهايي که با سنت پيامبر آشنايي دارند اعلم به کتاب خدا هستند نسبت به کساني که با سنت سر و کار ندارند."

    ايوب سختياني، از بزرگان اهل سنت،  مي‌گويد : "اگر کسي بگويد فقط قرآن، گمراه و گمراه کننده است."

اين را " خطيب" در " الکفاية في علم الرواية"( از قديمي ترين کتاب دراية اهل سنت است) در  جزء 1، صفحه 29  نقل مي‌کند. و در بعضي از روايات نیز آمده که اگر چنانچه کسي گفت قرآن و نه سنت، بدانيد آن آدم احمقي است و عقل ندارد[13].

   ذهبي عبارت زیبایی از ابوبکر نقل کرده : " بيننا و بينكم كتاب الله"[14] "؛ ايشان مي‌گويد: ابوبكر گفت "بيننا و بينکم کتاب الله"؛ ابوبكر نگفت کتاب خدا براي ما بس است.

ذهبی در ادامه می گوید. يعني اگر کسي بگويد فقط از قرآن يعني همان منطق خوارج است." ولم يقل حسبنا كتاب الله كما تقوله الخوارج "

5. خداوند در قرآن كريم معارف و احكام را نقل کرده؛ و بیان و چگونگی آن را به عهدۀ نبي مكرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گذاشته است ؛ مثلاً : در قرآن كريم آمده است «اقيموا الصلاة »؛ ولي چگونگی آن در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مشخص شده است. بنابراین خداوند متعال ، تمام جزئیات اين موارد (تشریح و توضیح این مسائل) را به عهدۀ پیامبرش گذاشته است. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : "صلوا كما رأيتموني اصلي؛ نماز بخوانيد، همان طوري كه من نماز مي‌خوانم[15]

    بنابراین به طور مستقیم، به همه ی مسائل اسلامی در قرآن اشاره نشده است . در حقیقت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان راهنما و مبین قرآن مسئول بیان جزئیات اوامر و دستورات الهی است.

 پیامبر صلی الله علیه  و آله و سلم چگونه نماز خواندن را بیان فرمودند. مسلمانان موظفند طبق دستور خداوند از پیامبر صلی الله علیه  و آله و سلم اطاعت نمایند . دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، هرچند وحی و آیه قرآن نباشد، همگی از جانب خداوند متعال هستند. ( ما ینطق عن الهوی).

ابو بصير، از شاگردان تيزبين امام جعفر صادق علیه السلام  است، پيرامون آيه 59 سوره نساء – (أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ) – که مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولياى امور فرا مى‏خواند، به طرح پرسش مى‏پردازد. طبيعى است که در خدا و رسول به دليل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ترديد راه نمى‏يابد؛ امّا ذکر واژه «اولياى امور» و اجمالى که در آن نهفته، وى را بر آن داشت تا بپرسيد: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شيعه است و مراد از «اولياى امور» امام على علیه السلام و اهل بيت‏اند، چرا آنان را به نام معرفى نفرمود؛ «ما بالَهُ لم يُسَمِّ عَليّاً و اَهْلَ بَيْتهِ»؟

    امام صادق علیه السلام در پاسخ به سبک خاصّ قرآن اشاره کرد و فرمود: وقتى براى پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آيه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد تا آن‏که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آن را شرح داد. آيه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که بايد از چهل درهم يک درهم داد تا رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم  آن را شرح داد و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنيد تا آن‏که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را براى مردم توضيح داد. «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ» درباره على و حسن و حسين عليهم السلام نازل شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  درباره على علیه السلام فرمود: «هر که من مولا و آقاى اويم، على علیه السلام مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصيت مى‏کنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زيرا من از خداى  عزوجل خواسته‏ام ميانشان جدايى نيفکند تا آن‏ها را کنار حوض به من رساند. خدا اين خواست مرا برآورد».

 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَطِيعُوا اللَّهَ‏ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ‏ وَ أُولِي‏ الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ « النساء: 59.» فَقَالَ نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ ع فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ‏ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ‏ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ قَالَ ص أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلَالَةٍ فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ ص- إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ‏ أَهْلَ الْبَيْتِ‏ وَ يُطَهِّرَكُمْ‏ تَطْهِيراً « الأحزاب: 33.» فَكَانَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ ع فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص تَحْتَ الْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي وَ ثِقْلِي فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِيَدِهِ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا وَاحِداً « في بعض النسخ [أحدا].» مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ بَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ أَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ ع كَانَ الْحَسَنُ ع أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّيَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وُلْدَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏ فَيَجْعَلَهَا فِي وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحُسَيْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِي كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِيكَ وَ بَلَّغَ فِيَّ رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ فِي أَبِيكَ وَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّي الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ ع لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ‏ أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يَدَّعِي عَلَى أَخِيهِ وَ عَلَى أَبِيهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ يَكُونَا لِيَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِينَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فَجَرَى تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ- وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ قَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ وَ اللَّهِ لَا نَشُكُّ فِي رَبِّنَا أَبَداً[16].

ابو بصير گويد: از امام صادق علیه السلام در باره قول خداى عز و جل " أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُ‏ْ[17]؛ خدا را فرمان بريد و پيغمبر و كارداران خود را فرمان بريد؛ پرسيدم، فرمود: در باره على بن ابى طالب و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است (زيرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند)،

 به حضرت علیه السلام عرض كردم: مردم مي گويند: چرا نام‏ على‏ و خانواده‏اش علیهم السلام در كتاب خداى عز و جل برده نشده؟ فرمود: به آنها بگو: آيه‏ نماز، بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شد و سه ركعتى و چهار ركعتى آن نامبرده نشد تا اينكه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خود براى مردم بيان كرد و آيه زكاة بر آن حضرت نازل شد و نامبرده نشد كه زكاة از هر چهل درهم يك درهم است، تا اينكه خود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله آن را براى مردم شرح داد و امر به حج نازل شد و به مردم نگفت هفت دور طواف كنيد تا اينكه خود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله براى آنها توضيح داد.

و آيه‏ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ نازل شد و در باره على و حسن و حسين علیهم السلام هم نازل شد، پس پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در باره على عليه السلام فرمود: هر كه را من مولا و آقايم على مولا و آقاست» و باز فرمود: در باره كتاب خدا و اهل بيتم به شما سفارش مي كنم. من از خداى عز و جل خواسته‏ام كه ميان آنها جدائى نيندازد تا آنها را در سر حوض به من رساند، خدا خواسته ی مرا عطا كرد، و نيز فرمود: شما چيزى به آنها نياموزيد كه آنها از شما داناترند، و باز فرمود: آنها شما را از در هدايت بيرون نكنند و به در گمراهى وارد نسازند.

اگر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خاموشى مي گزيد و در باره اهل بيتش بيان نمى‏كرد، آل فلان و آل فلان آن را براى خود ادعا مى‏كردند، ولى خداى عز و جل براى تصديق پيغمبرش صلّى اللَّه عليه و آله بيان آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله را (كه مقصود آل پيغمبر است نه آل فلان و فلان) در كتابش نازل فرمود «همانا خدا مي خواهد ناپاكى را از شما اهل اين خانه ببرد و پاكيزه‏تان كند، پاكيزه كامل [18] » در خانه‏ ام سلمه و على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام بودند كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را زير عبا گرد آورد و سپس فرمود: خدايا هر پيغمبرى اهل و حشمى داشت، و اهل و حشم من اينهايند، ام سلمه گفت: من از اهل شما نيستم؟ فرمود: تو به خوبى‏ مي گرائى، ولى اينها اهل و حشم من هستند[19].

    بنابراين چون پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله وفات يافت، براى پيشوائى مردم، على  علیه السلام  از همه مردم سزاوارتر بود، به جهت تبليغات بسيارى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت به او فرموده بود، و دست او را گرفته و در ميان مردم به پا داشته بود، و چون على علیه السلام   درگذشت، نمى‏توانست و اقدام هم نمى ‏كرد كه محمد بن على و نه عباس بن على و نه هيچ يك از پسران ديگرش را (غير از حسنين عليهما السلام) در اهل پيغمبر داخل كند، زيرا در آن صورت حسن و حسينعليهما  السلام  مى‏گفتند: خداى تبارك و تعالى آيه اهل بيت را در باره ما نازل فرمود، چنان كه در باره تو نازل كرد و مردم را به اطاعت ما امر كرد، چنان كه به اطاعت تو امر فرمود، و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت به ما تبليغ كرد، چنان كه نسبت به تو، تبليغ فرمود و خدا ناپاكى را از ما برد چنان كه از تو برد، و چون على درگذشت، حسن عليه السلام به امامت سزاوارتر بود براى بزرگساليش و چون وفات نمود، نمى‏توانست و اقدام هم نمى‏كرد كه فرزندان خودش را در امر امامت داخل كند و در ميان آنها قرار دهد، در صورتى كه خداى عز و جل مي فرمايد: «خويشاوندان در كتاب خدا به يكديگر سزاوار ترند» زيرا در آن صورت حسين عليه السلام مي گفت: خدا مردم را به اطاعت من امر نمود، چنان كه به اطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در باره من هم تبليغ كرده، چنان كه در باره تو و پدرت تبليغ فرموده و خدا ناپاكى را از من برده، چنان كه از تو و پدرت برده است، پس چون امامت به حسين رسيد، هيچ يك از اهل بيت او نمى‏توانست بر او ادعا كند، همچنان كه او بر برادر و پدرش ادعا مى‏كرد، اگر آن دو مى‏خواستند امر امامت را از او به ديگرى بگردانند، ولى آنها چنين كارى نمى‏كردند، سپس زمانى كه امامت به حسين عليه السلام رسيد، معنى و تأويل آيه‏ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏ جارى گشت، و بعد از حسين به على بن الحسين رسيد، و بعد از على بن الحسين به محمد بن على رسيد، آنگاه امام عليه السلام فرمود: مقصود از ناپاكى همان شك است، به خدا كه ما در باره پروردگار خود هرگز شك نكنيم‏[20]."

6.  با توجه به کینه و دشمنی که عده ای با اهل بیت  علیه السلام داشتند این احتمال وجود داشت که اگر مستقیما جزئیات امامت حضرت امیر علیه السلام در قرآن ذکر می شد مخالفان دست به تحریف لفظی قرآن بزنند.

