ویژه نامه ها

دید موسی یک شبانی را به راه

کو همی گفت ای خدا و ای اله

...
...

ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را

موسیا! آداب دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند

- با هم راه افتادیم. من بودم و شبان. او می رفت چارق خدا را بدوزد، روغن و شیر برایش ببرد، موهایش را شانه کند. من می رفتم پابوس حضرت!

- گفت: "حالا کدام حرم برویم؟"

گفتم: "فرقی با هم ندارند. همه ی اولیای خدا یک نور واحدند[1]."

شبان خندید: "برای تو فرقی...

دوستان خدا، تمام دلخوشی من، به نامهای شماست . نه از رفتارتان چیزی در من هست، نه از باورهاتان .

از آن یقین عمیقی که شما را استوانه های زمین می کند در من اثری حتی نیست .

تمام رابطه من با شما به اسمهاتان بند است .

به نخ نازک کلمه .

من فقط همین را درخودم سراغ دارم که وقتی اسمهاتان می آید جوریم...

حضرت فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند:

فَجَعَل الاِیمَانَ تَطْهیرا لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ وَالصَّلاةَ تَنْزیها عَنِ الْکِبْرِ،...

ابو سعید گوید : در روز غدیر خم رسول خدا (ص) دستور داد : منادی ندا دهد که : برای نماز جمع شوید.بعد دست علی (ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود :

...

غدير بود. رفتيم پيشانى اباذر را ببوسيم و بگوييم: «برادر! عيدت مبارك» پيشانيش از آفتاب ربذه سوخته بود!!

به «ابن سكيت» گفتيم «على». هيچ نگفت، نگاهمان كرد و گريست. زبانش را بريده بودند!!

خواستيم دست هاى ميثم را بگيريم و بگوييم «سپاس خداى را كه ما را از متمسّكين به ولايت اميرالمؤمنين قرار داد» دست هايش را قطع كرده بودند!!

گفتيم: «يك سيدى بيابيم و عيدى بگيريم» سّيدى! كسى از بنى هاشم.

جسدهاشان درز لاى ديوارها شده بود و چاه ها از حضور پيكرهاى بى سرشان پر بود!

...

 

فصل اول: خدا حافظى

مى گويم «خدا بخواهد دارم مى روم حج»
مى گويد: «پاى ناودان طلا مرا ياد كن. حتماها! يادت نرود»

گوشى را كه مى گذارم به همه ى تلفن هايى كه از صبح تا حالا كرده ام فكر مى كنم، هر كسى، يك جايى را گفته كه آنجا يادش بيفتم. پاى كوه صفا، منى، مروه، عرفات...

نصف اين آدرس ها را احتمالاً فراموش مى كنم ولى اين برايم جالب است كه هر كدام اين آدمها، احتمالاً همين جايى كه سفارشش را به من كرده اند سيم شان...

فكر كن از اين ديوارها خسته شده باشى، از اين كه مدام سرت مى خورد به محدوده هاى تنگ خودت.

به ديوارهايى كه گاهى خشت هايش را خودت آورده اى.

فكر كن دلت هواى آزادى كرده باشد، نه آن آزادى كه فقط مجسمه اى است و به درد سخنرانى و شعار و بيانيّه مى خورد.

يك جور آزادى بى حد و حصر، كه...