دربارة امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روایاتی از پیامبر بزرگوار اسلام و ائمه اطهار(علیهم السلام) وارد شده است که اهمیت و ضرورت بحث مهدویت را - از همان سالهای نخستین ظهور اسلام - میرساند. یکی از اخبار مهمی که از جانب نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست ما رسیده است، بیان صفات و ویژگیهای امام زمان (علیه السلام) در خطبة غدیر است؛ آن هم با عباراتی زیبا و در زمانی حساس که بحث انتساب امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطرح بود.
این نوشتار بر آن است تا با بهرهگیری از آیات قرآن کریم و اخبار اهل بیت (علیهم السلام) این عبارات را (که حدود 21 عبارت است) شرح دهد. در این شرح، هم به ظرافتهای واژگانی و هم به معنای کلی عبارات - با در نظر گرفتن آیات و احادیث - توجه شده است.
مقدمه
در خطبه شريف غدير به امام زمان (علیه السلام) توجه خاصي شده است و در سه فراز خطابه، پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به وجود مبارک آن حضرت اشاره فرمودهاند. در فراز اول مي فرمايند:
مَعَاشِرَ النَّاسِ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها... مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْلوكٌ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ ، الَّذِي يَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِكُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا.1
در این قسمت، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به صراحت جريان نور را علاوه بر خود، در اميرالمومنين و امامانِ از نسل ايشان تا مهدي موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) جاري و ساري ميدانند و آن بزرگوار را گیرندة تمام حقالله و حق اهل بیت (علیهم السلام) - که به آنها ظلم شده است - معرفی میکنند.
فراز دوم از گفتار پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) - که اصل نگارش ما را دربر میگیرد - بهصورت مستقل به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و بیان ویژگیهای آن حضرت اختصاص دارد. حساسيت اين قسمت از سخن را از آنجا ميتوان دريافت که حضرتش هجده بار مردم را با تکرار لفظ هشداردهندة «ألا» (= هان، آگاه باشید!) به دقت در کلام خود فراميخوانند. پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز اين بخش، بار ديگر روند پيوستة نبوت و امامت را مطرح نموده و يادآور ميشوند که سررشتة اين نظم، در دست علي (علیه السلام) است و پايانبخش اين روند، حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود:
مَعاشِرَالنّاسِ،2 أَلا وَإِنِّى رَسولٌ وَ عَلِىٌّ الْإِمامُ وَالْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى،... أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِى پس از آن، بيست و يک ويژگي اساسي و مهم آن امام را ترسيم مينمايند که به آنها خواهيم پرداخت.
سومين فراز، اواخر خطابه و هنگام بيعت گرفتن از مردم است که ميفرمايند:
فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَيْعَةَ مِنْكُمْ وَالصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فى عَلِىٍّ أميرِالْمُؤْمِنينَ وَالأَوْصِياءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذينَ هُمْ مِنِّى وَمِنْهُ إمامَةٌ فيهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدىُّ إِلى يَوْمٍ يَلْقَى اللَّهَ الَّذى يُقَدِّرُ وَ يَقْضي.3
مأمورم که از شما پيمان بگيرم تا دست در دست من نهيد در پذيرش آنچه از سوي خداوند دربارة علي اميرالمومنین(ع) آوردهام و دربارة اوصياي پس از او که از من و اويند. اين امامت در ميان آنان پايدار است و خاتم آنان مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و پیشوایی استوار است تا روزي که با خداوند قدر و قضا ديدار کند (قيامت).
نقطه اوج خطبة غدیر - که از افتخارات شیعه به شمار میآید - اين است که پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، آيندة جهان را بهصورت تابلوي بسيار دقيق و زیبایی طراحی کردهاند (همین فراز دوم). البته در سه جاي ديگر هم (دو بار در قسمت ششم و يک بار در قسمت دهم خطابه) دربارة امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مطالبي را گفتهاند؛ ولي قسمتي که دارای حساسیت ویژهای است - که اگر کنار هم چيده شود، حکومت، شخصيت، علم، عصمت و ولايت تکويني امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روشن ميشود - همين قسمت هشتم خطابة غدير است. ما نیز در این نوشتار برآنیم تا ویژگیهای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در خطبة غدیر ذیل همین فراز دوم درباره ایشان شرح دهیم تا ظرافتهای بیانی آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارة امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیش از پیش آشکار گردد.
امین خوشرفتار4
أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِی؛
أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّين؛
بدانيد که اوست غلبه کننده برهمه اديان.
در تشریح این جمله باید نکاتی را در ابتدا بیان کنیم؛ اولاً فرق است بين دين و دينداري؛ دين يک ارزش است و دينداري ارزشمند. مانند رابطة بين ايمان و مؤمن که ايمان ارزش است و مؤمن ارزشمند. در مورد ائمه(عع) بحثی وجود دارد که ائمه(عع) ارزش هستند يا ارزشمند؟ ايمان هستند يا مؤمن ؟ عدلاند يا عادل؟ علمند يا عالم؟ انتقامند يا منتقم؟ رأفتند يا رئوف؟
دراینباره باید بگوییم که انسانها غیر از ارزشها هستند. انسانها باید ارزشها را کسب کنند تا دارای آن ارزشها بشوند. لذا اگر در مورد امام زمان(ع) بپرسند که ایشان دین است یا دیندار؟ عدل است یا عادل؟ پاسخ این است که ایشان دیندار و عادل است و در نهایت میگوییم ایشان ارزشمند است. در اصطلاح ادبیات میگویند: «ذات ثبت له صفة»؛ یعنی ذاتی که صفت و ارزشی برایش ثابت شده است که در این صورت عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّين» اینگونه معنا میشود: «الا ان دینه ظاهر علی الدین»؛ یعنی دین او یا دین به سبب او بر همه ادیان غالب است.
نکته دیگر درباره این عبارت این است که پیامبر(ص) فرمودهاند: «شخصِ امام زمان(ع) بر ادیان غالب است». در بیان معنای آن یک توجیح این است که بگوییم او غالب بر ادیان است؛ يعني او دين را غلبه ميدهد بر تمام اديان. در مورد ائمه طاهرين(عع) هر دو تعبير (یکی اینکه بگوییم آن بزرگواران دین هستند و دیگر اینکه بگوییم دیندار هستند) وجود دارد؛ يعني وقتي قرآن ميفرمايد:
إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء1
(آرى) حقيقت چنين است؛ از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مىترسند.
ميگويند منظور از «العلماء» يعني ائمه(عع)؛ يعني اينها دانشمند هستند. از طرفي در زيارت آل ياسين ميخوانيم:
السلام عليک ايها العلم المنصوب و العلم المصبوب؛
سلام بر تو اي دانش، دانش ريخته شده از آبشار توحيد و خداشناسي.
پس اطلاق علم، بر امام زمان(ع) شده است. همچنین ميگویيم:
اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّ أَمْرِكَ الْقَائِمِ الْمُؤَمِّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ احْفُفْهُ بِمَلَائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَيِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ2
خداوندا درود فرست بر ولی امر خودت که قائم و آرزو و عدلِ مورد انتظار است (پس ایشان را) با ملائکه مقربین (درگاهت) بپوشان و با روح القدس یاریش کن ای پروردگار جهانیان.
پس به امام زمان(ع) گفته ميشود عدل؛ نه عادل. در ادبيات عرب هم به این گونه استعمال، مبالغه از باب «زيدٌ عدلٌ» ميگويند ، يعني کسي که يک صفتي را زياد دارد ديگر نميگويند «زيدٌ عادلٌ» (يعني حمل نميکنند مشتق را بر آن اسم ذات؛ بلکه خود مصدر را بر آن حمل ميکنند) در نتیجه ميگويند: «زيدٌ عدلٌ، زيدٌ رحمةٌ، زيدٌ علمٌ». لذا در اينجا که گفته «انه الظاهر علي الدين»؛ يعني خودِ امام زمان(ع) بر اديان چيره است؛ وقتي هم خودِ امام زمان(ع) دين باشد پس جدّ ايشان - يعني حضرت محمد (ص) - نیز دين خواهد بود.
لذا در اینجا پیامبر(ص) میخواهد بگوید: آگاه باشید که خود امام زمان(ع) دین و آیین من است و شخصِ اوست که غالب بر ادیان است و یا اینکه میخواهد بگوید که دین امام زمان(ع) بر همه ادیان غالب است. پس آگاه باشید که اگر از راه ولایت اهل بیت(عع) بیرون رفتید در نهایت او خواهد آمد و مؤاخذه خواهید شد و به ناچار باید به دین او گرویده شوید.
معنای دیگری که میتوان برای این عبارت در نظر گرفت این است که بگوییم «الدين» يعني دين اسلام. «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّينِ» يعني او راهنماي دين است. ايشان راهنماي کلِ دينِ اسلامِ غالبِ بر دین هستند. اگر بخواهيم دين را تعريف کنيم دين يک چتري دارد که بالای آن وجود مقدس امام زمان ع قراردارد. يعني دين دراينجا به معناي اديان نيست بلکه به معنای دين اسلام است. يعني او غالب و حاکم و چيره بر کل دين اسلام است. و این معنايش آن است که در دين اسلام هرچه رو به بالا نگاه ميکنيم او را می بینیم.
