شرح صد كلمه قصار از امام على عليه السلام
مؤلف : مرحوم آيه الله حاج شيخ عباس قمى
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين بارى الخلائق اجمعين والصلوة على من ارسل رحمة للعالمين و بعث لتتميم مكارم اخلاق المومنين و على اهل بيته الطاهرين الطيبين .
و بعد، چنين گويد اين فقير بى بضاعت عباس بن محمد رضا القمى ختم الله لهما بالحسنى و السعادة : كه شكى نيست كه بهترين جواهرات كه آدمى آنرا در خزانه دل پنهان و در گوش خود آن را معلق و آويزان نمايد كلمه جامعه و حكم بالغه و در رباهره و جواهر فاخره كه از معدن بلاغت و مشرع فصاحت اكبر آيات الهى و باب مدينه علم جناب رسالت پناهى سيدنا و مولانا الاءمام اميرالمؤ منين عليه من التسليمات و التحيات عددا لا يتناهى اءخذ و التقاط شده باشد لاءن كلامة عليه السلام الكلام الذى عليه مسحة من العلم الاءلهى و فيه عبقة من الكلام النبوى صلى الله عليه و اله (1)
و من در چند سال قبل بيشتر كلمات قصار آنحضرت را كه در باب آخر نهج البلاغه است جمع كردم بترتيب حروف تهجى و مختصر شرحى باندازه بضاعت خود بر آن نوشتم تا در اين ايام كه بفيض زيارت يكى از دوستان قديمى خود نائل شدم بخاطرم رسيد كه صد كلمه از آن كلمات شريفه انتخاب كنم و آنرا هديه آنجناب نمايم .
فقد روى عن النبى صلى الله عليه و آله ما اهدى المسلم لا خيه هدية افضل من كلمة حكمة تزيده هدى او ترده عن ردى (2)
لاجرم اين صد كلمه را جمع نمودم و به فارسى مختصر شرحى بر آن نمودم و غالبا در ذيل كلمات يكى دو كلام از كلمات حكميه نافعه كه غالب آنها از خود آن حضرت است ذكر نمودم و هر جا بمناسبتى يكى دو سه شعر از اشعار عربيه يا فارسيه نگاشتم تا همه كس از آن انتفاع ببرد اميد كه فيضش عام و ذخيره اين مجرم كثيرالآثام گردد.(3)
فخذها فانها حكمة بالغة و ماة كلمة جامعة و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب .
قال صلوات الله عليه
پاورقی
1- اين جمله از مرحوم سيد رضى در مقدمه نهج البلاغه است .
2- سفينة البحار 2/700 به نقل از منية المريد شهيد ثانى ترجمه : از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مسلمان هيچ هديه اى به برادر مسلمانش هديه نكرده است كه بهتر باشد از سخن حكيمانه اى كه به هدايت او بيفزايد و يا از هلاكت نگاهش دارد.
3- مخفى نماناد كه من در ذيل اين كلمات شريفه غالبا چند شعرى كه مشتمل بود بر همان كلمه از حكمت و موعظه ايراد كردم زيرا كه طباع به حفظ اشعار بيشتر رغبت دارد. و در حديث است كه قيس بن عاصم منقرى با جماعتى از بنى تميم خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله رسيدند و از آن حضرت موعظه نافعه خواستند آن حضرت ايشان را به كلمات جامعه خود موعظه فرمود قيس عرضه داشت كه اگر اين موعظه به نظم آورده مى شد ما افتخار مى كرديم بر هر كه نزديك ما مى شد از عرب و هم آن را حفظ مى كرديم و ذخيره مى نموديم . آن جناب فرستاد حسان بن ثابت شاعر را حاضر كنند كه به نظم آورد آن را، صلصال بن دلهمس حاضر بود و به نظم آورد آن و از آن جناب اجازه انشاء آن خواست حضرت اذن فرمود: بگفت :
تخير خليطا من فعالك انما قرين الفتى فى القبر ما كان يفعل (الابيات )
رجوع شود به ارشاد القلوب ديلمى صفحه 28 چاپ اسلاميه بقيه اشعار در آنجا مذكور است .
متن حديث :
آلة الرياسة سعة الصدر(4)
ترجمه :
آلت رياست گشادگى سينه است . بدانكه رئيس محتاج است به چند امر: يكى جود، ديگرى شجاعت و سيم كه اهم امور است سعه صدر است و آن فضيلتى است مندرج در تحت شجاعت كه آن قوه تجلد و متوحش نشدن نزد ورود احداث مهمه و شدايد عظيمه باشد.
پاورقی
4- نهج البلاغه چاپ فيض الاسلام ص 1169.
متن حديث :
احبب حبيبك هونا ما عسى ان يكون بغيضك يوما ما و ابغض بغيضك هونا ما عسى ان يكون حبيبك يوما ما.(5)
ترجمه :
دوست دار دوست خود را دوست داشتنى بنرمى و مدارا - مراد آنكه افراط در محبت او مكن و او را بر جميع اسرار خود مطلع مگردان - شايد آنكه گردد دشمن تو روزى از روزها و دشمنى كن با دشمن خود دشمنى به رفق و ملايمت - حاصل آنكه جاى صلح باقى بگذار نه آنكه انواع دشمنى را با او بكار برى و از هر گونه فحش و بدگوئى بميان آورى - شايد كه او بگردد دوست تو روزى از روزها و آن موجب شرمندگى و ندامت تو شود؛ پس در حب و بغض از حد اعتدال بيرون مرو، و از جاده خير الاءمور اوسطها پاى بيرون منه .
قال مولانا الصادق (ع ) لبعض الصحابه لا تطلع صديقك من سرك الا على ما لواطلع عليه عدوك لم يضرك فان الصديق قديكون عدوا يوماما.(6)
يعنى حضرت صادق (ع ) فرمود ببعض اصحاب خود كه : مطلع مگردان دوست خود را بر سر خود مگر بر آن سرى كه اگر مطلع شود بر آن دشمن تو ضرر نرساند به تو؛ چه آنكه گاه شود كه دوست دشمن گردد روزى ؛ و از اينجا اخذ كرده سعدى كه گفته : هر آن سرى كه دارى با دوستان در ميان منه چه دانى كه وقتى دشمن گردند، و هر بدى كه توانى با دشمنان مكن باشد كه روزى دوست گردند.
پاورقی
5- نهج البلاغهع ص 1216.
6- بحار الانوار ج 78 ص 291 با كمى تفاوت .
متن حديث :
احسنوا فى عقب غيركم تحفظوا فى عقبكم (7)
ترجمه :
نيكوئى كنيد در عقب و نسل ديگران تا مراعات شما شود در نسل شما.
بدان اى عزيز من كه اكثر آنچه در دنيا است بعنوان قرض و مكافات چه بسيار مشاهده و عيان شده كه كسانيكه ظلم كردند بمردمان ظلم و ستم كردند به اعقاب ايشان كسى كه خراب كرد خانه هاى مردم را خراب كردند خانه او را و هكذا بعكس .
ببرى مال مسلمان و چو مالت ببرند | بانگ و فرياد برآرى كه مسلمانى نيست | |
مكن بد به فرزند مردم نگاه | كه فرزند خويشت برآيد تباه | |
پدر مرده را سايه بر سرفكن | غبارش بيفشان و خارش بكن | |
اگر باب را سايه رفت از سرش | تو در سايه خويشتن پرورش | |
بحال دل خستگان درنگر | كه روزى تو دلخسته باشى مگر | |
فرو ماندگان را درون شاد كن | ز روز فروماندگى ياد كن |
پاورقی
7- نهج البلاغه ص 1215.
متن حديث :
احصد الشر من صدر غيرك بقلعه من صدرك (8)
ترجمه :
قطع و درو كن شر و بدى را از سينه غير خودت بكندن آن از سينه خودت .
اين كلمه شريفه دو معنى دارد يكى آنكه در دل خود قصد بدى بر مردمان مكن تا آنها نيز براى تو نيت بد نكنند چه آنكه دل به دل راه دارد؛ دوم آنكه اگر خواستى نهى از منكر تو در مردم تاءثير كند و دست از شر و عمل بد خود بردارند اول خود را ملاحظه كن اگر آن عمل در تو مى باشد از خود دور كن تا موعظه تو تاءثير كند و مردمان كار بد را ترك كنند. فان الموعظه اذا خرجت من القلب فى القلب و اذا من مجرد اللسان لم يتجاوز الاذان :
يعنى همين كه موعظه از دل بيرون شد داخل در دل شود و در آن اثر كند و هر گاه از مجرد زبان باشد از گوشها تجاوز نكند حاصل آنكه :
تا به گفتار خود عمل نكنى | هيچ در ديگران اثر نكند |
پاورقی
8- نهج البلاغه ص 1170.
متن حديث :
اذا ارذل الله عبدا حظر عليه العلم (9)
ترجمه :
چون رذل و پست سازد خداى تعالى بنده را در ميان خلقان بواسطه عدم سلوك او در طريق فرمان ، حرام كند بر او علم را و از اين نعمت عظمى او را محروم فرمايد.(10)
شكوت الى و كيع سوء حفظى | فارشدنى الى ترك المعاصى | |
و علله بان العلم فضل | و فضل الله لا يؤ تاه عاصى |
پاورقی
9- نهج البلاغه ص 1235.
10- قال عليه السلام : ليث شعرى اى شيى ء ادرك من فاته العلم بل اى شيى ء فات من ادرك العلم .
كاش مى دانستم كسى كه علم ندارد چه دارد و كسى كه علم دارد چه ندارد.
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 20 ص 289.
متن حديث :
اذا تم العقل نقص الكلام (11)
ترجمه :
چون تمام و كامل شد عقل مرد نقصمان يافت كلام او زيرا كه كمال عقل به سبب ضبط قواى بدنيه و استعمال آنها است بمقتضى آراء محموده و موزون كردن فعل و قول خود است بميزان اعتبار و چون در اين كار كلفت و شرايط بسيار است لاجرم كلامش كم شود به خلاف آنكه اگر نسجيده سخن گويد، نظامى گفته :
لاف از سخن چو در توان زد | آن خشت بود كه پرتوان زد |
و لهذا فرموده اند كه هرگاه ديديد مردى را كه سكوت بسيار كند و از مردم فرار نمايد بسوى او رويد كه تلقى حكمت ميكند.
تاءمل كنان در خطا و صواب | به از ژاژ خايان (12) حاضر جواب | |
كمال است در نفس انسان سخن | تو خود را بگفتار رسوا مكن | |
كم آواز هرگز نبينى خجل | جوى مشگ بهتر كه يك توده گل |
از حضرت باقرالعلوم (ع ) روايتست كه فرمود جز اين نيست كه شيعيان و دوستان ما زبانهاى ايشان لال است (13)
و فى الحديث : سلامة الاءنسان فى حفظ اللسان (14) يعنى سلامت آدمى در نگه داشتن زبان او است .
مجال سخن تا نيابى مگوى | چه ميدان نيابى نگهدار گوى | |
مگوى و منه تا توانى قدم | زاندازه بيرون و زاندازه كم |
پاورقی
11- نهج البلاغه ص 1116.
12- بيهوده گويان .
13- بحار 71/286.
14- بحار ج 71/286.
متن حديث :
اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه .(15)
ترجمه :
هر گاه قدرت يافتى بر دشمن خود عفو كن و از تقصير او و قرار بده عفو از او را شكرانه آنكه بر او تسلط يافتى .
قال الله تعالى : و ان تعفوا اقرب للتقوى (16)
يعنى حقتعالى فرمود كه عفو و بخشيدن شما نزديكتر است بپرهيزكارى .
و روايتشده كه عفو و گذشت زياد نمى كند مگر عزت را پس گذشت كنيد تا خداوند شما را عزيز گرداند.(17) و حكما گفته اند كه گناه هر چند بزرگتر است فضيلت عفو كننده بيشتر است .
ونيز اميرالمؤ منين (ع ) فرموده : اولى الناس بالعفو اقدرهم على العقوبة .(18)
يعنى سزاوارترين مردمان بعفو آن كس است كه قدرتش بر عقوبت كردن بيشتر باشد.
بدى را بدى سهل باشد جزا | اگر مردى احسن الى من اسا(19) |
پاورقی
15- نهج البلاغه ص 1092.
16- سوربه بقره آيه 237.
17- كافى 2/108.
18- نهج البلاغه ص 1112.
19- لازم است يادآور شويم كه عفو از خطاكار، پسنديده است در صورتى كه براى دين و جامعه خطر نداشته باشد و گر نه ترحم بر پلنگ تيزدندان و ستم بر ديگران است .
متن حديث :
اذا وصلت اليكم اظراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلة الشكر.(20)
ترجمه :
چون رسيد بشما ظرفهاى (21) نعمتهاى الهى پس مرمانيد يعنى منقطع نسازيد پايان آن نعمتها را بكمى شكرگذارى و كفران آن .
بدانكه : كفران نعمت (يعنى نشناختن نعم منعم و شاد نبودن به آن و صرف نكردن آنرا در مصرفى كه منعم به آن راضى باشد) از صفات خبيثه و باعث شقاوت آدمى است در عقبى و موجب حرمان و سلب نعمت است در دنيا.
قال الله تعالى : لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد.(22)
اگر شكرگذاريد هر آينه زياد ميدهم البته شما را و اگر كفران ورزيد و ناسپاسى كنيد همانا عذاب من سخت است .
اگر شكر كردى بدين ملك و مال | به مالى و ملكى رسى بى زوال | |
نه خود خوانده اى در كتاب مجيد | كه در شكر، نعمت بود بر مزيد |
و در كتاب گلستان است كه اجل كائنات از روى ظاهر آدميست واذل موجودات سگ و به اتفاق خردمندان سگ حق شناس به از آدمى ناسپاس .
سگيرا لقمه اى هرگز فراموش | نگردد گر زنى صد نوبتش سنگ | |
و گر عمرى نوازى سفله اى را | باندك چيزى آيد با تو در جنگ |
پاورقی
20- نهج البلاغه ص 1093.
21- اطراف بطاء مهمله جمع طرف به كسر طاء يا ضم آن است و آن مال نو باشد. و جمع ظرف ظروف آيد نه اظراف . (شعرانى ).
در نهج البلاغه چاپ فيض الاسلام هم اطراف بى نقطه است .
22- سوره ابراهيم آيه 7.
متن حديث :
اذا هبت امرا فقع فيه فان شدة توقيه اعظم مما تخاف منه .(23)
ترجمه :
چون ميترسى از كارى پس واقع شو در آن كار همانا سختى حذر كردن و خود را نگاه داشتن از آن امر مخوف بزرگتر است از آنچه ميترسى از آن زيرا كه بيم بلا و فكر در خلاصى از آن اصعب است از وقوع در آن بسبب طول زمان خوف و مستغرق شدن فكر در تدبيرات و امثال آن و اين نسبت بامورات دنيويه است والا بلاهاى عقبى وقوع آن بر اضعاف آنچيزيست كه متوقع است .(24)
پاورقی
23- نهج البلاغه ص 1169.
24- قال عليه السلام : استهينوا بالموت فان مرارته فى خوفة . حقير و سبك بشماريد مرگ را زيرا تلخى آن در ترس از آن است .
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 20 ص 317 حكمت 637.
متن حديث :
استنزلوا الرزق بالصدقة و من ايقن بالخلف جاد بالعطية .(25)
ترجمه :
طلب كنيد فرود آمدن روزى را بصدقه دادن .
كما قال الله تعالى : و من قدر عليه رزقه فلينفق مما اتيه الله .(26)
و كسيكه يقين كند كه عوض آنچه مى دهد جايش مى آيد جوانمردى خواهد كرد در عطا كردن زيرا كه ميداند بدل اين عطا باو ميرسد در دنيا و عقبى .
و اليه اشار (ع ) فى قوله تنزل المعونة على قدر المؤ نة .(27)
يعنى بهمين معنى نيز اشاره نموده آنحضرت كه فرموده فرود ميآيد يارى دادن بقدر مؤ نه و گرانى بار.
و هم فرموده اذا املقتم فتاجروا الله باصدقة .(28)
چون درويش و فقير گشتيد تجارت كنيد با خداى تعالى بدادن صدقه .
فان الله يجزى المتصدقين .(29)
پاورقی
25- نهج البلاغه ص 1152.
26- كسيكه تنگ گرفته شد بر او روزى كه پس بايد انفاق كند از آنچه داده او را خدا.
نقل است كه جناب اميرالمؤ منين (ع ) سقايت نخلى فرمود در عوض يك مد از جو، پس آن را برايش دستاس نمودند و نان پختند چون خواست بر آن افطار فرمايد كه سائلى بر در خانه آمد آنحضرت نانش را بسائل داد و شب گرسنه خوابيد شاعر عرب گفته و چه خوب گفته :
جاد بالقرص و الطوى ملاء جنبيه و عاف الطعام و هو سغوب
فاعاد القرص المنير عليه القرص و المقرض الكرام كسوب
يعنى بخشش كرد قرص نان خود را در حاليكه پهلوهاى نازنينش از گرسنگى پر بود و كراهت داشت از خوردن طعام بملاحظه سائل با آنكه گرسنه بود پس چون قرص نان بمسكين داد، عوض قرص خورشيد براى او بآسمان برگشت و قرض دهنده كريم كسب كننده است .
27- نهج البلاغه ص 1153.
28- نهج البلاغه ص 1200.
29- سوره يوسف آيه 88.
متن حديث :
اشرف الغنى ترك المنى .(30)
ترجمه :
شريفترين اقسام غنى و توانگرى ترك تمنى و آرزوها است زيرا كه آن لازم قناعت است و قناعت مستلزم غنى بدليل القناعة كنزلا يفنى : قناعت گنجى است كه تمام نميشود.
پاورقی
30- نهج البلاغه ص 1103.
متن حديث :
اضاعة الفرصة غصة .(31)
ترجمه :
ضايع كردن اوقات فرصت و فراغت را به بيكارى و كسالت باعث غصه و اندوه است در آن وقتى كه فرصت از دسته رفته و كار گذشته است پس عاقل آنست كه اوقات فراغ خود را غنيمت شمرد و نگذارد كه بيخود از دستش برود.
و فى المثل : انتهزوا الفرص فانها تمرمر السحاب .
يعنى در مثل است كه غنيمت بشمريد فرصتها را چه آنكه زمان فرصت مى گذرد مانند گذشتن ابر.(32)
تا توانستم ندانستم چه سود | چونكه دانستم توانستن نبود |
و فى الحديث : من ساوى يوماه فهو مغبون .(33)
جوانا ره طاعت امروز گير | كه فردا جوانى نيايد زپير | |
قضا روزگارى ز من در ربود | كه هر روزش از پى شب قدر بود | |
من آنروز را قدر نشناختم | بدانستم اكنون كه درباختم | |
بغفلت بدادم زدست آب پاك | چه چاره كنون جز تيمم بخاك | |
چه شيبت در آمد بروى شباب | شبت روز شد ديده بركن زخواب | |
كنون كوش كاب از كمر درگذشت | نه وقتى كه سيلاب از سرگذشت | |
مكن عمر ضايع بافسوس و حيف | كه فرصت عزيز است و الوقت ضيف (34) |
پاورقی
31- نهج البلاغه ص 1141.
32- قال عليه السلام :
العمر اقصر من ان تعلم كل ما يحسن بك علمه فتعلم الاهم فالاهم .
عمر كوتاه تر از آنست كه هر چه دانستنش نيكو است بياموزى پس بياموز آنچه اهميتش بيشتر است .
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 20/262.
33- بحار الانوار ج 77 ص 164 و 378 با مختصر تفاوت و قال عليه السلام : يابن آدم انما انت ايام مجموعه فاذا مضى يوم مضى بعضك : شرح نهج البلاغه 20/319.
34- يعنى وقت مهمانى است كه مى گذرد. قال عليه السلام : الفرصة سريعة الفوت بطئية العود؛ فرصت زود گذر است و دير بر مى گردد. شرح غررالحكم آقا جمال 2/113.
متن حديث :
الاءعجاب يمنع من الاءزدياد.(35)
ترجمه :
عجب و خودپسندى منع ميكند از زياده كردن هنر چه آنكه كسيكه تصور كرد كمال هنرى را در خود و آنكه بغايت قصواى آن هنر رسيده ديگر در پى ازدياد و تكميل آن برنمى آيد و به آنحال مى ماند و بهمين معنى است نيز كلام آنحضرت : عجب المرء بنفسه احد حساد عقله (36) يعنى عجب آدمى بنفس خود يكى از دشمنان عقل او است .(37)
بچشم كسان در نيايد كسى | كه از خود بزرگى نمايد بسى | |
مگو تا بگويند شكرت هزار | چه خود گفتى از كس توقع مدار | |
بزرگان نكردند در خود نگاه | خدا بينى از خويشتن بين مخواه | |
پياز آمد آن بى هنر جمله پوست | كه پنداشت چون پسته مغزى در اوست |
پس كسيكه طالب كمال و ازدياد هنر است بايد خود را، هميشه ناقص ببيند و در تحصيل كمال برآيد و الا ناقص خواهد ماند.(38)
چه خوب گفته شيخ سعدى در اين مقام :
يكى قطره باران ز ابرى چكيد | خجل شد چه پهناى دريا بديد | |
كه جائى كه درياست من كيستم | گر او هست حقا كه من نيستم | |
چه خود را بچشم حقارت بديد | صدف در كنارش چو جان پروريد | |
سپهرش بجائى رسانيد كار | كه شد نامور لؤ لؤ شاهوار | |
بلندى از آن يافت كان پست شد | در نيستى كوفت تا هست شد |
پاورقی
35- نهج البلاغه ص 1167.
