ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص 277
[جمله" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ" معترضه است و ربطى به صدر و ذيل آيه" حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ ..." ندارد]
از اين تماميت آيه نتيجه مى گيريم كه پس آيه:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." كلامى است معترضه، كه در وسط اين آيه قرار گرفته، و لفظ آيه در فهماندن معنايش هيچ حاجتى به اين جمله نداشت، حال چه اينكه بگوئيم آيه معترضه از همان اول نزول در وسط دو آيه جاى گرفته، و يا بگوئيم: رسول خدا (ص) به نويسندگان وحى دستور فرموده كه در آنجا جايش دهند، با اينكه نزول هر سه پشت سر هم نبوده و يا بگوئيم هنگام نزول با آن دو آيه نازل نشده، و رسول خدا (ص) هم دستور نداده كه در آنجا قرارش دهند، ولى نويسندگان وحى در آنجا قرارش داده اند، چون هيچ يك از اين چند احتمال اثرى در آنچه ما گفتيم ندارد، هر چه باشد بالآخره اين جمله، جمله اى است معترضه كه نه با صدر آيه ارتباطى دارد، و نه با ذيلش.
مؤيد گفتار ما بيشتر- اگر نگوئيم همه- رواياتى است كه در شان نزول وارد شده، و اتفاقا روايات زيادى هم هست، كه متعرض شان نزول جمله مورد بحث شده، و نامى از اصل آيه نبرده، واضحتر بگويم، شان نزول جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." را متعرض شده، و نامى از آيه:" حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ ..."، به ميان نياورده، و اين خود مؤيد آن است كه جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." مستقل و جداى از صدر و ذيل آيه نازل شده، و قرار گرفتن اين جمله در وسط آيه مذكور يا مستند به تاليف رسول خدا (ص) است، و يا به تاليف مؤلفين بعد از رحلت آن جناب است.
مؤيد اين احتمال روايتى است كه در المنثور از عبد بن حميد از شعبى نقل كرده كه گفته است: آيه شريفه:" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ..." وقتى بر رسول خدا (ص) نازل شد كه آن جناب در عرفه بود، و چون آن حضرت از هر آيهاى كه خوشش مىآمد دستور مىداد در آغاز سورهاش جاى دهند، اين آيه را در اول سوره قرار دادند، آن گاه شعبى اضافه كرده كه جبرئيل به آن جناب تعليم مىداد كه هر آيه را در كجا جاى دهد. «1» و چون اين دو آيه يعنى آيه:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." و آيه" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ" از نظر معنا نزديك به هم بودند، و مفهومى مرتبط به يكديگر داشتند- كه در اين جاى هيچ شك نيست، زيرا بين نوميد شدن انكار از دين مسلمانان، و بين اكمال دين ارتباط نزديك
______________________________
(1) در المنثور، ج 2 ص 258.
ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 273
و مستقيم هست، به طورى كه مضمون هر دو اين معنا را مى پذيرد كه با هم تركيب شده يك آيه را تشكيل دهند، علاوه بر اينكه هر دو جمله سياقى واحد دارند- بدين جهت بوده كه آن جناب اين دو جمله را در اول سوره مائده قرار داده اند-.
باز مؤيد اين اعتقاد ما آن است كه علما و مفسرين قديم و جديد يعنى صحابه و تابعين و متاخرين تا عصر ما هر دو جمله را متصل دانسته اند، به طورى كه هر يك را متمم و مفسر ديگرى گرفته اند، و اين نيست مگر به خاطر اينكه آنها نيز همين معنا را از اين دو جمله فهميده اند.
نتيجه اين نظريه چنين مى شود كه جمله: معترضه يعنى جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ ... يا اينكه مى فرمايد:" رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً" مجموعش جمله هايى معترضه جمله هايى كه با يكديگر كمال اتصال را دارند، و غرض واحدى را افاده مى كنند، غرضى كه قائم به هر دو جمله است، بدون اينكه در افاده آن با هم اختلافى داشته باشند، حال چه اينكه بگوئيم با آيهاى كه از بالا و پائين اين دو جمله را احاطه كرده اند ارتباط دارند، و يا نگوئيم، چون همانطور كه گفتيم اين ترديد هيچ اثرى در اين معنا ندارد كه اين دو جمله كلامى واحدند، و هر دو معترضه هم هستند، و يك غرض را افاده مى كنند، و كلمه" يوم" كه يك بار در جمله" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." آمده، و يك بار ديگر در جمله" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ..." آمده، يك روز را در نظر دارند، يك روزى كه هم كفار از دين مسلمانان مايوس شدند، و هم دين خدا به كمال خود رسيده است.
