علامه طباطبايى در تقرير زندگى ائمه مى گويد: «ائمه (علیهم السلام) همواره با مظلوميت زندگى كردند، به گونه اى كه نمى توانستند از خودشان دفع ظلم نمايند» سؤال اين است: امامانى كه امكان دفع ظلم (و شر) از خودشان را ندارند چگونه مى توانند دفع ظلم (و شر) از جامعه اسلامى كنند و از اسلام دفاع نمايند!
جواب اجمالى:
اولا: قسمتى از ظلم ها از ناحيه خود مردم بر ائمه اطهار (عليهم السلام) رفته است.
ثانياً: ائمه اطهار (عليهم السلام) در اوج مظلوميت ائمه (عليهم السلام) سپر بلاى مردم و حافظ منافع آنها بوده اند، و به مردم كمك هاى مالى، دينى و ... مى كردند.
ثالثاً: وظيفه اصلى ائمه (علیه السلام) كه بيان احكام مى باشد در اوج مظلوميت انجام گرفته است.
رابعاً: وظيفه امام فقط دفع ظلم نيست بلكه هستى نياز به امام دارد و لو بعضى از ظلم ها را كه شايد علت آن گناه خود مردم و ... است را دفع نكند.
جواب تفصيلى:
مقدمه: براى روشن شدن جواب، امورى در مقدمه ابتداى جواب بيان مى شود:
1- از نظر شيعه، ائمه اطهار (عليهم السلام) سه منصب مهم بر عهده دارند، الف) رهبرى اجتماع (جانشينى پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و تشكيل حكومت). ب) مرجعيت دينى (بيان معارف الهيه). ج) ولايت (امامت در باطن اعمال) كه هيچگاه زمين خالى از حجت نيست اولا از هم پاشيده مى شود به بيان علامه طباطبايى حيات معنوى و حقائق اعمال با رهبرى امام سير مى كند (بعداً بيان مى كنيم كه عمر بارها گفت خدايا مرا بدون على باقى نگذار) «لا ابقانى الله بعدك يا على 1».
2- بنا اين است كه پيامبران و ائمه (علیه السلام) از راه اسباب طبيعى با امور برخورد كنند نه معجزه و كرامات، مگر در مواردى كه نياز به آنها احساس شود.
3- مظلوميت ائمه (علیه السلام) انواعى دارد، گاهى توسط ستمگران وقت بوده يا به صورت غصب خلافت و مقام آنها، كه طبعاً به دنبال آن تحت نظر داشتن، زندانى نمودن و مسموم نمودن آنها بود، و گاهى به صورت گرفتن ملك و مال آنها، و گاهى هم بعد از شهادت شان نسبت به خانواده آنها، و يا به بدن و قبور آنها ظلم شده است و گاهى به صورت تهمت زدن و پخش شايعات بوده است.
گاهى از طرف مردم بوده، به اين صورت كه از آن همه علوم ائمه (علیه السلام) مخصوصاً على (علیه السلام) استفاده نبردند، و يا آنها را يارى نكردند، چنانكه على (علیه السلام) مى فرمايد: «منيت بمن لا يطيع اذا امرت و لا يجب اذا دعوت ... اما دين يجمعكم و لا حمية تحمشكم» گرفتار مردمى شده ام كه اگر فرمان دهم اطاعت نمى كنند و اگر دعوتشان كنم اجابت نمى كنند ... آيا دين نداريد كه شما را جمع كند، يا غيرتى كه شما را به خشم آورد2؟
بعد از اين مقدمه، بايد گفته شود كه اولا مظلوميت ائمه (علیه السلام) را فقط علامه طباطبايى نگفته است بلكه روايات زيادى از طريق شيعه نقل شده است كه خداوند هم مظلوميت ائمه (علیه السلام) را گوشزد نموده است كه مرحوم مجلسى حدود 37 روايت را در اين باره نقل نموده است3 از جمله از پيامبر اسلام نقل مى كند كه آيه ى «انما اعتدنا للظالمين ناراً4» ما براى ستمگران آتش تهيه كرديم، يعنى ظالمان آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم). و در ذيل آيه ى «ما ظلمنا هم و لكن كانوا هم الظالمين5» ما بر آن ها ستم نكرديم خودشان ستمگر بودند.
امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد: با ترك ولايت اهل بيت، ما بر آنها (مردم) ستم نكرديم بلكه خود آنها، بر خودشان ظلم كردند6 و حتى مادام انگليسى بر اين مظلوميت صِحّه گذاشته است. كه بعداً سخنان او نقل و مطرح مى شود.
