در تمام تواريخ معتبر اهل سنت، پيرامون واپسين لحظات حيات مبارك پيامبر(ص) آمده كه حضرت درخواست قلم و كاغذي نمودند تا سندي مكتوب پيرامون مسأله ولايت اهل بيت(ع) باقي گذارند ولي خليفه دوم مخالفت نموده و گفت: «ان الرجل ليهجر». اكنون اين سؤال پيش ميآيد كه آيا ذكر اين سخن در منزل پيامبر(ص) و رهبر عظيم الشأن اسلام، در برابر نزديكترين افراد و بازداشتن پيامبر از چنين تصميمي متكي به قدرت سياسي و تبليغاتي بوده يا نبوده است؟ كدامين تحليلگر ميتواند احتمال دهد كه چنين موضع تندي، با آن كه خلاف صريح آيه «وما ينطق عن الهوي انهو اِلاّ وحيٌ يوحي» است، آن هم نه در خفا بلكه در برابر پيامبر و حاميانش و موجب منتفي ساختن يكي از مهمترين حركات تاريخي پيامبر در حساسترين فراز تاريخ، بدون هيچ تكيهگاه سياسي و تبليغاتي بوده. علل پشت كردن مردم به اميرالمؤمنين(ع): آنچه در متون شيعه به عنوان نصوص پيامبر(ص) در معرفي اميرالمؤمنين(ع) و ولايت ايشان آمده، غالبا از متون اهل تسنن اخذ شده و از چنان تواتري برخوردار است كه در هيچيك از مسائل ديني، چنين ادلّه قاطعي يافت نميشود. بنابراين روي گرداني جامعه را بايد وابسته به علل ديگري دانست. برخي از آنها چنين است:
الف) در اواخر عمر شريف پيامبر(ص)، اسلام سراسر جزيرةالعرب را فرا گرفته بود وتودههاي بسياري از آنان، حتي يك بار هم پيامبر را مشاهده نكرده و با تعاليم اسلام و شخصيتهاي برجسته ديني آشنايي چنداني نداشتند. حتي برخي به تبع رئيس قبيله يا بر اثر شكست در جنگ مسلمان شده بودند.
ب ) بسياري از مسلمانان - حتي در مدينه و در ميان صحابي آن حضرت كه كاملاً از مواضع پيامبر آگاهي داشتند.ضمن اعتقاد به نبوت آن حضرت خود را ملزم به پيروي از ايشان در تمام مسائل نميدانستند. موارد متعددي ازبرخوردهاي آنان با پيامبر در تاريخ ثبت گرديده است.
ج ) پس از ظهور قدرت اسلام و پيامبر(ص) دو جريان در پايتخت اسلامي پديدار شد:
1- جريان نفاق، 2-حكومت و رياستطلبي.
اوج رشد اين دو جريان در لحظات آخر عمر پيامبر و پس از رحلت ايشان است. يكي از عللي كه حضرت فاطمه(س) پيرامون مخالفت مردم با اميرالمؤمنين(ع) در مدينه بيان ميكنند همين نفاق است.
د ) جامعه اسلامي (حتي مردم مدينه) بطور كامل از سنن جاهلي دست برنداشته و با رحلت پيامبر بار ديگر برخي از آن سنتها احيا شد. اوج اين جريان در ماجراي سقيفه نمودار است؛ زيرا در سقيفه بين مهاجران (مکيها) وانصار (مدنيها) اختلاف شديدي پديدار شد و هر يك در پي كسب قدرت براي خود - بدون مشاركت با گروه ديگر- بودند. از طرف ديگرشعلههاي نزاع صد ساله اوسيان و خزرجيان (هر دو از انصار بودند) كه توسط پيامبر (ص) فروكش كرده بود، مجددا زبانه كشيد و در ميان انصار نزاع شديدي برخاست. شدت اين اختلاف چنان بود كه شخصي از اوسيان براي آن كه قدرت در دست خزرجيان نيفتد پيش دستي نموده و با ابابكر بيعت نمود و اوسيان را بدان سمت كشاند، در نتيجه مكيان بر انصار غالب گشته و در نبرد قدرت به پيروزي دست يافتند، از اينجا روشن ميشود كه ماجراي سقيفه يك جريان دمكراتيك و همراه با گزينش صد در صد مردمي نبوده است و پس از خليفه اول نيز با توصيه و شوراي فرمايشي بوده. تنها انتخاب واقعي مردم در گزينش اميرالمؤمنين(ع) پس از كشته شدن - عثمان و اصرار آنان به آن حضرت جلوهگراست. پس از ماجراي سقيفه نيز انصار به اميرالمؤمنين(ع) ميگفتند: اگر تو در سقيفه بودي، به تو رأي ميداديم.
ه ) جامعه عرب قرنها در باديهنشيني و دور از تمدن و حكومت گسترده، زندگي ميكرد كه به بركت اسلام با شيوه نوين حيات اجتماعي آشنا شد از همينرو داراي تجربه سياسي كافي نبود. اين مسأله باعث شد جامعه به خوبي نتواندفرق بين رهبري علي(ع) (اماممنصوب از ناحيه پروردگار) را با ديگران تشخيص داده و به خوبي وضعيت آينده جامعه را در پرتو هر يك از شيوههاي حكومت پيشبيني كند. از طرفي گروه مقابل نيز شعار تبعيت از قرآن را سر ميدادند وجامعه به اعتبار معصوم بودن قانون ميپنداشت كه هر كس رهبر باشد جامعه را به سعادت ميرساند .