    هر چند در قرآن آياتي وجود دارد كه به گفتة شيعه و اهل سنت‌، جز بر علي علیه السلام و برخي ديگر از امامان‌ بر هيچ كس ديگري قابل انطباق نيست‌; همچون آية ولايت[21] ، آية مباهله[22] و... ولي به خاطر مصالحي نام آنان به صراحت در قرآن نيامده است‌.

    قرآن‌، آخرين كتاب آسماني است و بايد براي هميشه از تحريف‌، مصون بماند. تحريف نشدن قرآن مربوط به قرآني است كه در دست مردم است‌: "إِنَّا نَحْن‌ُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَه‌ُ لَحَـَفِظُون[23] "‌َ نه قرآن‌ِ در لوح محفوظ.

    در جامعة انساني‌، افراد مؤمن‌، منافق‌، كافر، مشرك و معاند وجود دارند. كساني كه از اسلام ضربه خورده و منافع مادي‌شان آسيب ديده بود و نیز رياست طلبانی که مي‌خواستند بر اريكة قدرت تكيه زنند، حتماً براي جبران گذشته و رسيدن به اهداف‌شان‌، در صدد مقابله با اسلام برمي‌آمدند; اگر می توانستند اسلام را از ريشه نابود می كردند، ـ گرچه تا كنون نتوانسته و در آينده هم نخواهند توانست ـ و اگر در کارشان موفق نمی شدند دست به تحريف اسلام و قرآن مي‌زدند. خداوند حكيم‌، مصونيت قرآن‌ِ موجود را در چنين جامعه‌اي از خطر تحريف لفظي تضمين كرده است‌; اين مصونيت راه كارهايي مي‌طلبد.

    اگر نام حضرت علي علیه السلام ‌در قرآن ذكر مي‌شد، جاه‌طلبان و رياست خواهان و دشمنان آن حضرت علیه السلام ، در صدد تحريف قرآن برمي‌آمدند و آياتي را كه نام آن حضرت علیه السلام در آن ذكر شده‌، از قرآن محو مي‌كردند؛ همان گونه كه بيست و پنج سال‌، اميرالمؤمنين علیه السلام  را خانه‌نشين كردند و در زمان 5 سال حكومتش سه جنگ داخلي را بر ايشان تحميل كردند. پس بيان نشدن نام حضرت علي علیه السلام ‌در قرآن‌، يكي از راهكارهاي حفظ قرآن از تحريف است‌.

    بي ترديد اگر حتي در يك صد آيه به صراحت نام حضرت علي علیه السلام   ‌مي‌آمد، اين عدّه آن آيات را از قرآن حذف كرده‌، مي‌گفتند: بقية قرآن ما را كافي است و مردم هم چيزي نمي گفتند چنان‌كه به حضرت علي‌و حضرت زهرا عليهما السلام آن همه آزار رساندند و مردم چيزي نگفتند. وانگهي خليفة اوّل و دوم كه صدها روايت از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را جمع‌آوري كرده و همه راسوزاندند.

    موارد دیگری در قرآن کریم وجود دارد که بر حسب سلیقه برخی افراد تفسیر به رای شد به طوری که حکم مساله کاملا برعکس شد از جمله :

آيه 24 سوره نساء در رابطه با ازدواج موقت مي‌گويد : " فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ؛ ... براى شما حلال است كه [زنان ديگر را] به وسيله اموال خود طلب كنيد... "

امام قرطبي مي‌گويد:" وقال الجمهور المراد نكاح المتعة[24] " جمهور؛ يعني کل علماي اهل سنت بر اين عقيده هستند که مراد ازدواج موقت،  نکاح المتعه است.

اینها که معتقدند متعه زنا است يعني در صدر اسلام اين آيه مردم را  (نستجير بالله)به زنا دعوت مي‌کرده است ؟

طبري از مجاهد نقل می کند : " فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ[25]"يعني نکاح المتعه.

    برخی گفته اند نسخ متعه به گوش جابر نرسيده بوده است!!! در حالی که جابر بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در ايام ابوبكر هم بوده است ، اگر این آیه نسخ شده، چرا به گوش جابر نرسيده است؟!

    علاوه بر این " مسلم " اين روایت را نقل کرده ولی حاشيه اي کنار آن نزده که اين متعه نسخ شده است. نکته ی جالب اینجاست همین افرادی که دینشان را از صحابه می گیرند، ایمانشان به ایمان صحابه وصل است مي‌گويند صحابه نمي دانستند که این آیه نسخ شده است!!! آیا صحابه ای که نمی داند آیه نسخ شده صلاحیت مرجعيت علمي دارد؟ آیا چنین فردی شایستگی این را دارد که گفتارش  حجت براي دیگران باشد؟!

    سرخسي ، از فقهاي بزرگ احناف، مي‌گويد: " وقد صح أن عمر رضي الله عنه نهى الناس عن المتعة؛ اين روايت که عمربن خطاب از متعه نهي کرده است صحيح است ؛ فقال متعتان كانتا على عهد رسول الله وأنا أنهي الناس[26]. ؛ من نهي مي‌کنم از آن دو كه در زمان رسول خدا جايز بود."

    برخی گفته اند پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم آیه را نسخ کرده و فقط عمربن خطاب این نسخ را  شنيده، ولي ديگران نشنيده بودند.

    اين چه حکمي است که از بین هزاران صحابه فقط و فقط عمر بن خطاب شنيده بوده است و نه هیچ کس دیگر؟ از طرفی چرا عمر بن خطاب در طول زمان خلافت ابوبكر با اینکه می دانسته آیه نسخ شده است و بسیاری از مسلمانان هم ازدواج موقت انجام می دادند، چيزي نگفته است؟! اگر صيغه، زنا است چرا جناب عمر چيزي نگفته است؟ يعني راضي شده است که مردم زنا کنند؟

عمر بن خطاب در ادامه گفته است :" وأنا أنهي الناس؛ من نهي مي‌کنم صيغه را "

عمر نمی گوید که پيامبر نهي کرده و من نسخ پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نقل مي‌کنم. بلکه با صراحت و روشنی می گوید " من نهی می کنم."

سرخسي مي‌گويد : "و قد صح[27] " و اين صحيح است که جناب عمر گفت دو تا متعه بوده است و من نهي مي‌کنم.

يا در رابطه با ارث انبياء که مي‌فرمايد : " وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ [28]" و در رابطه با حضرت ذکريا علیه السلام مي فرمايد : "فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آَلِ يَعْقُوبَ[29] "

ابوبكر يک روايتي از پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده : " نحن معاشر الأنبياء لا نورّث[30] ؛ ما پيامبران ارث به جا نمی گزاریم "

برخی علمای اهل تسنن که دیدند روایتی که ابوبكر نقل کرده با قرآن منافات دارد، گفتند اين روايت قرآن را نسخ کرده است. از ابن خراش در مورد اين روايت مي‌پرسند : " قلت لابن خراش حديث : لا نورث ، ما تركناه صدقة ! قال باطل[31]؛ جواب می دهد این روایت باطل خلاف قرآن است."

ابن خراش شيعه نيست.

ذهبي ، از شخصيت هاي برجسته اهل سنت، وقتي اين حرف ابن خراش را مي‌شنود به او مي‌گويد : "أيها الحافظ البارع الذي شربت بولك فأنت زنديق معاند للحق فلا رضى الله عنك مات بن خراش إلى غير رحمة الله[32]. اي ابن خراشي که حافظ و بارعي، ادرارت را خوردي. تو آدم زنديق هستي، معاند حق هستي، خدا از تو راضي نباشد."

یا نمونه ی دیگری از واکنش بی خردانه ی ذهبی در ذیل این روايت که درباره فضيلت اميرالمؤمنين علیه السلام است : "عدوک عدوالله و حبيبک حبيب الله ؛ " مي گويد :" والقلب يشهد بأنه كذاب[33]. قلب من شهادت مي‌دهد که اين باطل است. "

آيا اين نحوه برخورد صحیح است ؟ اينها بيانگر چيست ؟ اگر مبنای کار انسان این باشد که هر چیزی را که مخالف عقيده اش باشد را از بین ببرد ، يا تا جایی که می تواند به آن توهین کند مثل جمله ای که به ابن خراش گفته،  و ... پس جای گفتگوی علمی و منطقی کجاست؟

   در قرآن کریم به اين مسائل، بسیار واضح و روشن تصریح شده است. ولي علمای اهل تسنن با آن به  مخالفت برخاسته اند. با این شواهد تاریخی که موجود است می توان دریافت اگر نام اميرالمؤمنين علیه السلام در قرآن آمده بود چه کار مي‌کردند ؟

     در قرآن آیاتی وجود دارد که که به صراحت امری را بیان نموده است. آیا همه ی مسلمانان در تفسیر این قبیل آیات اتفاق نظر دارند ؟ شاهد مثال این مساله آیات نماز ، حج[34]، وضو[35] ، آیه قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی[36] ... هستند. در این قبیل آیات نیز به سادگی شاهد تفسیر به رای بسیاری از فرقه ها و گروه ها هستیم. اگر نام امام علي علیه السلام هم در قرآن مي‌آمد، پيروان سقيفه حاضر نبودند كه بپذيرند؛ چنانچه دربارۀ بسياري از احكام ديگر نپذيرفتند ؛ همانند متعه و ازدواج موقت[37]؛ ارث[38]؛ حج [39]و ....

بنابراین آمدن اسم امام در قرآن نه تنها به نفع امامت نبود بلکه به مراتب خطرناکتر از عدم نام ‏بردن او بود و این احتمال خیلی قوی است که بگوئیم حتی اساس دین هم در خطر قرار می گرفت زیرا همانطوری که در تاریخ گزارش شده[40]، عمل کردن بر خلاف ‏قرآن امری معمولی و عادی بوده و چندان حساسیتی را در بین مسلمین ایجاد نمی کرده است.

    خداوند متعال از طُرُق ظاهرى و معقول جلوى كسانى كه قصد تحريف قرآن را دارند مي‌گيرد بر طبق اين عقيده خداوند با عدم تصريح به نام امام جلوى تحريف قرآن را گرفت چرا كه اگر مثلاً نام على بن ابي طالب علیه السلام به عنوان جانشين پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم عنوان مي‌شد قطعاً مخالفين براى حذف آن تمام سعى خود را مي‌كردند درحالى كه ما معتقديم خداوند متعال با عدم ذكر نام كسى كه مخالفين زيادى داشت مانع تحريف قرآن شد. همچنانكه در مورد حديث معروف پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم كه: «انا مدينه العلم و علّي بابها; من شهر علم هستم و علي در آن است»!