و اينکه ميگوييم دين اسلام نقطه بلندش وجود مقدس امام زمان(ع) است يعني او ولي الله است و اتصال و پيوند بلا واسطه با الله دارد. چون معناي ولي و ولايت، قرب بدون حجاب است. حجاب ممکن است گناه، غفلت و یا حتی نور باشد که بين انبيا و خداوند حجب نوري نیز وجود دارد. درنتيجه «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّينِ» يعني کل دين، امام زمان ع است و در رأس مخروطِ دين قرار دارد و اگر او را نگاه کنيم يعني همه دين را داريم، لذا در روايات است که اگر کسي ولایت اميرالمؤمنين ع را قبول کند و بپذيرد يعني همه چيز را قبول کرده، و وقتي که اميرالمؤمنين ع را قبول نکند يعني همه چيز را منکر شده است، و علتش این است که کل دين عبارتست از وجود مقدس ائمه طاهرين ع، که یکی از روایات به قرار زیر است:
عن أبي حمزة الثمالي، قال قال لنا علي بن الحسين زين العابدين (عليهما السلام) أي البقاع أفضل فقلت الله و رسوله و ابن رسوله أعلم. فقال إن أفضل البقاع ما بين الركن و المقام، و لو أن رجلا عمر ما عمر نوح في قومه ألف سنة إلا خمسين عاما، يصوم النهار و يقوم الليل في ذلك الموضع، ثم لقي الله بغير ولايتنا ، لم ينفعه ذلك شيئا.3
پس «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّينِ» نقطه اوج آن «أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِي» است؛ يعني در سه واژه تمام مختصات امام زمان(ع) و حکومت جهاني که همه انبيا به آن وعده دادهاند آمده است که «خاتم الائمه»: يعني وارت کل انبياء است. «القائم» يعني قيامکنندة خالص؛ يعني براي همه چيز قيام ميکند: وضع ديني، اجتماعي، اقتصادي و...که تمام اين معاني در القائم مندرج هست . «المهدي» هم يعني هدايت شده از جانب خدا.
به نظرميرسد پيامبر ص احتمالا در ذکر سه عنوان : خاتم الائمه، قائم و مهدي نکته «الأَهَم فالأَهَم» را رعايت نموده است. يعني به اين صورت که اول مهمترين بعد مهمتر و بعد مهم، به تدريج پايين ميآيد و ادامه ميدهد. که روش نگارش کتب حدیثی هم توسط بزرگانی همچون کلینی در کافی و علامه مجلسی در بحار به همین صورت بوده است.
آیات مربوط به بحث
در قرآن کریم سه آیه در تأیید جمله «الا انه الظاهر علی الدین» آمده است که عبارتند از:
هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ4
در تفاسیر متعددی آمده است که آیة فوق دربارة قائم آل محمد(ع) نازل شده است.5
هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً6
البته غیر از این این آیات و روایات ذیل آنها، روایات گوناگونی از جانب ائمه اطهار(عع) صادر شدهاند که مضمون و معنای عبارت پیامبر(ص) درباره امام زمان(ع) را در روز غدیر معنا و تأیید می کنند.
أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِينَ؛
آگاه باشيد که امام زمان ع انتقام گيرنده از ستمکاران است.
أَلَا إِنَّهُ فَاتِحُ الْحُصُونِ وَ هَادِمُهَا؛
آگاه باشید که او فاتح دژها و منهدم کنندهی آنهاست.
این فراز از ویژگیهای آن حضرت، نشاندهندة آن است که دنیای قبل از ظهور ایشان، دارای ویژگیهای خاصی است که سبب شده است تا پیامبر(ص) آن بزرگوار را اینگونه و با این صفاتِ با اقتدار و هولانگیز معرفی نمایند. البته همه اینها درست است؛ زیرا اخبار فراوانی از عامه و خاصه به ما رسیده است که نمایانگر این است که دنیای قبل از ظهور ایشان، جولانگاه ظالمان، مشرکین و بیدینان است؛ کسانی که با در دست داشتن قدرت، پیوسته در حال ظلم و خیرهسری در دنیا هستند. لذا پیامبر اکرم(ص) آن بزرگوار را این گونه با صلابت و هیبت معرفی می نماید. هیچ دین و آیینی، منجیِ مورد نظر خود را اینگونه معرفی نکرده است و به دلیل همین صلابت و بزرگی در وجود ایشان است که سبب شده است تا توجه بسیاری از پیروان سایر ادیان را به خود جلب کند.
از طرف دیگر این ویژگی حضرت، خود، نوعی دلگرمی است به شیعیان آن حضرت و مردمی که مورد ظلم و ستم واقع شدهاند و به آنها روح امید و زندگی را تزریق میکند؛ لذا اعتقاد به چنین منجیای، سرآغاز حیاتی امیدبخش در جامعه اسلامی و حتی سایر جوامع است که این روند روبه افزایشی ظلم و ستم در جهان بالاخره در نقطهای متوقف خواهد شد و آن منجی با در هم کوفتن صلابت ظالمین و مشرکین و بی دینان، آرامش و عدل و داد جهانی را به ارمغان خواهد آورد.
البته فراموش نشود که روایات گوناگونی وجود دارد که نشان میدهند وقتی آن حضرت ظهور میکنند، آنچان با صلابت و هیبت هستند که در دل مردم ایجاد رعب و وحشت میکنند. از جمله این روایت:
عن محمد بن مسلم الثقفي قال سمعت أبا جعفر محمد بن علي الباقر ع يقول القائم منا منصور بالرعب مؤيد بالنصر تطوى له الأرض و تظهر له الكنوز يبلغ سلطانه المشرق و المغرب و يظهر الله عز و جل به دينه على الدين كله و لو كره المشركون ... .1
أَلَا إِنَّهُ غالب كُلِّ قَبِيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْك و هاديها؛
آگاه باشيد که او غلبه کننده بر تمامي قبيله هاي اهل شرک و هدايت کنندهي آنهاست.
در این عبارت دو نکته، مهم و قابل توجه به نظر میرسند: یکی اینکه در این عبارت دو ویژگی متناقض را در امام زمان(ع) معرفی میکند که یکی از آنها غالب بودن و دیگری هادی بودن برای دسته مغلوب است. با این بیان که بسیاری از افراد غالب و پیروز، ویژگی هادی بودن را ندارند؛ یعنی خیلی از افراد در وجودشان نمیتوانند همه صفات متضاد و متناقض را با هم و در آنِ واحد داشته باشند. ولی ائمه(ع) دارای این نوع ویژگیها هستند. مثلاً امام علی(ع) هم یک جنگجوی شجاعِ به تمام معناست و هم وقتی بچه یتیمی را میبیند تمام پشتش به لرزه درمیآید و گریه میکند. امام زمان(ع) هم جامع اين دو صفت متضاد است؛ يکي «غالب كُلِّ قَبِيلَة»، و دیگری «هاديها» است. يعني ضمن اينکه غلبه دارد، ولی با قهر و غلبه آنها را از بين نميبرد؛ بلکه هدايت ميکند. از همين جمله فهميده ميشود که وقتي امام زمان(ع) ظهور میکند، تمام وجودش زور و غضب نیست. لذا در برخی از روايات داريم که حضرت در زمان ظهورش جنگ و خونریزی زیادی خواهد داشت.1 اما از طرف دیگر روايتهایي داريم که حضرت ابتدا اتمام حجت ميکنند؛ مثل آن روایاتی که میگویند امام زمان(ع) در لحظة آغازین ظهور از جانب کعبه ندا میدهد که مردم بهسوی حق بیایند که محتمل همین مضمون هستند.2 در زيارت آل ياسين میخوانیم: «السلام عليک ايها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرحمة الواسعه» که صفت «واسعه» در مورد ائمه ديگر نيست؛ ولي در مورد امام زمان(ع) بهکار رفته است و این يعني رحمتشان فراگير است و معلوم ميشود چيزي که غلبه دارد رحمت امام زمان(ع) است تا انتقام و از بين بردن مشرکان؛ چون ائمه مُظهِر ومَظهَر تمامنماي صفات جمال و جلال خداوند هستند و يکي از صفات جمال خداوند اين است: «يا من سبقت رحمتُه غضبَه»؛ يعني ای کسي که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. با این بیان که در مورد خداوند اصل بر اين است که رحمت کند ولی به خاطر دوام امواج خروشان رحمت، غضب نیز ميکند. که غضبش بهخاطر اين است که مزاحمين رحمت را کنار بزند، تا رحمت ادامه پيدا کند. لذا امام زمان(ع) هم میآید تا موانع انتشار رحمتش را برچیند و این موانع چیزی جز مشرکان و ملحدان نیستند.
نکته بعدی در مورد این عبارت این است که اهل شرک در مقابل اهل توحید قرار گرفته است. توحید و شرک نیز با هم متناقض هستند؛ يعني انسانها يا مشرکند يا موحد. البته قابل توجه است که توجه به توحيد و خداپرستي و يگانهپرستي در فطرت مردم است و مردم از آن موقع که آفريده شدهاند دنبال تحقق کامل اين فطرت در عالم بيرون هستند که اين موضوع در عالم بشريت فقط بهوسيله موعود امم واديان، حضرت مهدي(ع) انجام شود و اين را قرآن نیز وعده داده است:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون.3
و اصلاً این، هدفِ آمدنِ امام زمان(ع) است. در روایات داریم که وقتی ایشان ظهور میکنند در تمام نقاط زمین ندای اسلام خواهد آمد که به عنوان نمونه روایتی از امام صادق(ع) است که فرمودند:
«وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً» قَالَ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ لَا يَبْقَى أَرْضٌ إِلَّا نُودِيَ فِيهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ.4
و در آیه دیگری از قرآن داریم که زمین را بندگان صالح خداوند به ارث میبرند و صاحب میشوند:
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون؛5
و عباد صالح کساني هستند که موحد و پرچمدار توحيد هستند. از طرفی مهمترین ویژگی اصحاب امام زمان(ع) موحد بودن ایشان است.
لذا به این نکته مهم میرسیم که عبارت «الا انه غالب کل قبیلة من اهل الشرک» در واقع برگردان و ترجمه آیة «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ ... »6 یا آیة «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ»7 است. نکته مهم دیگری که از این مقدمات بهدست میآید این است که دغدغة اصلی امام زمان(ع) این است که مردم، موحد و یکتا پرست شوند؛ زیرا اصل و اساس رکن جامعه جهانی، توحید است و تا این مهم تحقق نیابد، نمیتوان جامعه اسلامی جهانی را تشکیل داد. لذا ایشان در حین اینکه غالب و پیروز است، مشرکین را نیز به راه راست و یکتاپرستی دعوت میکند.
أَلَا إِنَّهُ مُدْرِكٌ بِكُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِيَاءِ اللَّه؛
آگاه باشيد او، به دست آورنده خون همهي دوستان خداست.
«مدرک» در لغت به معنای درک کننده است؛ ولی در این عبارت بهتر است بهمعنای «خونخواه» بگیریم و خونخواه یعنی «ولی دم»؛ این عبارت امام زمان(ع) را ولی دم اولیای الاهی معرفی میکند.