[منظور از روزى كه كافران از (غلبه بر) دين مسلمانان نااميد شدند چه روزى است؟]
حال بايد ديد منظور از كلمه" يوم" در جمله" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ" چيست؟ آن چه روزى است كه كفار از دين مسلمانان مايوس شدند؟ و فهميدند كه ديگر نمى توانند دين اسلام را از بين ببرند، آيا آن زمانى است كه اسلام با بعثت رسول خدا (ص) و دعوت آن جناب ظاهر شد؟ و در نتيجه مراد از اين جمله اين است كه خداى تعالى اسلام را بر شما نازل و دين را براى شما تمام و نعمت خود را بر شما به نهايت رسانيد، و ديگر كفار نمى توانند به شما دست پيدا كنند؟
اين را كه به هيچ وجه نمى توان گفت، براى اينكه اين عبارت را براى هر كس بخوانى از آن چنين مى فهمد كه مردم مسلمان دينى داشته اند، كه به خاطر ناقص بودنش كفار طمع بسته بودند كه دين آنان را باطل ساخته يا در آن دخل و تصرفى بكنند، و مسلمانان هم از همين جهت بر دين خود مى ترسيدند، و ليكن خداى تعالى دين آنان را تكميل كرد، و آن نقص را بر طرف ساخت، و نعمت خود را بر آن مردم به حد كمال رسانيد، و آن گاه به آن مردم فرمود: ديگر نترسيد كه ديگر كفار از دين شما مايوس شدند، و ما مىدانيم كه عرب قبل از ظهور اسلام دينى نداشتند
ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 274
تا با بعثت رسول خدا (ص) به كمال رسيده باشد، و نعمتى نداشتند تا با آمدن اسلام آن نعمت تمام شود.
علاوه بر اينكه اگر آيه را اينطور معنا كنيم بايد على القاعده جمله" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ" را در اول آورده باشد، و جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا" را دنبال آن تا معنا درست شود، (چون مايوس شدن كفار لازمه به كمال رسيدن دين است، نه اينكه به كمال رسيدن دين لازمه مايوس شدن كفار باشد).
و يا آنكه مراد از كلمه" يوم" روز بعد از فتح است، كه خداى تعالى كيد مشركين قريش را باطل و شوكتشان را شكست، و بنيان دين بت پرستيشان را منهدم و بتهايشان را خرد نمود، و اميدشان را از اينكه يك روز ديگر روى پاى خود بايستند و در مقابل اسلام صف آرايى نموده از نفوذ اسلام و انتشار آن جلوگيرى كنند قطع فرمود.
اين احتمال نيز درست نيست زيرا آيه شريفه دلالت به اكمال دين دارد، و ما مى دانيم كه بعد از فتح مكه دين خدا كامل و نعمتش تمام نشده بود، چون فتح مكه در سال هشتم هجرت اتفاق افتاد و بسيارى از واجبات دينى اسلام بعد از اين سال نازل شد و بسيارى از حلالها و حرامها بين فتح مكه و بين درگذشت رسول خدا (ص) تشريع گرديد.
علاوه بر اينكه جمله:" الَّذِينَ كَفَرُوا" انحصارى به مشركين عرب ندارد، بلكه مىفرمايد بطور كلى كفار دنيا از دين مسلمانان مايوس شدند، دليل بر اين معنا معارضات و عهد و پيمانهايى است كه بعد از فتح مكه هم چنان عليه مسلمين معتبر و محترم شمرده مى شد و مشركين عرب هم چنان طبق مراسم جاهليت به حج مى آمدند، و مراسم شرك را در آنجا انجام مى دادند، زنها لخت مادر زاد و مكشوف العوره طواف مى كردند، تا آنكه رسول خدا (ص) اميرالمؤمنين (ع) را با آيات سوره برائت بدانجا گسيل داشت، و بقاياى رسوم جاهليت را ابطال نمود.