    برخي از علماي اهل سنت دست به توجيه بسيار سبك و نامفهومي زده اند و آن اينكه «عليّ» در اين حديث به معناي وصفي آن، يعني: بلند آمده است و معناي حديث اين است كه:«من شهر علم هستم و بلند است در آن شهر». آنان با اين توجيه خواسته اند يك از فضايل بزرگ حضرت علي علیه السلام كه در اين حديث معروف از پيامبر بزرگوار اسلام بازگو شده است، انكار كنند. بر اين اساس ممكن بود در مورد قرآن عمل كنند و به خاطر اينكه نمي توانند اين مسأله را تحمل كنند، دست به تحريف قرآن بزنند خداوند گرچه قدرتش گسترده است و مي تواند قرآن را به هر صورت، حتي به صورت خارق العاده از تحريف مصون نگهدارد، اما سنت خداوند بر اين بوده است كه قرآن را از طريق طبيعي و اسباب عادي از توطئه دشمنان اسلام حفظ فرمايد..

7. آیه "إِنَّما وَلِيّكُمُ اللّهُ و رَسولُهُ والَّذينَ ءَامَنوا الَّذينَ يُقيمونَ الصّلوةَ و يُؤتونَ الزَّكوةَ و هُم ركِعونَ[41]". مفسّران نزول اين آيه را در شأن امام على عليه السلام دانسته و روايات بسیاری نيز آيه را از ويژگى‏هاى حضرت علیه السلام ياد كرده است و شيعيان به اتفاق، اين آيه را از ادلّه خلافت و امامت حضرت علیه السلام پس از رسول‏خدا صلی الله علیه و آله و سلم به‏شمار آورده‏اند.

   اگرچه در این آیه نام علی بن ابی طالب علیه السلام برده نشده است ، اما آيه مى‏خواهد ملاك‏ها را براى پيشوايى و ولايت بر مردم بيان كند. سنّت قرآن كريم اين است كه پيش از آن‏كه اشخاص را به صورت شخصيت‏هايى مثبت يا منفى معرّفى كند، ملاك‏ها و معيارهايى را كه بايد سبب روى آوردن به اشخاص يا روى‏گردانى از آن‏ها شود، بيان مى‏كند. آيا اگر نام اميرمؤمنان على عليه السلام در قرآن مى‏آمد، كافى بود؟ آيا درباره جانشينان آن حضرت به شكلى بدتر اختلاف نمى‏شد؟ چه راهى بهتر از آن‏كه خداوند ملاك‏ها را روشن كند و صراط مستقيم را نشان دهد: "لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ و يَحيى‏ مَن حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ[42]" ؛ افزون بر آن‏كه ذكر اوصاف و بيان معيارها براى جانشينى پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، فايده تعميم را نيز دربردارد؛ امامان عليهم السلام در روايات زیادى با استناد به آيه 55 مائده بر امامت و ولايت خود استدلال كرده‏اند[43].

8.قرآن کریم در معرفی افراد شیوه های ویژه خودش را دارد . خداوند در قرآن به چند شکل افراد را معرفی نموده است :

الف : معرفي به نام : گاهي شرايط ايجاب مي‌كند كه فردي را به نام معرفي كنند، چنانكه مي‌فرمايد: "وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ[44]".(حضرت عیسی علیه السلام می‌گوید): من به شما مژده پیامبری را می‌دهم که پس از من می‌آید و نامش احمد است.

"يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى[45]"؛ اى زكريا ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است مژده مى‏دهيم.

ب: معرفي با عدد : گاهي شرايط ايجاد مي‌كند كه افرادي را با عدد معرفي كند، چنانكه مي‌فرمايد:

"وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا[46]" ؛ و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختم.

ج: معرفي با صفت : فرد مورد نظر را همراه با اوصاف معرفی کند.  بعضي اوقات شرايط ايجاب مي‌كند فرد مورد نظر را با اوصاف معرفي كند، چنانكه پيامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم را در تورات و انجيل، با صفات معرفي كرده است.

"الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ...[47] "؛ كساني كه از رسول و نبي درس ناخوانده‌اي پيروي مي‌كنند كه نام و خصوصيات او را در تورات و انجيل نوشته مي‌يابند، كه آنان را به نيكي دعوت كرده و از بدي‌ها بازشان مي‌دارد، پاكي‌ها را براي آنان حلال كرده و ناپاكي‌ها را تحريم مي‌نمايد و آنان را امر به معروف و نهي از منكر مي‌كند و بارهاي گران و زنجيرهايي كه بر آنان بود، از ايشان برمي‌دارد...

و یا : "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ [48]" ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد هر كس از شما از دين خود برگردد به زودى خدا گروهى [ديگر] را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند [اينان] با مؤمنان فروتن [و] بر كافران سرفرازند در راه خدا جهاد مى‏كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى‏ترسند اين فضل خداست آن را به هر كه بخواهد مى‏دهد و خدا گشايشگر داناست.

    اگر غیر شیعه ادعای تبعیت از قرآن دارند، مگر ذکر وصف اميرالمؤمنين علیه السلام در قرآن نيامده است مانند : " إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُون[49]؛ ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏اند: همان كسانى كه نماز برپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند."

    دانشمندان شیعه و اهل‌سنت نقل كرده‌اند كه‌ تنها كسی كه در حال ركوع انگشتر خود را به فقیر داد، حضرت علی علیه السلام بود[50].

    بنابراین، انتظار اینکه اسامی دوازده‌ امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، یک انتظار بی‌جا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و گاهی هم معرفی با وصف است. اگر سنت قرآن بر ذکر نام بود، باید نام بسیاری از صحابه که آیاتی درباره ی آنها نازل شده است (چه در مدح، چه در ذم )نیز در قرآن عنوان می شد.

    اگر فردي با وصف معرفي شود به مراتب بهتر و تاثیرگذارتر از اين است که با اسم معرفي شود مانند کسی که در معرفی فرزند یا دوست خود در یک جمعی ویژگی های وی را بیان می کند، به این شکل که آن جوانی که در کنار میز ایستاده، لباس فلان بر تن دارد و ... شنونده سریعتر وی را شناسایی می کند تا اینکه فرضا بگوید پسر من علی است. شنونده می پرسد کدام علی ؟ وقتی با وصف معرفی می شود تعیین مصداق راحت تر است تا زمانی که با نام معرفی شود.

    لذا در آيه 55 سوره مائده: " إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ؛ همانا ولیّ و سرپرست شما الله و رسول الله و کسانی که نماز را به پا می دارند و زکات می دهند در حالی که در رکوع هستند می باشند."

    ولیّ بعد از الله و رسولش، کسی است که هم به خدا ايمان دارد هم نماز مي‌خواند و در رکوع صدقه مي‌دهد. طبق گزارشات روایات تنها مصداق این آیه در زمان نزول، علی علیه السلام بوده است. البته برخی بر این جواب ایراد کرده اند که آیه به لفظ  جمع آمده است.  باید در نظر داشت که حداقل 50 مورد در قرآن آورده شده که خداي متعال  با اینکه مصداق آیه یک نفر بوده ولی جمع بسته است. واضح ترين آن آيه مباهله است : " َنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ ".  منظور از" نسائنا"  فقط حضرت زهرا سلام الله علیها است. " وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ" ؛ انفس جمع است که اشاره به حضرت امير علیه السلام دارد.

و همچنين صیغه ی جمعی که مصداق آن دو نفر است مثل : " أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ " که ابناء جمع است و غير از حسن و حسين علیهما السلام ، کسي دیگر را شامل نمي شود و بايد طبق قاعده تثنيه آورده مي‌شد.

 قرآن کریم در این آیه با وصف مي‌فرمايد : " إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ "؛ کسی که به خدا ايمان دارد نماز مي‌خواند و در حال رکوع هم به سائل صدقه مي‌دهد. اين ماجرا در تاريخ اسلام يک مصداق بيشتر نداشته است.

    آلوسي (از جمله کسانی است که تفکر سلفی دارد)، مي‌گويد:" و غالب الأخباريين على أنها نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه[51]"؛ غالب اخباريين بر اين عقيده اند که اين آيه در حق علي عليه السلام نازل شده است.

    ابن ابي خاتم، از مفسرين به نام اهل سنت، با سند از سلمة بن کحيل نقل می کند: " انما وليکم الله والذين آمنوا تصدق علي بخاتمه وهو راكع، فنزلت انما وليكم الله ؛ علي در حالي که در رکوع بود انگشتر خود را به سائل داد[52].

طبري در همين قضيه را از عتبة بن ابي حکيم  نقل کرده و مي‌گويد :" آيه انما وليکم الله در حق علي نازل شده است آن وقتي که انگشتر به سائل داد[53]."

خداوند متعال علي بن ابي طالب  علیه السلام  را به اين خاطر مدح کرده است و عنوان هم داده است.

ابن تيميه هم ، در باره تفسير طبري و تفسير ابن ابي حاتم مي‌گويد:" تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير؛ اين تفاسير متضمن يک سري احاديثي است که مي‌توان به آنها اعتماد کرد[54]."

آيه 67 سوره مائده مي‌فرمايد :" يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ "

ابن ابي حاتم مي‌گويد :" بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ؛ در حق علي نازل شده است[55] . ابن تيميه گفته: به اتفاق پيشوايان تفسير، آن دسته از مفسراني كه مطالب خود را با سندهاي معروف نقل مي‌كنند همانند تفسير ابن جريج و طبري ... و ابن ابي حاتم و  مانند اين ها، بزرگاني هستند كه بيان راستين در اسلام دارند و در تفاسير آيات قرآن، رواياتي  كه نقل مي كنند، قابل اعتماد است[56].

 آلوسي از عبد الله بن مسعود نقل مي‌کند که ما در زمان پيامبر اين گونه مي‌خوانديم :" ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته[57] "

آيا این استوانه های علمی ، اين بزرگان و علمای اهل تسنن، متوجه مطلبی که می گویند نبوده اند؟

يا در رابطه با آيه 3 سوره مائده که مي‌فرمايد :" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ "

خطيب بغدادي با سند صحيح مي‌گويد که اين آيه شريفه، روز 18 ذي الحجة در حق علي بن ابي طالب نازل شده است و خليفه دوم هم به علی  علیه السلام تبریک گفت : " فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لك يا بن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم[58]."