36- نهج البلاغه ص 1182.
37- قال عليه السلام : المتواضع كالوهده يجتمع فيها قطرها و قطر غيرها و المتكبر كالربوة لا يقر عليها قطرها و لا قطر غيرها؛ يعنى متواضع چون گودالى است كه قطره هاى باران در آن جمع مى شود و چه از خودش و چه از اطرافش و متكبر چون بلندى است كه آب بر او قرار نمى گيرد نه از خودش و نه از اطرافش .
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 20 ص 288 حكمت 291.
38- قال عليه السلام اياك و صدر المجلس فانه مجلس قلعة . شرح نهج البلاغه 20/285 حكمت 264.
متن حديث :
اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفربه منهم .(39)
ترجمه :
عاجزترين مردم كسى است كه عاجز باشد از به دست آوردن برادران و عاجزتر از اين كس آن كسى است كه ضايع كرد و از دست داد آندوست و برادرى را كه بدست داشت .
روايت است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله از قتل جعفر بن ابى طالب بگريست و فرمود: المرء كثير باخيه .(40)
يكى از دانايان گفته كه هرگاه خبر موت يكى از برادران من بمن ميرسد گويا كه عضوى از من ساقط ميگردد.
قال الشاعر:
اخاك اخاك ان من لا اخاله كساع الى الهيجا بغير سلاح
و ان ابن عم القوم فاعلم جناحهم (41) و هل ينهض البازى بغير جناح (42)
پس شايسته است كه انسان دوستان خود را از دست ندهد خصوص دوستان قديمى و احباء پدر خود را.(43)
قال اميرالمؤ منين (ع ): مودة الابآء قرابة بين الابنآء.(44)
و عن النبى صلى الله عليه و آله ثلث يطفين نور العبد: من قطع اوداء ابيه و غير شيبه و رفع بصره فى الحجرات من غير ان يؤ ذن له .(45)
يعنى رسول خدا فرمود سه چيز است كه خاموش مينمايد نور آدميرا آنكه شخص قطع كند دوستان پدرش را يعنى دوستى با ايشانرا ببرد و ديگر آنكه تغيير دهد سفيدى موى خود را از پيرى سيم آنكه بلند كند چشم خود را و نظر افكند در حجره ها و خانه ها بدون آنكه ماءذون باشد.
و روايت است كه حضرت صادق عليه السلام فضيل بن يسار را دوست مى داشت و مى فرمود فضيل از اصحاب پدر من است و من دوست ميدارم كه شخص اصحاب پدرش را دوست بدارد.(46)
پاورقی
39- نهج البلاغه ص 1093.
40- بحار 21/57.
41- بتصحيح قياسى و در طبع سابق ((حاجة )) صحيح نيست (شعرانى ).
42- كسى كه برادر ندارد مانند كسى است كه بى اسلحه به جنگ مى رود و بدان كه پسر عموى هر قوم بال آنها است و آيا باز بدون بال مى تواند پرواز كند.
43- و قال عليه السلام : تحتاج القرابة الى المودة و لا تحتاج المودة الى فرابة . شرح نهج البلاغه 20/305.
44- نهج البلاغه ص 1233 و قال عليه السلام : من كرم المرء بكاؤ ه على ما مضى من زمانه و حنينه الى اوطانه و حفظ قديم اخوانه . شرح نهج البلاغه 20/274.
45- بحار الانوار 74/264.
46- سفينة البحار 2/370.
متن حديث :
اعقلوا الخبر اذا سمعتوه عقل رعاية لا عقل رواية فان رواة العلم كثير و رعاته قليل .(47)
ترجمه :
دريابيد خبر را چون بشنويد آنرا دريافت رعايت (48) كه آن تدبر در فهم معنى آن است نه دريافتن روايت كه مجرد نقل لفظ باشد بدون تدبر معنى آن مانند قرائت قرآن اكثر مردمان ، همانا راويان عمل بسيارند و مراعات كنندگان آن كم .
فرموده اند:
حديث تدريه خير من الف ترويه (49) يعنى يك حديث كه بفهمى و بدانى معنى آنرا بهتر است از هزار حديث كه روايت آن كنى و معنى آنرا ندانى .
پاورقی
47- نهج البلاغه ص 1130.
48- و ممكن است معنى بستن و نگهداشتن ، از عقل نمودن و مناسب است . اين حاشيه شايد از مرحوم آقاى شعرانى باشد.
49- همان
متن حديث :
اغض على الاءذى و الا لم ترض ابدا.(50)
ترجمه :
چشم بپوش بر خار كنايه از آنكه از مكاره و رنج و بلاى دنيا و ناملايمات از دوستان بى وفا چشم بپوش و تحمل آن كن و اگر نه خوشنود نشوى هرگز و هميشه بحالت خشم و تلخى زندگى كنى زيرا كه طبيعت دنيا مشوبست به مكاره .
و من ذالذى ترضى سجاياه كلها.
كيست آنچنان كسى كه بپسندى تو تمام خوى و طبيعت او را.
تحمل چه زهرت نمايد نخست | ولى شهد گردد چه در طبع رست | |
شنيدم كه وقتى سحرگاه عيد | زگرمابه آمد برون بايزيد | |
يكى طشت خاكستريش بى خبر | فرو ريختش از سرائى بسر | |
همى گفت ژوليده دستار و موى | كف دست شكرانه مالان بروى | |
كه اى نفس من در خور آتشم | ز خاكسترى روى در هم كشم | |
بزرگان نكردند در خود نگاه | خدا بينى از خويشتن بين مخواه | |
طريقت جز اين نيست درويش را | كه افكنده دارد تن خويش را |
پاورقی
50- نهج البلاغه ص 1183.
متن حديث :
افضل الاعمال ما اكرهت نفسك عليه .(51)
ترجمه :
بهترين عملها آن عملى است كه نفس بآن ميل نداشته باشد و باكراه و اجبار بدارى او را بر آن مانند قيام ليل در هواى سرد و روزه در هواى گرم .
و هكذا بهمين معنى است افضل الاءعمال احمزها.(52) يعنى افضل عملها آن عملى است كه مشقش بر نفس زيادتر باشد.
سعدى گفته : بزرگى را پرسيدم از معنى اين حديث :
اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك (53) گفت به حكم آنكه هر آن دشمنى را كه بروى احسان كنى دوست گردد مگر نفس را كه هر چند مدارا بيش كنى مخالفت زياده كند.
فرشته خوى شود آدمى زكم خوردن | و گر خورد چو بهايم بيوفتد چو جماد | |
مراد هر كه برآرى مطيع امر تو شد | خلاف نفس كه فرمان دهد چه يافت مراد |
پاورقی
51- نهج البلاغه ص 1196.
52- حديث نبوى است .
53- بحار الانوار ج 70 ص 64 دشمن ترين دشمن تو نفس تواست .
متن حديث :
افضل الزهد اخفاء الزهد.(54)
ترجمه :
فاضلترين زهد كه اعراض است از متاع دنيا پنهان داشتن آنست از اطلاع مردم تا دور باشد از مخالطه سمعه و ريا چه آنكه جهر به عبادت و زهادت كم است كه از ريا سالم بماند.
گويند منصور مردى را ديد واقف بباب خود در حاليكه در ميان پيشانيش آثار سجده است گفت تو بطمع مال بر در خانه من ايستاده اى با آنكه در ميان جبهه تو چنين درهمى است ربيع حاجب گفت بلى چنين است لكن سكه درهمش قلب است .
كليد در دوزخ است آن نماز | كه بر چشم مردم گذارى دراز | |
اگر جز بحق ميرود جاده ات | بدوزخ نشانند سجاده ات | |
رياضت كش از بهر نام و غرور | كه طبل تهى را رود بانگ دور |
پاورقی
54- نهج البلاغه ص 1098.
متن حديث :
اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله .(55)
ترجمه :
بزرگتر عيب تو آنست كه عيب كنى مردم را بچيزيكه مثل آن در تو باشد.
اى عزيز من كه عيبجوئى مردم كردن از علامات خباثت نفس و دنائت طبع و عيبناك بودن است چه هر عيب دار طالب اظهار عيوب مردم است .
و در حديث نبوى است كه هر كه ظاهر كند عمل ناشايست كسى را مثل آنست كه خود بجا آورده .(56)
و بتجربه ثابت است كه هر كه بناى عيبجوئى مردم نهاد ايشانرا رسوا كرد و خود را بى اعتماد.(57)
پس احمق آن كسى است كه خود به هزار عيب آلوده و سرتاپاى او را معصيت فرو گرفته چشم از عيوب خود پوشيده و زبان بعيوب مردم گشوده .
همه حمال عيب خويشتنند | طعنه بر عيب ديگران چه زنند | |
مكن عيب خلق ايخردمند فاش | بعيب خود از خلق مشغول باش | |
منه عيب خلق اى فرومايه پيش | كه چشمت فرو دوزد آن عيب خويش | |
گرفتم كه خود هستى از عيب پاك | تعنت (58) مكن بر من عيب ناك |
قال امير المؤ منين عليه السلام : من نظر فى عيوب غيره فانكرها ثم رضيها لنفسه فذلك الاحمق بعينه .(59)
يعنى اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود كه هر كه نظر كند در عيبهاى ديگران و زشت شمرد و نپسندد از ايشان ولكن از خودش آن عيبها را بپسندد چنين كس عين احمق است .
و قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اذا اراد الله بعبد خيرا الهاه عين محاسنه و جعل مساوية بين عينيه و كرهه مجالسة المعرضين عن ذكر الله .(60)
بطرف بوستانش گفته سعدى | دو پندم داد شيخ سهروردى | |
يكى بر عيب مردم ديده مگشا | دوم پرهيز كن از خودپسندى |
پاورقی
55- نهج البلاغه ص 1252.
56- بحارالانوار 70/385.
57- قال عليه السلام : ابصر الناس لعور الناس المعور: شرح نهج البلاغه 20/291.
58- تعنت : عيب جويى و بدگويى ،
59- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد طبع يبروت 4/399 و نهج البلاغه ص 1250 با كمى تفاوت .
60- سفينة البحار 1/361 و قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الاشرار يتبعون مساوى الناس و يتركون محاسنهم كما يتبع الذباب المواضع الفاسدة من الجسد و يترك الصحيح .
ترجمه حديث متن : هر گاه خدا براى بنده اى خير بخواهد او را از خوبى هايش غافل مى كند و بدى هايش را هميشه برابر چشمش قرار مى دهد و همنشينى با كسانى را كه از ياد خدا روى گرداند مورد كراهت او مى سازد.
ترجمه حديث پاورقى : مردمان بد از بدى هاى مردم پى جويى مى كنند و خوبى هايشان را وا مى گذراند مانند مگس كه دنبال جاهاى زخم بدن است و جاهاى سالم را رها مى كند.
و قال عليه السلام : من عاب سفلة فقد رفعه و من عاب كريما فقد وضع نفسه شرح نهج البلاغه 20/329 حكمت 773. هر كس شخص پستى را عيب كند او را بالا برده و هر كه كريمى را عيب كند خود را پست كرده است .
و قال عليه السلام : لا تسبن ابليس فى العلانيه و انت صديقه فى السر شرح نهج البلاغه 20/3229، حكمت 767 ترجمه : در آشكارا به شيطان دشنام مده در حالى كه در پنهانى با او دوستى .
متن حديث :
الاوان من البلاء الفاقة و اشد من الفاقة مرض البدن و اشد من مرض البدن مرض القلب الاوان من النعم سعة المال و افضل من سعة المال صحة البدن و افضل من صحة البدن تقوى القلب .(61)
ترجمه :
همانا از جمله بلا و محن ، فقيرى و بى چيزيست و سخت تر از فقيرى بيمارى بدنست و سخت تر از بيمارى بدن بيمارى دل است و همانا از جمله نعمتها فراخى مال است و بهتر از فراخى مال صحت بدن و افضل از صحت بدن پرهيزكارى دل است از رذائل .
قال تعالى : يوم لا ينفع و لا بنون الا من اتى الله بقلب سليم .(62)
پاورقی
61- نهج البلاغه ص 1270.
62- سوره شعراء آيه 89.
متن حديث :
ان لله ملكا ينادى فى كل اليوم لدو اللموت وابنوا للخراب و اجمعوا للفناء.(63)
ترجمه :
همانا از براى خداست فرشته اى كه ندا مى كند در هر روزى كه بزائيد از براى مردن و بنا كنيد از براى خراب گشتن و جمع كنيد از براى فانى شدن يعنى عاقبت از زائيدن و بنا كردن و جمع نمودن مردن و خرابشدن و فانى گشتن است .
و قد اخذ الشاعر فى قوله :
قليل عمرنا فى دار دنيا | و مرجعنا الى بيت التراب | |
له ملك ينادى كل يوم | لدواللموت و ابنوا للخراب |
سعدى :
دريغا كه بى ما بسى روزگار | برويد گل و بشكفد نوبهار | |
بسى تير و ديماه و ارديبهشت | بيايد كه ما خاك باشيم و خشت | |
تفرج كنان بر هوا و هوس | گذشتيم بر خاك بسيار كش | |
كسانيكه از ما بغيب اندرند | بيايند بر خاك ما بگذرند | |
پس از ما بسى گل دهد بوستان | نشينند با يكديگر دوستان |
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اصدق كلمة قالها العرب كلمة لبيد:
الا كل شى ء ما خلا الله ياطل | و كل نعيم لا محالة زائل (64) |
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه راست ترين كلمه اى كه عرب گفته قول لبيد شاعر است كه گفته : بدانكه هر چيزى سواى حقتعالى ناچيز و فانى خواهد شد و هر نعمتى آخرالاءمر زايل و برطرف خواهد شد.
پاورقی
63- نهج البلاغه ص 1150 با كمى تفاوت .
64- بحار الانوار 70/295.
متن حديث :
ان لم تكن حليماً فتحلم فانه قل من تشبه بقوم الا و اوشك منهم.65
ترجمه :
اگر نبوده باشى حليم و بردبار پس بتكلف خود را بر بردبارى بدار پس بدرستيكه كمست كسى كه شبيه سازد خود را بگروهى مگر آنكه نزديك شود كه باشد از ايشان.
و اين مطلب موافق تجربه و عيان است كه هر كه متخلف باخلاق قومى شود و از آداب ايشان اخذ كند كم كم از ايشان شود چنانچه مشاهده شد كه اعراب ساكن باديه و مردمان قروى و بيابان نشين مدتى كه ساكن در شهر و بلد شدند و مخالطه با اهل شهر كردند بعد از زمانى شبيه بساكنين بلد شوند و طبيعت ايشان برگردد بلكه بالاتر از اين مشاهده ميشود كه حيوانات وحشى مانند باز و تازى بواسطه رياضت و انس با آدمى طبيعت قديم خود را فراموش ميكنند و طبيعت ديگر پيدا مينمايند حتى آنكه نقلشده كه عضدالدوله ديلمى ره شيرهائى داشت كه آنها را تعليم كرده بودند كه مثل تازى با آنها صيد ميكرد و اين از عجايب است زيرا كه شير ابعد حيوانات است از انس با انسان.
پاورقی
65) نهج البلاغه ص 1180 و شرج نهج البلاغه طبع بيروت 4/335 با كمى تفاوت.
متن حديث :
ان مع كل انسان ملكين يحفظانه فاذا جآء القدر خليا بينه و بينه و ان الاجل جنة حصينة.66
ترجمه :
همانا با هر انسانى دو ملك موكل است كه نگهدارى مىكنند آن را پس چون بيايد تقدير او بگذارند او را با تقدير او و ديگر نگهدارى از او ننمايند و بدرستيكه اجل يعنى مدتيكه براى انسان تعيين شده كه بايد تا آن مدت، باقى باشد سپريست استوار و بهمين معنى است قول آن جناب: كفى بالاجل حارساً.67
و روايت است كه بر درع آن حضرت نقش بود:
اى يومى من الموت افريوم لم يقدر لا اخشى الوغى | يوم لم يقدر ام يوم قدريوم قد قدر لا بغنى الحذر68 |
پاورقی
66) نهج البلاغه ص 1178 حكمت 192.
67) نهج البلاغه ص 1242.
68) يعنى كدام يك از دو روز خودم از مرگ فرار كنم روزى كه مرگ من مقدر نشده يا روزى كه مرگ منمقدر شده؟
روزى كه مرگ من مقدر نشده باشد از كار زار باكى ندارم و روزى كه مرگ من مقدر شده ترس و فرار نتيجهاى ندارد.
متن حديث :
اوضع العلم ما وقف على اللسان و ارفعه ما ظهر فى الجوارح و الاركان.69
ترجمه :
پستترين علم آن علم است كه بايستد بر زبان و مؤدى نشود بعمل و بالاترين علم آنست كه ظاهر شود آثار آن در جوارح و اركان.
حاصل آنكه علم با عمل قيمت دارد و خوبست و اما علمى كه مجرد لقلقه لسان باشد و عملى با آن نباشد ناقص است بلكه گاه شود سبب اغوان جاهلان گردد بسبب آنكه گويند اين حرفها كه اين عالم ميگويد اگر واقع دارد چرا خودش بآن عمل نمينمايد.
لو كان فى العلم من غير التقى شرف | لكان اشرف كل الناس ابليس70 |
و قال (عليه السلام): العلم مقرون بالعمل فمن علم عمل والعلم يعتف بالعمل فان اجاب و الا ارتحل.71
يعنى على عليه السلام فرمود كه علم پيوسته است با عمل پس هر كه علم پيدا كرد عمل هم بكند و علم آواز ميكند عمل را پس اگر جواب داد علم ميماند و اگر نه كوچ و رحلت مىكند.
علم چندانكه بيشتر خوانىنه محقق بود نه دانشمندآن تهى مغز را چه علم و خبر | چون عمل در تو نيست نادانىچارپائى بر او كتابى چندكه بر او هيزم است يا دفتر |
پاورقی
69) نهج البلاغه ص 1127 حكمت 88.
و قال عليه السلام: خيرالمقال ما صدقه الفعال. بهترين گفتار آن است كه كردار گوينده آن را تصديق كند و با آن برابر باشد. شرح نهج البلاغه ج 20 ص 271 حكمت 135.
70) اگر علم بدون تقوى شرافت داشت شيطان شريفترين مردم بود.
71) نهج البلاغه ص 1256 حكمت 358.
متن حديث :
اول عوض الحليم من حلمه ان الناس انصاره على الجاهل.72
ترجمه :
اول عوضى كه حاصل مىشود شخص بردبار را بسبب حلمش آن است كه مردمان يارى كننده اويند بر نادانان و آن كسى كه بر او سفاهت و بيخردى كرده و اين مطلب موافق تجربه است بهمين معنى است قول آنجناب: و بالحلم عن السفيه يكثر الانصار عليه.73
يعنى بسبب حلم كردن از نادان بسيار ميكند براى خود يارى كنندگان بر آنرا.74
گويند انوشيروان از بوذر جمهر پرسيد كه حلم چيست گفت حلم نمك خوان اخلاق است كه چون حروف آن را برگردانند ملح شود چنانكه هيچ طعامى بدون ملح مزه ندهد خلقى بىحلم جمال ننمايد.
با تو گويم كه چيست غايت حلم كم مباش از درخت سايه فكن هر كه بخراشدت جگر بجفا
هر كه زهرت دهد شكر بخشش هر كه سنگت زند ثمر بخشش همچو كان كريم زر بخشش
قال (عليه السلام) الحلم غطاء ساتر والعقل حسام باتر فاستر خلل خلقك بحلمك و قاتل هواك بعقلك.75
يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود كه حلم پوشش ستر كننده است و عقل شمشير برنده است پس بپوشان رخنه خلق خود را بحلم و قتال كن با هوى و هوس خود بشمشير عقل خود.
پاورقی
72) نهج البلاغه ص 1179 حكمت 197.
73) نهج البلاغه 1185 حكمت 215.
74) قال عليه السلام: رب كلمة يجترعها مخافة ما هوشر منها و كفى بالحلم ناصراً / يعنى چه بسا كلمهاى را شخص بردبار فرو مىخورد از ترس بدتر از آن و بردبارى بس است از حيث يارى كردن.
شرح نهج البلاغه ص 20/264 حكمت 87.
75) نهج البلاغه ص 1285 حكمت 416 و در اين چاپ حسام قاطع است.
متن حديث :
اهل الدنيا كركب يساربهم و هم نيام.76
ترجمه :
اهل اين جهان مانند كاروانيند كه ميبرند ايشان را و حال آنكه ايشان هستند در خواب گران يعنى هر چه از عمر ايشان مىگذرد بآخرت نزديك ميشوند و ايشان غافل از كار آخرتند آنگاه كه بمنزل قبر مىرسند از خواب بيدار مىشوند مانند كسانيكه در كشتى نشستهاند و بتعجيل سير ميكنند و هيچ ملتفت نمىشوند.
ايدريده آستين يوسفانگشته گرگان هر يكى خوهاى توباش تا از خواب بيدارت كنند | گرگ برخيزى ازينخواب گرانميدراند از غضب اعضاى تودر نهاد خود گرفتارت كنند |
و نيز حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرموده: نفس المرء خطاه الى اجله77 يعنى نفس زدن آدمى گامهاى او است بسوى اجل.