واژه «ثار» چند معنا دارد: یکی به معنای انقلاب و برانگيختن و برانگيخته شدن است که اصل معنای لغتی آن نیز همین است. معنای دوم «خون» است؛ چون خون برانگيخته ميشود و برميانگيزاند. در زیارت عاشورا داریم که: السلام عليک يا ثار الله وابن ثاره. اين جا هم هر دو معنا هست که يک معناي آن، اين است که تو خون خدا هستي. يعني آنقدر خونت در راه خدا ريخته شده که اگر قرار بود خدا، خون داشته باشد، خون تو (امام حسين(ع)) خون خدا بود و يا آنقدر خون تو به خون خدا پيوند خورده است که ثارالله هستي. معناي ديگرش اين است که تو کسي هستي که خدا خونخواه و ولی دم تو است. اما در عبارت «أَلَا إِنَّهُ مُدْرِكٌ بِكُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِيَاءِ اللَّه»، ثار به معناي خون است نه خونخواه؛ چون قبل از ثار «کُل»آمده است؛ يعني او ولي دم همة خونهاي اوليا و دوستان خداست.
از طرفی بهکار رفتن کلمه «کل» نشان دهندة این است که ایشان خونخواه خونهای تمام اولیای الاهی از اول تاریخ آدم ابواالبشر تا آخر تاریخ است. اما در اینجا این سؤال مطرح است که ایشان از چه کسی میخواهد خونخواهی کند؟ مگر نه این است که تمام آن قاتلان از دنیا رفتهاند.
در پاسخ به این سؤال می گوییم که در برخی از روایات داریم که ایشان وقتی ظهور می کنند برخی از قاتلان انبیاء و ائمه ع را زنده می کنند و انتقام خون آنها را خواهد گرفت.1 از طرف دیگر در قرآن آیهای وجود دارد که نشان می دهد خداوند به ولی دم و خونخواه قدرت و اختیاراتی را داده است:
وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُورا.2
سلطنت و قدرت ولی دم میتواند یا با قصاص باشد یا با دیه باشد و یا اصلاً ببخشد و از آنجایی که اصل قصاص فطري است (یعنی ولی دم تا خونخواهی از قاتل نکرده باشد آرام و قرار ندارد) در تمام اقوام - از قرون کهن تا به حال - وجود داشته است. در حکومت حقه امام عصر(ع) که موعود و منتظَر همه اديان الهي است، مسائل فطري بهعنوان مکمل مسائل حکومتي هستند. لذا در زمان امام عصر(ع) همة اديان و همة گروهها - حتي گروههاي ماترياليسي و لائيک براساس ويژگيها و فطرت انسانيشان - منتظر حکومت عادله يا مدينه فاضله هستند و در اين حکومت همه چيز بايد سر جاي خودش باشد؛ زيرا عدل يعني (وضع کل شي في موضعه ) يا ( اعطاء کل شي حقه )، عدل يعني هر چيزي در جاي خودش قرار بگيرد و يا اينکه به هر صاحب حقي حقش را بدهيم.
در روايت داريم که «انه کان منصورا» امام زمان(ع) است3و يکي از القاب آن حضرت است. منصور بهخاطر اين از القاب آن حضرت است که در خونخواهي از قاتلان اولياءالله،4 از طرف فرشتگان ياري شده و تأیيد ميشود. لذا امام زمان(ع) دارای این اختیار است که در مقابل قاتلین اولیای الاهی قانون قصاص، دیه، یا عفو و بخشش را جاری سازد.
أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِينِ اللَّهِ؛
آگاه باشيد که او ياور دين خداست.
اين عبارت در واقع تکميلکنندة عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّين» است. در این عبارت مراد از دین خدا «اسلام» است که پیامبر(ص) در همین خطبه غدیر به این موضوع اشاره کرده است: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ».1
ما ميدانيم که تمام انبياء و ائمه، يار دين خدا و یاری دهنده آن هستند ولی معلوم ميشود ذکر اين خصوصيت براي امام زمان ع به گونهاي است که با ديگران فرق دارد و فرقش اين است که نصرت واقعي دين خدا وقتي است که کليه آثار شرک از دنيا برداشته شده و دين خدا بر تمامي زمين گسترده شود و آيات خدا تحقق يابد:
هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ. 2
و روايات متعددي داريم که مصداق اين آيات، قائم آل محمد، امام زمان(ع) است. با توجه به عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّين»، عبارت «أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِينِ اللَّه» به این معناست که امام زمان(ع) تمام اسلام را در جهان پياده ميکند و دين خدا را در تمامي گسترة زمين با ابلاغ و اجرا ياري ميکند؛ لذا امام زمان(ع) هم وظیفة ابلاغ و هم وظيفة اجرا دارند.
البته لازم به ذکر است که در این قسمت یکی از ویژگی های یاران امام زمان ع را در دوران غیبت بیان کنیم که آن عبارتست از اینکه آنان باید در دوران غیبت، دین خدا را هم قولاً و هم عملاً یاری کنند. و این در حالی است که علاوه بر یاری کردن دین خدا توسط خودِ امام زمان ع در دوران غیبت وظیفه یاران او نیز هست و یاران آن بزرگوار در زمان غیبت تمام تلاش خود را به کار می بندند تا با یاری دین خدا زمینه ظهور آن حضرت را فراهم آوردند.
أَلَا إِنَّهُ الْغَرَّافُ من بَحْرٍ عَمِيق؛
بدانيد او از دريايي عميق بهره ميگيرد.
«بحر عميق» يعني درياي ژرف و «غرفه» يعني پيمانه. اتاق را هم غرفه ميگويند؛ زیرا بهمعنای جایي محدود است. «غراف» صيغه مبالغه است؛ يعني بسيار پيمانه برميدارد؛ به این معنا که متصل به درياي ژرف است.
در اصطلاح روايات و ادبيات عرب و غيرعرب، دريا به معني دانش است. البته دريا را بعد از دانش به رحمت و عطوفت نیز تشبيه ميکنند؛ مثلاً ميگويند: درياي عطوفت، درياي رحمت، درياي فضل، درياي جود، درياي عدل و ... . ولي اصل دريا که آب زلال است به معناي علم و دانش بهکار رفته است. در قرآن هم به این معنا اشاره شده است که آب را به معنای علم و دانش ائمه ع گرفتهاند:1 «فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ»؛2 یعنی چه کسي آب گوارا برايتان خواهد آورد؟ لذا «إِنَّهُ الْغَرَّافُ من بَحْرٍ عَمِيق» يعني امام زمان(ع) در کنار درياي رحمت، درياي دانش و درياي رأفت و عطوفت الهي قرار گرفته است و همة اینها پایانناپذیر است؛ زيرا به درياي لايزال الهي متصل است. از طرفی وظیفة ما نيز این است که بايد به آن دريا و سرچشمه متصل باشيم. در قرآن کريم خداوند ميفرمايد:
یا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون.3
امام باقر(ع) در ذیل این آیه ميفرمايند: «و رابطوا إمامكم المنتظر».4 این یعنی ارتباط ما با امام زمان(ع) باید یک ارتیاط دوطرفه باشد و از خداوند بخواهیم که رفاقت و ارتباط ما را با آن حضرت از طریق ترک گناهان بیشتر نماید و در ارتباط بیشتر با ایشان است که انسان مسلمان زندگی میکند، میمیرد و محشور میشود. اينکه گفتهاند روح همة عبادات و اعمال، وجود امام زمان(ع) است، يا «بالإمام تمام الصلاة و الزكاة و الصيام و الحج و الجهاد و توفير الفيء و الصدقات و إمضاء الحدود و الأحكام...»،5 بهخاطر اين است که اگر اين ارتباط نباشد روح عبادت در انسان از بين ميرود.
لذا «أَلَا إِنَّهُ الْغَرَّافُ من بَحْرٍ عَمِيق» يعني امام زمان(ع) از بحر عميق غرفه برميدارد و پيمانه پيمانه از آن استفاده ميکند. همانطور که گفتیم غراف، صيغه مبالغه است؛ به این معنا که امام زمان(ع) وقتی حکومت جهاني را تشکيل میدهد يک دستش در درياي عميق و يک دستش در اجراي قوانین در جهان است و اين نشان ميدهد که آن حضرت به درياي ژرف نامتناهي وصل است. دارایي وسرمايه وسيع دنيوي و اخروي را در اختيار دارد. همچنین معناي «انه الغراف من بحر عميق» اين نيست که امام زمان(ع) علمش از پيغمبر بيشتر است؛ بلکه به این معناست که پيغمبر علومي داشته که نميتوانسته است در آن زمان ابراز کند و امام زمان(ع) آنها را ابراز ميکند. در تأیید این مطلب روایتی از امام صادق(ع) وجود دارد که میفرمایند:
الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً؛6
همه علم و دانش بيست و هفت حرف (باب) است پس همه آنهايي که از آدم تا خاتم و از خاتم، تا امام زمان(عع) آوردهاند دو حرف است که وقتی امام زمان(ع) ظهور میکند آن بیست و پنج حرف دیگر را خارج میکند و با ضمیمه کردن آن دو حرف - که تا قبل از ظهور خارج شده بود- آن بیست و هفت حرف از را در بین مردم منتشر میکند.
البته این علوم غیر از علوم ظاهری است که منظور اصلی از علم، علم خداشناسي و توجه به خدا و مبادي و مبدأ و معاد جهان است.
أَلا إِنَّهُ یَسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ کُلَّ ذی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ؛
آگاه باشید! که او به هر ارزشمندی به اندازة ارزش او و به هر نادان و بیارزشی به اندازة نادانیاش نیکی کند.
در برخی از نسخهها بهجای «یسم»، واژة «قسیم»1 آمده است. واژة «یسم» از ریشه (وسم-یسم- وسماً) است و بهمعنای علامت و نشانهگذاری است. از طرف دیگر ضمیر «هاء» در «بفضله» و «بجهله» به همان افراد «ذیفضل» و «ذیجهل» برمیگردد و امام زمان است که به هر دو قسم از گروههای فاضل و جاهل اعطا میکند.