ابن کثير دمشقي در البداية و النهاية مي‌گويد : " فقال عمر بن الخطاب هنيئا لك يا ابن أبي طالب اصبحت اليوم ولي كل مؤمن[59]. "

ابن تيميه در شأن نزول  این آیه مي‌گويد: " وَمَعْرِفَةُ " سَبَبِ النُّزُولِ " يُعِينُ عَلَى فَهْمِ الْآيَةِ فَإِنَّ الْعِلْمَ بِالسَّبَبِ يُورِثُ الْعِلْمَ بِالْمُسَبِّبِ[60]"

شان نزول به انسان کمک مي‌کند تا مراد آيه را بفهمد. علم به سبب، موجب علم به مسبب مي‌شود. همانطور که از علمای اهل تسنن از شأن نزول آيه 40 سوره توبه استفاده می کنند كه این آیه درباره ی ابو بكر نازل شده و یا درباره آيه 11 سوره نور که گفته اند درباره عايشه نازل شده، ( برای مثال ابن کثير دمشقي  در تفسيرش ج 2 ص 449 مي‌آيد در رابطه با آيه افک مطرح مي‌کند با قاطعيت مي‌گويد : اين آيه در حق عايشه بنت الصديق زوج النبي آمده است.) آيا در خود آيه 11 ، اسمي از عايشه آمده است يا با کمک شأن نزول به این نتیجه رسیده اند؟ اگر شأن نزول در فهم آیه دخيل است باید همه جا دليل باشد نه اينکه بر طبق سلیقه ی افراد دلیل عوض شود. هر جا به نفع طرف بود بپذیرد و هرجا به ضررش بود رد کند.

9.ذكر خصوصيات و اوصاف و نبردن اسم‌، حس كنجكاوي مردم را تحريك مي‌كند تا بررسي كنند و به فردي كه اين ويژگي‌ها را دارد پي ببرند. اين شيوه بيشتر در ذهن‌ها جاي مي‌گيرد; مانند آية ولايت كه مي‌فرمايد: "ولي‌ّ شما خدا، رسولش و كسي است كه ايمان آورد، نماز را برپا مي‌دارد و در حال ركوع زكات مي‌دهد."

 با توجه به آيات فراواني كه در مورد حضرت علي ‌علیه السلام در قرآن وجود دارد، ديگر به ذكر نام مبارك آن حضرت ‌علیه السلام نيازي احساس نشده تا نام ايشان برده شود

10.حدود سيصد آيه در قرآن در شأن ائمه و اهل‌بيت عليهم السلام نازل شده است اما نام ائمه به‌طور صريح ذكر نشده است. زیرا آياتي كه در مورد اهل‌بيت و امامت در قرآن وارده شده است از يك وضع خاصي برخوردار هستند كه سعي شده است اين آيات در لابه لاي آيات ديگر كه مربوط به موضوع ديگري مي‌باشند ذكر شوند و به‌طور آشكار به نام ائمه اشاره نشده است. مثل آيات " إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً" و آيه "... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ " ( هرچند هر آدم منصف و حقيقت طلب به غرض اصلي آيه پي مي‌برد. چنان كه اهل تسنن نيز اين آيات را به اهل‌بيت پيامبر و امامان ما تفسير كرده‌اند[61]. علامه مطهري در اين خصوص مي گويد: اين وضع خاص در ذكر اين آيات به خاطر نگراني بوده كه پيامبر صلي الله عليه وآله و سلم  از ابلاغ و ذكر آيات مربوط به امامت و اهل‌بيت عليهم السلام داشتند؛ چون ممكن بود عربي كه عصبيت در عمق جان و دل آن‌ها نفوذ كرده بود بگويند پيامبر صلي الله عليه وآله اين آيات را به خاطر خانواده خود بيان كرده است[62]

11.به هر حال انسان بي‌غرض و كمال طلب غرض اصلي آيه را مي‌فهمد ولي تصريح به نام ائمه علیهم السلام علیهم موجب مي‌شد كه عده‌اي افراد متعصب و ضعيف در ايمان و دشمنان ائمه از دستورات قرآن تمرّد كرده و در مقابل قرآن بايستند و اين به‌صورت تمرد از اسلام و قرآن در آيد و ممكن بود كل قرآن و اسلام را انكار كنند گويا خداوند متعال مي‌خواهد تمردشان به شكلي در نيايد كه به معني طرد قرآن در كمال صراحت باشد. همانند آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ دادن زكات در حال ركوع يك كار عمومي نيست بلكه اشاره به يك واقعه معين دارد كه هر آدم بي‌غرضي منظور آيه را مي‌فهمد كه در مورد امام علي عليه السلام مي‌باشد ولي باز طبق همان سرّ و هدف به نام امام در اين آيه و به نام ائمه در آيات ديگر اشاره نشده است.

12.در صورت آوردن نام ائمه، يا پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را متهم به تحريف مي‌كردند و مي‌گفتند اين آيات را خود پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر خانواده خودش وارد كرده است و يا خودشان قرآن را تحريف مي‌كردند. چنانكه غاصبان خلافت قرآن جمع‌آوري شده به وسيله حضرت علي عليه السلام را قبول نكردند و قرآن ‌جمع‌آوري شده به وسيله عثمان را قبول كردند. در حالي كه همه آن‌ها به جايگاه و فضيلت و تقواي علي عليه السلام آگاه بودند.

13.اگر نام ائمه ذكر مي‌شد به خاطر شناساندن جايگاه آن‌ها به مردم و توجه مردم به آن‌ها بود. و در صورت ذكر نام ائمه باز غاصبان خلافت صلاحيت آن‌ها را منوط به تحصيل اكثريت و يا روش‌هاي ساختگي خودشان مي‌كردند. اگر آن‌ها واقعاً بي‌غرض بودند پيامبر نام دوازده امام را در رواياتي كه مورد قبول اهل‌تسنن نيز مي‌باشد ذكر كرده است.

14. با توجّه به اين كه «على» فقط نام حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام  نبوده، همان گونه كه «ابوطالب» تنها كنيه پدر بزرگوارش نبوده است، بلكه نام و كنيه افراد متعدّدى در ميان عرب «على» و «ابوطالب» بوده، بنابراين اگر نام «على» صريحاً هم در قرآن ذكر مى شد، باز هم كسانى كه نمى خواستند اين حقيقت را بپذيرند بهانه اى داشتند و آن را بر «على» ديگرى تطبيق مى كردند. بدين جهت بهتر همان است كه با ارائه ويژگى ها و صفات ممتاز و منحصر به فرد حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام  به معرّفى او پرداخته شود، تا قابل تطبيق بر هيچ كس، جز وجود مقدّس آن حضرت نباشد لهذا خداوند در قرآن مجيد، اين راه را انتخاب كرده و با ذكر فضايل خاصّ آن حضرت، در آياتى از قرآن مجيد، او را به عنوان ولىّ مؤمنان و جانشين بلافصل پيامبر  صلی الله علیه و آله و سلم   معرّفى كرده است، هر چند كسانى كه در قلبشان مرض و انحراف وجود دارد، اين آيات را به گونه ديگر تفسير مى كنند.

15.در قرآن آمده است که بنی‌اسرائیل، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود خواستند فرمان‌روایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‌های غصب‌شده خود را باز ستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند: "إِذْ قَالُواْ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ[63]؛ یعنی آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمان‌روایی معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم."

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان، به امر الهی، فرمانروا را به نام معرفی کرده، گفت: "قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا[64] ؛ به راستی که خدا طالوت را به فرمان‌روایی شما برگزیده است".

با وجودی که نام فرمان روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند: "قَالُوَاْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ[65] (همان) یعنی از کجا می‌تواند فرمان‌روای ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌روایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد؟ (اشکال تراشی که به نوعی دیگر در سقیفه بنی ساعده از زبان خلفا صادر شد و به خاطر جوان بودن حضرت علی علیه السلام را کنار زدند تا خود به خلافت برسند"

در این آیه نیز بیان می شود امر برگزیده شدن طالوت از جانب خداوند متعال بوده و توسط نبی و پیامبرشان ابلاغ شده است.

  16. ابن عباس مي‌گويد 300 آيه در حق حضرت علي علیه السلام نازل شده است. ابن عساكر و سيوطي از ابن عباس نقل مي‌كنند: " نزلت في علي ثلاث مأة آية[66]؛ یعنی: سيصد آيه در حق علي در قرآن نازل شده است."

    اگر از تمام آياتي كه در حق حضرت علي علیه السلام آمده صرفنظر شود، اگر از تمام رواياتي كه در خلافت حضرت علي علیه السلام  آمده مانند: " علي خليفتي و وصيي - وليكم من امري - أنت مني بمنزلة هارون من موسي و ... " صرف نظر شود، و بدون در نظر گرفتن آیات و روایاتی که در شان علی علیه السلام  وارد شده، فقط و فقط عقل و خِرَد و تفكر، را در نظر بگیریم باز هم در آن جامعه، فردي به افضليت حضرت علي علیه السلام نمي‌رسد.

    احمد بن حنبل تصریح کرده است : " ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي رضي الله عنه[67] ؛ هيچ يك از صحابه، فضيلتي را كه با سندهاي صحيح براي علي ثابت شده، اين فضايل را ندارند." متأسفانه غالبا اهل سنت يا وهابيت يا برخي افراد که از اهل بيت علیهم السلام فاصله گرفته اند و عقده شيعه را در دل دارند و مي خواهند به يک نوعي نسبت به شيعه طعنه بزنند؛ با تمسک به آيه 89 سوره نحل[68] مي گویند که اگر شيعه حق است، چرا نام حضرت علي علیه السلام در قرآن نيامده است؟ چرا نام ائمه علیهم السلام در قرآن نيامده است؟

باید گفت که اين منطق، منطق منافقانه يا منطق يهوديان است که همچون یهودیان: " أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ[69] ؛ آيا شما به پاره‏اى از كتاب [تورات] ايمان مى‏آوريد و به پاره‏اى كفر مى‏ورزيد."

اگر قرآن مي گويد: " وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ"

در همين قرآن هم می فرماید : "وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ [70]؛ و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند ."

يعني قرآن با بيان پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم « تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ » است؛ نه بدون بيان ايشان.

و همچنین خداوند در قرآن می فرمایند: "وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ[71]؛ و ما  [اين] كتاب را بر تو نازل نكرديم ، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند، براى آنان توضيح دهى ."