ايكه پنجاه رفته و در خوابىخشت بالين گور يادآورخفتنت زير خاك خواهد بودتا در اين گله گوسفندى هستدست و پائى بزن بچاره و جهدكى دعاى تو مستجاب شودبه در بىنياز نتوان رفت | مگر اين پنج روزه دريابىايكه سر در كنار احبابىايكه در جامه خواب سنجابىننشيند اجل ز قصابىكه عجب در ميان غرقابىكه بيك روى در دو محرابىجز بمستغفرى و اوابى78 |
پاورقی
76) نهج البلاغه ص 1115 حكمت 62.
77) نهج البلاغه ص 1117 حكمت 71.
78) نيك توبه كردن.
متن حديث :
بئس الزاد الى المعاد ألعدوان على العباد.79
ترجمه :
بدانكه با جماع جميع طوائف عالم ظلم قبيح و از همه معاصى اعظم است و در كتاب الهى و احاديث اهل بيت رسالت پناهى ذم عظيم و تهديد شديد بر آن شده و در حديث است كه الظلم ظلمات يوم القية.80 يعنى ظلم ظلمتها و تاريكىهاى روز قيامت است.
تفو بر چنان ملك و دولت بودنماند ستمكار بد روزگارلب خشك مظلوم را گو بخندنخواهى كه نفرين كنند از پست | كه لعنت بر او تا قيامت بودبماند بر او لعنت كردگاركه دندان ظالم بخواهند كندنكو باش تا بد نگويد كست |
و در خبر است كه ظلم و جور در يكساعت بدتر است در نزد خدا از شصت سال گناه و هر كه از ظلم بترسد البته از ظلم باز مىايستد چه منتقم حقيقى البته انتقام هر ظلمى را ميكشد و مكافات ظالم را باو ميرساند.81
اگر بد كنى چشم نيكى مدارنپندارم اى در خزان كشته جورطب ناورد چوب خر زهره بار | كه هرگز نيارد گز، انگور باركه گندم ستانى بوقت دروچه تخم افكنى بر همان چشمدار |
پاورقی
79) نهج البلاغه ص 1184 حكمت 212.
80) بحارالانوار 75/330.
81) معراج السعادة چاپ جاويدان ص 341.
متن حديث :
البخل جامع لمساوى العيوب و هو زمام يقاد به الى كل سوء. 82
ترجمه :
صفت بخل جامع بديهاى عيبها است و مهاريست كه كشيده ميشود بسبب او بسوى هر بدى.
و اينمطلب مسلم و مجرب است و كسيكه مراجعه كند بكتب اخلاق خواهد دانست كه بسيارى از رذايل از توابع بخل است.
قال ابوجعفر (عليه السلام): الموبقات ثلث شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه.83
يعنى حضرت باقر عليه السلام فرمود كه هلاك كنندگان سه چيز است يكى بخل يا حرصى كه اطاعت آن شود و ديگر هوى و هوسى كه دنبال آن گرفته شود و سيم عجب كردن و نازيدن آدمى بنفس خود.
و قال الصادق (عليه السلام) خمس هن كما اقول ليست لبخيل راحة و لا لحسود لدة و لا لملوك وفاء ولا لكذاب مروة ولا يسود سفينه.84
يعنى حضرت صادق عليه السلام فرمود كه پنج چيز است كه چنانست كه من ميگويم نيست از براى بخيل راحت و نه از براى حسود لذت و نه از براى پادشاهان وفاء و نه از براى دروغگو مروت و آدمى و بزرگ نميشود شخث سفيه بيخرد.85
و آيات و اخبار در مذمت بخيل بسيار است و بس است در مذمت آن كه هيچ بخيلى را در عالم دوست نميباشد و مردم حتى اولادش از او متنفرند و اهل و عيالش پيوسته چشم بمرگش گشادهاند كه در عزايش جامههاى كهن بدرند و لباس نو از خز و ديباى چينى ببرند چه بزرگان گفتهاند سيم بخيل از خاك وقتى بيرون آيد كه او در خاك رود.
بخيل توانگر بدينار و سيم | طلسمى است بالاى گنجى مقيم |
و بخيل را بعد از مرگ كسى ياد نكند چه هر كس را كه در زندگى او نانش نخورند در مردگى نامش نبرند پس بخيل بيچاره در دنيا خوار و در عقبى گرفتار است
پاورقی
82) خصال صدوق 84.
83) خصال صدوق 84.
84) خصال صدوق باب الخمسة حديث 10.
85) قال عليه السلام ابخل الناس بماله اجودهم بعرضه غررالحكم چاپ نجف 93 با كمى تفاوت / يعنى بخيلترين مردم به مالش با سخاوتترين آنها است به آبروى خود.
متن حديث :
توقوا البرد فى اوله و تلقوه فى اخره فانه يفعل فى الابدان كفعله فى الاشجار اوله يحرق و اخره يورق.86
ترجمه :
نگه داريد خود را از سرما در اول آن كه اواخر فصل پائيز باشد و اخذ و قبول كنيد سرما را در آخر آن كه اوائل بهار باشد چه آنكه سرما تأثير ميكند در بدنها همچنانكه تأثير ميكند در درختها اولش ميسوازند و برگها را ميريزاند و آخرش برگها را سبز ميكند و ميروياند.
و قريب بهيمن كلمات شريفه از رسولخدا صلى الله عليه و آله نيز نقلشده و بنظم آورده شده:
گفت پيغمبر با صحاب كباركانچه با برگ درختان ميكند | تن مپوشانيد از باد بهارباتن و جان شما آن ميكند |
و سر اينمطلب آنست كه خريف87 طبيعت مرگ دارد و ربيع طبيعت حيوة را بعلاوه آنكه بدن كه در تابستان بگرما عادت كرده ناگهان سرماى زمستان بر او وارد ميشود مسام دماغ88 را مىبندد و امراض مانند سرفه و زكام و امثال آنها در بدن پيدا ميشود مثل آنكه اگر كسى از جاى بسيار گرم يكدفعه بجاى سرد منتقل شود و اما چون از زمستان منتقل شود ببهار بسبب آنكه عادت بسرماى بسيار كرده از سردى اعتدال ربيعى ضررى نمىبيند بلكه نشاط در او حاصل ميشود.
پاورقی
86) نهج البلاغه ص 1146 حكمت 123.
87) طبيعت مرگ سرد و خشت است و طبيعت حياة گرم و تر است چنانكه معلوم است. خريف = پائيز و خزان.
88) سوراخهاى بينى.
متن حديث :
ثمره التقريط الندامة و ثمره الحزم السلامه.89
ترجمه :
فائده تقصير در كارها و اضاعه حزم در آنها پشيمانى و ندامت است و فائده احتياط در امور سلامت است و حزم عبارت است از دورانديشى و پيشبينى كردن در امور و فراهم كردن كارهاى خود و احتراز از خلل آن بقدر امكان.
قال (عليه السلام): الظفر بالحزم و الحزم باجالة الراى و الراى بتحصين الاسرار.90
يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده كه ظفر با حزم است و حزم مقرون است بجولان دادن رأى و انديشه و رأى مقرون است بجمع كردن اسرار و نگهداشتن آنها.
و قال الصادق (عليه السلام): مع التثبت تكون اسلامة و مع العجلة تكون الندامة و من ابتدا بعمل فى غير وقته كان بلوعه فى غير حينه.91
يعنى حضرت صادق فرمود سلامت در تأمل و تأنى است و با عجله ندامت و پشيمانى است و كسى كه شروع كند بامرى در غير وقتش خواهد بود رسيدن او در غير وقتش حاصل آنكه:
مكن در مهمى كه دارى شتابكه اندر تأنى زيان كس نديد | زراه تأنى عنان برمتابز تعجيل بسيار خجلت كشيد |
پاورقی
89) نهج البلاغه ص 1171 حكمت 172 / قال عليه السلام: الحازم لم يشغله البطر بالنعمة عن العمل للعاقبة و الهم بالحادثه عن الحيلة لدفعها.
شرح نهج البلاغه ص 1110 حكمت 45.
90) نهج البلاغه 20/343 حكمت 942.
91) بحارالانوار 71/338.
متن حديث :
الحجر الغصب فى الدار رهن على خرابها.92
ترجمه :
بودن سنگ مغصوب در سراى، گرو است بر خرابى آنسراى.
اينمطالب شاهد و عيانست و محتاج بنقل حكايت پيشينيان نيست هر كسى كه مراجعه كند بزمان خود و رفتار غاصبين و ظالمين و عاقبت كار آنها را بدقت بنگرد اين مطلب بر او معلوم خواهد شد و عبرت خواهد گرفت.
قال (عليه السلام): البغى اخر مدة الملوك.93
بسى برنيايد كه بنياد خودخرابىكند مرد شمشير زنچراغى كه بيوه زنى برفروخت | بكند آنكه بنهاد بنياد بدنه چندانكه آه دل بيوه زنبسى ديده باشى كه شهرى بسوخت |
و از اينجهت است كه سلطان محمود غزنوى ميگفته كه من از نيزه شيرمردان آنقدر نميترسم كه از دوك پير زنان.
چه نيكى طمع دارد آن بىوفانخواهى كه نفرين كنند از پستنماند ستمكار بد روزگار | كه باشد دعاى بدش در قفانكو باش تا بد نگويد كستبماند بر او لعنت كردگار |
پاورقی
92) نهج البلاغه ص 1193 حكمت 232.
93) شرح نهج البلاغه ث 20/334 حكمت 831.
متن حديث :
الحكمة ضالة المؤمن فخذ الحكمة و لو من اهل النفاق.94
ترجمه :
حكمت گمشده مؤمن است پس فرا گير حكمت را و اگر چه از اهل انفاق باشد پس هر گاه كلمه از حكمت يا نصيحت موعظتى از كسى شنيدى آنرا دريافت كن و اگر چه گوينده آن منافق يا مشرك باشد.
قالوا انظر الى ما قال ولا تنظر الى من قال.95
قال النبى صلى الله عليه و آله كلمة الحكمة ضالة كل حكيم.96
يعنى كلمه حكمت گمشده هر حكيمى است.
از بوذر جمهر حكيم نقل است كه فرمود من از هر چيزى صفت نيك او را اخذ نمودم حتى از سگ و گربه و خوك و غراب. گفتند از سگ چه آموختى گفت الفت او را با صاحب خود و وفاء او، پرسيدند از غراب چه آموختى شدت احتراز و حذر او را، گفتند از خوك چه گرفتى گفت بكور او را.97 در حوائج خود پرسيدند از گربه چه آموختى فرمود حسن نغمه و تملق او را در مسألت (و سؤال).
پاورقی
94) نهج البلاغه ص 1122 حكمت 77.
95)
تو سخن را نگر كه حالش چيست | به نگارنده سخن منگر |
96) در نهايه ابن اثير ماده ضل نقل شده است.
متن حديث :
خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكوا عليكم و ان عشتم حنوا اليكم.98
ترجمه :
چنان نيكو معاشرت و مخالطه كنيد با مردمان كه اگر بميريد در آن حال بگريند بر شما بجهت خوش رفتارى و مكارم اخلاق شما و اگر زنده باشيد ميل كنند بسوى شما و اشتياق ملاقات شما را داشته باشند پس اى جان عزيز من:
منه دل بر اين دولت پنجروزچنان زى كه ذكرت بتحسين كنندخرابى و بدنامى آمد ز جوربد و نيك چون هر دو مىگذرند | بدود دل خلق خود را مسوزچه مردى نه بر گورت نفرين كنندبزرگان رسند اين سخن را بغورهمان به كه نامت به نيكى برند |
روايت شده كه حسن سؤال نصف علم است و مداراة با مردم نصف عقل است و ميانهروى در معيشت نصف مؤنه است.
قال (عليه السلام): رب عزيز اذله خلقه و ذليل اعزه خلقه.99
يعنى على عليه السلام فرمود بسا عزيزى را كه خوار كرد او را خلق او و بسا ذليل و خوارى را كه عزيز گردانيد او را خلق او.
پاورقی
97) يعنى صبح پى حاجت رفتن.
98) نهج البلاغه ص 1092 حكمت 9.
99) بحار ج 71 ص 369.
متن حديث :
الدنيا دار ممر لا دار مقر و الناس فيها رجلان رجل باع نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها.100
ترجمه :
دنيا سراى گذشتگاه و رهگذر آخرت است نه جاى مكث كردن و اقامت نمودن و مردمان در دنيا دو صنفند يكى آنكه فروخت نفس خود را بمتاع دنيا و هلاك ساخت او را در عقبى و ديگر آنكه خريد نفس خود را از دنيا بزهد و تقوى و آزاد ساخت او را از بندهاى دنيا و هلاكت عقبى.
پاورقی
100) نهج البلاغه ص 1150 حكمت 128.
متن حديث :
رأى الشيخ احب الى من جلد الغلام.101
ترجمه :
انديشه پير دانا دوستتر است نزد من از جلادت و مردانگى نوجوان توانا زيرا كه رأى پير صاحب تدبير صادر مىشود از روى عقل و تجربه و آن سبب اصلاح فتنه بلكه موجب اطفاء بسيارى از فتن است. بخلاف جلادت نوجوان كه غالباً مبتنى است بر تهور و القاء نفس در امور مهلكه كه سبب اشتغال نار حرب و هلاك جمعى شود و لهذا ابوالطيب گفته:
الرأى قبل شجاعة الشجعانفاذا هما اجتمعا لنفس حرةز تدبير پير كهن بر مگرددر آرند بنياد روئين زپاىجوانان پيل افكن شير گير | هو اول و هى المحل الثانىبلغت من العليآء كل مكان102كه كار آزموده بود سالخوردجوانان بشمشير و پيران برأىندانند دستان103 روباه پير |
پاورقی
101) نهج البلاغه ص 1124 حكمت 83.
102) يعنى راى و تدبير بر شجاعت دلاوران پيشى دارد؛ آن اول است و اين دوم.
هنگامى كه اين هر دو در شخصى آزاده گرد آيند او به بلندترين مقامها رسيده است.
103) دستان = مكر و حيله.
متن حديث :
رب مستقبل يوماً ليس يستدبره و مغبوط فى اول ليله قامت تواكيه فى آخره.104
ترجمه :
بسا كسى كه استقبال كننده است روزى را كه نيست پشت كننده بر آن روز يعنى آن روز را بپايان نميبرد و بسا كسى كه در اول شب بحال او غبطه و رشك ميبردند و در آخر شب برخاستند گريه كنندگان او.
غرض تنبيه از خواب غفلت و عدم اغترار بحيوة دنيا است.
كم سالم صيحت به بغتةامسى و امست عنده قينة105طوبىلمن كان موازينهشخصى همه شب بر سر بيمار گريست | و قائل عهدى به البارحةو اصحبت تندبه النائحةيوم يلاقى ربه راجحة106چون صبح شد او بمرد بيمار بزيست |
قال (عليه السلام):؛ لا ينبغى للعبد ان يثق بخصلتين العافية و الغنى بينا تراه معافى اذ سقم و بينا تراه غنياً اذ افتقر.107
يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود كه شايسته نيست آدمى وثوق پيدا كند بدو خصلت: سلامت و دولت چه آنكه در بين سلامت و عافيت است كه ناگهان مىبينى او را كه ناخوش گرديد و هم مىبينى توانگر را كه در بين غنى و ثروت بود كه ناگاه فقير گرديد.
پاورقی
104) نهج البلاغه ص 1267 حكمت 372 با كمى تفاوت.
105) قينه بتقديم ياء بر نون كنيزك سرود گوى، و قيان بالكسر جمع آن است، و قيل كل عبد عندالعرب قين و الامه قينة.
106) بسا شخص سالمى كه ناگاه صيحه مرگ بر او زده شد، و بسا گويندهاى كه ديشب با او بودم شب كرد در حالى كه خواننده او نزد او بود و صبح كرد در حالى كه بر او نوحه و ندبه مىكردند. خوشا به حال كسى كه ميزان و ترازوى اعمالش در روزى كه پروردگارش را ملاقات مىكند سنگين باشد.
107) نهج البلاغه ص 1258 حكمت 418.
متن حديث :
رسولك ترجمان عقلك و كتابك ابلغ من ينطق عنك.108
ترجمه :
فرستاده تو از براى پيغام ترجمان عقل تو است و نامه تو بليغترين كسى است كه سخن گويد از جانب تو چه بسا است پيام برنده رسالترا بنحويكه بايد و شايد ادا نكند و كم و زياد كند لاجرم خللى در پيغام وارد شود كه گاهى شود سبب هلاك فرستنده شود بخلاف نامه.
و فى معنى كلامه قول الشاعر
تخير اذا ما كنت فى الامر مرسلاًو رو و فكر فى الكتاب فانما | فمبلغ ارآء الرجال رسولهاباطراف اقلام الرجال عقولها109 |
پاورقی:
108) نهج البلاغه ص 1231 حكمت 193.
109) قال عليه السلام: ثلاثة اشياء تدل على عقول اربابها: الهدية و الرسول و الكتاب و قال اذا اردت ان تختم على كتاب فاعد النظر فيه فانما تختم على عقلك.
غررالحكم چاپ نجف ص 161 ترجمه حديث: سه چيز است كه بر اندازه عقل صاحبش دلالت دارد: هديه، رسول و قاصد و نامه و فرمود وقتى مىخواهى نامه را مهر كنى بازنگرى كن زيرا بر عقل و خرد خود مهر مىزنى.
ترجمه شعر: چون خواستى براى كارى قاصدى روانه كنى دقت كن و شخص شايستهاى را اختيار كن زيرا رسول و قاصد انسانها نشان دهنده مرتبه رأى و بينش آنان است و در مورد نامه هم تأمل و تفكر كن زيرا عقل انسان به نوشته و قلم او شناخته مىشود.
متن حديث :
الزهد كلمة بين كلمتين من القران قال الله تعالى: لكيلا تاسوا على مافاتكم و لا تفرحوا بما اتيكم و من لم يأس على الماضى ولم يفرح بالا تى فقداخذ الزهد بطرفيه.110
ترجمه :
زهد مندرج است در ميان دو كلمه از قرآن مجيد و آن اينست كه حق سبجانه و تعالى فرموده تا اندوهناك نشويد از آنچه فوت شد از شما و شاد نگرديد بآنچه عطا كرد بشما111 و كسى كه اندوهگين نشد بر چيز گذشته و شاد نگشت بآينده پس محقق است كه فرا گرفت زهد را بهر دو طرف آن و اخذ نمود تمام زهد را.
و آنحضرت در كاغذ ابن عباس مرقوم فرمود:
اما بعد فان المرء يسره درك ما لم يكن ليفوته و يسوئه فوت مالم يكن ليدركه فليكن سرورك بمانلت من اخرتك و ليكن اسفك على مافات منها و مانلت من دنياك فلا تكثر به فرحاً و ما فاتك منها فلا تأس عليه جزعاً و ليكن همك فيما بعد الموت.112
يعنى بعد از حمد و صلوات بدان بدرستيكه آدمى را مسرور و خوشنود ميسازد يافتن چيزى كه نبوده از او فوت شونده چه در قضاى الهى تقدير يافته بود كه باو برسد و اندوهناك و بد حال ميكند او را نيافتن چيزى كه بنا نبوده ادراك آن كند و آنرا بيابد چه هم بحكم قضاء الهى تقدير آن براى او نشده بوده پس بايد سرور و خوشحالى تو بآن چيزى باشد كه از آخرت بدست كنى و حزن اندوه تو بر آن چيزى باشد كه از فوائد آخرت از تو فوت شده لا جرم بدانچه از فوائد و منافع دنيا بدست آوردى زياد خوشحال مباش و آنچه از تو فوت شده از آن پس از براى آن اندوهگين و در جزع مباش و اهتمام و اندوه تو در كارى بايد كه بعد از مرگ بكار آيد ابن عباس بعد از مطالعه اين مكتوب شريف گفته كه من بعد از كلمات رسولخدا از هيچ كلامى نفع نبردم مثل آنچه از اين مكتوب نفع بردم.
پاورقی
110) نهج البلاغه ص 1291 حكمت 431 و در اين چاپ به جاى (كلمة) (كله) مىباشد.
111) سوره حديد آيه 23.
112) نهج البلاغه ص 873 نامه 22.
تن حديث :
سوسوا ايمانكم بالصدقة و حصنوا اموالكم بالزكوة و ادفعوا امواج البلاء بالدعآء.113
ترجمه :
ملك خود گردانيد ايمان خود را يعنى حفظ آن نمائيد بدادن صدقه و استوار سازيد اموال خود را از تلف شدن و دزد بردن بدادن زكوة چه آنكه هيچ مالى تلف نميشود در صحرا و دريا مگر به ندادن زكوة و دفع كنيد موجهاى درياى بلا را بدعا چه آنكه دعا سپر بلا و سلاح مؤمن است.
والدعآء يرد البلآء و قد ابرم ابراماً. يعنى در حديث است كه دعا بر طرف ميكند بلا را و حال آنكه محكم شده باشد.114
پاورقی
113) نهج البلاغه ص 1154 حكمت 128.
114) مستدرك الوسائل 1/363 با كمى تفاوت.
متن حديث :
سيئة تسوك خير من حسنة تعجبك.115
ترجمه :
گناه و سيئه كه كه ترا بدحال كند بجا آوردن آن و از آن پشيمان شوى بهتر است نزد خدايتعالى از حسنه و نيكوئى كه عجب آرد ترا و بآن ببالى چه آنكه ندامت بر سيئه، توبه و ما حى116 آن است بخلاف عجب بر حسنه كه مهلك است.