ثانياً: اين مظلوميت ها هر چند براى خود ائمه (علیهم السلام) مشكلاتى به همراه داشته است ولى شرايط زمانى بگونه اى بوده است كه مصالح و منافع عموم مراعات شده است كه براى تأييد مطلب به چند نمونه اشاره مى كنيم.
1- على (علیه السلام) كه به قول خليفه دوم اگر شمشير او نبود اسلام پا نمى گرفت «و الله لولا سيفه لما قام عمود الاسلام ...8» آن همه مورد ظلم قرار گرفت، خلافتش را گرفتند فدك همسرش را تصرف كردند، به قول سلطان الواعظين دوازده دليل داريم بر اينكه على را با زور شمشير به مسجد8 بردند، كه يك دليل آن نامه معاويه است به على (علیه السلام) كه گفت «دستگاه خلافت تو را مهار كرده و بسان شتر سركش براى بيعت سوق دادند9» حضرت در جواب نوشت «و قلت انى كنت اقاد كما يقاد الجمل» در نامه خود نوشته بودى كه من بسان سركش براى بيعت سوق داده شدم ... خواستى مرا رسوا كنى اما خود رسوا شدى، هرگز بر مسلمانى ايرادى نيست كه مظلوم واقع شود10 و عمر تهديد كرد كه خانه على را آتش مى زنم «لا حرقن عليكم او لتخرجنّ الى البيعة11» و ... بلكه آتش زدند و به فاطمه و على (علیه السلام) جسارت كردند12.
با اينكه مى توانست با شمشير همه را از پا در بياورد، در عين حال سكوت كرد، و آن همه مظلوميت را تحمل كرد چرا؟ خود مى فرمايد: «ديدم گروهى از مردم از آئين اسلام باز گشتند و مى خواهند آئين محمد را محو كنند كه اگر به يارى اسلام و مسلمانان نشتابم رخنه و ويرانى در پيكر آن مشاهده كنم كه مصيبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگتر از حكومت چند روزه است ...13 «و الله لا سلمن ما تسلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جورٌ الا على خاصه» همگى مى دانيد كه من براى خلافت از ديگران شايسته ترم، به خدا قسم مادامى كه امور مسلمانان رو به راه گردد خلافت را رها مى كنم هر چند بر من جور و ستم شود14 و در جواب فاطمه اش فرمود: سكوتم براى حفظ نام پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اذان و ... مى باشد15، و فرمود: «ايها الناس ان الله هداكم باولنا و حقن دمائكم بآخرنا ...؛ اى مردم همانا خدا شما را با اول ما هدايت و خونهاى شما را بآخر ما حفظ كرد و من اكنون با معاويه سازش نمودم- و نمى دانم شايد كه آن شما را آزمايشى باشد و بهره اى تا زمانى 16» مى بينيد با آنكه حضرت مى توانست دست به جنگ بزند ولى منافع مردم را مراعات مى كند.
3- امام حسين (علیه السلام) كه آن همه مظلوميت كشيد كه آوازه تمام عالم است نتيجه آن را از زبان مادام انگليسى بيان مى كنيم «سه نفر در تاريخ فداكارى نمودند و مظلوميت ديدند، سقراط حكيم يونانى در آتن، حضرت مسيح، و سوم حضرت حسين (علیه السلام) (تا مى رسد به اينجا كه مى خواهد مظلوميت حسين را بيان كند) بزرگترين دليل بر اثبات مظلوميت حسين مسلمانها قربانى دادن بچه شير خواره اش بود ... اين عمل دشمن، اثبات مظلوميت حسين را نمود و به همين نيروى مظلوميت بساط عزت خاندان بنى اميه را بر چيد و رسواى عالمشان نمود در اثر جانبازيهاى او و اهل بيت بزرگش دين محمد (ص) حيات نوى بخود گرفت.
همچنين دكتر ماربين آلمانى و دكتر جوزف فرانسوى همين حرف را گفته اند17، مى بينيد اينجا هم مظلوميت پذيرى حضرت به نفع دين و جامعه اسلامى تمام مى شود.