در بیان معنای این عبارت در ابتدا به شرح واژه های «قسیم» در یک نسخه و «یسم» در نسخه دیگر میپردازیم. به این ترتیب که درست است که این دو واژه با هم به لحاظ ظاهری و حتی معنای اصلی با هم فرق میکنند ولی طبق قاعده اشتقاق در زبان عربی که میگوید: «اگر در دو واژه دو حرف از حروف اصلی آنها مثل هم باشند، آن دو کلمه قطعاً دارای اشتراک معنایی هستند.» که در مورد این دو کلمه هم این قائده جاری میشود یعنی چون در حروف «سین» و «میم» با هم مشترکاند قطعاً دارای معنای مشترکی در باطن معنایشان با هم هستند و آن معنا «قطع و بریدگی» است. لذا در هر صورت امام زمان(ع) در زمان ظهور خود، به انسانهای فاضل به اندازه ارزش آنها و به انسانهای جاهل به قدر خودِ آنها اعطاء می کند.
در بیان عبارت «یَسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ» باید گفت که این عبارت خیلی شبیه به این آیه از قرآن است که میفرماید: «وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَه»؛2 یعنی به هر صاحب فضيلتى، به مقدار فضيلتش ببخشد. از اینجا میتوان دریافت که مراد از افراد «ذی فضل» و در مقابل آنها «ذی جهل» چه کسانی هستند. علامه طباطبایی(ره) در این قسمت نکات قابل توجهی را بیان می کند که خلاصه اش به قرار زیر است: « مراد از «ذی فضل» در این آیه شریفه کسانی هستند كه صفات و اعمالى بهتر و بيشتر از ديگران دارند. ... نکته دیگری که در مورد این آیه است این می باشد كه از اعتناء به فضل هر صاحب فضلى نیز حكايت مىكند. ... و خلاصه کلام این است که هر كسى را در جايى كه لايق آن است قرار مىدهد، نه اينكه فاضل در ديندارى و مفضول را، به يك چوب براند، و خصوصيات افراد را ناديده بگيرد و بر روى درجات و منازلى كه اعمال و مساعى اجتماعى دارند خط بطلان بكشد، و چنان نيست كه در آن سراى، حال افراد زحمتكشِ با نشاط و افراد تنبل و كسل يكسان باشد.»3 لذا با توجه به این توضیحات بیان میداریم که در روایات فراوانی در ذیل این آیه داریم که آن کسی که فضل هر صاحب فضلی را اعطا می کند، علی بن ابی طالب(ع) است؛ مثل این روایت:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع: وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع؛4
لذا اگر امام علی ع اعطا کننده فضل است پس امام زمان ع را که پیامبر ص این گونه معرفی کرده است اعطا کننده فضل خواهد بود که این فضل را با توجه به اینکه افراد صفات و اعمال بهتر داشته باشند-که اینها فضیلت هستند- اعطا می کند و آنها را در جایگاه مخصوص خود که در شأن آنها باشد قرار می دهد. و به افرادی که صفات و اعمال کمتر و در درجه پایین تری از فضائل اخلاقی و علوم دینی باشند –که خطاب به جهال شده اند- به اندازه خودشان اعطا می کند.
نکته دیگر این که شاید طبق قرینه لفظیه کلام احتمالاً آن اعطا شده همان علومی باشد که در زمان ظهور ایشان به اتمام و اکمال می رسد. اما سؤال این است که چرا به همه به طور یکسان اعطا نمی شود؟ که در جواب باید گفت: پاسخ این سؤال مشخص است زیرا درک و فهم افراد با هم گوناگون است و لذا پیامبر ص افراد با درک و فهم پایین را خطاب به جاهل نموده است و افراد با درک و فهم بالا را با عنوان فضلاء یاد کرده است و اینها هستند که اهل علماند؛ زیرا علم است که مایه فضیلت می باشد لذا «ذیفضل» یعنی «ذیعلم» و در روایات گوناگونی علم و فضیلت را کنار هم و در ردیف همدیگر قرارا داده اند مثل آنچه که از امام علی ع آمده است: «غاية الفضائل العلم»و«رأس الفضائل العلم»5، که امام زمان ع قطعاً از علومی که در دست اوست و مالک اصلی آنهاست به طالبان آن بیشتر اعطا خواهد نمود.
أَلَا إِنَّهُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ مُخْتَارُه؛
بدانيد او خيرة الله است، مختارالله است.
خيره(مصدر یا صفت مشبه) و مختار (اسم مفعول) هر دو از يک لغت هستند و دارای معنای نزدیک به هم می باشند. لغت «خير» يعني بهتر و برتر، و «خير»، «أخيَر» بوده است که بر اثر کثرت استعمال الف آن افتاده و تبدیل به «خير» شده است که به معناي «با فضيلت» هم بکار ميرود. ِلذا «أَلَا إِنَّهُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ مُخْتَارُه» يعني امام زمان ع توسط خدا انتخاب شده و بهترين است.
انسان از سه عالم به اين عالم آمده است. عالم نور، عالم روح، عالم جسم؛ يعني ما که در اينجا قرار داریم داراي سه بُعد در طولِ هم هستيم: بعد جسماني، بعد روحاني و بعد نوراني که اين سه در طول هم هستند؛ نه در عرض هم. خداوند متعال وجود مقدس ائمه طاهرين و امام زمان ع را از همه جهات انتخاب کرده و برگزيده و برتر قرار داده است. امام زمان(ع) خِيَرَةُ اللَّه است؛ يعني از جميع جهات از جانب خدا برگزيده شده است و این يعني جسم و روح و نور او بر گزيده است. دراینباره روایتی نیز وارد شده است:
أَنَّكُمْ صَفْوَةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِه؛1
البته باید توجه داشت که بسیاری از این فضیلتها در وجود ائمه ع اکتسابی هستند یعنی خداوند ائمه ع را در یک مرحله ای قرار داده است و از آن به بالاتر خودشان رفته اند و آن فضیلتها را کسب کرده اند.
نکته بعدی که قابل توجه می باشد این است که آيا اين ائمه که برگزيده شدهاند، قابل اقتدا هستند يا نه؟ در پاسخ به این سؤال میگوییم که: يکي از فلسفههايي که ائمه، امام شدهاند اين است که قابل اقتدا، الگو و پيشوا هستند و به همین دلیل خداوند متعال پيغمبران و امامان را از بشر آفريده است. اما چرا از بشر آفريده است؟ به این دلیل که بتوانند برای افراد ديگر الگو باشند. بنابراين، ائمه طاهرين(عع) و از جمله امام زمان(ع) خيرة الله هستند. و بسياري از فضيلتهاي ايشان خدادادي است و بقيه را بهصورت اکتسابي بهدست آوردهاند. هم خداداديهايشان هم اکتسابيهايشان ارزشمند است. لذا آن بزرگواران « خيرة الله » هستند تا خداوند آنها را به انسانها نشان بدهد که دیگران هم تا اندازه ای و در حد توان خود که «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»2 مثل آنها بشوند و زندگی ایشان رنگ و بوی آن بزرگواران را بگیرد؛ زیرا آنان «صراط الله المستقیم» و آگاه به راه و راهنماهای خوبی برای تمام بشریت هستند. تا آنجا که پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ الْمُسْتَقِيمُ الَّذِي أَمَرَكُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِيٌّ مِنْ بَعْدِي ثُمَّ وُلْدِي مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةٌ يَهْدُونَ إِلَى الْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُون.3
جهت ديگري که اينها خيرة الله و مختارالله هستند اين است که اينها تأمينکننده غرض آفرينش هستند. به این دلیل که غرض آفرينش عبادت و بندگي خداست: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون».4 اينها چون برترين بندگان خدا هستند، پس تحققبخش و تأمينکنندة بندگي خدا هستند. اگر آن بزرگواران نبودند، بندگي خدا کامل نميشد؛ زیرا در بندگی خدا سرآمدِ تمامِ خلق از آدم تا خاتم هستند.
نکتهای ديگر اینکه وقتي کسي «خيرة الله و مختاره» بود، آن وقت بايد «تضمین شده» باشد که مردم بتوانند آنها را الگو قرار دهند؛ پس از «خيرةالله و مختاره» استفاده می شود که ایشان معصوم هستند و از هر گناه و اشتباه و سهو وترک اولایی مصون هستند؛ لذا اگر معصوم هستند پس داراي علم الهي نیز هستند؛ چون عصمت و علم الهي لازم و ملزوم يکديگر و تفکيکناپذير هستند. اگر کسي بخواهد معصوم باشد وعصمت داشته باشد، بايد علم الهي نیز داشته باشد؛ يعني خدا يک آگاهي به او داده باشد که در اثر آن آگاهي، اختياراً از گناه پرهيز کند. بنابراين از «خيرة الله و مختاره» عصمت و از عصمت هم علم برميآيد. این در حالی است که علم و عصمت بالاترين کمالات هستند.
نکتهاي ديگر اينکه خداوند اعطاکننده علم است و آن را با قدرت مساوق و نزديک است. مساوق يعني همسياق؛ نه اينکه علم با قدرت مساوي است؛ بلکه نزديک به يکديگرند. کساني که داراي علم الهي هستند حتماً داراي قدرت الهي نيز هستند. در حاليکه علمهاي بشري قدرتآور نيستند. پس از «خيرة الله و مختاره» بر ميآيد که اينها داراي کمالات الهي هستند و از جمله کمالات الهي عصمت است. چون خدا براي الگوي مردم انتخاب کرده است؛ لذا وقتی که عصمت باشد بايد علم هم باشد. علم هم که باشد بايد در کنارش قدرت باشد و برترين نعمتهايي که خداوند متعال براي برگزيدگان خود قرار داده همين علم و قدرت است. علم و قدرت جزو ابزارهاي برتر انبیا و ائمه(عع) است. لذا آن بزرگواران از تمام جهات برگزیده و برتر هستند و میتوانند الگو و شاخص تمام عیاری برای خلق و هدایت آنها باشند.
أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحِيط بکل فهم؛
بدانيد او وارث تمامي علم است و به تمامي فهم و ادراک احاطه دارد.