و فى الحديث: ثلاث مهلكات شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه.117
يعنى سه خصلت هلاك كننده آدمى است بخل يا حرصى كه اطاعت آن شود و هوى و هوسى كه دنبال آن گرفته شود و بآن خواهشها عمل شود و عجب و ناز كردن آدمى بنفس خويش.
و در خبر است كه دو نفر داخل مسجد شدند يكى عابد و ديگر فاسق چون از مسجد بيرون شدند فاسق از جمله صديقان بود و عابد از جمله فاسقان و سبب اين بود كه عابد داخل شد و بعبادت خود مىباليد و اين فكر بود و فكر فاسق در پريشانى از گناه و استغفار بود.118
گنه كار انديشناك از خداىكه آن را جگر خون شد از سوز دردندانست دربارگاه غنىبر اين آستان عجز و مسكينيت | بسى بهتر از عابد خودنماىكه اين تكيه بر طاعت خويش كردسرافكندگى به ز كبر و منىبه از طاعت و خويشتن بينيت |
پاورقی:
115) نهج البلاغه ص 1110 حكمت 43.
116) يعنى محو كننده.
117) خصال ص 84 باب ثلاثه ش 11.
118) كافى 2/314.
متن حديث :
شتان بين عملين عمل تذهب لذته و تبقى تبعته و عمل تذهب مؤنته و تبقى اجره.119
ترجمه :
چقدر دور است ما بين دو عمل يكى آن عملى كه برود لذت آن و بماند و زر آن و آنچه تابع آنست از شقاوت اخرويه و ديگر آن عملى كه برود رنج و تعب آن و بماند مزد و ثواب آن.
پاورقی
119) نهج البلاغه ص 1143 حكمت 117.
متن حديث :
شر الأخوان من تكلف له.120
ترجمه :
بدترين برادران آنكس است كه براى او تكلف كرده شود براى او چه آنكه بهترين برادران آنكس است كه با او در مقام صفا و انبساط باشد و آنكس را كه بايد براى او تكلف معلوم شود كه برادر صفا و صدق نيست و كسى كه چنين باشد شر اخوانست رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود:
المومن يسير المونة.121
يعنى مؤمن كم مؤنه است.
ابن ابىالحديد آورده كه شخصى ميهمان جناب سلمان رضى الله عنه شد سلمان فرمود كه اگر نبود كه رسولخداى صلى الله عليه و آله نهى از تكلف فرموده تكلف ميكردم براى تو پس نان و نمكى آورد ميهمان گفت اگر سعترى122 با نمك بود خوب بود. سلمان مطهره خود را گرو گذاست وسعتر خريد پس از صرف طعام ميهمان گفت الحمد لله كه خدا ما را قانع گردانيد سلمان فرمود: اگر قناعت بود مطهره بگرو نميرفت.123
پاورقی
120) نهج البلاغه ص 1305 حكمت 471.
121) بحار 67/362 قريب به اين مضمون را از امام صادق روايت كرده است.
122) سعتر = پودينه.
123) شرح نهج البلاغه ج 3/155.
متن حديث :
صحة الجسد من قلة الحسد.124
ترجمه :
صحت بدن و تندرستى از كمى حسد است زيرا كه لازم حسد افراط غم و حزنست در بدن و افراط آن موجب پژمردگى و هزال شود و حسود لحظه از غم و الم خالى نيست و پيوسته بآتش حسد ميسوزد.
حسود از غم شيرين خلق | پياپى رود آب تلخش بحلق |
قال النبى صلى الله عليه و آله: اقل الناس لذة الحسود.125
قال امير المؤمنين الحسود لا يسود.126
فى المثل: كفى للحسود حسده
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود كه حسود لذتش از مردم ديگر كمتر است.
و امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه حسود سيادت و بزرگى پيدا نميكند.
و در مثل است كه بس است براى حسود همان حسد او.
و قال الشاعر:
اصبر على حسد الحسود فان صبرك قاتلهالا تا نخواهى بلا بر حسودچه حاجت كه با وى كنى دشمنى |
كالنار تأكل نفسها ان لم تجد ماتأ كله127 كه آن بخت برگشته خود در بلاستكه او را چنين دشمنى در قفا است |
پاورقی
124) نهج البلاغه ص 1200 حكمت 248.
125) بحار 77/112.
126) شرح غررالحكم 1/255.
127) ترجمه: بر حسد حسود صبر كن كه صبر تو كشنده اوست مانند آتش كه اگر درگيرهاى (هيزمى) نباشد خود را مىخورد.
متن حديث :
الصلوة قربان كل تقى و الحج جهاد كل ضعيف لكل شىء زكوة وزكوه البدن الصيام و جهاد المرئه حسن اتبعل.128
ترجمه :
نماز آنچيزيست كه بآن تقرب جويد هر پرهيزكارى و حج جهاد هر ضعيف است129 و از براى هر چيزى زكوة است و زكوة بدن روزه است چه آنكه زكوة در مال مستلزم نقص آنست در ظاهر و نمو آنست در باطن همچنين روزه باعث كسر قوه شهويه و غلبه قواى روحانيه و پاك شدن نفس است از كدورت شيطانيه و جهاد زن نيكوئى معاشرت او با شوهرش است زيرا كه لازمه آن جهاد كردن با نفس نافرمانست در منقاد گردانيدن آنرا در اطاعت شوهر.
پاورقی
128) نهج البلاغه ص 1152 حكمت 1361.
129) در روايت بسيار وارد است كه حج جهاد ضعفا است و مائيم ضعفا، و سائل الشيعه 5/69-74.
متن حديث :
الطمع رق مؤبد.130
ترجمه :
طمع بندگى است پاينده زيرا كه طمع مستلزم تعبد و اطاعتست مر كسى را كه محل طمع است مادام كه طمع باقى باشد.
و نيز آنحضرت فرموده الطامع فى وثاق الذل.131
يعنى آدم طمعكار در بند ذلت است.
و از حكم جامعه است الطمع فقر حاضر.132
تعفف وعش حراً و لا تك طامعاًقناعت كن اى نفس بر اندكىچرا پيش خسرو بخواهش روىو گر خود پرستى شكم طبله كن | فما قطع الاعناق الا المطامع133كه سلطان و درويش بينى يكىچه يكسو نهادى طمع خسروىدر خانه اين و آن قبله كن |
و نيز امير المؤمنين عليه السلام فرموده: اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.134
سعدى (گويد):
يكى گربه در خانه زال بودروان شد بمهمانسراى اميربرون جست و خون از تنش ميچكيدكه گر جستم از دست اين تيرزننيرزد عسل جان من زخم نيشخداوند از آن بنده خرسند نيست | كه پيوسته مهجور و بد حال بودغلامان سلطان زدندش به تيرهميگفت و از هول جان ميدويدمن و كنج ويرانه پيرزنقناعت نكوتر بدوشاب خويشكه راضى بقسم خداوند نيست |
پاورقی
130) نهج البلاغه ص 171.
131) نهج البلاغه ص 1186 حكمت 217.
132) شرح غررالحكم 1/82.
قال عليه السلام: ما وضع احديده فى طعام احد الا ذل: شرح نهج البلاغه 20/291 حكمت 335 با كمى تفاوت.
ترجمه: هيچ كس دست خود را (از روى طمع) در طعام ديگرى ننهاد جز آنكه ذليل شد.
133) قناعت كن و آزاد زندگى كن و آزمند باش زيرا گردنها را جز طمعها قطع نكرده است.
134) نهج البلاغه ص 1184 حكمت 210.
متن حديث :
عظم الخالق عندك يصغر المخلوق فى عينك.135
ترجمه :
بزرگى آفريدگار تو كوچك ميگرداند مخلوق را در ديده تو و در بعضى نسخ عظم بصيغه امر از باب تفعيل است يعنى بزرگ گردان خالق را در نظر اعتبار خود تا كوچك گرداند مخلوق را در چشم تو.
چنين دارم از پير داننده يادپدر از فراقش نخورد و نخفتاز آنگه كه يارم كس خويش خواندبحقش كه تا حق جمالم نمودبصدقش چنان سر نهادم قدمديگر با كسم در نيابد نفسگر از هستى خود خبر داشتى | كه شوريده سر بصحرا نهادپسر را ملامت بكردند گفتدگر با كسم آشنائى نمانددگر هر چه ديدم خيالم نمودكه بينم جهان با وجودش عدمكه با او نماند دگر جاى كسهمه خلق را نيست پنداشتى |
آوردهاند كه بيكى از اهل عرفان گفتند فلانى زاهد است گفت در چه چيز گفتند در دنيا گفت دنيا نزد حقتعالى بقدر پر پشهاى نيست پس چگونه اعتبار توان كرد زهد در او و بايد زهد در شيىء موجود باشد و دنيا نزد من لاشيىء است و شبهه نيست كه در نيامدن دنيا در نظر آن عارف باين مرتبه بسبب عظمت و جلالت حقتعالى بوده در نظر او قل الله ثم ذرهم.136
عجب دارى از سالكان طريقتخود از ناله عشق باشند مستشب و روز در بحر سودا و سوزسحرگه بگريند چندانكه آب | كه باشند در بحر معنى غريقزكونين بر ياد او شسته دستندانند زآشفتگى شب ز روزفرو شويد از ديدهشان كحل خواب |
پاورقی:
135) نهج البلاغه ص 1164 حكمت 124.
136) سوره انعام آيه 91.
متن حديث :
العفاف زينة الفقر و الشكر زينة الغنى.
ترجمه :
عفت و پارسائى زينت فقرا است و شكر زينت توانگريست.137
قالوا: العلم بغير عمل قول باطل و النعمة بغير شكر جيد عاطل.
يعنى بزرگان گفتهاند كه علم بىعمل قول باطل است نعمت بدون شكر گزارى مثل گردن خالى از زينت و گلوبند است.
بدانكه عفت عبارت است از مطيع شدن قوه شهويه قوه عاقله را تا آنچه را كه امر فرمايد متابعت كند و از آنچه كه نهى كند اجتناب نمايد و چقدر شايسته است از براى شخص فقير كه عفاف را زينت خود كند و قطع طمع از خلق نمايد و التقاتى بآنچه در دست ايشانست نكند و گويد:
ما آبروى فقر و قناعت نميبريميكى را تب آمد زصاحبدلانبگفت اى پسر تلخى مردنمشكر عاقل از دست آنكس نخوردكسى را كه درج طمع در نوشتتوقع براند ز هر مجلست | با پادشه بگوى كه روزى مقدرستكسى گفت شكر بخواه از فلانبه از جور روى ترش بردنمكه روى از تكبر بر او سركه كردنبايد بكس عبد و چاكر نوشتبران از خودت تا نراند كست |
پاورقی:
137) نهج البلاغه ص 1116 حكمت 65.
متن حديث :
عند تناهى الشدة تكون الفرجة و عند تضايق حلق البلاء يكون الرخاء.138
ترجمه :
نزد پايان رسيدن سختى گشايش است و نزد تنگ شدن حلقهاى بلا آسايش است.
قال الله تعالى: قان مع العسر يسراً ان مع العسر يسراً.
يعنى حقتعالى فرموده كه بدرستيكه با دشوارى آسانى است و باز فرموده كه همانا با دشوارى آسانى است.139
و قال اميرالمؤمنين(عليه السلام):
ان للنكبات عايات لابد ان تنتهى اليها فاذا احكم على احدكم فليطاطأ لها و ليصبر حتى يجوز فان اعمال الحيلة فيها اقبالها زائد فى مكروهها.140
يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده كه همانا براى نكبتهاى روزگار نهايتى است كه لابد و ناچار بايد بآن نهايت برسد پس هر گاه استوار و محكم گرديد بر يكى از شماها پست كند سر خود را از براى آن و صبر نمايد تا بگذرد همانا بكار بردن حيله و تدبير در آن هنگاميكه رو نموده است زياد ميكند در مكروه آن.
ايدل صبور باش و مخور غم كه عاقبت | اينشام صبح گردد و اينشب سحر شود |
پاورقی:
138) نهج البلاغه ص 1251 حكمت 343.
139) سوره 94 آيه 4 و 5.
140) غررالحكم چاپ نجف ص 111 قريب به اين مضمون.
متن حديث :
عيبك مستور ما اسعدك جدك.141
ترجمه :
عيب تو مستور و پوشيده است ماداميكه يارى كند ترا بخت و طالع بخلاف آنكه اگر بخت بر گردد و طالع سرنگون شود محاسن حقيقى نيز عيب محسوب شود.
چنانچه آنحضرت نيز فرموده:
اذا أقبلت الدنيا على احد اعارته محاسن غيره و اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه.142
يعنى چون روى نهاد دنيا بر كسى عاريه ميدهد باو نيكوئيهاى ديگرانرا و چون پشت گردانيد از او ميربايد از او محاسن و نيكوئيهاى نفس او را 143.
گويند در اياميكه برامكه را بخت و طالع مساعد بود رشيد در حق جعفر بن يحيى بر مكى قسم مىخورد كه او افصح است از قس ابن ساعده و شجاعتر است از عامر بن طفيل و اكتب است (يعنى نويسندهتر است) از عبدالحميد144 و سياسىتر است از عمر بن الخطاب و خوش صورتتر است از مصعب بن زبير با آنكه جعفر خوش صورت نبود وانصح است (يعنى خيرخواهتر است) براى من از حجاج براى عبدالملك و سختيتر است از عبدالله بن جعفر و عفيفتر است از يوسف بن يعقوب و چون طالع ايشان سرنگون شد تمام را منكر شد حتى اوصافيكه در جعفر بود و كسى منكر آن نبود مانند كياست و سماحت او.
حاصل آنكه مردم ابناء دنيا و طالب متاع اين جهانند پس در هر كه يافتند او را دوست دارند و براى او كمالات و محاسنى نقل كنند و از عيبهاى او چشم بپوشند بلكه عيبهاى او بچشم ايشان در نيايد چه عين الرضا عن كل عيب كليلة145 پس حال مردم دنيا پرست چنان است كه شاعر گفته:
دوستند آنكه را زمانه نواخت | دشمنند آنكه را زمانه فكند |
قال اميرالمؤمنين (عليه السلام) الناس ابناء الدنيا و لا يلام الرجل على حب امه.146
پاورقی
141) نهج البلاغه ص 1111 حكمت 48.
142) نهج البلاغه ص 1092 حكمت 8.
143) قال عليه السلام: ازالة الجبال اسهل من ازالة دولة قد اقبلت فاستعينوا بالله و اصبروا فان الارض الله يورثها من يشاء/ شرح نهج البلاغه 20/262 حكمت 65.
144) اين اشخاص در اين اوصاف هر كدام معروف و ضرب المثل بودهاند و عبدالحميد مستوفى مروان بن محمد است كه در كتابت و ادبيت مهارتى تمام داشته به حدى كه گفتهاند: فتحت الكتابة بعبد الحميد و ختمت بابن العميد. و ابن العميد ابوالفضل محمد بن عميد قمى مروف به ادبيت و كمال است كه در علم فسلفه و نجوم و ادب اوحد عصر خويش بوده و او را جاحظ ثانى مىگفتند واز اتباع اوست اسماعيل بن عباد كه به ملاحظه مصاحبت او با ابن عميد او را صاحب بن عباده مىگفتند و ابن عميد را استاد نيز مىگفتند وقتى صاحب به بغداد سفر كرد چون مراجعت نمود گفتند بغداد را چگونه يافتى؟ گفت: بغداد فى البلاد كالاستاد فى العباد.
145) و لكن عين السخط تبدى المساويا.
146) نهج البلاغه ص 1231 حكمت 295.
يعنى مردمان فرزندان دنيا هستند و كسى را به دوست داشتن مادرش سرزنش نمىكنند.
متن حديث :
الغنى الأكبر الياس عما فى أيدى الناس.147
ترجمه :
توانگرى بزرگتر و غناى اكبر بىنيازيست از آنچه در دست مردم است.
بدانكه استغناء و يأس از مردم از جمله اوصاف شريفه و شرف مؤمن است و غناى حقيقى عبارت از آنست.
روايتست كه مردى اعرابى موعظهاى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله خواست آن سرور فرمود كه هر وقت نماز مىكنى نماز كسى كن كه دنيا را وداع كند زيرا كه چه ميدانى كه تا نماز ديگر خواهى بود و چون سخنى گوئى سخنى بگوى كه نبايد عذر آنرا بخواهى و مأيوس باشى از آنچه در دست مردمان است.148
و مما يروى لعبد الله المبارك الزاهد
قد ارحنا و استرحنا من غدو و رواحبعفاف و كفاف و قنوع و صلاحاگر دو گاو بدست آورى و مزرعهاىبدان قدر كه كفاف معاش تو ندهدهزار بار از آن به كه از پى خدمت | و اتصال بامير و وزير ذى سماحو جعلنا اليأس مفتا حالأبواب النجاح149يكى امير و يكى را وزير نام كنىروى و نان جوى از يهود وام كنىكمرببندى و برنا كسى سلام كنى |
پاورقی
147) نهج البلاغه ص 1244 حكمت 326.
148) بحار 84/237 با كمى تفاوت.
149) يعنى با عفاف و كفاف و قناعت، خود را از اينكه صبح و شام در خانه امير و وزير برويم راحت كرديم و نوميدى از مرم را كليد رستگارى قرار داديم.
متن حديث :
الفقيه كل الفقيه من لم يقنط الناس من رحمة الله و لم بؤيسهم من روح الله و لم يؤمنهم من مكر الله.150
ترجمه :
دانا و تمام دانا كسى است كه نوميد نگرداند مردمان را از رحمت و آمرزش خدا و مأيوس نگرداند ايشانرا از راحت و آسايش از خدا و ايمن نگرداند ايشان را از عقوبت و عذاب خدا.
پس بر حكيم آگاه لازم است كه مرض هر نفسى را تشخيص نمايد و به دواى مخصوص آن آنرا معالجه نمايد پس كسى را كه خوف غلبه كرده بر رجاء معالجه نمايد و كسى را كه امانى و رجاهاى كاذبه غلبه كرده و به اين سبب دلير گشته و روى بگناه و معاصى آورده مانند اكثر مردمان او را بتازيانه خوف تأديب كند و هر گاه از وعد گويد از وعيد نيز نقل كند و هر گاه وصف جنت نمايد از جحيم نيز ذكر كند چنانچه در قرآن مجيد هر جا ترغيب است با او ترهيب است و هر كجا بشارت است مرادف با نذارت است و اگر وعد است مقابل او وعيد است اگر غفور رحيم است شديد العقاب است اگر لا تقنظوا من رحمة الله است151 فلا يأمن مكرالله152 است و هكذا چنانچه بر متأمل بصير مخفى نيست و فى دعاء الافتتاح: و ايقنت انك انت ارحم الراحمين فى موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبين فى موضع النكال و النقمة.
يعنى در دعاى افتتاح است كه من يقين دارم ايخدا كه تو در مقام عفو و رحمت ارحم الراحمين ميباشى و در مقام عذاب عقوبت از همه عقوبت كنندگان سختتر ميباشى.
پاورقی
150) نهج البلاغه ص 1126 حكمت 87.
151) سوره 39 آيه 53.
152) سوره 7 آيه 99.
متن حديث :
فوت الحاجة اهون من طلبها الى غير اهلها.153
ترجمه :
فوت شدن حاجت آسانتر است از طلب نمودن از غير اهلش.
و مطلب معلوم است كه نرسيدن شخص بحاجت خود بهتر است از طلب كردن آنرا از مردمان لئام بىاصل و نشان زيرا كه در آن طلب غالباً عدم وصول است بحاجت و معهذا موجب زيادتى ذل سؤال است از ايشان و گاهى شود كه زخم زبانى بآن علاوه كنند و لهذا گفتهاند: الموت احلى من سؤال اللئام154 پس شايسته است كه قانع و عالى همت باشد و از اشخاص لئام و تازه بدولت رسيدگان و امثال ايشان حاجت نخواهد.
محالست اگر سفله قارون شودكمالست در نفس مرد كريموگر خود نيابد جوانمرد ناناقسم بالله لمص النوىاحسن بالأنسان من ذلةفاستغن بالله تكن ذالغنىطوبى لمن يصبح ميزانهحافظ آب رخ خود بر در هر سفله مريز | كه طبع لئيمش دگرگون شودگرش زر نباشد چه نقصان و سيممزاجش توانگر بود همچنانو شرب ماء القلب المالحةو من سؤال الأوجه الكالحةمغتبطاً بالصفقة الرابحةيوم يلاقى ربه راجحةحاجت آن به كه بر قاضى حاجات بريم |
حكماء فرمودهاند اگر آب حيات بآب رو فروشند دانا نخرد كه مردن به علت، به از زندگانى بمذلت.
براى نعمت دنيا كه خاك بر سر آنبيك دو روزه رود نعمتش زدست ولى | منه ز منت هر سفله بار بر گردنبماندت ابدالدهر عار بر گردن |
پاورقی
153) نهج البلاغه ص 1115 حكمت 63.
154) يعنى مرگ از سؤال و درخواست از لئيمان شيرينتر است.
قال عليه السلام: اذل الناس معتذر الى الئيم.شرح نهج البلاغه 20/304 حكمت 479 يعنى خوارترين مردم كسى است كه از شخص لئيمى عذرخواهى كند.
متن حديث :
فى تقلب الاحوال علم جواهر الرجال.155
ترجمه :
در گردش احوال چون انتقال از بلندى به پستى و از اقبال به ادبار و از غنى بفقر و هكذا بعكس و همچنين در نزول شدائد و محن معلوم ميشود جواهر مردمان چه گردش روزگار بمنزله بوته امتحان است كه آنچه در كمون آدمى است ظاهر ميكند.فعند الامتحان يكرم الرجل اويهان.156
به ايام تا بر نيايد بسىلا تحمدن امرء حتى تجربه | نشايد رسيدن به غور كسىو لا تذمنه الا بتجريب157 |
نه هر كه بصورت نيكو است سيرت زيبا در اوست كار اندرون دارد نه پوست.
