پردهي اول؛ علي، دل من
تصميم به ازدواج گرفته بودم ولي جرأت نميکردم اين مطلب را به سرورم بگويم، اما شب و روز در فکر آيندهي خود بودم، تا اينکه يك روز كه پيش حبيبم بودم به من گفت: علي جان! با ازدواج چطوري؟ من كه سرم پايين بود، زير چشمي...
تصميم به ازدواج گرفته بودم ولي جرأت نميکردم اين مطلب را به سرورم بگويم، اما شب و روز در فکر آيندهي خود بودم، تا اينکه يك روز كه پيش حبيبم بودم به من گفت: علي جان! با ازدواج چطوري؟ من كه سرم پايين بود، زير چشمي...
[اما م علي، غدير خم، عيد غدير، عيد سادات، عيد ولايت، شيعيان]
بر چهره عاشقان تبسم میریخت
درآتش خشم خصم، هیزم میریخت
از عرش نوای یا علی میآمد
روزی که خدا غدیر در خم میریخت
نغمه مستشار نظامی
علی امام من است و منم...
غدیر زلال حقیقت همیشه جاری است.
شیعه برای غدیر و غدیر, همه چیز شیعه می باشد.
غدیر نام دیگر شیعه و تشیع است.
شیعه با غدیر معنا پیدا کرد و ماهیت وجودی خود را یافت که بدون غدیر، شیعه و تشیع معنایی نخواهد داشت.
غدیر رمز پایداری و تلاش و کوشش جاودانه ی عاشقان خداست.
غدیر رمز...
... از مهمانسرای حضرت ؛ سهم شام ِ کفشداری ِ ما رو آوردن ؛ دوستانم شامشونو خوردن ولی من چون نذر داشتم با شکم گرسنه شامِ داغِ حاضر آماده رو گرفتم دستم و رفتم توی صحن تا بدم به یکی از زایرین که محتاج تر و مستحق تر باشه . . . معمولا هر وقت غذا به دست و با لباس خدمت به صحن می رفتم همه می ریختن اطرافم که یه...
اما باور نمي کني که امت تو چگونه به وصيت تو عمل کردند. کاش از دستهاي گرمي نپرسي که هيچگاه پس از تو، دستهاي تنهاي علي (علیه السلام) را در صبحگاهان غربت نفشرد و هيچ جوابي، پرنده هاي سلامش را نرسيد!
مرور ميکني خاطرات هزار...
سکوت؛ صبر؛ تحمل؛ سکوتي 48 ساله؛ صبر هزار ساله؛ تحمل ابدي. هر سه در هم گره خورد و بغض آسمان ترکيد. تو گريستي و رسول الله (صلي الله عليه و آله) ضجه زد.
نگاه کردم و ديدم زمين مثل ماري به خود ميپيچد. تو چيزي گفتي و زمان خاموش شد و آسمان سراپا گوش. فقط يک جمله، ولي...
قفسم را مى گذارى در بهشت، تا بوى عطر مبهم دور دستى مستم كند؛
تا تنم را به ديواره ها بكوبم؛
تا تن كبودم درد بگيرد؛
و درد نردبانى است كه آن سويش تو ايستاده اى براى در آغوش كشيدنم؛
اما من آدم متوسطى هستم و بيش از آن چه بايد، خودم را درگير نمى كنم؛...
يك جور نگرانى مثل خوره افتاده توى ما كه نكند شما به كل ما را فراموش كرده ايد.
ببينيد آقا! ما اين جا هستيم! اين جا. قضيه ى ما را يادتان هست؟
يك قرارى بود كه شما جلو برويد و ما پشت سرتان راه بيفتيم و اين حرفها... يادتان هست؟
حتما اين هم خاطرتان هست كه شب...
بيست و هفتم رجب: مبعث پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم)
راهش را ياد گرفته ام. همين كه صداى «ب» مى آيد سرم را مى كنم توى لجن. خيلى سخت نيست. جورى سرم گرم مى شود كه بو و گندش را اصلاً نمى فهمم. كرم ها، بچه قورباغه ها، وزغ هاى بزرگ، بقيه ى آن ها كه...