و يا مراد از كلمه" يوم" بعد از آيات سوره برائت است، و آن زمانى است كه اسلام تقريبا بر شبه جزيره عرب گسترش يافته، آثار شرك از بين رفته، سنن جاهليت بمرد، زمانى كه ديگر مسلمانان در معابد و معاهد دين و از آن جمله در مناسك حج احدى از مشركين را نمى ديدند، كه مراسم شرك را انجام دهد، روزگارى كه دنيا به كام مسلمين شد، و خدا آن خوف و دلواپسى كه مسلمين داشتند را مبدل به امنيت كرد، و ديگر هيچ چيزى را شرك خدا ندانستند.
اين احتمال هم به هيچ وجه قابل قبول نيست زيرا مشركين عرب هر چند كه بعد از
ترجمه تفسیر الميزان، ج5، ص: 275
نزول سوره برائت و بر چيده شدن بساط شرك از دين مسلمانان مايوس شدند، و رسوم جاهليت محو شد، الا اينكه دين اسلام هنوز كامل نشده بود، چون فرائض و احكامى بعد از سوره برائت نازل شد، از آن جمله فرائض و احكامى است كه در سوره مائده آمد، و مفسرين اتفاق دارند بر اينكه سوره مائده در اواخر عمر رسول خدا (ص) نازل شده، و همه مىدانيم كه بسيارى از احكام حلال و حرام و حدود و قصاص در اين سوره است.
پس با نادرست بودن اين سه احتمال كه كلمه" يوم" به معناى دوره و ايام باشد نه يك روز خاصى كه آفتاب در آن طلوع و غروب كرده باشد، و خلاصه وقتى نتوانستيم بگوئيم مراد از روز دوره پيدايش دعوت اسلامى، و يا دوره بعد از فتح مكه، و يا قطعه زمان بين نزول سوره برائت و رحلت رسول خدا (ص) است.
لا جرم و بناچار بايد بگوئيم مراد از اين كلمه يك روز معينى است، روزى است كه خود اين آيه در آن روز نازل شده، و قهرا روز نزول اين سوره است،- البته اين در صورتى است كه جمله" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ..." معترضه و به حسب معنا مرتبط با آيهاى باشد كه آن را احاطه كرده، و يا بگوئيم نزول اين آيه حتى بعد از نزول سوره و در روزى بوده كه بعد از آن ديگر هيچ آيهاى نازل نشده، چون دنبالش فرموده:" امروز ديگر دين شما كامل شد".
خوب، حال مى پرسيم اين روز معين چه روزى بوده؟ آيا روز معينى بوده كه مكه فتح شد؟ و يا روز معينى كه سوره برائت نازل شد؟ در فساد اين دو احتمال همان اشكالهاى سابق كافى است، ديگر حاجتى به تكرار آنها و يا دليل ديگر نيست.
و يا مراد از اين روز معين روز عرفه در حجة الوداع است، كه بسيارى از مفسرين اين را گفته اند، و بعضى از روايات هم بر طبق آن وارد شده، در اين صورت مى پرسيم معناى مايوس شدن كفار از دين مسلمانان در آن روز معين چيست؟ آيا معنايش اين است كه مشركين قريش از اينكه بار ديگر زورشان برسد كه دين اسلام را از بين ببرند مايوس شدند، كه بسيار احتمال بى پايه اى است براى اينكه مشركين عرب دو سال قبل يعنى در فتح مكه مايوس شدند، كه سال هشتم هجرت بود، نه در روز عرفه از حجة الوداع، كه سال دهم از هجرت بوده.
و يا معنايش اين است كه در روز نزول برائت مايوس شدند، كه نزول سوره برائت در سال نهم بوده، و قهرا آن روز معين هم در آن سال بوده، و يا منظور اين است كه همه كفار از دين مسلمانان مايوس شدند هم مشركين و هم يهود و هم نصارا و هم مجوس و هم سايرين، كه قهرا بر حسب اين احتمال بايد بگوئيم جمله الذين كفروا جملهاى است مطلق- كه ما مىدانيم يهود و نصارا در آن روز از غلبه بر مسلمين مايوس نشده بودند، و قوت و شوكت اسلام از چهار ديوارى
ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 276
جزيرة العرب آن روز تجاوز نكرده بود.