توان شناخت بيكروز در شمايل مردولى زباطنش ايمن مباش و غره مشو | كه تا كجاش رسيده است پايگاه علومكه خبث نفس نگردد بسالها معلوم |
پاورقی
155) نهج البلاغه ص 1183 حكمت 208.
156) روت ام هانى بنت ابىطالب عليه السلام عن النبى صلى الله عليه و آله انه قال: ياتى على الناس زمان اذا سمعت باسم الرجل خير من ان تلقاه فاذا القيته خير من ان تجربه و لو جربته اظهر لك احوالاً دينهم دراهمهم و همتهم بطونهم و قبلتهم نساؤهم يزكعون للرغيف و يسجدون للدرهم حيارى سكارى لا مسلمين و لا نصارى بحار الانوار ج 74 ص 196.
157) هيچ كسى را تا نيازمائى ستايش مكن و نيز بدون آزمودن كسى را نكوهش مكن.
متن حديث :
قلة العيال احد اليسارين و التودد نصف العقل والهم نصف الهرم.158
ترجمه :
كمى اهل و عيال يكى از دو توانگريست در مال زيرا كه هر كه را اندك باشد عيال او عيش او آسانتر باشد و معشيت او واسع، همچنانكه در كثرت مال حال بر اينمنوال است، دو دوستى با مردم و حسن معاشرت با ايشان نصف عقل است يعنى تصرف عقل عملى در تدبير كار معاش، و غم و اندوه نصف پيريست زيرا كه پيرى يا بسبب طبيعت و سن است يا بسبب امر خارجى كه آن حزن و خوف باشد فحينئذ هم و غم قسيم طبيعى پيرى و يك قسم از اسباب خارجى آنست.
پاورقی
158) نهج البلاغه ص 1153 حكمت 135.
متن حديث :
القناعة مال لا ينفد.159
ترجمه :
قناعت كه مساهله در اسباب معاش باشد مالى است كه فانى نميشود و گنجى است كه تمام نميشود و قناعت فضيليتى است كه همه فضائل بآن منوط بلكه راحت دنيا و آخرت بآن مربوط است.
سعدى گويد: كه ده آدمى از سفرهاى بخورند و دو سگ بر لاشهاى بسر نبرند حريص با جهانى گرسنه است و قانع بنانى سير.
حكما گفتهاند: كه درويشى بقناعت به از توانگرى ببضاعت.
كاسه چشم حريصان پرنشد | تا صدف قانع شد پر در نشد |
خبر مشهور است: عز من قنع وذل من طمع.160
و لقد اجاد الطغرائى:
فيم اقتحامك لج البحر تركبهملك القناعة لا يخشى عليه ولاترجوا البقآء بدار لاثبات لها | و انت يكفيك منها مصة الوشليحتاج فيه الى الأنصار و الخولفهل سمعت بظل غير منتقل161 |
سعدى (گويد):
قناعت توانگر كند مرد راكسى سيرت آدمى گوش كردمشو تابع نفس شهوت پرستچه سيراب خواهى شد از آب جوىمرو در پى هر چه دل خواهدتكند مرد را نفس اماره خوارو گر هر چه باشد، مرادش برىقناعت سرافرازد اى مرد هوش | خبر كن حريص جهانگرد راكه اول سگ نفس خاموش كردكه هر ساعتش قبله ديگر استچرا ريزى از بهر برف آبروىكه تمكين تن نورجان كاهدتاگر هوشمندى عزيزش مدارز دوران بسى نامرادى برىسر پر طمع بر نيايد ز دوش |
قال (عليه السلام) الصبر مطية لا تكبو و القناعة سيف لا ينبو.162
يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: كه صبر مركوبىاست كه بر روى در نميافتد و قناعت شمشيرى است كه كند نميشود.
پاورقی
159) نهج البلاغه ص 1113 حكمت 54.
160) جمله اول در شرح غررالحكم 4/474 و جمله دوم با كمى تفاوت در 5/451 مىباشد.
161)يعنى بجهت چه ميافكنى خود را در لجه دريا و مىنشينى بر آن و حال آنكه كفايت ميكند تو را از آن مكيدن آب اندكى همانا سلطنت قناعت خوف و ترسى نيست براى آن و احتياج ندارد بانصار و نگاهدارنده، آيا اميد دارى باقى ماندن دردار دنيا را كه ابداً ثبات و دوامى ندارد و مثل سايه ميماند پس آيا شنيده كه سايه ثابت بماند و از جاى خود منتقل نشود.
162) كنزالفوائد ص 58.
متن حديث :
قيمة كل امرىء ما يحسنه.163
ترجمه :
قيمت هر مردى و مرتبه هر شخصى همان چيزيست كه نيكو ميداند آنرا از هنر و علم و عرفان غرض تحريص و ترغيب بر كسب كمالات نفسانيه و صناعات و نحو آنست چه آنكه هر كس كمال و صنعتش عظيمتر است رفعتش در نفوس مردم زيادتر است و اينمطلب مسلم و مشاهده است.
قال الخليل بن احمند رضى الله عنه افضل كلمة يرغب الانسان الى طلب العلم و المعرفة قول امير المؤمنين (عليه السلام):
قدر كل امرء ما يحسن164 يعنى خليل بن احمد گفته كه بهتر كلمه كه ترغيب كند آدمى را بسوى طلب علم و معرفت قول اميرالمؤمنين(ع) استكه قدر هر مردى همانچيزيست كه نيكو ميداند.165
پاورقی
163) نهج البلاغه ص 1122 حكمت 78.
164) غرر الحكم چاپ نجف ص 235 و در اين حديث (مايحسنه) دارد.
165) قال عليه السلام: قبيح بذى العقل ان يكون بهيمة و قد امكنه ان يكون انساناً و ان يكون انساناً و قد امكنه ان يكون ملكاً و ان يرضى لنفسه بقنيه معارة و حياة و له ان يتخذ مخلدة و حياة مؤبدة.
شرح نهح البلاغه 20/306 حكمت 508.
ترجمه: براى عاقل زشت است كه حيوان باشد با اينكه مىتواند انسان باشد؛ و يا انسان باشد حال آنكه مىتواند فرشته باشد و يا راضى شود براى خود به زندگى موقت و عاريت در صورتى كه مىتواند زندگى جاويدان داشته باشد.
متن حديث :
كفاك ادباً لنفسك اجتناب ما تكرهه لغيرك.166
ترجمه :
بس است تو را از براى ادب كردن نفس خود دورى كردن از آنچه مكروه ميشمرى از غير خودت.
حاصل آنكه هر كه طالب سعادت نفس و تهذيب اخلاق است بايد ديگران را آئينه عيوب خود كند و آنچه از ايشان سر زند تأمل در حسن و قبح آن كند و بقبح هر چه بر خورد بداند كه چون آن عمل از خود او سر زند نيز قبيح است و بحسن هر چه بر خورد بداند كه اين عمل از خود او نيز حسن است پس در ازاله قبايح خود بكوشد و در تحصيل اخلاق حسنه سعى بليغ نمايد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله السعيد من وعظ بغيره.167
يعنى نيكبخت كسى است كه پند داده شود بغير خود يعنى پند بگيرد از پنديكه بغير او دهند.
لقمان حكيم را گفتند ادب از كه آموختى فرمود از بىادبان كه هر چه از فعل ايشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهيز كردم.168
پاورقی
166) نهج البلاغه ص 1278 حكمت 404.
167) بحار 77/115 و 116 و نهج البلاغه ص 208.
168) قال عليه السلام: عليك بمجالسة اصحاب التجارب فانها تقوم عليهم باغلى الغلاء و تأخذها منهم بارخص الرخص.
شرح نهج البلاغه 20/435.
يعنى نتائيج تجربت آنان بسيار گران بدست آمده و تو نيك ارزان مىستانى (شعرانى).
متن حديث :
كم من اكلة منعت اكلات.169
ترجمه :
بسا يكبار خوردنى يا خوردن يك لقمه كه مانع شود از خوردنهاى بسيار
اين مثال كسى است كه افراط كند در خوردن طعامى بحيثيتى كه بيمار گردد پس از خوردن پس از خوردن طعامهاى بسيار ديگر ممنوع شود.
و حريرى در مقامات معنى همين كلام مبارك را اخذ كرده در آنجا كه گفته: يارب اكلة هاضت الا كل و منعة مآ كل.
اى بسا يك بار خوردنى يا خوردن يك لقمه كه درهم شكست استخوان را ناگوار شد خورنده را و مانع شد او را از خوراكهاى ديگر.170
و ابن علاف شاعر نيز در مرثيه هر (گربه) همين معنى را آورده:
اردت ان تأكل الفراخ ولايا من لذيذ الفراخ اوقعهكم اكلة خامرث حشاشرهشكم بند دستست و زنجير پاىسراسر ملخ شد شكم لاجرمبرو اندرونى بدست آر پاكشكم بنده بسيار بينى خجل | ياكلك الدهر اكل مضطهدو يحك هلا قنعت بالغددفاخرجت روحه من الجسد171شكم بنده كمتر پرستد خداىبپايش كشد مور كوچك شكمشكم پر نخواهد شد الا بخاكشكم پيش من تنگ بهتر كه دل |
رنجورى را گفتند دلت چه ميخواهد گفت آنكه دلم هيچ نخواهد.
و فى معنى كلامه (عليه السلام) قوله (عليه السلام) ايضاً: كم من شهوة ساعة اورثت حزناً طويلاً.172
يعنى بسا شهوت يكساعتى كه سبب حزنهاى طولانى شود.
پاورقی
169) نهج البلاغه ص 1168 حكمت 162.
170) قال عليه السلام: ينبغى للعاقل ان يتذكر عند حلاوة الغذاء مرارة الدواء شرح نهج البلاغه 20/272 حكمت 149.
يعنى سزاوار است عاقل را كه نزد شيرينى غذاء تلخى دوا را هم ياد آورد.
قال عليه السلام: من كان همته ما يدخل جوفه كانت قيمته ما يخرج منه. شرح نهج البلاغه 20/319 ترجمه: كسى كه همش همان است كه مىخورد ارزش او همان است كه از او خارج مىشود.
171) ترجمه: خطاب به گربه مىگويد: مىخواستى جوجه پرندگان را بخورى و روزگار تو را مظلومانه نخورد.
اى كه جوجههاى لذيذ از هستى ساقطت كرد و اى بر تو چرا به غدههاى اضافى قناعت نكردى.
چه بسا لقمههايى كه وارد معده آدم طماع شد و روح او را از كالبدش خارج ساخت.
172) بحار ج 78 ص 45.
متن حديث :
كن فى الفتنة كابن اللبون لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب.173
ترجمه :
باش در زمان فتنه174 مانند بچه شتريكه داخل در سن سه سالگى شده باشد كه نه پشتى است او را كه بسوارى او كوشند و نه پستانى كه از آن شير دوشند.
حاصل آنكه در فتنه داخل مشو و بقوت بازو و مال همراهى مكن و چنان باش كه از تو انتفاعى نبرند چه بسا شود كه خونها ريخته شود و مالها غارت گردد و عرضها بباد رود و تو در آن شريك شوى و خسران دنيا و آخرت برى.
در احاديث معتبره وارد شده كه هر كه اعانت كند بر قتل مؤمنى به نيم كلمه باشد روز قيامت بيايد در حالتيكه ما بين ديدگان او نوشته باشد ايس من رحمة الله يعنى اين مأيوس است از رحمت واسعه الهى.
پاورقی
173) نهج البلاغه ص 1088.
174) فنته آنجا است كه حق و باطل روشن نباشند يا هر دو فرقه باطل باشند.
متن حديث :
لاترى الجاهل الا مفرطاً او مفرطاً.175
ترجمه :
نمىبينى نادان را مگر بسبب جهالت يا از حد درگذرنده است يا تقصير كننده و اين هر دو طرف عدولند از عدالت بخلاف دانا كه اختيار مىكند وسط را كه آن حد اعتدال است.
بدانكه اوصاف حميده حكم وسط دارند كه انحراف از آنها يا بطرف افراط يا تفريط هر كدام كه باشد مذموم و از اخلاق رذيله است پس در مقابل هر جنسى از صفات فاضله دو جنس از اوصاف رذيله متحقق خواهد گشت چنانچه در مقابل حكمت جربزه و بلاهت است و مقابل شجاعت تهور و جبن و مقابل عفت شره و خمود و مقابل عدالت ظلم و تمكين ظالم است بر خود و هكذا.
پاورقی
175) نهج البلاغه ص 1116 حكمت 67.
متن حديث :
لا تستحى من اعطآء القليل فان الحرمان اقل منه.176
ترجمه :
حيا مكن از دادن چيز كم بدرستيكه نوميدى كمتر است از آن و حقارت آن بيشتر است.
قال النبى صلى الله عليه و آله تردوا السآئل ولو بشق تمرة177 و عنه صلى الله عليه و آله ايضاً: اتق النار ولو بشق تمره فان لم تجد فبكلمة طيبة.178
يعنى بپرهيزيد از آتش برد نكردن سائل و اگر چه بنصف خرمائى باشد و اگر آنرا نيافتى پس بكلام خوشى رد كن او را.
پاورقی
176) نهج البلاغه ص 1115 حكمت 64.
177) سفينة البحار 1/585.
178) -يعنى سائل را رد نكنيد اگر چه به نصف خرما باشد.
متن حديث :
لا تصحب المآئق فانه يزين لك فعله و يود ان تكون مثله.179
ترجمه :
مصاحبت و رفاقت مكن با احمق بيخرد چه آنكه او زينت ميدهد در نظر تو كار خود را و دوست ميدارد كه تو نيز مانند او باشى زيرا كه احمق تصور نميكند نقصان خود را بلكه خيال ميكند كه نفس او كامل است و هر كسى دوست دارد كه رفيقش خودش باشد در اخلاق و افعال.
و لهذا رسولخدا فرموده: المرء على دين خليله.180
رقم بر خود بنادانى كشيدىطلب كردم زدانائى يكى پندكه گر داناى دهرى خر بباشى | كه نادانرا بصحبت برگزيدىمرا فرمود با نادان مپيوندو گر نادانى ابلهتر بباشى |
قال ارسطا طاليس: العاقل يوافق العاقل و اما الجاهل فلا يوافق العاقل و لا الجاهل كما ان الخط المستقيم ينطبق على المستقيم و اما المعوج فلا ينطبق على المعوج ولا المستقيم.
يعنى ارسطا طاليس گفته كه عاقل موافقت ميكند با عاقل و اما جاهل پس موافقت نميكند با عاقل و نه با جاهل چنانچه خط راست موافق ميشود با خط راست ديگر و اما خط كج پس موافق نميشود بر كج و نه بر راست.
طغرائى گفته:
وشان صدقك عند الناس كذبهم | و هل يطابق معوج بمعتدل |
پاورقی
179) نهج البلاغه ص 1228 حكمت 285.
180) بحار الانوار 74/192.
قال عليه السلام:اياك و صاحب البوس فانه كالسيف المسلول يروق منظره و يقبح اثره.
شرح نهج البلاغه 20/273 حكمت 157 با كمى تفاوت.
ترجمه: از همنشين بد بپرهيز كه مثل شمشير خوش منظر و بد اثر است.
قال عليه السلام: الصاحب كالرفعة الثوب فاتخذه مشاكلاً.
شرح نهج البلاغه 20/309 حكمت 540.
ترجمه: دوست و مصاحب مانند وصله لباس است پس همرنگ و مناسب اختيار كن.
متن حديث :
لا غنى كالعقل و لا فقر كالجهل و لا ميراث كالادب ولا ظهير كالمشاورة.181
ترجمه :
نيست هيچ غنى و توانگرى مانند عقل و نيست هيچ فقرى مانند جهل و نادانى و نيست هيچ ميراثى همچو ادب و نيست هيچ پشت و ياورى مانند مشورت كردن در كارها با اهل دانش چنان گفته شده.
بهنگام تدبير يك رأى نيك | به از صد سپاهى چه درياى ريگ |
قال النبى صلى الله عليه و اله ما خاب من استخار ولاندم من استشار.182
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه نوميد نشد كسيكه طلب خير از خدا كرد و پشيمان نشد كسيكه در كار مشورت كرد.
هر كه بىمشورت كند تدبيربيخ بىمشورت كه بنشانى | غالبش بر هدف نيايد تيربرنيارد بجز پشيمانى |
پاورقی
181) نهج البلاغه ص 1112 حكمت 51.
182) بحار 91/225 و تحف العقول 147. در اين دو كتاب (ماحار) به جاى (ماخاب) است.
متن حديث :
لا يترك الناس شيئاً من امر دينهم لاستصلاح دنياهم الا فتح الله عليهم بما هو اضر منه.183
ترجمه :
ترك نميكنند مردمان چيزيرا از كار دينشان براى اصلاح امر دنياى خودشان مگر آنكه ميگشايد خدايتعالى برايشان چيزيرا كه ضررش زيادتر باشد از آنمقدار جزئى كه فاسد ميشد از امر دنياى او اگر بكار آخرت ميپرداخت.
و اين مثل آنست كه بسيار مىبينيم از كسبه و تجار و بازاريان كه مشغول بمعامله و سوداگرى ميشوند و نماز خود را كه اين همه تأكيد در باب محافظت آن وارد شده تأخير مياندازد و در آخر وقت نمازى بتعجيل و بسا شود بدون طمأنينه بجا ميآورند و گاه ميشود كه نماز از ايشان فوت شود و مسلم است كه افساد امر آخرت ضررش زيادتر است از ضرر دنيا.
پاورقی
183) نهج البلاغه ص 1135 حكمت 103.
متن حديث :
لا يستقيم قضآء الحوايج الا بثلاث: باستصغارها لتعظم و باستكتامها لتظهر و بتعجيلها لتهنأ.184
ترجمه :
استقامت پيدا نميكند قضاء حوائج محتاجين مگر بسه چيز:
اول بكوچك شمردن آنحاجت تا بزرگ شود چه آنكه كسيكه باينمرتبه از علو همت رسيد كه حاجتها را كوچك بشمرد معروف بسماحت و كبر نفس ميشود لاجرم عطايش بزرگ و مشهور ميشود بخلاف آنكه اگر بزرگ شمارد و منت بگذارد فان من عدد نعمه محق كرمه185 يعنى كسيكه در مقام منت گذاردن بشمرد احسان و نعم خود را هر آينه باطل و نابود ميگراند كرم خود را.
دوم آنكه پنهان كند آن حاجت را كه برآورده و عطائى را كه نموده، تا ظاهر شود چه آنكه حقتعالى جميل افعال بندگان را ظاهر ميفرمايد چنانچه در دعاى اهلبيت است يا من اظهر الجميل وستر القبيح يعنى اى آن كسيكه ظاهر گردانيد عمل نيك بندگان را و پنهان كرد كار زشت ايشان را.
سوم آنكه بشتابد در قضاى حاجات تا گوارا شود بر طالبان چنانچه گفتهاند: و خير الخير ما كان عاجله يعنى بهترين نيكيها كه در حق كسى كنند آنست كه در آنچيزى كه ميرسانند به او تعجيل كنند.186
پاورقی
184) نهج البلاغه ص 1131 حكمت 97.
185) شرح غررالحكم 5/197.
قال عليه السلام: سيان من صنع السائل و من و من منع السائل و ضن.
ترجمه: كسى كه به سائل كمك كند و منت گذارد با كسى كه بخل ورزد و كمك نكند مساوى است.
قال عليه السلام: لا تطلبن الى احد حاجة ليلاً فان الحياء فى العينين.
شرح نهجالبلاغه 20/320 حكمت 668 ترجمه: از هيچ كس در شب حاجت مخواه زيرا حيا در چشم است.
186) ابن ابى الحديد در كلمات قصار اميرالمؤمنين(ع) آورده كه آنحضرت فرمود در وقتى من و عباس و عمر مذاكره ميكرديم در بيان احسان و نيكى كردن من گفتم كه بهتر آن پنهان كردن آنست عباس گفت: بهتر آن كوچك شمردن آنست، عمر گفت تعجيل در آنست در اين هنگام رسولخداى(ص) وارد شد بر ما و از گفتگوى ما پرسيد ما بيان كرديم كلمات خود را فرمود بهترش آنست كه اين هر سه در آن جمع باشد.
متن حديث :
لا يصدق ايمان عبد حتى يكون بما عند الله اوثق منه بما فى يده.187
ترجمه :
تصديق نميتوان كرد ايمان بنده را تا وقتى كه باشد بآنچه كه نزد خدا است استوارتر از آنچه كه در دست اوست.
حاصل آنكه ايمان يقينى وقتى است كه بنده بوعدههاى خدا و بآنچه در نزد او است اطمينانش زيادتر باشد از آنچه در دست دارد.188
و قال النبى صلى الله عليه و آله من احب ان يكون اغنى الناس فليكن بما فى يد الله اوثق منه بما فى يده.189
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله فرموده كسيكه دوست دارد كه بىنيازترين مردم باشد بايد بآنچه كه در نزد خدا است وثوقش زيادتر باشد از آن چيزيكه در دست خود دارد.
پاورقی
187) نهج البلاغه ص 1234 حكمت 302.