اگر کسي بخواهد مديرِ گروهي باشد، میبایست امتيازاتي را داشته باشد. اولين امتياز بعد از حيات و زندگي، دو امتيازِ علم و قدرت است که اصولاً از فضایل و کمالات انساني، دانش و قدرت است. بشر از ابتداي آفرينش تاکنون هيچ وقت در علم و قدرت بصورت اجتماعي، ايستايي نداشته است و هميشه در حال پويايي بوده که علم و قدرتش را بيشتر کند. اکتساب علم و قدرت براي انسان فطري است یعنی انسان به طوري فطري به دنبال علم و قدرت است. لذا پيامبران و ائمه ع که انسانهاي برتر هستند وقتي که معرفي ميشوند، علم و قدرت جزء برترين فضائلشان است، بهطوری که به این دو صفت بیشتر از صفات دیگرشان اهمیت دادهاند. پيامبر اکرم(ص) در خطبة غدير راجع به اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند:
وَ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً؛1
هیچ علمی وجود ندارد مگر آنکه آن را به علي ياد دادهام.
يا ميفرمايند:
وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبين2
و هر چيزي که ما داشتيم در امام مبين احصا کرديم (که امام مبین را حضرت علی(ع) میدانند).
يا ميفرمايند:
النُّورُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيَّ مَسْلُوكٌ ثُمَّ فِي عَلِي.3
يا در ابتداي قسمت ششم ميفرمايند:
آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ.4
تعبير نور، علم، فکر، عقل و تعبيرات ديگر در قرآن کريم جزو پر کاربردترین الفاظ در قرآن است. خداوند در قرآن میفرماید:
اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً؛5
خداوند آن کسي است که هفت آسمان را آفريد و مانند آن آسمانها، زمين را خلق فرمود و امر نافذ خود را بين هفت آسمان و زمين نازل کرد تا بدانيد که خدا به هر چيز توانا و به احاطه علمي بر همة امور آگاهست.
يعني هدف آفرينش «دانستن» است. در هيچ مکتبي از مکاتب علمي، دانشگاهي، سياسي و مکاتب ديني، غير از اسلام، به علم اهميت نداده است. درعبارت «لتعلموا» لام، لام نتيجه است يعني هفت آسمان را خلق کرده براي اينکه بدانيد. و اين از شاهکارهاي قرآن کريم است که هدف از آفرينش را علم معرفي کرده است و در آيه 56 سورة ذاريات فرموده:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون؛
ما جن و انس را خلق نکرديم مگر براي اينکه من را عبادت کنند.
يعني هدف آفرينش عبادت است. ميدانيم که در قرآن پارادکس و تناقض نيست. پس بايستي يک نسبتي باشد بين عبوديت و بين علم. زيرا در یک آيه هدف خلقت، علم آمده و جاي ديگر عبوديت. لذا می بایست تناسب و اتحادي بين علم و عبوديت باشد . در آيه 282 بقره ميفرمايد:
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه؛
تقوا پيشه کنيد، خدا شما را آموزش ميدهد.
يعني تقوي مقدمة علم است. يا در روایات است که:
العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء؛6
علم نوري است که خداوند در قلب عدهاي از بندگان قرار ميدهد.
در اينجا علم و عبوديت بر هم منطبق ميشوند؛ زيرا مصداق آن، بندگان کامل هستند. بندگان کامل ضمن اينکه عبد هستند، عالم نیز ميباشند. لذا در آية 28 سورة فاطر میفرماید:
إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء؛
از ميان بندگان، علماء از خدا ميترسند.
پس بندگان با علما يک سنخيتي دارند، و از ميان بندگان کساني که داراي دانش هستند، خداترس هستند و خداترسي از ويژگيهاي بندگي است. پس نسبتي ميان بندگي و علم وجود دارد.
نکتهي ديگر اینکه دانش بشري که در اصطلاح فلسفه، دانش حصولي به آن ميگويند، دانش عکسبرداري از دنياي بيرون است. در دانش الهي پيامبران، علم و قدرت با هم مساوقند (یعنی هم سياقاند) و نميگويم مساوي هستند يعني در مورد انبیاء و اوصیاء باید گفت که جاهايي که علم باشد، حتماً قدرت است و جاهايي که قدرت باشد، حتماً علم است. مثل داستان آصف ابن برخيا که توانست تخت ملکه سبا را از دور دستها بياورد در حالي که هنوز سليمان پلک نزده بود، که آن قدرت نتيجهي قسمتي از علم بود. اما ائمه معصومین ما ع که علم تمام کتاب را می دانند قطعاً قدرتشان برتر از عاصف ابن برخیا می باشد.7
حال به عبارت «أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ كُلِّ عِلْم» برمیگردیم که یعنی امام زمان(ع) وارث تمامی دانشهای در آفرينش است که شامل علم آدم ابوالبشر(ع) تا خاتم الانبياء(ص) و علم اميرالمؤمنين(ع) تا امام حسن عسکري(ع) و تمامي علم علما و دانشمندان هستند. در طول تاريخ هرکسي هر دانشي دارد، آن دانش نزد امام زمان(ع) است. لذا در روايات داريم که مواريث انبيا مثل عصاي حضرت موسي ع در نزد امام زمان ع است.8پس اين که مواريث همهي انبياء در نزد امام زمان ع است همهاش تجسّم و تبلور اين است که تمام علوم انبياء و دانشهاي انبياء و گذشتگان نزد آن حضرت است.
«و المحيط بکل فهم» یعنی هرچه ما ميفهميم و درک ميکنيم، امام زمان(ع) هم آن را میفهمد و درک ميکند. در مورد خداوند داریم:
لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ؛9
بصرها او را درک نمی کنند در حالی که او بصرها را درک میکند.
و امام زمان ع نیز مسلط بر ديدنها و شنيدنها و همهي حواس ما میباشد. لذا حضرت ميتوانند با تسلطي که بر ادراکات دارند، ادراکات ما را کنترل کنند، از کار بيندازند و يا تقويت کنند. که اگر ارادهي ايشان تعلق بگيرد، ادراکات ما قويتر ميشود.
أَلَا إِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَل والمشيد لامر آياته؛
بدانيد او از جانب خدايش خبر ميدهد و محکمکننده آيات او است.
«تشييد» يعني محکم کردن و عبارت فوق یعنی: کار آيات خدا را محکم ميکند. با این بیان که، آيات خدا دو نوع است: آيات تکويني ، آيات تدويني. آيات تدويني يعني نوشتاري مثل قرآن و حديث و آيات تکويني يعني موجودات عيني که خداوند متعال در آفرينش خلق کرده است.
آيات تکويني –نسبت به انسان- نيز تقسيم ميشود به: آيات انفسي ، آيات آفاقي، يعني به آيات دروني و بيروني. خداوند در قرآن میفرماید:
سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ؛1
نشان ميدهيم به آنها، آيات خود را در افقها و درنفسهايشان (يا درون و جانشان)
و این یعنی اینکه ما در افقها و جانهايشان آياتي داريم. لذا در اینجا داریم که امام زمان(ع)، هم محکمکنندة آيات تدويني و هم محکم کنندة آيات تکويني هستند. شاهد ما برای محکم کنندگی آیات تدوینی ایشان آن است که در زيات آل ياسين ميخوانيم: «السلام عليک يا تالي کتاب الله و ترجمانه»: سلام بر تو اي تلاوتکننده کتاب خدا و ترجمهکنندة آن. يعني تو ترجمه و تفسیرکنندة کتاب خدا هستي. مترجم بودن امام زمان ع براي آيات خدا به دو مقولة ترجمة قولي و فعلي تقسيم ميشود؛ يعني امام آيات قرآن را قولاً و فعلاً ترجمه ميکند. قولاً، مانند پيامبر اکرم(ص) که در خطابة غدير، 100 آيه را ترجمه و تفسير فرمودند(که حدود 80 آيه از جملات آيات و حدود 20 آيه را در حد اشاره تفسیر نمودند.). از طرف دیگر امام زمان(ع) مترجم، مفسر و مؤَوِّل آيات هستند، شان نزول آيات را بيان ميکنند و ميفرمايند که منظور، تفسير و تأويل آیات اين است و همچنين ايشان مترجم آيات هستند، عملاً. مثل آياتي که راجع به تقوي، صلاح، دانش ، بينش و توحيد است همة اينها را در نفس و اعمال خود پياده ميفرمايند. از طرفی اين عبارت از زیارت آل یاسین به حديث ثقلين نيز اشاره دارد آنجا که پیامبر(ص) ميفرمايد:
إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي و لن يفترقا حتى يردا علي الحوض.2
عترت مقوِّم قرآن است. در خطابة غدير نیز آمده است:
فَكُلُّ وَاحِدٍ مُنْبِئٌ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَه؛3
هرکدام از اينها (قرآن و عترت) از همراه خود خبر ميدهد و موافق با اوست.
پس «والمشيد لامر آياته» يعني حقانيت آيات را با ترجمة قولي و فعلي تثبيت ميکند. لذا وجود و سکون و زندگي و فرياد و قيام و قعود و گفتارشان ترجمة قرآن است. يکي از شاهکارهاي زيات آل ياسين اين قسمت است:
السلام عليک حين تقوم، السلام عليک حين تقعد، السلام عليک حين تقرا و تبين، السلام عليک حين تصلي و تقنت.
ما که به زمانهاي نماز و قنوت و حمد و استغفار و الله اکبر و گفتن لا اله الا الله و قيام و قعود امام زمان ع سلام ميکنيم و ميگوييم از جانب ما سلام بر اين لحظات و این معنايش اين است که تمام اين لحظات، لحظات ارزشمندي هستند. به خاطر ارزش دو چيز، يکي خود امام زمان ع و يکي کاري که امام زمان ع انجام ميدهند. اين کاري که امام زمان ع انجام ميدهند اگر حقانيتش صد درصد نباشد به آن سلام نميکنيم. ولی چون سلام ميکنيم معنايش اين است که کارش عصمت دارد و از هر خطا و اشتباه و ترک اولایی مبرا است و همه آن اعمال زير نظر خداوند و با تأیید ایشان انجام می شود.