و از جهتى ديگر بايد در باره اين روز يعنى روز عرفه دقت و تامل كنيم، ببينيم چه رابطهاى بين روز عرفه يعنى روز نهم ماه ذى الحجه سال دهم هجرت با جمله:" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي" كه در آيه مورد بحث قرار گرفته برقرار است.
چه بسا ممكن است كسى بگويد: رابطه اين بوده كه در آن روز امور حج به حد كمال رسيد، چون رسول خدا (ص) به نفس شريف خود در آن مراسم شركت كرده بود و تك، تك احكام حج را هم مىگفت و هم خودش پياده مى كرد.
اما متاسفانه اين احتمال را هم نمى توان پذيرفت، براى اينكه ديديم يكى از مناسكى كه در آن سال به مسلمانان تعليم داد حج تمتع بود، كه چيزى نگذشت بعد از درگذشتش متروك شد، آن وقت چطور ممكن است تعليم چنين حكمى را اكمال دين بناميم، و تعليم نماز و روزه و حج و زكات و جهاد و ساير معارف را كه قبلا تشريع شده بود تكميل دين ندانيم، و اصلا چطور ممكن است تعليم يكى از واجبات دين را اكمال آن دين شمرد با اينكه اكمال خود آن واجب هم نيست تا چه رسد به اكمال مجموع دين؟ از اين هم كه بگذريم اين احتمال باعث مى شود كه رابطه فقره اول يعنى جمله:
" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ" با فقره دوم يعنى جمله:" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ" قطع بشود، چه رابطهاى تصور مى شود كه ميان تعليم حج تمتع براى مسلمانان و ميان مايوس شدن كفار از دين مسلمين بوده باشد؟
و چه بسا ممكن است كسى ديگر بگويد: مراد اين آيه اين است كه در اين روز يعنى روز نزول سوره مائده با نازل شدن بقيه حلال و حرامها دين تكميل شد، چون بعد از آن روز ديگر حلال و حرامى نازل نشد، و مراد از اكمال دين اين است كه ياس بر دلهاى كفار مسلط گشته، آثار اين نوميدى و ياس بر چهره هاشان نمودار گشت.
بله ممكن است كسى چنين بگويد، و ليكن لازم است انسان چشم خود را باز كند و ببيند بنا بر اين احتمال منظور از جمله:" الَّذِينَ كَفَرُوا" چه كسانى است؟ اگر منظور كفار عرب است، كه در آن روز اثرى از آنها نمانده بود، تا در باره آنان صحبت شود و گفته شود اينها ديگر مايوس شدند، چون اسلام در سال نهم هجرت بساط شرك را از ميان عرب بر چيده بود، كسى در آن ميان نبود كه به غير اسلام تظاهرى بكند، و مگر حقيقت اسلام غير اين تسليم است، پس كفارى كه مايوس شدند چه كسانيند.
و اگر منظور از اين جمله كفار غير عرب از ساير امتها و نژادهاى غير عرب باشد، كه
ترجمه تفسیر الميزان، ج5، ص: 277
همين چند سطر پيش گفتيم آنها از پيروز شدن بر اسلام مايوس نشده بودند.
آرى بار ديگر چشم خود باز كنيم ببينيم بسته شدن باب تشريع چه زمانى بوده، آيا روز نزول سوره مائده كه سوره مورد بحث ما است و به پايان رسيدن روز عرفه سال نهم بوده؟ كه روايات بسيارى وارد شده بر اينكه احكام و واجباتى بعد از آن روز نازل شد، و آن قدر اين روايات بسيار است كه نمى توان آنها را بى ارزش شمرد، و شما خواننده مى توانى اين روايات را در تفسير آيه صيف يعنى آيه كلاله در آخر سوره نساء و آيات ربا مطالعه كنيد.
حتى از عمر بن خطاب روايت شده كه در يكى از خطبه هاى خود گفت: آخرين آيه قرآنى كه نازل شد آيه ربا بود، و نيز گفت رسول خدا (ص) از دنيا رفت و آيه ربا را براى ما بيان نكرد، بدين جهت از ربا هر مساله اى كه مورد شك شما واقع شد احتياط كنيد، و تنها آن رفتارى را داشته باشيد كه يقين به حلال بودنش داشته باشيد، (تا آخر حديث) و بخارى در صحيح از ابن عباس روايت كرده كه گفت: آخرين آيهاى كه بر رسول خدا (ص) نازل شد آيه ربا بود، و از اين قبيل روايات بسيارى ديگر.