188) يا آنكه معنى چنين باشد: راست و درست نخواهد بود ايمان عبد تا آنكه بوده باشد اعتقادش به آنچه كه در نزد حقتعالى است بيشتر از آنچه كه در دست خودش است.
189) بحار الانوار 77/124.
متن حديث :
لا يعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان.190
ترجمه :
معدوم نمىسازد بلكه هميشه خواهد يافت شخص صبر كننده ظفر يافتن بمطلوب خود را و اگر چه طول بكشد زمان صبر.
انى رايت و للايام تجربةو قل من جد فى امر يطالبهبگذرد اين روزگار تلختر از زهرصبر و ظفر هر دو دوستان قديمند | للصبر عاقبة محمودة الاثرفاستصحب الصبر الا فاز بالظفربار دگر روزگار چون شكر آيدبر اثر صبر نوبت ظفر آيد |
حكما گفتهاند: كه صبر بر دو قسم است:
صبر جسمى و آن تحمل مشتقها بقدر قوه بدنيه مثل صبر بر راه رفتن و حمل چيز سنگين و صبر بر مرض و تحمل مشقت ضرب و قطع و اين چندان فضيلتى ندارد.
قسم دوم صبر نفس است كه بر آن فضيلت تعلق ميگيرد و آن بر دو نوع است:
اول صبر از مشتهيات خود و آنرا عفت گويند دوم صبر بر تحمل مكروه يا محبوب و مختلف ميشود اسم آن بحسب مقامات آن پس اگر در مقام نزول مصيبت باشد آنرا صبر گويند، و مقابل آن جزع و هلع است، و اگر در مقام حرب باشد آنرا شجاعت گويند كه ضدش جبن است، و اگر در مقام غضب باشد آنرا حلم گويند و مقابلش استشاطه191 است، و اگر صبر از فضول عيش باشد آنرا قناعت و زهد گويند و در مقابل آن حرص و شره است، الى غير ذلك.
و لهذا آيات و اخبار در فضيلت صبر زياده از حد احصا وارد شده.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله بالصبر يتوقع الفرج و من يدمن قرع الباب يلج.192
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود كه صبر انتظار فرج است و كسى كه پيوسته بكوبد درى را آخرالأمر در آنجا داخل ميشود.
و قال اميرالمؤمنين(عليه السلام) من ركب مطية الصبر اهتدى الى ميدان النصر.193
على عليه السلام فرموده: كه كسى سوار شود بر شتر صبر و شكيبائى راه مييابد بميدان نصرت و يارى.
پاورقی:
190) نهج البلاغه ص 1163 حكمت 145.
191) از خشم برافروختن.
192) بحارالانوار 71/96.
193) كنزالفوائد ص 58 با كمى تفاوت.
متن حديث :
لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه.194
ترجمه :
زبان خردمند در پس دل او است يعنى عاقل اول تأمل نمايد در كلامى كه ميخواهد بگويد و آنرا بسنجد و نيك و بد آنرا ملاحظه نمايد بعد از آن اظهار كند و لكن احمق بعكس است دلش در پس زبانش است اول ظاهر سازد قول خود را و بعد از آن تأمل نمايد.
و بهمين معنى است قول آن حضرت قلب الاحمق فى فيه و لسان العاقل فى قلبه.195
دل احمق در دهانش است و زبان عاقل در دلش حاصل آنكه:
سخندان پرورده پير كهنمزن بىتأمل بگفتار دمبينديش وانگه برآور نفس | بينديشد آنگه بگويد سخننكو گوى اگر دير گوئى چه غماز آن پيش بس كن كه گويند بس |
و نيز آن حضرت فرموده: اللسان سبع ان خلى عنه عقر.196
زبان درنده ايست كه اگر بحال خودش گذاشته شود مثل درندگان بگيرد و بگزد.
زبان بسيار سر بر باد داده است | زبان ما را عدوى خانه زاد است |
پاورقی
194) نهج البلاغه ص 1106 حكمت 29.
195) نهج البلاغه ص 1106.
196) نهج البلاغه ص 1114 حكمت 57.
متن حديث :
لكل امرىء فى ماله شريكان الوارث و الحادث.197
ترجمه :
از براى هر شخصى در مال او دو شريك است يكى وارث كه مال را ميبرد و ديگرى حوادث روزگار كه مفنى مال است پس آدم عاقل آنست كه پيش از آنكه شركاء او اموال او را ببرند براى آخرت خود كارى كند.
برگ عيشى بگور خويش فرستخذمن تراثك ما استطعت فانمالم يقض حق المال الا معشر | كس نيارد ز پس تو پيش فرستشركاؤك الايام والوارثنظروا الزمان يعيث198 فيه فعاثوا(199) |
و هم از كلمات مبارك آن حضرت است:
بشر مال البخيل بحادث او وارث.200
پس اى عزيز ارجمند هرگز بمال دنيا دل مبند. و بدانكه مال از بهر آسايش عمر است نه عمر از بهر گرد كردن مال چنانچه عاقلى را پرسيدند كه نيكبخت كيست و بدبخت چيست گفت نيكبخت آنكه خورد و كشت و بدبخت آنكه مرد و هشت حضرت موسى(ع) قارون را نصيحت كرد كه احسن كما احسن الله اليك.201 نشنيد و عاقبتش شنيدى كه از اندوخته بدو چه رسيدى.
كسى نيك بيند بهر دو سراىكرامت جوانمردى و نان دهى استچه مردان ببر رنج و راحت رسانزنعمت نهادن بلندى مجوىندانست قارون دنيا پرست | كه نيكى رساند بخلق خداىمقالات بيهوده طبل تهى استمخنث خورد دست رنج كسانكه ناخوش كند آب استاده بوىكه گنج سلامت بكنج اندر است |
پاورقی:
197) نهج البلاغه ص 1245 حكمت 329.
198) يعنى تباهى مىرسانند در آن.
199) از مال خود آنچه مىتوانى برگير و استفاده كن زيرا روزگار و وارثان شريكان تو هستند. حق مال و ثروت را كسانى ادا كردهاند كه وقتى مىبينند روزگار مال آنان را از بين مىبرد خود آنها (در راه خير) مال را خرج مىكنند.
200) شرح صد كلمه ابن ميثم ص 93.
201) سوره 28 آيه 77.
متن حديث :
لكل مقبل ادبار و ما ادبر فكان لم يكن.202
ترجمه :
از براى هر اقبال كنندهاى ادبار است و آنچه پشت كرد و رفت گوئيا هرگز نبوده.
پس عاقل بايد باقبال دنيا مغرور نشود و در همان حين مهياى ادبار و پشت كردن او باشد.
قال الشاعر:
ما طار طير و ارتفع | الا كمن طار وقع203 |
و كان الحسن بن على (عليه السلام) كثيراً ما يتمثل
يا اهل لذات دنيا لابقاء لهامنه بر جهان دل كه بيگانهايستنه لايق بود عيش با دلبرىبر مرد هشيار دنيا خس است | ان اغتراراً بظل زايل حمق204چه مطرب كه هر روز در خانهايستكه هر بامدادش بود شوهرىكه هر مدتى جاى ديگر كس است |
پاورقی
202) نهج البلاغه ص 1163 حكمت 143.
203) هيچ پرندهاى پرواز نكرد و بالا نرفت جز آنكه همانگونه كه بالا رفته بود پائين آمد.
204) حياة الحسن 1/306.
ترجمه: اى اهل خوشهاى دنيايى كه بقا و دوام ندارد مغرور شدن به سايهاى كه پايدار نيست از حماقت و نادانى است.
متن حديث :
ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء لما عندالله و احسن منه تيه الفقراء على الاغنياء اتكالاً على الله سبحانه.205
ترجمه :
چه نيك است فروتنى كردن توانگران براى فقراء و بيچارگان بجهت آن ثوابى كه در مقابل آن تواضع است نزد خداوند منان و بهتر از اين فقيران است بر توانگران بجهة اعتماد كردن بر خداوند رحمن.
تواضع ز گردن فرازان نكو استبزرگان نكردند در خود نگاهبلندى چو خواهى تواضع گزين | گدا گر تواضع كند خوى استخدابينى از خويشتن بين مخواهكه آن بام را نيست سلم206 جز اين |
ندانم كجا ديدم اندر كتاب كه خضر از حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه پرسيد كه بهترين اعمال چيست فرمود بذل اغنياء بر فقراء بجهة رضاى خدايتعالى پس فرمود و از آن بهتر ناز و تكبر فقراء است بر اغنياء از راه اعتماد و وثوق بخدا، جناب خضر گفت اينكلامى است كه بايد بنور بر صفحه رخسار حور نوشت.207
آوردهاند كه حاتم طائى را گفتند از خود بلند همتتر در جهان ديدهاى گفت بلى روزى چهل شتر قربانى كرده بودم و امرائى از هر خيلى بمهمانى خوانده بگوشه صحرائى بيرون رفتم خاركشى را ديدم كه پشته خارى فراهم آورده و آهنگ شهر كرده گفتم اى پير چار بمهمانى حاتم نروى كه خلقى بر سماط او گرد آمدهاند گفت:
هر كه نان از عمل خويش خورد | منت حاتم طائى نبرد |
پس انصاف دادم و او را بهمت و جوانمردى از خود برتر خواندم.
پاورقی
205) نهج البلاغه ص 1277 حكمت 398.
206) سلم نردبان
207) بحارالانوار 39/133 با كمى تفاوت.
متن حديث :
ما اضمر احد شيئاً الا ظهر فى فلتاب لسانه و صفحات وجهه.208
ترجمه :
در دل نميگيرد هيچكس چيزى را مگر آنكه ظاهر ميشود در گفتارهاى زبان كه بىانديشه و تفكر از او صادر شود در وقت غفلت او و در صفحههاى رخسار او چه وجود لسانى و وجهى مظهر وجود ذهنى است و اين مطلب مطابق تجربه است. شاعر عرب گفته:
تخبرنى العينان ما القلب كاتمگر نهاندارد كسى سرى توان در يافتن | و ما جن بالبغضاء و النظر الشزردر كنار روى آنكس يا در اثناى زبان |
پاورقی:
208) نهج البلاغه ص 1098 حكمت 25.
متن حديث :
ما آكثر العبر و اقل الاعتبار.209
ترجمه :
چه بسيار است مواضع عبرت و پند و اندكست عبرت گرفتن از آن.
كاخ جهان پر است ز ذكر گذشتگان | لكن كسيكه گوش كند اين ندا كم است |
قال رسول الله صلى عليه و آله: اغفل الناس من لم يتعظ بتغير الدنيا من حال الى حال.210
يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كه غافلترين مردم كسى است كه پند نگيرد بسبب تغير دنيا از حالى بحالى.211
كه را دانى از خسروان عجمكه بر تخت و ملكش نيامد زوالكرا جاودان ماندن اميد هست | زعهد فريدون ضحاك و جمنماند مگر ملك ايزد تعالكه كس را نبينى كه جاويد هست |
نقل است كه چون مرده را از منزلش حركت ميدهند بقبرستان ببرند رو باهل و عيال خود ميكند و ميگويد: يا اهلى اولادى لا تلعب بكم الدنيا كما لعبت بى يعنى اى اهل و اولاد من دنيا شما را فريب ندهد چنانكه مرا فريب داد.
چه ما را بغفلت بشد روزگار | تو بارى دمى چند فرصت شمار |
پاورقی
209) نهجالبلاغه ص 1229 حكمت 289.
210) بحار 71/324.
211) قال: كفى ما مضى مخبراً مما يجيىء و كفى عبراً الذوى الاباب ما جربوا.
شرح نهج البلاغه 20/273 حكمت 163.
ترجمه: گذشتهها براى اخبار از آيندهها كافى است و خردمندان را آنچه تجربه كردهاند براى عبرت كافى است.
متن حديث :
ما عال من اقتصد.212
ترجمه :
فقير و درويش نگشت كسيكه در مخارج خود ميانه روى كرد و بقدر حاجت متعارف بيشتر صرف نكرد چه آنكه اين مقدار را كه شرط حيوة او است حقتعالى متكفل شده از براى او در مدت بقاء او لاجرم باو مىرسد و خداوند حميد در قرآن مجيد پيغمبر صلى الله عليه و آله را نيز امر بحد وسط فرمود: فى قوله: ولا تجعل يدك مغلولة الى غنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوماً محسوراً.213
يعنى و مگردان دست خود را بسته شده بگردن خود و مگشا آنرا تمام گشادن پس بنشينى نكوهيده با حسرت.
و هم در حق عباد مؤمنين فرموده: والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواماً.214
و آنانكه هر گاه نفقه كنند اسراف نكنند و تنگ نگيرند و باشد انفاق ايشان ما بين اسراف و تنگگيرى بحد اعتدال.215
پاورقی
212) نهج البلاغه ص 1153 حكمت 134.
213) سوره اسراء آيه 29.
214) سوره فرقان آيه 67.
215) روى انه قالت حرقة بنت النعمان بن منذر لسعد بن ابى وقاص حين ولى العراق: والله ماطلعت الشمس و ما شيى يدب تحت الخورنق الا و هو تحت ايدينا فغربت شمسنا و قدرحمنا جميعمن كان يحسدنا و ما من بيت دخلته حبرة الا و اعقبته عبرة ثم انشأت تقول:
فبينانسوق (نسوس خ ل) الناس والامر امرنا.
اذا نحن فيهم سوقة تتنصف.
متن حديث :
ما قال الناس لشىء طوبى له الا و قد خبأ له الدهر يوم سوء.216
ترجمه :
نگفتند مردمان براى چيزى اين كه را خوشا بحال او مگر آنكه پنهان كرد روزگار غدار از براى او روز بد را كه ضرر رسانيد باو در آخر كار.
و اين مطلب موافق تجربه و عيان است و محتاج به بيان نيست.
قال النبى صلى الله عليه و آله ما امتلاتدار حبرة الا امتلات عبرة و ما كانت فرحة الا يتبعها ترحة.217
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله فرمود كه پر نشد خانهاى از سرور مگر آنكه پر شد از باريدن اشك و نميباشد سرورى مگر آنكه دنبال او خواهد بود حزنى.
هرگز بباغ دهر گياهى وفا نكردخياط روزگار ببالاى هيچكس | هرگز ز دست چرخ خدنگى خطا نكردپيراهنى ندوخت كه آخر قبا نكرد |
پاورقی
216) بحار 78/456 با كمى تفاوت.
217) -نهج البلاغه ص 1224 حكمت 278.
218) نهج البلاغه ص 1141 حكمت 115.
متن حديث :
مثل الدنيا كمثل الحية لين مسها و السم الناقع فى جوفها يهوى اليها الغر الجاهل و يحذرها ذواللب العاقل.218
ترجمه :
مثل دنياى غدار همچو مار است كه ظاهرش نرم و در اندرونش است زهر قاتل، ميل ميكند بسوى آن مغرور نادان و دورى مينمايد از آن صاحب خرد و مرد عاقل.
جهان مار و افعى پيچ پيچست | همان بهتر كه در دست تو هيچ است |
بدانكه از براى دنيا مثلهاى بسيار زده شده و اين تمثيل احسن تمثيلات آنست مانند تمثيلى كه حضرت صادق زده فرمود مثل دنيا مثل آب دريا است كه هر چه عطشان از آن مىآشامد عطش او را زيادتر مينمايد تا هلاكش نمايد.219
و اين مشاهد و عيان است كه حريص در جمع دنيا هر چه بيشتر تحصيل كند حرصش زيادتر ميشود تا هلاك شود.
حضرت باقر العلوم (عليه السلام) فرموده مثل حريص بر دنيا مثل كرم ابريشم است كه هر چه ابريشم بر دور خود بيشتر مىتند راه خلاصى خود را دورتر مينمايد تا آنكه در بين ابريشمها از غم هلاك ميشود.220
و قد نظمة بعض الشعراء و قال:
المتر ان المرء طول حياتهكدود كدود القز ينسج دائماً | حريص على مالا يزال يناسجهفيهلك غماً وسط ما هو ينسجه |
پاورقی
219) بحار 73/79 و كافى 2/136.
220) كافى 2/134.
متن حديث :
مرارة الدنيا حلاوة الاخرة، و حلاوة الدنيا مرارة الاخرة.221
ترجمه :
تلخى دنيا شيرينى آخرت است و شيرينى دنيا تلخى آخرت است و اين بسبب آنست كه دنيا ضد آخرت است.
و كان رسول الله عليه و آله يقول: حفت الجنة بالمكاره و حفت النار بالشهوات.222
و قال ايضاً: الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر.223
يعنى حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: كه احاطه كرده ببهشت مكاره دنيا و احاطه كرده بآتش جهنم شهوات دنيا و هم فرموده كه دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است.
و روايت است كه وقتى رسولخدا صلى الله عليه و آله حضرت فاطمه عليها السلام را نگريست كه جامه خشنى در برداشت و دستاس ميكرد و با اينحال بچه خود را شير ميداد حضرت از تلخى زندگانى فاطمه گريست و فرمود: يابنتاه تعجلى مرارة الدنيا بحلاوة الاخرة فقالت: يا رسول الله الحمد لله على نعمآئه والشكر لله على الآئد.
يعنى اى دختر من بچش تلخى دنيا را بشيرينى آخرت عرضكرد كه يا رسول الله حمد ميكنم خدا را بر نعمتهاى او و شكر ميگذارم بر آلاء و نعم او.224
پاورقی
221) نهج البلاغه ص 1196 حكمت 243.
222) نهج البلاغه ص 566 با كمى تفاوت.
223) بحار 6/154.
224) سفينة البحار ماده فطم
متن حديث :
المرء مخبوء تحت لسانه.225
ترجمه :
(يعنى)
مرد پنهاست در زير زبان خويشتن | قيمت و قدرش ندانى تا نيايد در سخن |
و از اينجاست كه نيز فرموده: تكلموا تعرفوا.226 يعنى: تكلم كنيد تا شناخته شويد.227
تا مرد سخن نگفته باشدهر بيشه گمان مبر كه خالى است | عيب و هنرش نهفته باشدشايد كه پلنگ خفته باشد |
لكن بدان ايعزيز من كه فضيلت سخن براى دانا و عاقل است نه براى نادان جاهل:
كمال است در نفس انسان سخنتراخامشى ايخداوند هوشاگر عالمى هيبت خود مبربدهقان نادان چه خوش گفت زن | تو خود را بگفتار رسوا مكنوقار است و نا اهل را پردهپوشو گر جاهلى پرده خود مدربدانش سخن گوى يا دم مزن |
شيخ سعدى گويد: نادان را به از خاموشى نيست و اگر اين مصلحت بدانستى نادان نبودى.
چون ندارى كمال و فضل آن بهآدمى را زبان فضيحت كرد | كه زبان در دهان نگه دارىجوز بيمغز را سبكبارى |
قال رسول صلى الله عليه و آله: رحم الله عبداً قال خيراً فغنم اوسكت عن سوء فسلم.228
يعنى خدا رحمت كند بنده را كه خوب بگويد و غنيمت ببرد يا ساكت شود از بدى و سالم بماند.
پاورقی
225) نهج البلاغه ص 1159 حكمت 140.
226) نهج البلاغه ص 1272 حكمت 384.
227) قال عليه السلام: كما تعرف اوانى الفخار بامتحانها باصواتها فيعلم الصحيح منها من المكسور كذلك يمتحن الانسان بمنطقه فيعرف ما عنده.
شرح نهج البلاغه 20/294 حكمت 363.
ترجمه: همانطور كه ظروف سفالين با صداهايش امتحان مىشود و سالم و شكسته آن معلوم مىگردد. همچنين انسان با گفتارش امتحان مىشود و آنچه دارد شناخته مىشود.
228) بحارالانوار 71/293.
متن حديث :
المرئه عقرب حلوه اللسبه229
ترجمه :
زن كژدمى است كه شيرين است گزيدن آن يعنى شأن زن اذيت كردن است لكن اذيت كردنش مخلوط بلذت است مثل كسى كه جرب دارد و ميخاراند آن را اين اذيت است لكن اذيتش شيرين است.
و بعضى در معنى اينكلام مبارك گفتهاند: كه لذت مباشرت ناقض ماده حيوه و موجب ضعف قوى است پس آن لذت بمنزله زهر است در آخر كار و زن ماريست بصورت يار230 پس اى عزيز من:
ز اندازه بيرون مرو پيش زنبه بى رغبتى شهوت انگيختن | نه ديوانهاى تير بر خود مزنبرغبت بود خون خود ريختن231 |
و قال عليه السلام المراه شر كلها و شر ما فيها انه لابد منها.232 و قيل نظر حكيم الى امراه مصلوبه على شجره فقال: ليت كل شجره تحمل مثل هذه الثمره.
يعنى گويند كه نظر كرد حكيمى بسوى زنى كه بر درخت او را آويزان كرده بودند گفت كاش بر هر درختى مثل اين ميوه بود.
چه نغز آمد اين يك سخن زان دو تنيكى گفت كس را زن بد مباد | كه بودند سرگشته از دست زنديگر گفت زن در جهان خود مباد |
و در حديث است كه زن ضلع كجى است اگر با او مدارا كنى تمتع از آن برى و اگر بخواهى آن را راست كنى مىشكنى.233
پاورقی
229) نهج البلاغه ص 1114 حكمت 58.
230) قال عليه السلام: لا ينبغى للعاقل ان يمدح امراته حتى تموت و لا طعاما حتى يستمريه و لا صديقا حتى يستقرضه و ليس حسن الجوار ترك الاذى و لكن حسن الجوار الصبر على الاذى.
شرح نهج البلاغه 20/295 حكمت 378.