اگر قرآن مي گويد که من بيانگر همه چيز هستم، در کنارش هم مي گويد: "وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[72] " دستورات پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، دستورات الهي و مناهي پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، مناهي الهي است. اگر قرآن مي گويد که من بيانگر همه چيز هستم، در کنارش هم مي گويد: " يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ[73] ؛ از خدا و پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  اطاعت کنيد." يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[74]؛ از خدا و پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  و اولي الامري که مصداق واقعي آن، ائمه علیهم السلام هستند، اطاعت کنيد."

17. در صحیح بخاری و مسلم ، اهل تسنن معتقدند که حضرت فاطمه سلام الله علیها سرور زنان اهل بهشت است[75]. در قرآن نامهای حضرت آسیه و مریم سلام الله علیهما آمده است و حتی سوره ای به نام حضرت مریم سلام الله علیها در قرآن نام گرفته است.  ولی حضرت زهرا سلام الله علیها که مقامی بالاتر از آنها دارد از نظر هیچکس ایرادی ندارد که نام این بانو در کتاب خدا مستقیم نیاید. حتی وقتی سوره کوثر در شان ایشان نازل می شود نامی از این بانوی عالمین آورده نمی شود.

18. در قرآن، نام حضرت موسی علیه السلام 136 بار و نام حضرت ابراهیم علیه السلام 69 بار و نام حضرت نوح علیه السلام 50 بار و نام حضرت عیسی علیه السلام 25 بار آمده است. این در حالی است که نام حضرت "محمد " به علاوه ی " احمد " صلی الله علیه و آله و سلم 5 بار در قرآن آمده است. آیا ذکر تعداد نام بیشتر برای دیگر پیامبران، دلالت بر افضلیت آنها است؟ آیا نام حضرت موسی علیه السلام که 131 بار ذکر شده است، دلالت بر افضل بودن بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم دارد؟ مسلماً اینچنین نیست.

در قرآن، سوره ای به نام مریم سلا الله علیها وجود دارد، این در حالی است که سوره ای به نام عیسی و یا موسی علیهم السلام نیست. آیا این دلالت بر افضل بودن حضرت مریم سلا الله  علیها بر دیگر پیامبران است؟ همینطور در قرآن سوره هایی به نام حیوانات وجود دارد. مثلاً سوره فیل، سوره عنکبوت و سوره نمل. این بسیار واضح است که ذکر نام، دلالتی بر افضلیت شخصیتی بر شخصیت دیگر ندارد. چه بسا خداوند در قرآن نام ظالمین همچون فرعون را نیز ذکر کرده است.

19. همه می دانند که معرفی خدا از معرفی حضرت امیر علیه السلام در قرآن مهمتر و والاتر است، لکن خداوند در معرفی خود به گونه ای عمل نکرده است که اختلافی در میان مسلمانان به وجود نیاید. مثلاً اینکه خداوند جسم است یا نه؟ خداوند مکان دارد یا ندارد؟ کلام خدا و اراده خدا ‏حادث است یا نه؟ و یا اصلاً خداوند صفت دارد یا ندارد؟ و اگر فرضاً دارد متحد با ‏ذات است یا نه؟ و... اینها مباحثی است که اختلافات زیادی را در بین مسلمانان موجب گشته است، حال آیا می شود اشکال کرد ‏که چرا قرآن اینها را بگونه ای واضح ننوشت که مردم در آن اختلاف نکنند. در حالی که با تدبر در قرآن همه این ‏مسائل و حتی امامت امیرالمؤمنین علیه السلام قابل اثبات است.‏

20. به داستان حضرت موسی و جانشینی هارون توجه نمایید:

حضرت موسى كليم الله علیه السلام   به صراحت و روشنى، برادرش هارون علیه السلام را خليفه و جانشين خود قرار داد. ايشان بنى اسرائيل را كه بيش از هفتاد هزار نفر بودند جمع نموده و به آن ها تأكيد كرد كه هارون جانشين و خليفه من است. این درحالی است که در مدت كوتاهى، هفتاد هزار نفر از همان قوم بنى اسرائيل كه خلافت هارون علیه السلام را با گوش خود از حضرت موسى علیه السلام شنيده بودند و وجوب اطاعت هارون برايشان بديهى بود، هارون را رها كرده و گرفتار دسيسه سامرى گوساله پرست شدند که آن قوم در شرايطى كه خلافت و حقانيت هارون را خود ـ از زبان موسى شنيده بودند تمرد و سرپيچى نمودند.

    بر همین اصل هم اگر خداوند در قرآن نام ائمه علیهم السلام را نيز ‌آورده بود ،‌ آیا پيراوان سقيفه حاضر بودند كه بپذيرند؟ آيا همان‌هايي كه به پيامبر اسلام علیه السلام نسبت هذيان دادند و گفتند : «ان الرجل ليهجر[76]»، اگر نام حضرت علي  علیه السلام  در قرآن هم آمده بود، نمي‌گفتند: «ان جبرئيل قد هجر ؟ ».

يا همانطور که جنگ معاویه علیه امام علی علیه السلام را اجتهاد می دانند آن وقت نستجير بالله نمي‌گفتند كه خدا هم اجتهاد فرموده و ما هم مجتهد هستيم و اين سخن را قبول نداريم ؟ (در مكتب اهل سنت، در عصر صحابه و تابعين، اگر پاسخ مسأله را در كتاب و سنت پيدا نمى‏كردند به رأى خود عمل مى‏نمودند؛ و بر همین اساس اهل سنت می گویند علی و معاویه دو تن از بزرگان اصحاب بودند که هر دو اجتهاد کردند. پس علی اجتهاد کرد و به حق رسید ، لذا ، دو پاداش دارد و معاویه اجتهاد کرد و اشتباه نمود ، پس یک اجر دارد.)

21. در آيه 6 سوره مبارکه صف آمده است: "و اذ قال عيسي ابن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليکم مصدقاً لما بين يدي من التوراه و مبشراً برسول ياتي من بعدي اسمه احمد فلما جاء هم بالبينات قالوا هذا سحر مبين".  در اين آيه شريفه پس از اين که حضرت عيسي عليه السلام نبوت خود را متذکر مي شود (که طبيعتاً معصوم است و اشتباه و دروغ در سخنان او راه ندارد) مژده آمدن پيامبري پس از خودش را مي دهد که نامش احمد است. ولي چه شد؟

22. حديث غدير حديثي متواتر است .  متواتر، حديثي است معتبر که يقين به صحت آن داريم. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در روز غدير فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علي مولاه». همان گونه که مي بينيم در اين روايت، نام جانشين آن حضرت به صراحت آمده است اما با اين حال آيا مشکل حل شده است؟ در اين روايت معناي مولا دست کاري شده و با وجود قرائن متعدد که معناي مولا را در معناي سرپرست و رهبر و جانشين متعين مي سازد با اين حال چنين مطرح شده که در اين روايت، مولا به معناي دوست است.

23. نکته اساسي در عدم ذکر نام مقدس اميرمؤمنان عليه السلام در قرآن، همان چيزي است که در آيات بسياري از قرآن، به عنوان يک سنت مسلم خداوند متعال مطرح شده و آن سنت امتحان و آزمايش مردم است. به عبارت ديگر در مورد ذکر يا عدم ذکر نام مبارک آن حضرت بين يک امر خوب ( ذکر نام حضرت) و يک امر لازم و واجب ( امتحان مردم) تزاحم بوجود آمده که خداوند متعال آن امر واجب را مقدم داشته اند.

    همان گونه که آيات آغازين سوره مبارکه عنکبوت بيان مي فرمايد، اين گونه نيست که فقط با ادعاي ايمان، خداوند متعال بدون آزمايش و امتحان کسي را بهشت ببرد. بلکه نه تنها امتحان مي کند بلکه براي امتحان بندگان، از سوژه هايي استفاده مي کند که لغزشگاه است. در موضوعاتي که اغلب مردم به راحتي مي پذيرند و عمل مي کنند و با آن ها مشکلي ندارند و لغزشي نيست، مورد امتحان قرار نمي گيرد. به عنوان مثال خداوند در سوره هاي بقره، اعراف و نساء به داستاني اشاره مي کند در رابطه با قومي که آنان را اصحاب سبت( شنبه) مي نامد. قومي بودند که در کنار دريا زندگي مي کردند و طبق معمول، مهم ترين حرفه اي که به آن اشتغال داشتند ماهي گيري بود. خداوند آنان را امتحان فرمود به اين که امر نمود که در ايام هفته فقط روز شنبه ماهي گيري حرام است. ولي نکته اين جاست که در آيه شريفه آمده است: " إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِ [77]" در روز شنبه ماهي هاي فراواني مي آمدند و پديدار مي شدند و روزهاي غير از شنبه نمي آمدند. مدتي تحمل کردند ولي نتوانستند با نفس خود مبارزه کنند و حوضچه هايي ايجاد کردند و در روز شنبه ماهي ها را در آن ها گرفتار مي کردند و يکشنبه آن ها را مي گرفتند! در نتيجه خداوند هم مي فرمايد ما همه را تبديل به بوزينه کرديم.

    در اينجا نيز اين چنين است. به اين معنا که تمامي مسلمين بر روي شخصيت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم اتفاق نظر دارند ولي در مورد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اين گونه نيست. خداوند متعال به وسيله وجود مقدس حضرت علي عليه السلام مؤمنين را امتحان مي کند. اين روايت در صحيح بخاري از کتب معتبر اهل سنت آمده است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند: " يا علي! حبک ايمان و بغضک نفاق و کفر[78]؛ محبت حضرت علي عليه السلام نشانه ايمان است و دشمني با او نشانه نفاق و کفر."

    شناخت شخصيت ملکوتي و جايگاه حضرت علي عليه السلام و اطاعت از ايشان ملاک کفر و ايمان است. به اين گونه که اگر چه خداوند متعال نام آن حضرت و فرزندان معصومش عليهم السلام را در قرآن کريم نياورده اما به گونه اي از ايشان در قرآن ياد شده که اگر کسي بيماري قلبي و باطني نداشته باشد و در صدد يافتن حقيقت باشد، با تأمل در آيات متعدد قرآن کريم، خاصه آياتي مانند آيه تطهير، مباهله، اولي الامر و ولايت به عظمت ملکوتي و جايگاه بي بديل آن عزيزان خدا، دست خواهد يافت[79].