و هيچ دانشمندى نمى تواند اين روايات را ضعيف بشمارد، و آيه را بر آنها ترجيح دهد، براى اينكه آيه شريفه صريح در مفاد خود نيست و حتى ظهور هم ندارد كه منظور از كلمه" اليوم" چه روزى است، اين روايات است كه بايد آن را معين كند، وقتى در باره آن روز احتمالهاى بسيار مى رود تعيين يك محتمل از ميان چند محتمل دليل مى خواهد، و اين روايات كه دست كمى از صرف احتمال ندارد، با فرضى كه سند هم نداشته باشند- و حال آنكه دارند- و نيز نمى تواند بگويد: مراد از اكمال دين خالص شدن خانه خدا از مشركين و كوچ كردن مشركين از مكه به بيرون شهر است، تا مسلمانان داخل شوند، و طورى حج كنند كه با مشركين مخلوط نشوند، براى اينكه چنين وضعى در سال قبل از سال نزول سوره پيدا شد، پس معناى تقييد كامل شدن دين به قيد امروز چيست؟
علاوه بر اينكه به فرضى كه قبول كنيم كه مخلوط نشدن مسلمانان با مشركين اتمام نعمت باشد،- كه خود محل حرف و بلكه خنده آور است، بارى چگونه بپذيريم اين مخلوط نشدن اكمال دين نيز هست، و چه معنايى مىتوان براى اين تعبير پيدا كرد؟- آيا مخلوط نشدن مسلمانان با مشركين اكمال دين مى تواند باشد؟ با اينكه دين ربطى به مخلوط شدن و نشدن چند جور انسان ندارد، دين عبارت است از مجموعه اى از عقائد و احكام كه اكمال آن را نمى توان به عدد افراد متدينين به آن دانست، و اما صاف شدن جو زندگى مسلمانان براى اجراى احكام اسلام، و بر طرف شدن موانع و مزاحمات از عمل مسلمين به آن احكام نيز نمى تواند اكمال دين باشد، علاوه بر اين پيدا شدن چنين جوى چه ارتباطى با نوميد
ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 278
شدن كفار دارد؟.
ترجمه تفسير الميزان، ج5 ، ص 282
[يكى از احتمالاتى كه در باره مراد از" يوم" در" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا" داده شده و رد آن]
ممكن است كسى بگويد: مراد از اكمال دين بيان همين محرماتى است كه در آيه شريفه آمده تا مسلمانان به اين بيان تمسك كرده ديگر از گوشت فلان و فلان حيوان نخورند، و در اين اجتناب خود از كفار هم نترسند، براى اينكه كفار ديگر از دين آنان مايوس شدند، و خدا آنان را عزت داده، دينشان را و خودشان را بر كفار غلبه داد.
ما از طرف صاحب اين احتمال گفتار او را توضيح داده مى گوئيم: حكمت اينكه خداى تعالى در اول اسلام از ميان محرمات تنها اكتفاء كردند به ذكر اين چهار حرام يعنى گوشت مردار، و خون، و گوشت خوك، و آنچه براى غير خدا ذبح شود، كه در بعضى از سوره هاى مكى قرار گرفته و جزئياتى كه مندرج در تحت اين چهار عنوان است را بيان نكرد، همان حكمتى است كه در آيات تحريم شراب به چشم مى خورد، و آن اين است كه قرآن كريم در تحريم خبائث و آنچه پليد است راه تدريج را پيش گرفت، و همه را يكباره بيان نكرد، تا عرب از اسلام رميده نشود، و در مسلمان شدن احساس دشوارى نكند، و آنها هم كه ايمان آورده بودند كه نوعا و بيشتر از طبقه فقراء بودند از اسلام بر نگردند.
به همين جهت همه محرمات از خوردنيها را وقتى بيان كرد كه اسلام قوت و شوكت خود را يافت، و خداى تعالى افراد مسلمين را زياد نموده، عزت و شوكتشان داده و به اين وسيله مشركين را از اينكه بتوانند مسلمانان را از اسلام رم دهند، و باز طمع غلبه بر مسلمين را در سر بپرورانند، و اين اميدشان را كه روزى با نيروى قاهره خود دين اسلام را از بين ببرند قطع نموده باشد، روزى آن جزئيات را بيان كرد كه ديگر بر هيچ مسلمانى شايسته نباشد از كفار بترسد، و يا به خاطر رودربايستى آنان از اين محرمات اجتناب نكند.