قال المراه كالنعل يلبسها الرجل اذا شاء لا اذا شاءت.
شرح نهج البلاغه 20/289 حكمت 291.
231) قال عليه السلام: الجماع للمحن جماع و للخيرات مناع حياء يرتفع و عورات تجتمع اشبه شىء بالجنون و لذلك حجب عن العيون نتيجته ولد فتون ان عاش كدوان مات هد.
شرح نهج البلاغه 20/288 حكمت 295.
232) نهج البلاغه ص 1192 حكمت 230.
233) قال عليه السلام ان الله خلق النساء من عى و عوره فدا و اعيهن بالسكوت و استروا العوره بالبيوت.
شرح نهج البلاغه 20/310 حكمت 557 واضح است كه رواياتى كه در نكوهش زنان آمده است مربوط به زنان خوب و شريف كه كم هم نيستند نمىباشد.
متن حديث :
مسكين ابن ادم مكتوم الاجل و مكنون العلل و محفوظ العمل تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة.234
ترجمه :
بيچاره فرزند آدم پنهان داشته شده است اجل او و پوشيده شده امراض و علل او و محفوظ و نگاه داشته شده است عمل او بدرد ميآورد او را گزيدن پشه و ميكشد او را يك آب بگلو رفتن و متعفن و گنديده ميسازد او را عرق كردن. پس آدمى كه باين مرتبه از ذلت و بيچارگى است او را بفخر و تكبر چه كار.
قال (عليه السلام): مالابن ادم و الفخر اوله نطفة و اخره جيفة لا يرزق نفسه و لا يدفع حتفه.235
يعنى آن حضرت فرمود: فرزند آدم را با فخر و تكبر چكار كه اولش نطفه است و آخرش مردار است نميتواند روزى دهد خود را و نتواند برطرف كند مرگ خود را.
و هم از مسكينت و بيچارگى انسان فرموده در يكى از خطب مباركه: فارحموا نفوسكم فانكم قد جربتموها فى مصائب الدنيا فرايتم جزع احدكم من الشوكة تصيبه و العثرة تدميه و الرمضآء تحرقه فكيف اذا كان بين طابقين من نار ضجيع حجر و قرين شيطان.236
يعنى رحم كنيد ايمردم بر جان خود همانا تجربه كرديد شما خود را در مصيبتهاى دنيا پس ديديد چگونه جزع ميكند يكى از شما از يك خارى كه ببدن او ميرسد و آنكه يك لغزيدن او را بخون مياندازد و زمين گرم شده به آفتاب او را ميسوازند پس چگونه خواهد بود هر گاه باشد ما بين دو تا به از آتش همخوابه سنگ و قرين شيطان يعنى او را با سنگهاى كبريتى هيزم آتش كنند چنانكه حقتعالى فرموده: و قودها الناس و الحجارة237 و او را با شيطانى در غل و زنجير كنند.
و مثله فى دعاء الصحيفة السجاديه: فاسئلك اللهم بالمخزون من اسمآئك و بما وارته الحجب من بهائك الا رحمت هذه النفس الجزوعة و هذه الرمة الهلوعة التى لا تستطيع حرشمسك فكيف تستطيع حرنارك و التى لا تستطيع صوت رعدك فكيف تستطيع صوت غضبك فارحمنى اللهم فانى امرء حقير و خطرى يسير.
يعنى حضرت اما زينالعابدين عليه السلام در دعاى صحيفعه در مقام تذلل و عبوديت با خدا عرض ميكند كه سؤال ميكنم تو را بار الها بآنچه پنهانست از اسمهاى تو و آنچه پوشانيده است حجابها از عظمت و بهاء تو كه رحم كنى اين نفس جزع كننده را و اين استخوان پوسيده خروشنده و آن نفسى كه طاقت ندارد حرارت آفتاب تو را پس چگونه طاقت بياورد حرارت آتش تو را و آنكه طاقت ندارد شنيدن صداى رعد تو را پس چگونه طاقت آورد غضب تو را پس رحم كن مرا خدايا پس بدرستيكه من آدمى حقيرم و قدرم اندكست.
پاورقی
234) نهج البلاغه ص 1282 حكمت 80.
235) نهج البلاغه ص 1295 حكمت 445.
236) نهج البلاغه ص 603 خطبه 182.
237) سوره بقره آيه 24.
متن حديث :
من ابطابه عمله لم يسرع به حسبه.238
ترجمه :
هر كه كاهل سازد او را عمل او تيز رو نگرداند او را حسب و نسب او بلكه او را در عقب اندازد.
حاصل آنكه آدمى ببضاعت احمقان كه مفاخره بعظام باليه گذشتگان در قرون ماضيه است مفاخرت نكند.
قال (عليه السلام) حسن الادب ينوب عن الحسب.239
يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود كه حسن و خوبى ادب ميايستد در جاى بزرگى نسب و نيابت ميكند از آن.
كن ابن من شئت واكتسب ادباًان الفتى من يقولها اناذاجائيكه بزرگ بايدت بودچون شير بخود سپه شكن باش | يغنيك محموده عن النسبليس الفتى من يقول كان ابىفرزندى كس نداردت سودفرزند خصال خويشتن باش |
و چه خوش نصيحت كرد آنمرد عرب پسرش را كه يا بنى انك مسئول يوم القيمة بما ذا اكتسبت و لا يقال بمن انتسبت.
يعنى اى پسرك من از تو ميپرسند در روز قيامت كه چيست عملت و نگويند كه كيست پدرت.
پاورقی
238) نهج البلاغه ص 1098 حكمت 22.
239) غررالحكم چاپ نجف ص 165 با كمى تفاوت.
متن حديث :
من استقبل وجوه الارآء عرف مواقع الخطاء.240
ترجمه :
كسى كه استقبال نموده وجوه و طرق انديشهها را و تفحص آن نمود شناخت مواضع خطا را زيرا كه آن مستلزم معرفت خطا است از صواب.
اين ترغيب است در استشاره و فكر در استصلاح اعمال قبل از وقوع در آن.
و هم فرموده: من شاور الرجال شاركهم فى عقولهم.241
يعنى هر كه مشورت كند با مردمان شركت كرده است ايشان را در عقلهاى ايشان.
و از كلمات بديعه است: ثمرة رأى المشير احلى من الارى المشور.
يعنى ميوه انديشه شيرينتر است از انگين گرفته شده.
لقمان حكيم را گفتند حكمت از كه آموختى گفت از نابينايان كه تا جاى ندانند پاى ننهند.
پاورقی
240) نهج البلاغه ص 1169 حكمت 164.
241) نهج البلاغه ص 1165 حكمت 152.
متن حديث :
من اسرع الى الناس بما يكرهون قالوا فيه مالا يعلمون.242
ترجمه :
كسى كه شتاباند بسوى مردمان چيزى را كه مكروه شمرند و دوست نداشته باشند كه بايشان گفته شود لاجرم بگويند در حق او چيزى را كه ندانند بواسطه غالب شدن قوه غضبيه بر عقول ايشان نزد شنيدن ناملايم و مكروه پس كسيكه عزت و آبروى خود را خواهد چيزى را كه مردم ناخوش دارند بآنها نگويد خواه از روى جدى باشد يا از روى مزاح.
بدهقان نادان چه خوش گفت زنمگو آنچه طاقت ندارى شنودچه دشنام گوئى دعا نشنوىچه نيكو زده است اين مثل برهمن | بدانش سخن گوى يا دم مزنكه جو كشته گندم نخواهد درودبجز كشته خويش مىندروىبود حرمت هر كس از خويشتن |
ابان بن احمر روايتكرده كه شريك بن اعور كه يكى از اصحاب با اخلاص اميرالمؤمنين عليه السلام بوده بر معاويه وارد شد معاويه لعنه الله گفت كه تو شريكى و خدا شريك ندارد و تو پسر اعورى و چشم صحيح بهتر از اعور است و تو زشتى و جيد بهتر از زشتى است با اين حال چگونه سيد و بزرگ قوم خود شدى!؟
شريك گفت تو معاويهاى و معاويه يعنى ماده سگى كه عوعو كند و سگها را بصدا درآورد و تو پسر صخرى و سهل بهتر از صخر است و تو پسر حربى و سلم و صلاح بهتر از حرب و جنگ است و تو پسر اميهاى و اميه مصغر امه است كه كنيزكى باشد با اينحال چگونه خود را اميرالمؤمنين گفتى معاويه در غضب شد شريك از نزد او بيرون شد و مىگفت:
ايشتمنى معاوية بن صخرفلا تبسط علينا يابن هند | و سيفى صارم و معى لسانىلسانك ان بلغت ذرى الامانى243 |
و هم نقل است كه وقتى معاويه بعقيل گفت مرحبا به آن كسى كه عمويش ابولهب است عقيل گفت و اهلاً بآن كسى كه عمهاش حمالةالحطب است معاويه گفت اى عقيل چه گمان ميبرى در حق عمويت ابولهب و او را در چه حال فرض ميكنى گفت هر گاه داخل جهنم شدى بطرف دست چپ خود نظر افكن خواهى يافت او را كه عمهات را فراش خود قرار داده و بر روى او خوابيده آنوقت ببين ناكح بهتر است يا منكوج و عمه معاويه همان حمالةالحطب زوجه ابولهب است كه امجميل نامش است.244
قال على بن الحسين (عليه السلام) من رمى الناس بما فيهم رموه بما ليس فيه.245
يعنى كسيكه بدگوئى كند براى مردم بچيزيكه در ايشان باشد ايشان دشنام دهند او را بچيزى كه در او نباشد.
پاورقی
242) نهجالبلاغه ص 1103 حكمت 34.
243) سفينةالبحار 1/697.
244) سفينةالبحار 1/181.
245) بحار 78/160.
متن حديث :
من اشرف افعال الكريم غفلته عما يعلم.246
ترجمه :
ز شريفترين كارهاى شخص كريم تغافل و چشم پوشانيدن او است از آنچه مىداند از معايب مردم و از هفوات ايشان. دانايان گفتهاند كه تغافل علامت سيادت و بزرگيست و بهمين معنى است شعر ابوتمام رحمه الله:
ليس الغبى بسيد فى قومه | لكن سيد قومه المتغابى247 |
پس مؤمن بايد از عيوب مردم غص كند و عيوب خود را ببيند و از آن غفلت ننمايد و اگر مردم در حق او تقصيرى كردند و از او معذرت خواستند قبول كند و چشم از ايشان بپوشاند و چنان باشد كه گفتهاند:
و لقد امر على اللئيم يسبنى | فمضيت ثمة قلت لا يعنينى248 |
حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام به پسران خود وصيت فرمود كه اگر كسى در گوش راست شما مكروهى بشما شنوانيد پس از آن سر بگوش چپ شما گذاشت و معذرت خواست و گفت من چيزى نگفتم شما قبول كنيد عذر او را.249
قال امير المؤمنين (عليه السلام) اقبل عذر اخيك و ان لم يكن له عذر فالتمس له عذراً.
يعنى قبول كن عذر برادر خود را و اگر عذرى نداشته باشد بطلب براى او عذرى را.
پاورقی
246) نهج البلاغه ص 1185 حكمت 213.
247) غبى = جاهل و كودن. المتغابى كسى كه جاهل نيست ولى خود را به جهالت مىزند.
248) قال عليه السلام: ما استقصى كريم قط.
شرح نهج البلاغه 20/264 حكمت 86
ترجمه: شخص كريم هرگز زياد تفحص نمىكند.
قال تعالى فى وصف نبيه: عرف بعضه و اعرض عن بعض.
سوره تحريم آيه 5.
249) سفينة البحار 2/664.
متن حديث :
من اصلح ما بينه و بين الله اصلح الله ما بينه و بين الناس و من اصلح امر اخرته اصلح الله له امر دنياه و من كان من نفسه واعظ كان عليه من اللهحافظ.250
ترجمه :
كسى كه بصلاح آورد آنچه ميان او است و ميان حقتعالى به تقوى و پرهيزكارى بصلاح آورد خداوند آنچه ميان او است و ميان مردم از معاشرت و زندگانى زيرا كه تقوى اصلاح كند. قوه شهويه و غضبيه را كه فساد ايشان مبدء فساد است. ميان خلقان و كسى كه باصلاح آورد امر آخرت و عقباى خود را باصلاح آورد حقتعالى امر دنياى او را و هر كه باشد مر او را از قبل نفس خودش پند دهنده و واعظى، باشد بر او از خدا نگهبان و حافظى كه خلاصى دهد او را از عذاب اخروى.
پاورقی
250) نهج البلاغه ص 1126 حكمت 86.
متن حديث :
من اطاع التوانى ضيع الحقوق و من اطاع الواشى ضيع الصديق.251
ترجمه :
كسى كه اطاعت كند كسالت و سستى كردن در امور را ضايع سازد حقهائى را كه بايد اداء آن كند و كسيكه اطاعت كند سخن چينى را يعنى كلام او را قبول كن ضايع گرداند دوست با وثوق خود را.
پس بر هر عاقلى لازم است كه بر سخن چين وقعى ننهد چه نمام فاسق است و خبر فاسق مردود بلكه او را نهى كند و از اين جهت او را دشمن داشته باشد و بدترين انواع نمامى سعايت است.
كسى گفت با عارفى در صفابگفتا خموش اى برادر نهفتكسانيكه پيغام دشمن برنداز آن همنشين تا توانى گريززبان كرد شخصى بغيبت درازكه ياد كسان پيش من بد مكنرفيقى كه غائب شد اى نيكناميكى آنكه مالش بباطل خورندهر آنكو برد نام مردم بعاركه اندر قفاى تو گويد همانكسى پيش من در جهان عاقل است | ندانى فلانت چه گفت از قفاندانسته بهتر كه دشمن چه گفتز دشمن همانا كه دشمن ترندكه مر فتنه خفته را گفت خيزبدو گفت داننده سرفرازمرا بد گمان در حق خود مكندو چيز است از او بر رفيقان حرامدگر آنكه نامش بزشتى برندتو خير خود از وى توقع مداركه پيش تو گفت از پس ديگرانكه مشغول خود وز جهان غافل است |
پاورقی
251) نهج البلاغه ص 1193 حكمت 231
متن حديث :
من تذكر بعد السفر استعد.252
ترجمه :
كسى كه ياد كند دورى سفر خود را استعداد و تهيه آن راه دور خود را بيند پس كسيكه متذكر دورى طريق آخرت باشد البته آماده ميسازد ساز و برگ آن سفر هولناك را كه تقوى و عمل صالح باشد پس اشخاصى كه در تهيه توشه و زاد آخرت نيستند جهتش عفلت آنها است از آن سراى.
جهان اى پسر ملك جاويد نيستنشستى بجاى دگر كس بسىمن دل بر اين سالخورده مكان | ز دنيا وفادارى اميد نيستنشيند بجاى تو ديگر كسىكه گنبد نپايد بر او گردكان |
پس اى عزيز من لختى بهوش بيا و نظر كن ببين چگونه رفاى تو رفتند و در بستر قبر خفتند تو هم بايد مسافرت كنى و همان طريق را بپيمائى پس در تهيه كار خود باش و بغفلت مگذران و خود را خطاب كن و بگو:
خاك من و تو است كه باد شمالما لك فى الخيمة مستلقياًعمر بافسوس برفت آنچه رفتقد وعر المسلك ياذا الفتىبسكه در آغوش لحد بگذردلا تك تغتر بمعمورةايكه درونت بگنه تيره شدمالك تعصى و منادى القبولزنده دلا مرده ندانى كه كيست | ميبردش سوى يمين و شمالقد نهض القوم و شد والرحالديگرش از دست مده بر محالافلح من هيأزاد المالبر من و تو روز و شب و ماه و ساليعقبها الهدم او الانتقالترسمت آئينه نگيرد صقالمن قبل الحق ينادى تعالآنكه ندارد بخدا اشتغال |
و روى ان اميرالمؤمنين (عليه السلام) كان ينادى فى كل ليلة حين يأخذ الناس مضاجعهم للمنام بصوت يسمعه كافة اهل المسجد و من جاورة من الناس: تزودوا- رحمكم الله - فقد نودى فيكم بالرحيل و اقلوا العرجه على الدنيا و انقلبوا بصالح ما يحضركم من الزاد فان امامكم عقبة كؤوداً و منازل مهولة لابد من الممر بها و الوقوف عليها.253
يعنى روايتشده كه اميرالمؤمنين ندا ميكرد در هر شب هنگاميكه مردم بجهت خواب بخوابگاه خويش ميرفتند بصدائى كه مىشنيدند آنرا همه اهل مسجد يعنى مسجد كوفه و مردمى كه در همسايگى مسجد بودند ميفرمود:
زاد و توشه برداريد خدا رحمت كند شماها را پس بتحقيق كه منادى رحلت و كوچ در ميان شما ندا كرده و كم بكنيد اقامت بر دنيا را و برگرديد بسوى آخرت با آنچه ممكن ميشود شما را از توشه صالح و نيكو پس بدرستيكه در پيش راه شما گردنه و كتل سخت و منزلهاى هولناك است كه نيست چاره از گذاشتن از آنها و وقوف بر آنها
پاورقی
252) نهج البلاغه ص 1222 حكمت 272.
253) نهج البلاغه ص 655 با كمى تفاوت.
متن حديث :
من ترك قول (لا ادرى) اصيبت مقاتله.254
ترجمه :
كسيكه ترك كند گفتار (نميدانم) را و ندانسته جواب گويد سبب هلاكت دنيا و عقباى خود شود.
پس عاقل دانا آن كس است كه چيزيرا كه نميداند بگويد نميدانم تا سبب هلاك خود و گمراهى ديگران نشود بلكه چيزيرا كه نميداند بپرسد تا ياد گيرد چنانچه گفتهاند: لا أدرى نصف العلم.
گويند غزالى را پرسيدند كه چگونه رسيدى بدينمقام در علوم گفت براى آنكه هر چه ندانستم از پرسيدن آن ننگ نداشتم.
اميد عافيت آنگه بود موافق عقلبپرس آنچه بدانى كه ذل پرسيدن | كه نبض را بطبيعت شناس بنمائىدليل راه تو باشد به عز دانايى |
پاورقی
254) نهج البلاغه ص 1124 حكمت 82.
255) نهجالبلاغه ص 1095 حكمت 18.
متن حديث :
من جرى فى عنان امله عثر باجله.255
ترجمه :
كسيكه بدست گرفته لجام آرزو را و سير ميكند در عنان آن ناگاه بسر در آيد در اجل خود.
حاصل آنكه آدمى غافل از كار و مرگ مشغول بآمال و آرزوهاى بسيار دراز و مشعوف بجمع كردن دنيا است كه يكدفعه مرگ او را ميرسد و با دل پر حسرت از دنيا ميرود، پس شايسته است كه آدمى مرگ را فراموش نكند و پيوسته نصب العين او باشد و هر نمازيكه ميكند نماز مودع كند خصوص اگر سن او بچهل رسيده باشد كه زراعتى را ماند كه وقت حصادش رسيده باشد چه ايام لذت و كامرانى گذشت و روزگار نشاط و شادمانى بسر آمد و هر روز عضوى از او كوچ ميكند و بيچاره از آن غافل و پاى بند طول امل و فكرهاى باطل است.
چو دوران عمر از چهل درگذشتچو شيبت در آمد بروى شبابچو باد صبا بر گلستان وزدنزيبد ترا با جوانان چميددريغا كه فصل جوانى گذشتدريغا چنان روح پرور زماندريغا كه مشغول باطل شديمچه خوش گفت با كودك آموزگارزسودا كه اين نوشتم و اين خورمدريغا كه بگذشت عمر عزيزاگر در سراى سعادت كس است | مزن دست و پا كابت از سر گذشتشبت روز شد ديده بر كن زخوابچميدن درخت جوانرا سزدكه بر عارضت صبح پيرى دميدبلهو و لعب زندگانى گذشتكه بگذشت بر ما چه برق يمانزحق دور مانديم و عاطل شديمكه كارى نكردى و شد روزگارنپرداختم تا غم دين خورمبخواهد گذشت اين دم چند نيززگفتار سعديش حرفى بس است |
پس اى جان برادر لختى بقبرستان برو و بر خاك دوستان گذرى كن و بر لوح مزارشان نظرى افكن و عبرت بگير و تفكر كن كه در زير قدمت بفاصله كمى چه خبر و چه داستانى است.
زدم تيشه يكروز بر تل خاككه زنهار اگر مردى آهستهترجهاندار بودم من اندر جهان |
بگوش آمدم ناله دردناك كه چشم و بناگوش و رويست و سرشدستم برابر بخاك اين زمان |
قال رسول الله صلى الله عليه و آله: اغفل الناس من لم يتعظ بتغير الدنيا من حال الى حال.256 يعنى حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: كه غافلترين مردم آن كسى است كه پند نميگيرد از تغير دنيا از حالى به حالى ديگر.
پاورقی
256) بحار ج 71 ص 324.
متن حديث :
من كتم سره كانت الخيرة بيده.257
ترجمه :
هر كه پنهان كرد سر خو را از غير خود اختيار افشا و كتمان سرش بدست خودش است بخلاف آنكه اگر افشا كند كه ديگر متمكن از كتمان آن نيست.
پس اى عزيز من رازى كه پنهان خواهى با كسى در ميان منه اگر چه دوست مخلص باشد كه مر آن دوست را دوستان بسيار است همچنين
مسلسل.
فلا تفش سرك الا اليك | فان لكل نصيح نصيحاً |
دانايان گفتهاند: كل سر جاوز الأثنين شاع.258 هر چه از ميان دو لب خارج شد شايع شد.