آزمایش انسان ها یک سنت الهی بشمار می رود و در تمام ادوار تاریخ ، نمونه هایی از آن را به وضوح می بینیم؛ مثلاً امتحان کردن یهودیان در داستان یوم السبت یا امتحان کردن فرشتگان با خلقت حضرت آدم و جریان سجده کردن و… بالأخره امت اسلامی هم مورد آزمایش قرارگرفتند. رسول خدا صلی الله علیه وآله در طول حیات خود بارها و بارها به ولایت علی علیه السلام اشاره کردند به طوری که حجت را بر همگان تمام کردند. روزی پیامبر در جمع اصحاب فرمود: «من قال لا اله الا الله دخل الجنه ؛ دو نفر از صحابه (که ما هر دو را می شناسیم ) گفتند: فنحن نقول لا اله الا الله ؛ رسول خدا در حالی که دست روی سر علی گذاشته بود فرمود: انما تقبل شهاده لا اله الا الله من هذا و شیعته[80] . »

بنابراین مساله ی امامت به عنوان یک آزمایشی برای ایمان بندگان مطرح شده است.

24. اگر در قرآن نامی از بیشتر پیامبران برده نشده است - تنها 26 تن نام برده شده‏اند - دلیل آن نیست که آنان پیامبر یا رسول نبوده‏اند ، زیرا قرآن خود میفرماید:  "وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ[81] ... ؛ پیش از تو رسولانی فرستادیم که سرگذشت گروهی را برای تو ذکر کردیم و سرگذشت گروهی را ناگفته گذاشتیم ."

25. سخن به کنایه گفتن از بیان صریح، بلیغ تر است!

الف) "اًّنَّما وَلِیُّکُمْ الله وَ رَسُولُهُ والّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاَْ وَ یُؤتُونَ الزَّکاَْ وَ هُمْ راکِعُونَ ؛ ولی شما خدا و رسول خدا و کسانی هستند که ایمان آورده‏اند و نماز را به پاداشته و زکات را در حال رکوع پرداخت می نمایند[82].

ب) آیه مباهله : " قُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْنأَنا وَ أبْنأَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَکُمْ ؛ ای رسول بگو بیایید بخوانیم فرزندانمان را و فرزندانتان را و جانمان را و جانتان را... در این آیه از علی به عنوان جان رسول خدا یاد شده است[83]."

ج) "أَطیعُوا الله وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ[84]".

بنا به این آیه شریفه هم ، حضرت علی علیه السلام ولی امر بوده و اطاعت از او هم‏تراز اطاعت از خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم دانسته شده است و ده‏ها آیه دیگر که در جای خود بحث شده و به اثبات رسیده است .

26. اگر در قرآن اسم امام می آمد هیچ بعید نبود و این امکان کاملاً قابل طرح بود که عده ای که دارای ‏تشکیلات به هم پیوسته و منظمی بوده اند، توطئه چیده و بگویند که پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم ‏در آخرین لحظات حیات خود فرموده که این آیه باید نسخ گردد و مثلاً انتخاب خلیفه به شورا واگذار ‏شده است و صلاحیت حضرت امیر علیه السلام از طرف خداوند سلب گردیده است.‏ به عبارتی از روایات معصومین علیهم السلام و تحقیقات رجال دین به این نتیجه می رسیم که احتمالاً از جمله موجبات این ابهام و عدم تصریح به نام مقدس امیرالمؤمنین به عنوان ولی امر مسلمین در متن قرآن موضوع صیانت قرآن از تحریف بوده است ، زیرا منافقان خطرناکی که با پنهان داشتن کفر درونی خود ، دست ایمان به پیغمبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم داده و خود را به طمع رسیدن به اهداف شیطانی در اعداد امت اسلامی جا زده بودند و در راه رسیدن به اهداف خود (چنانکه تاریخ پس از رحلت رسول اکرم به خوبی نشان داد) از اقدام به هر نوع جنایت و جور و ستم ، حتّی به خاندان پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم در فجیع ترین صورت خودداری نمی کردند !

27.   کسانی که به وجود نازنین اهل بیت رحم نکردند صد در صد اگر نام علی علیه السلام در قرآن ذکر می شد با تمام قوا علیه قرآن قیام می کردند و او را تحریف می کردند . همانطور که با احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بدلیل ذکر مناقب علی علیه السلام جنگیدند و خواندن احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را ممنوع کردند ؛ چرا که اکثر احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدح و فضل مولا علی علیه السلام بود .

28. برخی از صاحبان نظر معتقدند اقتضای بلاغت قرآن و فصاحت کلام الله عدم ذکر نامها و اعلام است . بلکه اگر آنطور که برخی از مردم می خواهند نام علی علیه السلام در قرآن ذکر شده بود و فی المثل تصریح شده بود که ولّیِ شما خدا و رسول و علی ابن ابی طالب صلوات الله علیهما است ، ارزش بلاغی آن به مراتب کمتر از آیه ولایت بود[85] .

27. در آیه ولایت به جای بردن نام علی علیه السلام از فضیلتی مهم به نام اهدای انگشتری به فقیر در رکوع نماز ‌،‌ سخن گفته تا هم رهبری را معرفی و هم مردم را به فضایل اخلاقی رهنمون سازد .
لذا می فرماید " اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الّذینَ آمَنوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوهَ وَ یُوتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُون[86] "

     دادن انگشتری در حین نماز فضیلتی بی بدیل است و خود معرف انسانی بی نظیر. رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی ( ره ) نیز به همین سیاق فرمود « رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله است که نارنجک به کمر می بندد و به زیر تانک می رود » این در حالی است که برخی ها گمان می کنند که باید می فرمود « رهبر ما محمد حسین فهمیده است » پس واضح است که بار بلاغی این گفتار و نیز عدم سوء استفاده از آن بسیار بالاتر از نام بردن از شهید فهمیده است . با وصفی که در تعریف ارائه می شود دلیل آن نیز بیان می شود، امام می فرماید شهید فهمیده چون دارای این ویژگی بود شایسته ی رهبر بودن هست. ( قاعده اصولی "وصف مشعر بر علیت است")

28. هدف از قرآن کریم تدبر و تفکر بوده است؛

"کِتابٌ اَنزَلنَاهُ اِلَیکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ[87] "

جایگاه تفکر مسلمانان در فهم عمیق آیات و مصادیق آن نکته ای است که متاسفانه در عالم اسلام عمدًا یا سهواً مورد غفلت قرار گرفته است .

29.   خداوند قادر متعال انسان را آفرید. هدف از آفرینش انسان را عبودیت و بندگی معرفی نموده است. "وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون[88]". خداوند برای اینکه انسان به این هدف دست پیدا کند ابزار و وسایلی برای وی در نظر گرفته است. افرادی را به عنوان پیامبر برای هدایت در میان جوامع انسانی برانگیخت و ... . این مسیر هدایت باآخرین پیامبر الهی به همراه معجزه ی جاویدان وی وارد مرحله ی جدید شد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در طول 23 سال ابلاغ رسالت خویش  به بیان جامع و کامل معارف الهی پرداختند. و از آنجا که طبق حکمت خداوند متعال، رسالت ایشان، رسالتی جهانی و جاودان بود ؛ ایشان دو یادگار برای مردم در طول زمانها تا روز قیامت بر جا گذاشتند، تا مسیر هدایت بندگان همیشه هموار و باز باشد، "أيها الناس إني‏ تارك‏ فيكم‏ الثقلين‏ الثقل الأكبر كتاب الله عز و جل طرف بيد الله تعالى و طرف بأيديكم فتمسكوا به و الثقل الأصغر عترتي أهل بيتي فإنه قد نبأني اللطيف الخبير أنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض كإصبعي هاتين و جمع بين سبابتيه...[89] ؛ ای مردم به درستی که من دو چیز سنگین در میان شما بر جای می گزارم. ثقل اکبر، کتاب خدا، ثقل اصغر، عترت و اهل بیتم. قطعا خداوند لطیف خبیر مرا به این امر آگاه گردانید که این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا زمانی که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. این دو مثل دو انگشت سبابه هستند که در کنار هم قرار می گیرند. و نه مثل انگشت سبابه و انگشت وسط... .  "

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  با این معرفی از قرآن و اهل بیتشان ، خواستند این نکته را به انسان ها برسانند که رجوع به یکی از این دو (قرآن و اهل بیت) بدون رجوع به دیگری ، امری ممکن نخواهد بود. اگر فقط روی یکی از این دو تاکید شود مثل این است که هر دو کنار گذاشته شده اند.

قرآن کریم در عین اینکه معجزه ی جاویدان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  می باشد، دارای ویژگی های منحصر به فردی نیز هست که آن را از سایر معجزات الهی متمایز می نماید. قرآن به تعبیر خودش  هدایت ، علم، حکمت[90]، بصیرت، نور، و ... است. قرآن انسان را به هدایت می رساند در صورتی که ثقل دیگر آن در کنارش باشد.

اصل این است قرآن در کنار اهل بیت، انسان را به عبودیت برساند. بنابراین مسائلی که در قرآن مطرح می شود مسائلی است که تابلوهای مسیر بندگی را به انسان نشان می دهد. خداوند تعالی با در نظر گرفتن هدف و نیز مسیری که انسان باید طی کند در قرآن کریم (که حکم نقشه راه برای وی دارد) تابلوها و نشانه هایی گذارده است. یکی از این موارد تعیین رهبر و ولیّ برای امت اسلامی است. این مطلب به صراحت از آیات و روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دریافت می شود[91]. نمونه آیه 55سوره مائده.

" إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُون[92]؛

ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏اند: همان كسانى كه نماز برپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند. "

بسیاری از افراد سوال می کنند چرا با این همه تاکیدی که بر پذیرش ولایت اهل بیت علیهم السلام شده، نام ایشان و یا حداقل نام امیرمومنان علی علیه السلام  در قرآن نیامده است. مگر نه اینکه پیامبر  صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند : " إنّ عليّا و شيعته هم‏ الفائزون‏ يوم القيامة[93]". شاید اگر نام ایشان در قرآن برده می شد این همه اختلاف در جامعه ی اسلامی به وجود نمی آمد.

  31  نکته در این رابطه مورد بررسی قرار گرفت. در اینجا از زاویه ی دیگری به این مطلب نگاه می کنیم. به نظر می رسد با شناختن درست جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و وظیفه ایشان، و قرآن کریم و ویژگیهای آن و مساله ی امامت و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بسیاری از مسائل پیش از طرح شدن حل می شوند.