در بیان محکمکنندگی آیات الاهی توسط امام زمان ع باید گفت که مثلاً وقتی ما دو قطعه چوب را کنار هم می گذاریم آنها محکم و تشیید می شوند و این چنین است وجود امام زمان ع که وقتی کنار آیات قرآن قرار می گیرند به آنها معنا و استحکام می بخشد و اسرار نهان آن را آشکار خواهد نمود. به عبارت دیگر کتاب تدوین مشتمل بر امام ناطق (ائمه معصومین ع از امام علی ع تا امام زمان ع) و امام صامت(قرآن کریم) است. از طرف دیگر حق –که خودِ امام زمان ع است-، قرآن می باشد و قرآن نیز با حق است لذا وقتی این دو حق با هم آمیختند، آنگاه محکم می شوند لذا وقتي ميگوييم «والمشيد لامر آياته» يعني يک يک آيات قرآن را امام زمان ع محکم و حقانيتش را بيان ميکند و چون امام زمان ع در قول و عمل خود آيات کريمهي قرآن را تشييد ميفرمايند لذا ما با دیدن هر آیهای از قرآن وجود امام زمان ع را در خواهیم یافت و او را تجسم میکنیم؛ زیرا که ایشان ع مصداق اتم و اکمل قولی و عملی آیات قرآن میباشند. همچنین این آیه در قرآن کريم: «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»4 معنايش این است که مماس حقيقي قرآن کريم، پاک شدگانند. وامام زمان ع از جمله پاک شدگان است. یعنی اين که حقيقت قرآن با حقيقت امام زمان ع با هم مماس هستند.
أَلَا إِنَّهُ الرَّشِيدُ السَّدِيدُ؛
بدانيد او رشد يافته و استوار است.
«رشيد»، صفت مشبه از ریشه «رشد» به معني اسم مفعول يعني «رشد کرده» است و «رشد» يعني روشن و پيشرفته و باليده. رشد در مقابل «غي» است. در قرآن هم داریم که: «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»1: راه روشن از گمراهي روشن و بیان و واضح شد. واژه «سديد» هم به معنی استوار است.
وقتي ميفرمايد: « أَلَا إِنَّهُ الرَّشِيدُ » يعني آگاه باشيد که حتماً امام زمان ع رشد یافته و راه هدايتش را پيدا کرده است و در صراط مستقيم است.
نکته دیگر اینکه « اَلَا إِنَّهُ الرَّشِيدُ » عبارت ديگري است از:
أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ الْمُسْتَقِيمُ الَّذِي أَمَرَكُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِيٌّ مِنْ بَعْدِي ثُمَّ وُلْدِي مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةٌ يَهْدُونَ إِلَى الْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُون.2
اين عبارت از طرف پيامبر اکرم ص عصمت امام زمان ع و روشني راه ايشان را تضمين ميکند. اما همهي امامان ع معصومند ولی به چه دلیلی درباره اين امام بيشتر تأکيد فرمودند؟ در جواب میگوییم که: اين تأکيد به خاطر اين است که امام زمان ع مسئوليت مهم و بسیار بزرگی دارد که آن تشکيل حکومت جهاني و تأیید وتثبیت آن است. لذا کار هر قدر بزرگتر باشد، احتمال خطاي آن نیز بيشتر است و چون برنامهي آن حضرت يک برنامهي استثنايي است که هيچ کدام از پيامبران الهي ع و حتی معصومین ع برای اجرای آن برنامه مکلّف نشده اند لذا پيامبر ص ميفرمايند: «أَلَا إِنَّهُ الرَّشِيد» تا احتمال وارد شدن هر گونه نقصی در کار آن بزرگوار ع منتفی شود.
از لغت رشيد دو مطلب دیگر نیز استنباط می شود. يکي صحيح بودن و دیگری در حال رشد بودن. لذا «الرشيد» يعني اینکه امام زمان ع غير از اين که در حال رشد و تکامل می باشد، در راه مستقيم نیز قرار دارد.
اما درباره واژه «سدید» باید گفت که: «أَلَا إِنَّهُ السَّدِيد» يعني در کار خودش محکم است، کوتاه نميآيد، سست نيست و تحت تأثير ملامت کسي قرار نميگيرد. يکي از صفاتي که امام زمان(ع) دارند این است که ترجمان آن، همان جملهاي است که پيغمبر(ص) راجع به اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «َولَا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِم»؛3يعني او کسي است که ملامتِ ملامتکنندهای او را در راه خدا عوض نميکند؛ و اين مسئلة مهم بهخاطر اين است که ايشان هم تکامل دارد وهم محکم است. آیة «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»4نشان میدهد که راه دين و تدين و راه درست، همگی راه استقامت است و سران دين که پيامبران بودند، کساني بودند که هميشه در ناراحتي و اذیت و آزار بودند؛ ولی پیوسته در مقابل آن سختیها مقاومت می کردند.
أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَيْه؛
آگاه باشید! او کسي است که امور به او تفويض شده است.
تفويض کارها دو معنا دارد: يک معنا اين است که خدا کاري را واگذار کند و خودش دستش بسته شود که اين با تفکر توحيدي اسلام سازگاري ندارد؛ زیرا طبق تفکر توحيدي، این خداوند است که جهان و انسان و موجودات را اداره ميکند. ارتباط خدا با اين جهان ارتباط حکيمانه و تدبير دائمي و پیوستة با جهان است. باید توجه داشت که معناي غلط تفويض این است که بگوییم: خدا خلق کرده است و ديگر هيچ کاري با جهان ندارد-که این عقیده یهود و مفوضه است-. درحاليکه معناي تفويض اين است که خودش در اختيار گذاشته و خودش مالک است. مثلاً شما براي فرزندتان دوچرخه ميخريد، پول هم ميدهيد، آزاد هم هست؛ ولي شما املک هستيد و مالکتر بودن خود به فرزندتان را حفظ ميکنيد.
پيغمبر اکرم(ص) در خطبة غدير در مورد امام زمان(ع) فرمود: «أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَيْه»، که اين تفويض براي ائمه ديگر هم بوده است؛ اما اينکه پيغمبر اکرم(ص) در مورد امام زمان(ع) آن را بیشتر نمایان کرده است، به این دلیل است که در اينجا تفويض يکي از اصول اولية شخصي امام زمان ع است یعنی امام عصر(ع) - که تنها مجري به تمام معنا و همه جانبة اسلام و قرآن است - بايد مفوض اليه باشد؛ يعني خداوند بايد امر دين را به او تفويض کند تا بتواند دين را در گسترة زمين نشر بدهد. مرحوم کليني در اين مورد ده روایت در کتاب کافي آورده است که یک نمونه را ذکر میکنیم:
عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ النَّحْوِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِيٍّ وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّكُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا وَ نَحْنُ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَيْراً فِي خِلَافِ أَمْرِنَا؛1
ابي اسحاق نحوي گويد: وارد شدم بر امام صادق عليه السلام شنيدم که حضرت فرمود: متعال با روش محبت، پيامبرش را تربيت کرده بود. وآنگاه فرموده است: «فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيم»2: يعني تو داراي خلق، اخلاق و آداب بزرگي هستي. سپس به او تفویض نمود (یعنی زمينه تفويض محبت است) سپس گفته است «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»3: آن چه پيغمبر براي شما ميآورد بگيريد و آنچه نهي ميکند از آن باز داريد. سپس حضرت صادق ع فرمودند پيغمبر خدا امور دين را به علي ع واگذار کرد و او را امين دانست. آنگاه به ابي اسحاق نحوي ميگويد: شما شيعيان، تسليم شديد و مردم، علي را منکر شدند. به خدا قسم ما دوست داريم، بگوئيد موقعي که ما گفتيم و ساکت بشويد موقعي که ما ساکت شديم. و ما واسطه بين شما و خدا هستيم. و خدا قرار نداده براي کسي چيزي را بر خلاف امر و فرمان و راه ما. [يعني کسي که خير ميخواهد ، خيرش در اين است که راه ما را طي کند.].
أَلَا إِنَّهُ قَدْ بُشِّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَيْنَ يَدَيه؛
بدانيد او کسي است که گذشتگان قرون پيش به او بشارت داده اند.
اعتقاد به مهدويت و وجود مصلح کل، اعتقاد همة اديان، و تمامي سيستمهاي فکري، حتي نظامهاي فکري غيرديني (که اغلب سيستم هاي فکري سياسي هستند) میباشد. همانطور که میدانیم برخی از سيستمهاي فکري بشر، ديني هستند - که در رأس مخروط انديشة آنها خدا قرار دارد - و تعدادی هم غيرديني هستند؛ مثل سيستم فکري ماترياليسم؛ چون بشر بهطور طبيعي و فطري انتظارِ حکومت و دنيايي را میکشد که در آن، هيچ بیعدالتی، ظلم و ستمی نباشد تا در آنجا بتواند حکومت کند. در اين قسمت، که به اصطلاح، بخش موعود ملل و اديان است، حضرت مي فرمايند: «... أَلَا إِنَّهُ قَدْ بُشِّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَيْنَ يَدَيه...» و نميفرمایند: تمام انبيا به او بشارت دادهاند؛ بلکه ميفرمایند: «قد بشّر به من سلف القرون بين يديه»؛ تمام قروني که در گذشته بودهاند به او وعده دادهاند. منظور حضرت اين است که چه سيستمهاي ديني، چه سيستمهاي غيرديني، چه فکرهاي فلسفي و چه فکرهاي اجتماعي، تمامشان به اين مهدي موعود وعده دادهاند؛ منتها هرکدام از اينها يک بُعد از اين موعود را معرفي کردهاند؛ چون اولاً اين وعده، فطري است؛ ثانیاً موعود اديان است؛ ثالثاً تمام سيستمهاي فکري در انتظار چنين حکومتي هستند. پس تشکيل چنين حکومتي که ( از نظر عمومي) در آن جا عدل و داد، حکومت کند و فنداسيون اين حکومت خدا باشد بسیار مطلوب است که این مطلب را برخی از آیات و روایات هم بدان اشاره دارند:
يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً»1، «لَا يَبْقَى أَرْضٌ إِلَّا نُودِيَ فِيهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه.2
که اين از نظر آموزهها و مدارک ديني ما است. پس نکتة مهم و شاهکار اين وعده اين است که اين وعده، حتمي و بطلانناپذير و ظهور امام زمان(ع) و غلبهاش بر دنيا قطعي است؛ زیرا خداوند فرمود:
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون.3
و نیز فرمود:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِم... 4
که اگر در مدارک ديني ما ، پيشگوييهاي اناجيل اربعه، اسفار تورات، کتابهاي زند، پازند و پانيشالهاي زرتشتيها و در کتب هندوها ،کتب براهماييها و نوع کساني که الان در دنيا اسمي از آنها هست را مشاهده کنیم- با وجود همة تحريفاتشان - به آن حضرت(ع) وعده دادهاند.
أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِي حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَه؛
بدانيد! او حجت باقي است وهيچ حجتي بعد از او نيست.
حجت يعني «ما به يحتج فعل» و احتجاج يعني دليل آوردن. وقتي میگوییم براي چيزي دليل ميآوريم، خودِ دلیل، حجت است. همچنین این واژه (حجت) به معنای دلیل است که یک نوع اسم و لقب برای ائمه(عع) است. حجت جمعش «حجج» ميباشد. لذا حضرت ميفرمايد که: این آخرين حجت پايدار خداست. يعني از سال 260ق که امام حسن عسکري(ع) به شهادت رسيدند، امام زمان(ع) حجت روي زمين هستند.
سؤالی که اینجا مطرح است این است که اگر پس از آن حضرت حجتی نیست، مسئله رجعت حضرت عیسی ع و ائمه ع چگونه؟در پاسخ می گوییم که: روايات زيادي داريم که برخي از ائمه(عع) پس از امام زمان(ع) باز ميگردند و حکومت ميکنند؛ مثل امام علی، امام حسین و برخی از ائمه(عع). در اینکه اصل رجعت طبق آیة: «پروردگارا! ما را دوبار ميراندى و دو بار زنده كردى»،1 جزء ضرورياتِ اعتقادات شيعه است شکی نیست؛ اما تعبير «لاحجة بعده»، بهعنوان حجت، امامت و مسئوليت است و نظري به رجعت ديگر امامان ندارد؛ زيرا که آنان حجتهاي قبلي هستند که دوباره رجعت خواهند کرد. مثل حضرت عيسي(ع) که میآیند و پشت آن حضرت(ع) نماز میخوانند که ما هم در اين مورد روايات قطعي داريم.2 اتفاقا يکي از پيشگوييهاي مسيحيان هم همين است و به عنوان وزير امام زمان(ع) پشت سر ايشان نماز ميگزارند: «...يُصَلِّي خَلْفَه...»؛3 اما حضرت عيسي(ع) به تنهایی حجت مستقل نيستند. حجت بودن ايشان تحت حجيت امام زمان(ع) خواهد بود. اگر هم اميرالمومنين و امام حسين(عا) تشريف بياورند، - با اينکه افضل از امام زمان(ع) هستند- ولی حکومت بهنام امام زمان(ع) است و لذا «...أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِي حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَه...» نشان ميدهد که ايشان بهعنوان آخرين نفر است که حکومت جهاني خدا را تشکيل میدهد و اگر قرار است تا قيامت بقيه ائمه هم بيايند - که ميآيند - ذیل حکومت امام زمان(ع) هستند؛ نه اينکه حجيت مستقلي داشته باشند.
و لا حق الا معه و لا نور الا عنده؛
هیچ حقی نیست مگر همراه اوست و هیچ نوری نیست مگر در نزد اوست.
در عبارت فوق بر سر کلمات «حق» و «نور»، «لا»ی نفی جنس آمده است و می گوید که حق همیشه همراهش و نور حقیقی در نزد اوست و با وجود او نه حقی و نه نور حقیقی وجود دارد.
حق کلمه ای است که جمع ندارد و این عبارت نمی خواهد بگوید که چندین حق وجود دارد و حق اصلی، همراه امام زمان ع است بلکه می گوید که هرکسی که ادعای حق بودن داشته باشد همگی باطل است زیرا که حق یکی است و آن هم همراه امام زمان ع است. اما مراد از «حق» چیست؟ در پاسخ عرض می کنیم که در آیات و روایات به این اشاره کرده اند که مراد از «حق» خداوند عزوجل می باشد. آنجا که خداوند در قرآن می فرماید: « َ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبينُ»1 و نیز در روایات که داریم: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع ... أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ... .» 2: از امام صادق علیه السلام که فرمودند: به راستی که خداوند حق است و اوست پروردگارش(با توجه به سیاق حدیث یعنی: پروردگار عقل آدمی).
نکته دیگری که در مورد این عبارت قابل توجه است این است که علت اینکه «حق» با اوست، آن است که خروج و ظهور ایشان از جانب پروردگار، حق است آنجا که در روایتی داریم:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل ... حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ قَالَ خُرُوجُ الْقَائِمِ هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَرَاهُ الْخَلْقُ لَا بُدَّ مِنْهُ 3
ابو بصیر از امام صادق ع از این قول خداوند که فرمود « حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ »، سؤال کرد. پس ایشان فرمودند که: خروج قائم ع ، آن همان حق است در نزد خدای تعالی که خلق آن را خواهند دید و هیچ شکی هم در آن نخواهد بود.
اما نکته دیگری که می توان از این عبارت استفاده کرد این است که خدایی که تنها، او حق است، حقانیت خود را به ولی خود اعطا نموده است و آن را ملازم ایشان گردانیده است تا با این عمل بیان دارد که امر و نهی و رضایت و غضب او، امر و نهی و رضایت و غضب خدای تعالی است و اطاعت و فرمانبرداری از او تکلیف است. چرا که خداوند در قرآن می فرماید:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم.4
حال به واژه «نور» می پردازیم. واژه «نور» در قرآن نیز به کار رفته است که مهمترین کاربرد آن در آیه نور می باشد: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 5 که در مورد نورانیت خداوند و اینکه به چه معناست نظرات گوناگونی مطرح گردیده است که گزیده ای از آنها به قرار زیر است:
شیخ طوسی در ذیل این آیه می گوید:
نور بودن خداوند به دو معناست: یکی اینکه بگوییم خداوند هدایت کننده اهل آسمانها و زمین است و دیگر اینکه بگوییم خداوند بوسیله ستارگان و خورشید و ماه روشنایی بخش آسمانها و زمین می باشد.6
علامه طباطبایی می فرمایند:
خداى سبحان نورى است كه به وسيله او آسمانها و زمين ظهور يافتهاند؛ چون نور را اضافه كرده به آسمانها و زمين، و آن گاه آن را حمل كرده بر اسم جلاله «اللَّه» و فرموده نور آسمان و زمين اللَّه است و منظور عمدهاش اين بوده كه كسى خيال نكند كه خدا عبارت از نور عاريتى قائم به آسمانها و زمين است، و يا به عبارت ديگر از وجودى كه بر آنها حمل مىشود. و از اينجا استفاده مىشود كه خداى تعالى براى هيچ موجودى مجهول نيست، چون ظهور تمامى اشياء براى خود و يا براى غير، ناشى از اظهار خدا است، اگر خدا چيزى را اظهار نمىكرد و هستى نمىبخشيد ظهورى نمىيافت. پس قبل از هر چيز، ظاهر بالذات، خدا است.7
طبری در ذیل این آیه می گوید:
مراد از نور بودن خداوند یکی همان هادی بودن اهل آسمانها و زمین است و دیگری تدبیر کننده امر در آسمان ها و زمین است.8
فخر رازی در ذیل این آیه میگوید:
مراد از نور بودن خداوند چهار حالت دارد: 1- اینکه خداوند هادی اهل آسمانها و زمین است. 2- خداوند مدبر آسمانها و زمین است با حکمت بالغه خود. 3- او نظم دهنده آسمانها و زمین است. 4- خداوند روشنایی بخش آسمانها و زمین است که خود سه وجه دارد: اول: او منور آسمان است با ملائکه و زمین است با انبیاء. دوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان. سوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان و زمین است با انبیاء و علماء.9
حال با توجه به معانی نور که برای خدای متعال گرفته شده است و از طرفی چون امام زمان ع از جانب پروردگار حق است و به حق آمده است و فرمان و اطاعت او فرمان و اطاعت خداوند است لذا همه آن تعابیر و معانی بر امام زمان ع هم منطبق است، یعنی امام زمان ع هم به اذن الله هدایت کننده اهل آسمانها و زمین است و هم روشنایی بخش آسمانها و زمین است و هم به اذن خداوند مدبر آسمانها و زمین است و هم به اذن الله ناظم آسمانها و زمین است.
أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَيْهِ
آگاه باشيد که کسي بر او (امام زمان ع) غلبه نمي کند، و هيچ کس عليه او ياري نمي شود.
يکي از آياتي که درباره ي امام زمان ع وجود دارد این است که مي فرمايد:
...وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً.1
پس او منصور است. در روايات زيادي نيز داريم که او غالب است و کسي بر او نه مسلط می شود و نه ایشان مغلوب خواهد بود:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الْقَائِمُ مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَيَّدٌ بِالنَّصْرِ...2
حضرت قائم ع با ایجاد رعب و وحشت (در دل دشمنانش) یاری می شود و با نصر و یاری (از جانب پروردگار) قدرتمند گردیده است.
در روايات زيادي داريم ، قبل از آنکه حضرت ع با قدرت هاي بزرگ بجنگد، رعبي در دلشان مي افتد، که حکومتشان را تحويل مي دهند(مانند روایت فوق) که این مثل همان چیزی است که درجریان فتح فدک و مکه اتفاق افتاد. لذا پيغمبر اکرم ص در دو جمله (که تاکيد همديگر هستند) مي فرمايند : « ...أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَيْهِ... » . که «لا» در «لَا غَالِبَ لَهُ»، نفي جنس است .معنايش اين است ، که هيچ غلبه کننده اي و ظفرمندي بر او غلبه نخواهد کرد. وجمله «وَ لَا مَنْصُورَ عَلَيْهِ» تاکيد «لَا غَالِبَ لَهُ» است. يعني هيچ کس عليه او ياري نخواهد شد.
البته قبل از این جمله، جملات دیگری هم با این مضمون بودند که عبارتند از: « أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِين » و « ِ أَلَا إِنَّهُ مُدْرِكٌ بِكُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِيَاءِ اللَّه » که ما آنها را در قسمت های قبل توضیح دادیم.
نکتهای دیگر: معنای اینکه پیامبر ص فرموده است «وَ لَا مَنْصُورَ عَلَيْهِ» این است که در زمان ظهور حضرت ع هیچ کس نمی تواند با هم متحد شود و علیه امام زمان ع بشورد زیرا که پیامبر ص فرمودند که: «هیچ کس عیله او نیز یاری نمی شود.».