گر آرام در اين آب و گل | مگو تا توانى بكس راز دل |
و نظير اين كلمه شريفه است كلمه ديگر آنحضرت عليه السلام:
الكلام فى وثاقك ما لم تتكلم به فاذا تكلمت به صرت فى وثاقه فاخرن لسانك كما تحزن ذهبك و ورقك فرب كلمة سلبت و نعمة و جلبت نقمة.259
يعنى كلام در بند تو است ماداميكه تكلم نكردهاى به آن پس هر گاه كه تكلم نمودى بآن تو در بند آن ميشوى پس بگنجينه بنه زبان خود را همچنان كه بگنجينه مينهى طلا و نقره خود را پس بسا يك كلمه كه ربود نعمتى را و پديد آورد عقوبتى را.
سخن تا نگفتى بر او دست هستتو پيدا مكن راز دل با كسىجواهر بگنجينهداران سپار | چه گفته شود يابد او بر تو دستكه او خود بگويد بر هر كسىولى راز با خويشتن پاس دار |
پاورقی
257) نهج البلاغه ص 1166 حكمت 153.
258) كل علم ليس فى القرطاس ضاع.
259) نهج البلاغه ص 1267 حكمت 373.
متن حديث :
من كساه الحيآء ثوبه لم ير الناس عيبه.260
ترجمه :
هر كه بپوشاند باو حياء جامه خود را نبينند مردمان عيب او را.
بدانكه حياء انقباض نفس است از قبايح و از خصائص انسانست و آن خلقى است مركب از جبن و عفت و فضيلت بسيار براى او وارد شده و او را لباس اسلام و قرين ايمان گرفتهاند و فرمودهاند: كه ايمان ندارد كسى كه حياء ندارد.261
و فى الحديث: لم يبق من امثال الانبياء الا قول الناس اذا لم تستح فاصنع ما شئت.262
يعنى در حديث است كه باقى نمانده از مثلهاى پيغمبران مگر قول مردم يعن قولى كه در ميان مردم است كه ميگويند: هر گاه حيا نميكنى پس بجا آور آنچه بخواهى.
يعنى حيا نميگذارد كه صاحبش مرتكب هر عمل قبيحى بشود بخلاف آنكه حيا نداشته باشد.
و بدانكه اگر حيا از روى عقل باشد ممدوح است و اگر از روى حمق باشد مذموم است مثل حيا كردن از آموختن مسائل علميه و از اتيان بعبادات شرعيه كه جهال آنرا قبيح شمرند مثل سرمه كشيدن و تحت الحنك افكندن و تلقين كردن ميت بعد از انصراف مردم از سر قبر و حمل كردن شخص شريف سرير ميت را بر دوش چنانچه علامه بحرالعلوم رحمه الله فرمايد:
لاياب من ذلك اهل الشرف | فليس امر الله بالمستنكف263 |
پاورقی
260) نهج البلاغه ص 1185 حكمت 214.
261) سفينة البحار 1/361 و 362.
262) سفينةالبحار 1/361.
263) صاحبان شرف نبايد از حمل جنازه خوددارى كنند زيرا دستور و امر خدا چيزى نيست كه كسى از انجام آن عار داشته باشد.
متن حديث :
من كفارات الذنوب العظام اغاثة الملهوف و التنفيس عن المكروب.264
ترجمه :
از كفارههاى گناهان بزرگ فريادرسى بيچاره مظلوم و غم را بردن از اندوهگين مغموم است پس اى برادر جان پيوسته اهتمام كن در اغاثه مظلومان و قضاء حوائج محتاجان و سعى كردن در برآوردن مهمات مسلمانان.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله: من اصبح لا يهتم بامر المسلمين فليس من الاسلام من شىء و من شهد رجلاً ينادى يا مسلمين فلم يجبه فليس من المسلمين.265
يعنى كسيكه صبح كند در حالى كه غمخوارگى بامر مسلمانان نداشته باشد از مسلمانى بچيزى نيست و كسى كه آگاه شود بر مردى كه استغاثه ميكند كه اى مسلمانان پس اجابت او نكند و بفرياد او نرسد از مسلمانان نخواهد بود و بدان نيز كه افضل قربات سعى در مهمات ذوى الحاجات و مسرور كردن دل مؤمنانست.
بدست آوردن دنيا هنر نيست | كسيرا گر توانى دل بدست آر |
قال امير المؤمنين عليه السلام: لكميل بن زياد رحمة الله يا كميل مر اهلك ان يروحوا فى كسب المكارم و يدلجوا فى حاجة من هونائم. الخ266
طريقت بجز خدمت خلق نيستره نيكمردان آزاده گيركسى نيك بيند بهر دو سراىخدا را بر آن بنده بخشايش است | به تسبيح و سجاده و دلق نيستچه استادهاى دست افتاده گيركه نيكى رساند بخلق خداىكه خلق از وجودش در آسايش است |
پاورقی
264) نهج البلاغه ص 1097 حكمت 23.
265) كافى 2/164 با تفاوت كمى.
266) نهج البلاغه ص 1200 حكمت 249.
ترجمه: اى كميل خانواده خود را وادار كن دنبال كسب مكارم باشند و شبها در انجام حوائج آن كه در خواب است تلاش كنند يعنى گر چه نيازمندان در خواب باشند آنها به فكر رفع نياز آنان باشند.
متن حديث :
من لان عوده كثفت اغصانه.267
ترجمه :
كسيكه نرم باشد چوب درخت او پر برگ باشد شاخهاى او.
يعنى كسيكه نرم باشد طبيعت او و خوش خلق و لين القول باشد همه كس با او الفت و محبت گيرد پس محبين و اعوان او بسيار شود.
قال الله تعالى: و لو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك.268
و سبب نرمى چوب درخت تازگى و پر آبى اوست و شاداب بودن درخت سبب فربهى شاخه و پر برگ شدن او است بخلاف آنكه يبوست بر او غلبه كند كه برگش كم ميشود و اگر برگى باقيماند اتصالش سست است بنحويكه باندك بادى از او بريزد و شاخها مهزول شود انسان نيز چنين است هر كس كه يبوست و سودا بر او غلبه كرده لاغر و نحيف و كم دوست ميباشد بخلاف مرطوبى و بلغمى مزاج.
و فى معنى كلامه عليه السلام قوله: من لانت كلمته و جبت محبته.269
وقوله قلوب الرجال و حشية فمن تالفها اقبلت عليه.270
و قوله ايضاً من لان استمال و من قسانفر و ما استعبد الحر بمثل الاحسان.271
معنى فقره اول هر كه نرم شده كلمه او واجب است محبت او.
معنى فقره دوم دلهاى مردم وحشى است پس كسيكه خو گرفت و دوستى كرد با آن روى ميكند بر آن.
معنى فقره سوم هر كه نرم شد ميل داد مردم را بسوى خود و كسيكه سخت دل شد نفرت داد مردم را از خود و هيچ چيز بنده نميكند آزاد را بمثل احسان با او272 پس ايعزيز با دوست و دشمن طريقه احسان پيش گير كه دوستان را مهر و محبت بيفزايد و دشمنان را عدوات كم شود.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله: انكم لن تسعوا الناس باموالكم تسعوهم بالخلاقكم.273
يعنى رسولخدا صلى الله عليه و آله با خويشان خود از آل عبدالمطب فرمود كه شما توسعه نميدهيد مردم را باموال خود پس توسعه دهيد ايشان را باخلاق خود.
و قال اميرالمؤمنين (عليه السلام) البشاشة حبالة المودة.274
يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: خوشروئى دام مودت است.
از اين نامورتر محلى مجوىبدوزخ برد مرد را خوى زشت | كه خوانند خلقت پسنديده خوىكه اخلاق نيك آمده است از بهشت |
روى الحسن عن الحسن عن الحسن ان احسن الحسن الخلق الحسن.275
يعنى روايتكرده حسن بن عرفه از حسن بصرى از امام حسن مجتبى عليه السلام كه بهترين حسنها خلق نيكو است.
پاورقی
267) نهج البلاغه ص 1183 حكمت 205.
268) سوره آل عمران آيه 159.
ترجمه: اى پيامبر اگر تندخو و سخت دل بودى از دورت پراكنده مىشدند.
269) غررالحكم چاپ نجف ص 268.
270) نهج البلاغه ص 1111 حكمت 47.
271) -
272) يا: بنده نمىشود مرد آزاد به هيچ چيز مانند احسان (شعرانى).
273) بحارالانوار 77/166.
274) نهج البلاغه ص 1090 حكمت 5.
275) خصال صدوق باب اول حديث شماره 102.
متن حديث :
من لم ينجه الصبر اهلكه الجزع.276
ترجمه :
كسيرا كه نجات ندهد صبر و شكيبائى هلاك خواهد كرد او را جزع و بيتابى مراد از هلاكت يا هلاكت دنيوى است يا اخروى يا هر دو زيرا كه جزع سبب از براى هر سه است.
و فى الحديث: الجزع عند البلاء تمام المحنة.277
و در حديث است كه بيتايى نزد بلا تمام محنت است.
بدانكه آيات و اخبار بسيار در فضيلت صبر وارد شده.
و در احاديث است كه نسبت صبر به ايمان نسبت سراست بجسد.
و هم روايت شده كه مؤمنى كه مبتلا شود ببلائى و صبر كند از براى اوست اجر هزار شهيد.278
و قال (عليه السلام) افضل العبادة الصبرو و الصمت و انتظار الفرج.279
يعنى حضرت اميرالمؤمنين (ع) فرمود: كه افضل عبادت صبر و سكوت و انتظار فرج است.
پاورقی
276) نهج البلاغه ص 1173 حكمت 180.
قال عليه السلام: جزعك فى مصيبة صديقك احسن من صبرك و صبرك فى مصيبتك احسن من جزعك.
شرح نهج البلاغه 20/344 حكمت 957.
ترجمه: بىتابى در مصيبت دوستت بهتر از صبر و شكيبائى است و صبر و شكيبائى در مصيبت خودت بهتر از جزع و بىتابىاست.
277) شرح صد كلمه ابن ميثم ص 143.
278) وسائل الشيعه 2/902.
279) بحار 78/38 و كنزالفوائد 58.
متن حديث :
من وضع نفسه مواضع التهمة فلا يلومن من اسآء به الظن.280
ترجمه :
كسى كه بگذارد نفس خود را در جايهاى تهمت يعنى برود در آن مواضع و بنشيند در آنجاها پس بايد ملامت و سرزنش نكند كسى را كه گمان بد باو ببرد.
دانايان گفتهاند: هر كه با بدان نشيند اگر چه طبيعت ايشان در او اثر نكند لكن بطريقت ايشان متهم گردد و اگر بخرابات رود از براى نماز گذاردن منسوب شود بخمر خوردن.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله: اتقوا مواضع التهم.281
ابن ابىالحديد نقل كرده كه وقتى آنحضرت با يكى از زوجات خود بر در يكى از دوازههاى مدينه ايستاده بود يكى از اصحاب از آنجا بگذشت آنجناب را با آن زن آنجا ديد سلام كرد و بگذشت رسولخدا صلى الله عليه و آله او را ندا كرد و فرمود: اى فلان اين زن، فلانه زوجه من است عرض كرد يا رسول الله مگر در شما هم گمان ميرود كه اين فرمايش نموديد فرمود: ان الشيطان يجرى من ابن ادم مجرى الدم.282
همانا شيطان ميگردد در بدن بنى آدم مانند گشتن خون.
پاورقی
280) نهج البلاغه ص 1165 حكمت 151.
281) بحار 75/90 با مختصر تفاوت.
282) شرح نهجالبلاغه 18/380.
متن حديث :
الناس اعداء ما جهلوا.283
ترجمه :
مردمان دشمنان چيزيند كه جاهلند بآن.
و سببش آنست كه جاهل خوف دارد كه در مجلسى كه با آن عالم است مبادا او را توبيخ و تقريع بجهلش كنند يا آنكه چون اهل علم خوض ميكنند در چيزى كه او جاهل بآنست از اين جهت حقير ميشود در ديدگان و اذيت ميباشد براى او و اين اذيت از ناحيه علم باو رسيده لاجرم با آن علم دشمن است.
و فى معنا قوله (عليه السلام) و الجاهلون لأهل العلم اعدآء.284
يعنى نادانان مر اهل علم را دشمنانند.
پاورقی
283) نهج البلاغه ص 1168 حكمت 163.
284) از اشعار منسوب به آن حضرت است.
متن حديث :
نوم على يقين خير من صلوة فى شك.285
ترجمه :
خواب شخصى كه بر يقين باشد بهتر است از نماز گذاردن در حال شك.
اين كلمه را وقتى فرمود كه شنيد يكى از خارجيان نماز شب ميگذاشت و قرائت قرآن ميكرد گويند كه بآواز حزين آنخارجى اين آيه را مىخواند و ميگريست امن هو قانت انآء اليل الاية286 كميل بن زياد رحمه الله در خدمت آنحضرت ايستاده از خواندن قرآن او آهى كشيد حضرت سبب آه از او پرسيد عرضكرد از صوت حزين اين قارى و كاش من موئى بودم در بدن او تا هميشه اينكلام حزين را از او مىشنيدم فرمود آه مكش و اين آرزو مبر پس از چندى كه واقعه نهروان روى داد آنمرد خارجى بجنگ آنحضرت شد و كشته شد آنوقت آنجناب كميل را طلبيد و فرمود اين مقتول همان قاريست كه آروز ميكردى هنوز آن آروز دارى عرضكرد: استغفر الله من كل خطأء يجرى على اللسان.287
و من كلامه (ع): كم من صآئم ليس له من صيامه الا الجوع و العطش و كم من قائم ليس له من قيامه الا السهر و العنآء يا حبذا نوم الأكياس و افطارهم.288
يعنى چه بسيار روزه دارى كه نيست از براى او بهرهاى از روزهاش جز گرسنگى و تشنگى و چه بسيار شب زنده دارى كه نيست از براى او از برخاستن در شب جز بيدارى و رنج اى خوشا خواب زيركان در امر آخرت و افطار ايشان.
پاورقی
285) نهج البلاغه ص 1130 حكمت 93.
286) سوره 39 آيه 9.
287) سفينة البحار ماده كمل.
288) نهج البلاغه ص 1154 حكمت 137 و در اين چاپ به جاى (العطش) (الظماء) دارد.
متن حديث :
والله لدنياكم هذه اهون فى عينى من عراق خنزير فى يد مجذوم.289
ترجمه :
بخدا سوگند كه اين دنياى شما خوارتر است در ديدگان من از استخوان بيگوشت خوكى كه باشد در دست جذام.
و اين نهايت تحقير است از دنيا چه استخوان از هرچيز بيقدرى خوارتر است خصوص اگر از خوك باشد و خصوص در دست مجذوم باشد كه در اينحال هيچ چيز از اين پليدتر نيست.
و كسيكه تأمل كند در سيره آنحضرت در حاليكه خانهنشين و مغلوب از حقش بود و در حاليكه خلافت و ولايت بآنجناب رسيد يقين ميكند كه دنيا در نظر آنحضرت بهيمن حال بلكه خوارتر از اين بود. صلوات الله عليه بابى انت و امى يا ابا الحسن يا آية الله العظمى يا اميرالمؤمنين.290
اگر اين مقام گنجايش ميداشت ببرخى از زهد آن وجود مقدس اشاره ميكرديم لكن اقول:
متى احتاج النهار الى دليل
تعاليت عن مدح فابلغ خاطباذا طاف قوم فى المشاعر و الصفاو ان ذخر الاقوام نسك عبادة | بمدحك بين الناس اقصر قاصرفقبرك ركنى طائفاً و مشاعرىفحبك او فى عدتى و ذخائرى291 |
پاورقی
289) نهج البلاغه ص 1192 حكمت 328.
290) اين دو لقب از القاب ويژه حضرت است.
291) تو از مدح و ثنا فراترى و بليغترين افراد هنگام مدح تو عاجزترين افراد است آنگاه كه گروهى به حج مىروند و در مشاعر و صفا طواف مىكنند قبر تو ركن و مشاعر من است و گرد آن طواف مىكنم.
و اگر مردم عباداتى را براى خود ذخيره كردهاند براى من دوستى تو بهترين سرمايه و ذخيره است.
متن حديث :
يابن ادم كن وصى نفسك و اعمل فى مالك ما تؤثر ان يعمل فيه من بعدك.292
ترجمه :
اى فرزند آدم خودت وصى خودت باش و عمل كن در مال خود آنچه كه اختيار ميكنى كه عمل كنند در آن مال از پس تو پس ايعزيز من:
خور و پوش و بخشاى و راحت رسانزر و نعمت اكنون بده كان تستتو با خود ببر توشه خويشتنغم خويش در زندگى خور كه خويشبه غمخوارگى چون سر انگشت من | نگه مى چه دارى زبهر كسانكه بعد از تو بيرون زفرمان تستكه شفقت نيايد ز فرزند و زنبمرده نپردازد از حرص خويشنخارد كسى در جهان پشت من |
دانايان گفتهاند كه دو كس مردند و حسرت بردند يكى آنكه داشت و نخورد و ديگر آنكه دانست و نكرد.
نيامد كسى در جهان كو بماندنمرد آنكه ماند پس از وى بجاىبزرگى كزو نام نيكو نماند | مگر آن كز او نام نيكو بماندپل وبركه و خوان و مهمانسراىتوان گفت با اهل دل كو نماند |
پاورقی
292) نهج البلاغه ص 1199 حكمت 246.
متن حديث :
يا ابن ادم ما كسبت فوق قوتك فانت فيه خازن لغيرك.293
ترجمه :
اى پسر آدم آنچه اندوختى از درهم و دينار زياده از قوت خود پس تو خزينه دارى براى غير خودت از حادث يا وارث.
و از اينجا است كه شاعر گفته:
ما لى اراك الدهر تجكع دائباً تو را اينقدر تا بمانى بس است پس از بردن و گرد كردن چه مور از اين نصيحت نگويد كست ألبعل عرسك لا ابا لك تجمع294 چه رفتى جهان جاى ديگر كس است بخور پيش از آن كت خورد كرم گور اگر عاقلى يك اشارت بس است
تمام شد صد كلمه شريفه در ماه صفر سنه 1331 در ايام شهادت سبط اكبر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام و چون در اين ايام اين رساله تمام شد مناسب ديدم كه ختم آن كنم آن را بذكر موعظه آن حضرت كه مناسبت با مقام دارد نيز.
جناده بن ابى اميه295 روايت كرده است 296 كه در مرض امام حسن (عليه السلام) بخدمت آنحضرت رفتم ديدم در پيش روى آنجنانب طشتى گذاشته بودند و پاره پاره جگر مباركش در آن طشت ميريخت گفتم اى مولاى من چرا خود را معالجه نميكنى فرمود اى بنده خدا مرگرا به چه چيز معالجه ميتوان كرد گفتم: انا لله و انا اليه راجعون. پس بجانب من ملتفت شد و فرمود كه خبر داد ما را رسولخدا صلى الله عليه و آله كه بعد از او دوازده خليفه و امام خواهند بود كه يازده كس ايشان از فرزندان على (ع) و فاطمه (س) باشند و همه ايشان بتيغ يا بزهر شهيد شوند پس طشت را از نزد آنجناب برداشتند آنجناب گريست من عرضكردم يابن رسول الله مرا موعظه كن قال عليه السلام نعم استعد لسفرك و حصل زادك قبل حلول اجلك. فرمود: كه مهياى سفر آخرت شو و توشه آن سفر را پيش از رسيدن اجل تحصيل نما و بدانكه طلب دنيا ميكنى و مرگ تو را طلب ميكند و بار مكن اندوه روزى را كه هنوز نيامده است بر روزى كه در آن هستى. و بدانكه هر چه از مال تحصيل نمائى زياده از قوت خود در آن بهره نخواهى داشت و خزينهدار ديگران خواهى بود و بدانكه در حلال دنيا حسابست و در حرام دنيا عقاب و مرتكب شبهات آن شدن موجب عتابست پس دنيا را در نزد خود بمنزله مردارى دان و از آن مگير مگر بقدر آنچه تو را كافى باشد كه اگر حلال باشد زهد در آن ورزيده باشى و اگر حرام باشد و زرى و گناهى داشته باشى و از اين نوع موعظه فرمود تا آنكه نفس مقدسش منقطع شد و رنگ مباركش زرد گرديد پس حضرت امام حسين عليه السلام با اسود بن ابىالأسود از در در آمد برادر بزرگوار را در بر گرفت و سر مباركش را با ميان دو ديدگانش ببوسيد و نزد او نشست و راز بسيار با يكديگر گفتند و امام حسن (ع) امام حسين (ع) را وصى خود گردانيد و اسرار و ودايع امامت را به وى سپرد و روز پنجشنبه آخر صفر297 سال پنجاهم هجرى بسن چهل و هفت298 وفات يافت و در بقيع مدفون شد صلوات الله عليه.299
پاورقی
293) نهج البلاغه ص 1175 حكمت 183.
294) چه شده مىبينم دائماً مال جمع مىكنى؟ آيا براى شوهر آينده زن خود مىاندوزى.
295) نام جناده (كثير) و در سال 67 از دنيا رفت.
296) بحار 44/139 - 140.
297) قول ديگر هفتم صفر است.
298) آن حضرت مسموم و شهيد شد.
299) تنظيم اين پاورقىها و نيز آماده ساختن اين كتاب شريف براى چاپ جديد در ماه شوال 1046 پايان يافت.