باید به این نکته دقت کرد آیا رسالت جهانی بر عهده ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  است؟ یا بر عهده ی قرآن؟ آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آمد که قرآن بیاورد و با نزول قرآن و اتمام وحی برنامه ی رسالت تمام شد؟ یا نه قرآن نازل شد چون پیامبر ی مبعوث شده بود با رسالتی جهانی و ابدی؟

گفتیم قرآن برای هدایت بشر است.  لذا تمامی آیاتی که در آن بیان شده همه در راستای این هدف هستند. حتی نوع عباراتی که در آن به کار رفته ، لحن و چینش جملات و ... همگی پله های همین نردبان هستند. مهم ترین مساله ای که  حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر تبلیغ آن تکیه داشتند مساله ی جانشینی و خلافت بعد از ایشان بود که در فرصت های گوناگون و متعدد به انجام اقدام نمودند. رسمی ترین و بزرگترین اجتماعی که حضرت در آن ولایت علی علیه السلام  را اعلام فرمودند روز غدیر بود و ... .

با کنار هم گذاشتن آیات قرآن و کلام حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  می توان گفت تابلوی هدایت بشریت تکمیل می شود.  قرآن وصف ولیّ مومنین را بیان فرمود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  نام ولیّ و وصیّ خویش را بیان نمود.

باید دقت داشت چرا خداوند علی علیه السلام  را به عنوان ولیّ مومنین معرفی می فرماید؟ آیا چون علی، پسر عمو و داماد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بود وصیّ او شد ؟ یا نه چون علی، علی علیه السلام   بود با آن صفات و ویژگی ها ؟

قرآن  در صدد بیان نکته است، اگر علی علیه السلام به عنوان وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از طرف خدا انتخاب شد به خاطر دارا بودن این صفات و ویژگی هاست. در حقیقت برای سایر بندگان مسیر عبودیت را نشان می دهد ، می خواهد بگوید مثل علی علیه السلام باش.

اگر اسم می آورد ولی صفات و ویژگی ها را ذکر نمی کرد نقض غرض الهی بود. چون قرآن آمده برای هدایت و صرف بیان اسم، هدایت ناقص بود.

مطلب دیگر اینکه خود پذیرش ولایت علی علیه السلام  هدف نیست. بلکه وسیله است. وسیله ای برای رسیدن به مرحله ای به نام «عبودیت و بندگی».

در پایان باید به این نکته توجه داشت که قرآن کلام الهی است و خداوند متعال هر چه را که برای هدایت بشر لازم می دانسته برای پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم   نازل کرده است. خداوند متعال انسان را خلق کرده، می داند برای رسیدن به مرتبه ی عبودیت چه نیازهایی دارد. لذا هرچه را که در این مسیر مورد نیاز بشر بوده توسط رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  بیان فرموده است.(با نازل کردن آیات الهی و نیز قرار دادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  به عنوان الگو و اسوه برای سایر بندگان)، بنابراین اگر بردن نام علی علیه السلام  در قرآن برای هدایت بشر لازم بود، قطعا خود خداوند متعال آگاه تر به این مساله بوده. و این که نام علی علیه السلام  در قرآن برده نشده دارای ظرافت زیبایی است که اراده ی خداوند حکیم به آن تعلق گرفته است.

 

پی نوشت ها

[1] -سوره حديد، آیه 9.

- [2]  سوره نجم، آیه 3.

[3] - الصواعق المحرقه، ج 1 ، باب خاتمه،(المکتبة الشامله) ص138- فتاوی السبکی ، باب « فصل سب النبی » ، ج 5 (المکتبة الشامله)، ص 53 - إمتاع الأسماع ، ج 9 ، باب « فصل فی  ذکر من بعثه رسول الله »(المکتبة الشامله)، ص 218 .

- [4]  مجموع الامام القاسم بن محمد، باب «اعتماد أكثر المحدثين في رواياتهم على أشياع الأموية والعباسية»، ج1 ، ص35 – الصواعق المحرقه، باب خاتمه، ج1 ، ص139- موقف اهل السنه من البدع، باب « موقف اهل السنه من البدع »، ج1، ص69 – موسوعه الرد علی الصوفیه، باب «موقف اهل السنه و الجماعه من» ، ج 207 ، ص69 - موقف اهل السنه و الجماعه، باب « موقف اهل السنه و الجماعه »، ج1 ، ص 69 – الفتاوی الهندیه، باب « موجبات کفرانواع منها ما»، ج2 ، ص 264 – روضة الطالبین –الکتب العلمیه ، باب « الباب الاول – فیما یفید اهلیة»، ج 8، ص 215 – کفایة الاخیار، باب «فصل فی المعتدة الرجعیه السکنی»، ج1، ص567 و ج 2 ، باب « کتاب الاقضیة»،  ص277- الفتاوی الهندیة، باب «مطلب فی موجبات الکفر انواع »، ج17، ص152 – فتاوی السبکی، باب «فصل»، ج2 ، ص576 -  تفسير القرطبي، باب « سورة التوبه» ، ج 8، ص  146-  الجامع احکام القرآن، باب سورة التوبه ، ج 8 ، ص146 – فتاوی فی الرد فی الشبه و التصحیح المفاهیم، باب«ما صحة معجزة فی جسد المرأة»، ج 2 ، ص46.

[5] - تفسير القرطبي، باب « سورة التوبه» ، ج 8، ص 146-  الجامع احکام القرآن، باب سورة التوبه ، ج 8 ، ص146 – فتاوی فی الرد فی الشبه و التصحیح المفاهیم، باب«ما صحة معجزة فی جسد المرأة»، ج 2 ، ص46 – http://www.shiaonlinelibrary.com/%D8%A7%D9%84%D9%83%D8%AA%D8%A8/2623_%D8%AA%D9%81%D8%B3%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B1%D8%B7%D8%A8%D9%8A-%D8%AC-%D9%A8/%D8%A7%D9%84%D8%B5%D9%81%D8%AD%D8%A9_0?pageno=146

 -[6] إعلام الخَلف بمن قال بتحريف القرآن من أعلام السّلف، باب «التنزیل هو التفسیر- من روایات اهل السنة»، جز40، ص1 _ التکفیر اخطاره و ضوابطه، باب « التکفیر اخطاره و ضوابطه »، جز1 ، ص64 – سنن الدارمی، باب «السنة قاضیة علی الکتاب»، جز2، ص149 _  مجموعه فتاوی ابن تیمیه، باب «فصل احادیث تنازع الناس فی صحتها نفیت فیها العبادة لاجل ترک واجب فیها»، جز2، ص88 _ الحاوی للفتاوی- للسیوطی ، «الفتاوی القرآنیة»، ص292 _ السنة النبویة للدکتور ابولبابه ، باب « السنة النبویة للدکتور ابولبابه »، جز1، ص9 _ مسند الصحابة في الكتب التسعة ، باب «مسند جماعة من الصحابه روی عنهم فلم یسموا»، جز 51 ، ص493 - فتح الباري - ج 20 - ص 365 – روایات المدرسین ، ج10 ، ص 8 –

http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=52&ID=13375 ( شروح الحديث ، فتح الباري شرح صحيح البخاري، أحمد بن علي بن حجر العسقلاني ، دارالريان للتراث ، سنة النشر: 1407هـ / 1986م ، رقم الطبعة: ---  ، عدد الأجزاء: ثلاثة عشرجزءا ، ) الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، جز1،ص12

- [7]  مرقاة المفاتيح - ج 9 - ص 434 –

http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=79&ID=247&idfrom=10402&idto=10475&bookid=79&startno=16 (مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، علي بن سلطان محمد القاري، دار الفكر ، سنة النشر: 1422هـ / 2002م ، رقم الطبعة: --- ، عدد الأجزاء: تسعة أجزاء)

 - [8] تفسير القرطبي - ج 1 - ص 39

 -[9]  شايد بتوان گفت اکثر اهل سنت کره زمین در عصر حاضر حنفي مذهب هستند حتي بعضي مي‌گويند 50 درصد حنفي مذهبي هستند و 45 درصد 3 مذهب ديگر را قبول دارند.

- [10]  قواعد التحديث - ج 1 - ص 52

http://sh.rewayat2.com/olomhadith/Web/23071/001.htm(الكتاب: دراسات في السنة النبوية، المؤلف: محمد ضياء الرحمن الأعظمي، الناشر: مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة ، [ترقيم الكتاب موافق للمطبوع، ورقم الجزء هو رقم العدد من المجلة])

[11] -

http://sh.rewayat2.com/albany/Web/657/001.htm (صفة صلاة النبي صلى الله عليه وسلم من التكبير إلى التسليم كأنك تراها ، المؤلف: محمد ناصر الدين الألباني (المتوفى: 1420هـ)، الناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع – الرياض،‌عدد الأجزاء: 1، [ترقيم الكتاب موافق للمطبوع] ) ج 1 - ص 171

- [12]  سنن الدارمي ،ج 1 ، ص 62 ؛ http://sh.rewayat2.com/gwame3e/Web/31616/001.htm (أرشيف ملتقى أهل الحديث – 3 ، تم تحميله في: المحرم 1432 هـ = ديسمبر 2010 م) - http://vb.tafsir.net/tafsir24079/

-[13]  تدوین السنة الشریفة ، جز 1 ، ص249.

 -[14] تذكرة الحفاظ ، ج 1 ، ص 3 ؛ http://sh.rewayat2.com/trajem/Web/1583/001.htm (اتذكرة الحفاظ، المؤلف : شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ) ، الناشر: دار الكتب العلمية بيروت-لبنان ، الطبعة: الأولى، 1419هـ- 1998م، عدد الأجزاء: 4)

 -[15] كتاب المسند ، الإمام الشافعي ، ص 55   -  السنن الكبرى ، البيهقي ، ج 2 ، ص 345 -  صحيح البخاري ، البخاري ، ج 1 ، ص 155  و ج 7 ، ص 77 و ج 8 ، ص 133 .