صاحب اين احتمال از اين بيان نتيجه گرفته كه پس مراد از كلمه" يوم" روز عرفه از سال حجة الوداع است، يعنى همان روزى كه اين آيه نازل شد، و همه جزئيات و تفاصيل محرمات را كه تا كنون بيان نكرده بود بيان كرد، و بقيه رسوم جاهليت را و خبائث مشركين و اوهام خرافى آنان را باطل ساخت، و با روشن ترين بيان ظهور و غلبه مسلمين بر مشركين را بيان كرد، تا ديگر طمعى به از بين بردن اسلام نكنند و مسلمين هيچ احتياجى به مدارا كردن با آنان و يا ترس از عواقب امور نداشته باشند.
لذا مى بينند كه خداى سبحان در اين آيه به مسلمانان خبر مى دهد كه كفار خودشان از غلبه بر دين شما مايوس شدند شما چرا دل واپسيد؟- و با اينكه خداى تعالى ضعف شما را مبدل به قوت و خوف شما را به امنيت و فقرتان را مبدل به غنا فرمود،- ديگر نبايد از آنها بترسيد، بلكه
ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 279
بايد از خدا ترسيده از تفاصيل و جزئيات آنچه خدا شما را نهى كرده اجتناب كنيد، كه در اين اجتناب كردنتان كمال دين شما است، اين بود خلاصه اى از گفتار صاحب اين قول و توضيح ما.
ليكن اين شخصى كه به خيال خود خواسته بين همه آن احتمالات كه ما ذكر كرديم و يا نكرديم جمع كند تا اشكال هر احتمالى را با اشكالى كه متوجه احتمال ديگر مى شود رفع كند، در نتيجه در همه اشكالات و محذورات قرار گرفته، و هم لفظ آيه را در هم و بر هم كرده، و هم معناى آن را.
اولا غفلت ورزيده از اينكه مراد از ياس اگر آن ياسى باشد كه مستند به غلبه و قوت اسلام است، و در ايام فتح مكه و يا نزول آيات برائت تحقق يافته، ديگر صحيح نيست سخن از روز عرفه سال دهم هجرت به ميان آورد، و بگويد جمله:" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ" در آن روز نازل شده، زيرا نوميدى كفار نزديك به يك و يا دو سال جلوتر از آن روز اتفاق افتاده بود، چون فتح مكه دو سال قبل از دهم هجرت بوده، و در چنين فرضى عبارت وافى و صحيح اين بود كه بفرمايد:" قد يئس الذين كفروا من دينكم" (يعنى چندى قبل كفار از دين شما مايوس شدند)، نه اينكه بفرمايد: امروز چنين شدند، هم چنان كه خود اين مرد آنجا كه مى خواهد گفتار خود را توضيح دهد همين تعبير را آورده، و يا زمان گذشته و حال را مسكوت گذاشته، بفرمايد:
" انهم آيسون" كفار مايوسند و او غفلت كرده از اينكه مساله تدرج در تحريم طعام هاى حرام كه تحريم تدريجى آن را به تحريم تدريجى شراب قياس كرده اگر منظورش تدرج از حيث تحريم بعضى افراد از تحريم بعضى ديگر است، كه قبلا گفتيم آيه شريفه چيزى را زائد بر آنچه قبلا تحريم شده بود تحريم نكرده، همانهايى را تحريم كرده كه آيات سوره بقره و انعام و نحل تحريم كرده بود، چون عنوان" منخنقة" و" موقوذة" اگر در آن آيات نيامده به هر جهت مصداق همان ميته اى است كه در آنها آمده بود.