ثالثاً: آنها در اوج مظلوميت مدافع مظلومين بودند، از طريق كمك مالى به آنها، حتى وساطت براى گرفتن كمك از دستگاه حكومتى آن زمان، اگر بخواهيم كمك هاى مالى على (علیه السلام) را به يتيمان و فقراء و ... و همچنين ائمه (علیه السلام) ديگر را بنويسيم خود كتاب قطورى مى شود.
رابعاً: در قسمت مناصب ائمه (علیه السلام) گفته شد كه يكى از مهمترين منصب و وظيفه امام بيان احكام و فروعات دينى و زعامت دينى بوده است و پاسخگويى به شبهات بوده است كه اين وظيفه را على (علیه السلام) و ائمه ديگر بخوبى انجام دادند، به عنوان نمونه، على (علیه السلام) در اوج مظلوميت، مرجع حل مسائل قضايى و شبهات دينى مردم و حتى خود خلفاء بود كه به مواردى از اعترافات خود خلفاء اشاره مى شود:
الف) ابابكر: 1- اقيلونى و لست بخيركم و على فيكم18 مرا اقاله و رها كنيد در حالى كه على در بين شماست من بهترين شما نيستم. 2- مرد يهودى از ابوبكر سؤال كرد، خبر ده از آنچه براى خدا نيست و در نزد او يافت نمى شود و خدا نمى داند- ابابكر درماند- نزد على (علیه السلام) آمدند، حضرت فرمود: براى خدا شريك نيست، و در نزد او ظلم يافت نمى شود، و خدا پسرى براى خود نمى داند. (با تلخيص) ابابكر و مسلمانان گفتند: «يا مفرج الكروب» (اى زداينده افسردگى ها و غم و غصه ها19). 3- لولا علىٌ لهلك ابوبكر/ اگر على نبود ابابكر هلاك مى شد20.
ب) 1- لولا علىٌ لهلك عمر/ اگر على نبود عمر هلاك شده بود21 كه 51 مورد از طريق خود عامه نقل شده است22. 2- «اغوذ بالله ان اعيش فى قوم لست فيهم يا ابا الحسن» پناه مى برم به خدا كه در بين قومى باشم كه تو اى پدر حسن در بين آنها نباشى. 3- «اغوذ بالله من معضلة لا على لها» پناه مى برم به خدا از مشكلى كه على براى حل آن نباشد23. اين تعبير هم حدوداً ده مورد نقل شده است24 «رد و الجهالات الى السنة و ردوا قول عمر الى على» نادانى ها را به سُنَّت و قول عمر را به على برگردانيد25. «لولا علىٌ لضل عمر» اگر على نبود عمر گمراه شده بود26 «لولاك لا فتضحنا» يا على اگر تو نبودى ما رسوا مى شديم27.
ج) عثمان: «لولاك لهلك عثمان» اگر على نبود عثمان هلاك شده بود28، پس در اوج مظلوميت بهترين فعاليت و راهگشايى را داشتند.
خامساً: بر فرض در ظاهر نتوانند بعضى از ظلم ها را از مردم دفع كند چون شايد نتيجه اى اعمال خودشان باشند و بناهم نيست در دنيا اصلا ظلمى نباشد، باز هم وجود ائمه (علیه السلام) ضرورى است، براى اينكه نه تنها «لولا على لهلك عمر و ابوبكر و عثمان» بلكه «لولا على و لولا امام لهلكت الارض» هستى محتاج على و على گونه ها مى باشد چنانكه امام هشتم فرمود: «لو خلت الارض طرفة عين من حجة لساخت باهلها29؛ اگر لحظه اى زمين از حجت خالى باشد با اهلش از بين مى رود.
در منابع عامه مى خوانيم كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «النجوم امانً لاهل السماء و اهل بيتى امانً لامتى30» ستارگان امان اهل آسمان ها، و اهل بيت من باعث امان امت من مى باشند.
اين است عظمت امامت، لذا خداوند ابراهيم را بعد از امتحان سخت و اعطاى نبوت و خليلى اللهى آخرين مقامى كه به او مى دهد امامت مى باشد.
خلاصه ى جوابها اين شد كه اولا: بعضى از ظلم ها از ناحيه خود مردم بوده.
ثانياً: در اوج مظلوميت سپر بالاى مردم و حافظ منافع مردم بوده اند و به مردم كمك هاى مالى و ... مى كردند.
ثالثاً: وظيفه اصلى، بيان احكام را در اوج مظلوميت انجام دادند.
رابعاً: و لو همه ظلم ها را دفع نكند هستى نيازى به امام دارد لذا بايد باشد.