أَلَا وَ إِنَّهُ وَلِيُّ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حَكَمُهُ فِي خَلْقِهِ وَ أَمِينُهُ فِي سِرِّهِ وَ عَلَانِيَتِهِ
آگاه باشيد که او (حضرت مهدي (ع)) در زمين ولي خداست و در ميان مخلوقاتش حَکَم خداست و در آشکار و پنهان امانتدار خداوند است.
«ولي» به معناي سرپرست و اولي به تصرف است. که ما از این جمله اول دو معنا برداشت می کنیم: یکی این که امام زمان ع متولي خداست در زمين، اما نه بعد از ظهور چون نگفته اند بعد از ظهور بلکه مطلق گفته اند، پس امام زمان ع در زمان غيبت هم، ولی و سرپرست از جانب خدا در زمين است.
در معناي ديگر، «ولي» از نظر علامه طباطبایی است که می فرماید:
وقتى مىگویيم خداى تعالى ولى بنده مؤمنش مىباشد، معنايش اين است كه آنچنان وصل به بنده است و آنچنان متولى و مدبر امور بنده است كه هيچكس ديگرى اينچنين ارتباطى را با آن بنده ندارد. اوست كه بنده را به صراط مستقيم هدايت مىكند، امر و نهى مىكند، به آنچه سزاوار است وامىدارد، از آنچه نكوهيده است باز مىدارد و او را در زندگى دنيايى و آخرتيش يارى مىكند. همچنان كه از اين طرف نيز مىگویيم مؤمن واقعى ولى خداست؛ زيرا آنچنان وصل به خداست كه متولى اطاعت او در همه اوامر و نواهى اوست و تمامى بركات معنوى از قبيل هدايت، توفيق، تأييد، تسديد و به دنبالش اكرام به بهشت و رضوان را از خداى تعالى مىگيرد.1
این یعنی ولي خدا؛ يعني کسي که با خداوند هيچگونه فاصلهای ندارد. اما چهچيزي بين ما و خدا فاصله مياندازد؟ پاسخ «گناه» است. حجابهاي ظلماني گناه و غفلت، بين ما و خدا فاصله مياندازند. حال اگر ولیالله هيچگونه فاصلهاي بین خود و پروردگارش ندارد، پس همه نگاه و حرکت و قدرت و علم و دانشش از طرف خداست؛ يعني در عبوديت به مرحلهاي رسيده است که وليالله گردیده است. لذا ولايتِ کسي که ولي خداست دو جنبه دارد: يکي اينکه خيلي به خدا نزديک است، ديگر اينکه ازطرف خدا سرپرست است. پس «اشهد ان علي ولي الله» دو معنا دارد: يکي اينکه به خداوند خيلي نزديک است و هيچگونه فاصلهاي از نظر گناه و امثال اینها ندارد و ديگر اينکه از طرف خدا مبعوث است که اولي به تصرف باشد و در زمين حکومت کند.
«وَ حَكَمُهُ فِي خَلْقِهِ» ، «حَکَم» يعني کسي که حُکم ميکند؛ اما در کجا حکم میکند؟ در پاسخ میگوییم: «فِي خَلْقِهِ». سؤال دیگر اینکه خلق بزرگتر است يا ارض؟ در جواب میگوییم که خلق بزرگتر است؛ چون ارض فقط زمين را شامل ميشود، ولي خلق شامل همة مخلوقات است. امام زمان(ع) از طرف خداوند در زمين سرپرست است. اما حَکَميت ايشان در تمام آفرينش است و این معنايش آن است که خداوند متعال او را براي فرشتگان، انسانها، حيوانات، نباتات، جمادات و هر موجودي که داراي هستي و کمالات هستي است حجت و حَکَم قرار داده است.
از «وَلِيُّ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ» ولايت تکويني استفاده نمی شود؛ اما از «وَحَكَمُهُ فِي خَلْقِهِ» این نکته برداشت ميشود؛ يعني وجود امام عصر(ع) در آفرينش حَکَم است. آیه «لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين» 2يعني هیچ تر و خشکی (در عالم) نیست مگر آنکه در کتاب مبین (یعنی امام معصوم) آمده است.3 لذا تمام موجودات به اذن امام زمان(ع) حرکت ميکنند و حَکَميت امام زمان(ع) بر تمام موجودات از جمادات تا فرشتگان سایه افکنده است.
بعد هم ميفرمايد: «... وَ أَمِينُهُ فِي سِرِّهِ وَ عَلَانِيَتِهِ...»؛ امانتدار خداوند است در آشکار و پنهان. آشکار يعني عالم ماده و پنهان يعني عالم معنا و آن به این دلیل است که چون امام زمان(ع) ولی خداست و بین ولیالله و الله هیچ فاصلهای نیست، لذا امام خدایی میشود و رنگ و بوی خدایی میگیرد. خداوند هم او را در عالم ماده و معنا امین خود قرار داده و کلید خزائن آن دو عالم را در اختیار و ارادة آن حضرت میگذارد. روایاتی هم وجود دارند که نشان میدهند وقتی امام زمان(ع) ظهور میکنند، خداوند تمام گنجهای زمین را برای او آشکار میکند؛ مانند این روایت:
عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ إِنَّ ذَا الْقَرْنَيْنِ كَانَ عَبْداً صَالِحاً جَعَلَهُ اللَّهُ حُجَّةً عَلَى عِبَادِه ... وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيُجْرِي سُنَّتَهُ فِي الْقَائِمِ مِنْ وُلْدِي وَ يُبَلِّغُهُ شَرْقَ الْأَرْضِ وَ غَرْبَهَا ... وَ يُظْهِرُ اللَّهُ لَهُ كُنُوزَ الْأَرْضِ وَ مَعَادِنَهَا ... .4
ما با بررسی عباراتی چند درباره امام زمان(ع) در خطبة غدیر، با برخی از ویژگیهای ذاتی آن حضرت آشنا شدیم. البته توجه به این نکته هم ضروری است که اصل برپایی جریان غدیر برای معرفی امام علی(ع) بهعنوان امام و ولیّ بعد از پیامبر(ص) در جامعه اسلامی بوده است، اما اینکه در میان آن سخنان گهربار، به امام زمان(ع) نسبت به سایر ائمه(عع) توجه خاصی شده است، به این دلیل است که اولاً وقتی آغاز و انجام امری، با استحکام و پیشبینی همه جانبة آن امر صورت بگیرد، توجه و اهتمام مردم در گرویدن و پایبند بودن به آن دین بیشتر خواهد بود؛ زیرا در خطبة غدیر ابتدا به مسألة مهم امامت امام علی(ع) اشاره شده است و سپس مسألة امامت امام مهدی(ع) با توجه خاصی مطرح شده است. ثانیاً توجه خاص به امام مهدی(ع) در این خطبه، به این دلیل است که وقتی پیامبر(ص) مردم را برحذر داشت که از صراط اهل بیت(ع) عدول نکنند فرمود که ایشان (امام زمان) دارای ویژگی اصلاح کنندگی است (و چنانچه انحرافی اتفاق بیافتد) دین خدا را اصلاح خواهد نمود و همة ظلمها و بیعدالتیهایی که در حق اهل بیت(عع) شده است را جبران خواهد نمود. ثالثاً پیامبر(ص) میخواهد بگوید که این دین در سلسلة امامت، انجامی خواهد داشت؛ زیرا در صورت نداشتن پایان و رها شدن به حال خود، هم بعث پیامبر(ص) بهعنوان خاتم الانبیاء عبث خواهد بود و هم در مرتبهای بالاتر، کار خداوند بیهوده خواهد بود و خداوند هم کار بیهوده نمیکند.
1.قرآن کریم.
2. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إرشاد القلوب إلی الصواب، اول، شریف رضی، 1412ق.
3. طبرسی، امین الاسلام فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
4. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد، مرتضی، 1403ق.
5. سید رضیالدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنة، دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1367ق.
6. ابوجعفر محمد بن حسن طوسی (شیخ طوسی)، الأمالی، اول، قم، دارالثقافة، 1414ق.
7. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء ، 1404ق.
8. محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، دوم، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
9. کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، البلد الأمین و الدرع الحصین، چاپ سنگی.
10. حسینی استرآبادی، سید شرف الدین، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، اول، قم، جامعه مدرسین، 1409ق.
11. محمد بن حسن طوسی (شیخ طوسی)، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
12. سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، التحصین لأسرار ما زاد من أخبار کتاب الیقین، اول، قم، مؤسسة دارالکتب، 1413ق.
13. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق.
14. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات بن ابراهیم، اول، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
15. قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، سوم، قم، مؤسسة دارالکتاب، 1404ق.
16. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، اول، بیروت، دارالمعرفة، 1412ق.
17. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، رضی.
18. عبيدالله بن عبد الله بن حسكان (حاکم حسکانی)، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل في الآيات النازلة في أهل البيت صلوات الله و سلامه عليهم، اول، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411ق.
19. رضیالدین علی بن یوسف بن مطهر حلی، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، اول، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی،1408ق.
20. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، جهان، 1378ق.
21. تمیمی آمُدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و دررالکلم، اول، قم، دفتر تبلیغات، 1366ش.
22. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365هجری شمسی.
23. جعفر بن محمد بن قولویه قمی، کامل الزیارات، نجف اشرف،مرتضویه، 1356ق.
24. محمد بن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، 1397ق.
25. محمد بن حسن طوسی (شیخ طوسی)، کتاب الغیبة للحجة، اول، قم، مؤسسه معارف اسلامی، 1411ق.
26. علی بن عیسی إربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز، مکتبة بنی هاشم، 1381ق.
27. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، دوم، قم، دار الکتب الاسلامیة، 1395 هجری قمری.
28. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، اول، قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، 1408ق.
29. امام جعفر بن محمد الصادق(ع)، مصباح الشریعة، اول، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1400ق.
30. فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
31. رشیدالدین محمد بن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، 1379ق.
32. نیلی نجفی، سید علی بن عبد الکریم، منتخب الانوارالمضیئة، قم، خیام، 1401ق.
33. طباطبای، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، پنجم، 1417 هجری قمری.
34. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، اول، قم، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، 1409ق.