-[16]  الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 286-288 - الوافي، ج‏2، ص 269 -  المسائل السروية، ص 79 - تفسير الصافي، ج‏1، ص462 -  إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏2، صص 11- 12 - البرهان في تفسير القرآن، ج‏2، ص 105 - البرهان في تفسير القرآن، ج‏4، ص 443 -  مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏3، ص 213 - تفسير نور الثقلين، ج‏1، ص 502 - تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏3، ص 441

 -[17] سوره نساء، آیه 59

[18] - سوره احزاب ، آیه 33

 -[19] أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج‏2، ص42

 -[20] أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج‏2، ص 40    - شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏1، ص 191 -  سيماى امام على عليه السلام در قرآن / ترجمه شواهد التنزيل، ص 83 - الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص 147 - الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) / ترجمه و شرح غفارى، ج‏2، ص131

[21] - سوره مائده‌، آیه 55

 -[22] سوره آل‌عمران‌، آیه 61

 -[23] سوره حجر،آیه 9

 -[24] تفسیر قرطبی، جز5 ، ص130

 -[25] تفسير طبري ،ج 5 ، ص 18

[26] - صحيح مسلم  ،ج 2 ، ص 1023

[27] - معرفة السنن و آلاثار البیهقی ، باب «نکاح المتعة»، جز 11، ص433، حدیث 4471- السنن الكبرى للبيهقي، ج 7 ، ص206 - زاد المعاد لابن قيم الجوزي ، ج3، ص463 - المبسوط للسرخسي ج 4، ص27 - التفسير الكبير للفخر الرازي، ج 10 ،ص 50- مسند ابن حنبل، ج 1 ، ص 52 - تفسير القرطبي، ج 2 ، ص 370 - زاد المعاد لابن القيم، ج 2 ،ص 184، و...

http://www.mezan.net/radalshobohat/13nkahmt.htm

[28]  - المبسوط للسرخسي ،ج 4 ،ص 27-  مغني ابن قدامه ، ج 7 ، ص 571 – 

http://shiaonlinelibrary.com/%D8%A7%D9%84%D9%83%D8%AA%D8%A8/926_%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A8%D8%B3%D9%88%D8%B7-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D8%B1%D8%AE%D8%B3%D9%8A-%D8%AC-%D9%A4/%D8%A7%D9%84%D8%B5%D9%81%D8%AD%D8%A9_27 (المبسوط، السرخسی، ج7، ص27)

[29] - سوره نمل، آيه 16

 -[30] سوره مريم آيه 5-6

 -[31] تفسير الثعلبي ، ج 4 ، ص 359

[32] - ميزان الاعتدال ، الذهبي ، ج 2 ، ص 600 - لسان الميزان ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 444

[33]  - تذكرة الحفاظ ، ج 2 ، ص 685

http://islamport.com/d/1/trj/1/123/2784.html?zoom_highlightsub=%C8%CD%CC([ تذكرة الحفاظ - الذهبي ]الكتاب : تذكرة الحفاظ، المؤلف : محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله
عدد الأجزاء : 4 )

 -[35] سوره بقره، آیه 158، آل عمران، آیه 97

[36] - سوره مائده، آیه6

[37] - سوره شوری، آیه 23

[38]  - سوره نساء آیه 24

[39] - سوره نمل آیه 16- سوره مریم آیات 5 و 6 - سورة انفال، آیه 41

[40] - سوره بقره آیه 196

[41] - السنن الكبرى للبيهقي ، ج7، ص206 ، زاد المعاد لابن قيم الجوزي، ج 3، ص463 - المبسوط للسرخسي ، ج 4، ص27 ، التفسير الكبير للفخر الرازي ،ج 10 ، ص 50- مسند ابن حنبل، ج 1 ، ص 52 - تفسير القرطبي، ج 2، ص 370-  زاد المعاد لابن القيم ، ج 2 ، ص 184-  صحيح البخاري ، جلد 5 ، صفحه 158...

[42] - سوره مائده ، آیه 55

[43] - سوره انفال،آیه 42

[44] - اعلام قرآن، ج‏1، ص: 52 ، مركز فرهنگ و معارف قرآن، بوستان كتاب‏، قم‏، 1385

 -[45] سوره صف، آیه 6

[46] - سوره مریم، آیه 7

[47] - سوره مائده ، آیه 12

[48] - سوره اعراف ، آیه 157

[49] - سوره مائده، آیه 54

[50] - سوره مائده ، آيه 55

[51] - برای کسب اطلاعات بیشتر، به کتاب الغدیر از علامه ی امینی، ج 2، ص 156 مراجعه کنید.

[52] - تفسیر آلوسی، باب 55 ، جز5، ص28- روح المعاني ، ج 6 ، ص 167

[53] - تفسير ابن أبي حاتم ، ج 4 ،ص1162

[54] - تفسير طبری، ج 6، ص 389

[55] - منهاج السنة ج 7 ، ص 179

[56] - تفسير ابن أبي حاتم، المكتبة العصرية ـ صيدا، ج4 ص1172.

[57] - منهاج السنة،  مؤسسة قرطبة ـ بيروت، ج7 ص178ـ 179.

[58] - روح المعاني ، ج 6 ، ص 193 - مناقب ابن مردويه ، ص 240-  درالمنثور ، ج 2 ، ص 298 - فتح الغدير ، ج 2 ، ص 60، المنار ،ج 6 ، ص 463

[59] - تاريخ بغداد ، ج 8 ، ص 289

[60] - البداية والنهاية ، ج 7 ،  ص 350

[61] - مجموعة الفتاوى ، ابن تيمية ، ج 13 ، ص 339

[62] - زمخشري حنفي، ‌الكشاف، بيروت،‌ دارالمعرفه،‌ ج 1، ص  59

[63] - امامت و رهبري، مرتضی مطهری، ص 60

[64] - سوره بقره ، آیه 246

[65] - سوره بقره آیه 247.

[66] - سوره بقره، آیه 247

[67] - تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص170 - الصواعق المحرقه لإبن حجر مكي، ص196 - تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج6، ص219 -  تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص364 - ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج1، ص377.

[68] - مقتل شهید عثمان، ج1، ص176

[69] - وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ ؛ ما قرآن را بيانگر تمام اشياء قرار داده ايم.

[70] - سوره بقره، آیه 85

[71] - سوره نحل، آیه44

[72] - سوره نحل، آیه 64

[73] - سوره حشر ، آیه 7

[74] - سوره أنفال، آیه 20

[75]  - سوره نساء ، آیه 59

[76] - صحيح بخاري (کتاب بدئ الخلق )،  ج 4 ، ص 209

[77] -   الطبقات‏الكبرى، ج‏2، ص187

[78]  - سوره ی اعراف، آیه 163

[79] -  نثر الددر، ج1، ص252

[80] - نشريه نسيم وحي، ش 30.

[81] - بحارالانوار ، ج 27 ، ص 201

[82] - سوره غافر، آیه 78 

[83] - سوره مائده ،آیه 55

[84] - سوره آل عمران ،آیه 61

[85] - سوره نساء ، آیه 59

[87] - سوره مائده ، آیه 55

[88] - سوره ص، آیه 29

[89] - سوره الذاریات، آیه 56

[90] - بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏37،  ص 129

[91] - سوره یس، آیه2

[92] - الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص 28 - غرر الأخبار، ص 352 -  نهج الحق و كشف الصدق، ص 173 - تفسير الصافي، ج‏2، ص 52

[93] - سوره مائده ، آیه 55

[94] - فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ص 101 - بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏22، ص 92

سايت هاي مورد استفاده :
1- http://islamport.com/d/1/trj/1/123/2784.html?zoom_highlightsub=%C8%CD%CC([ تذكرة الحفاظ - الذهبي ]الكتاب : تذكرة الحفاظ، المؤلف : محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله عدد الأجزاء : 4 )
2-     http://islamport.com/w/shf/Web/121/1670.htm (الكتاب : روضة الطالبين وعمدة المفتين، المؤلف : النووي، مصدر الكتاب : موقع الوراق، http://www.alwarraq.com ، [ الكتاب مرقم آليا غير موافق للمطبوع ] )
3- http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=79&ID=247&... (مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، علي بن سلطان محمد القاري، دار الفكر ، سنة النشر: 1422هـ / 2002م ، رقم الطبعة: --- ، عدد الأجزاء: تسعة أجزاء)
4- http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=52&... ( شروح الحديث ، فتح الباري شرح صحيح البخاري، أحمد بن علي بن حجر العسقلاني ، دارالريان للتراث ، سنة النشر: 1407هـ / 1986م ، رقم الطبعة: ---  ، عدد الأجزاء: ثلاثة عشرجزءا ، )
5- http://sh.rewayat2.com/albany/Web/657/001.htm (الكتاب: صفة صلاة النبي صلى الله عليه وسلم من التكبير إلى التسليم كأنك تراها ، المؤلف: محمد ناصر الدين الألباني (المتوفى: 1420هـ)، الناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع – الرياض، عدد الأجزاء: 1، [ترقيم الكتاب موافق للمطبوع] )
6- http://sh.rewayat2.com/gwame3e/Web/31616/001.htm (الكتاب: أرشيف ملتقى أهل الحديث – 3 ، تم تحميله في: المحرم 1432 هـ = ديسمبر 2010 م)
7- http://sh.rewayat2.com/olomhadith/Web/23071/001.htm(الكتاب: دراسات في السنة النبوية، المؤلف: محمد ضياء الرحمن الأعظمي، الناشر: مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة ، [ترقيم الكتاب موافق للمطبوع، ورقم الجزء هو رقم العدد من المجلة])
8- http://sh.rewayat2.com/trajem/Web/1583/001.htm (الكتاب: تذكرة الحفاظ، المؤلف : شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ) ، الناشر: دار الكتب العلمية بيروت-لبنان،   الطبعة: الأولى، 1419هـ- 1998م، عدد الأجزاء: 4)
9- http://shiaonlinelibrary.com/%D8%A7%D9%84%D9%83%D8%AA%D8%A8/3735_%D8%B3%...
10- http://shiaonlinelibrary.com/%D8%A7%D9%84%D9%83%D8%AA%D8%A8/926_%D8%A7%D... (المبسوط، السرخسی، ج7، ص27)
11- http://www.kl28.net/knol6/print.php?post=1056233 – (الباب [فتاوى السبكي"] في الكتاب [فتاوى السبكي] صفحة 345- )http://islamport.com/d/2/ftw/1/14/831.html- (الكتاب : فتاوى السبكي، مصدر الكتاب : موقع الإسلام،  http://www.al-islam.com ، [ الكتاب مشكول ومرقم آليا غير موافق للمطبوع ] )
12- http://www.mezan.net/radalshobohat/13nkahmt.htm
13- http://www.shiaonlinelibrary.com/%D8%A7%D9%84%D9%83%D8%AA%D8%A8/2623_%D8...
14-
    http://www.valiasr-aj.com/fa/index.php
15- http://honarpisheh03.blogfa.com/post-16.aspx