و اگر منظورش تدرج از حيث بيان باشد، و خواسته باشد بگويد قرآن كريم اول محرمات را بطور اجمال بيان كرد، و سپس بطور تفصيل انگشت روى تك تك مصاديق آن گذشت، تا مبادا مردم از قبول همه آنها امتناع بورزند، اين منظور نيز صحيح نيست، براى اينكه آنچه قبل از اين سوره يعنى سوره مائده بيان شده يعنى ميته و خون و گوشت خوك و آنچه براى غير خدا ذبح شده مصاديقش بيشتر است، و بيشتر مورد ابتلاء مردم است، و در دل مردم اثر- مخالف- مىگذارد تا آنچه در سوره مائده بيان شده، يعنى حيوان خفه شده، و كتك خورده، چون اينگونه مردارها خيلى به ندرت اتفاق مى افتد، كه مورد ابتلاء قرار گيرد، پس چه شد كه اين چهار عنوان كه مهمتر و مورد ابتلاء بيشتر و سر و كار مردم با آنها زيادتر است، تحريمش بدون ترس و
ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 280
دلواپسى صريحا اعلام شد، ولى امورى كه خيلى كم اتفاق مى افتد و نسبت به آن چهار عنوان اصلا قابل اعتنا نيست تحريمش آرام آرام و به تدريج صورت گرفته، و شارع اسلام از تحريم يك باره آنها از امتناع مردم دلواپس شده است؟.
علاوه بر اين گيرم ما قبول كنيم كه تحريم يكباره آنها چنين محذورى داشته، آيا تحريم مذكور اكمال دين است؟ و آيا صحيح است كه تشريع احكام را دين بنامند، و ابلاغ و بيان آن را اكمال دين بخوانند، باز گيرم كه بيان احكام اكمال دين باشد امروز دين را براى شما تكميل و نعمت را برايتان تمام كرديم.
از اين هم كه بگذريم خداى تعالى تنها در امروز نبوده كه احكامى را بيان كرده، بلكه در طول بيست و سه سال احكام بسيارى را تشريع و بيان كرده بود، چطور شد كه تنها اين چند حكم كه امروز بيان شد عنوان اكمال دين و اتمام نعمت به خود گرفت؟.
و اگر منظورش اين است كه مراد از اكمال دين تعطيل شدن تشريع دين و بسته شدن باب آن است، مى خواهد بفرمايد بعد از اين چند حكم ديگر هيچ حكمى تشريع نخواهد شد، در اين صورت از اين شخص مى پرسيم پس احكامى كه بعد از نزول سوره مائده و قبل از رحلت رسول اللَّه (ص) نازل شد چه بوده؟ آيا آنها جزء دين نبودند، بلكه از اين بالاتر احكامى كه بعد از اين آيه در خود اين سوره آمده مورد سؤال مى باشد، كه آيا اينها جزء دين نيستند؟ خواننده محترم مى تواند با مطالعه دقيق آن آيات به آن احكام واقف گردد.
و بعد از همه اين اشكالهاى بى جواب مى پرسيم در صورتى كه منظور همان چند حكمى است كه در عرفه، دهم هجرت نازل شد معناى جمله:" و رضيت لكم الاسلام دينا" كه تقديرش" اليوم رضيت لكم الاسلام دينا" مى باشد چيست؟ و چرا به اين چند حكم منت نهاده شد؟ و چرا خداى سبحان تنها آن روز، اسلام را دينى پسنديده دانست؟ با اينكه هيچ مزيتى تصور نمى شود كه باعث اين اختصاص گردد.
تازه بعد از همه اين اشكالها و چراها بيشتر و يا قريب به بيشتر اشكالهايى كه بر وجوه قبلى وارد بود بر اين وجه نيز وارد است، و ما ديگر با اعاده آنها گفتار خود را طول نمى دهيم.
و يا منظور از كلمه" يوم" روز معينى از روزهايى است كه بين عرفه دهم هجرت و بين ورود رسول خدا (ص) به مدينه طيبه است، روزى كه با بعضى از وجوه كه در معناى ياس كفار و در معناى اكمال دين ذكر شده تناسب داشته باشد، در اين صورت نيز اشكالهاى سابق كه به تفصيل مذكور سابق وارد مىشد بر آن وارد مىشود.
[مراد از" يوم" در آيه شريفه از نظر ما، با دقت نظر در تفسير آيه شريفه]
اين بود قسمتى از حرفهايى كه بعد از مراجعه و تتبع از ديگران بدست آمده، و يا
ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 281
حرفهايى كه ممكن است كسى در معناى آيه مورد بحث بزند، و بطورى كه ملاحظه كرديد تا كنون به وجه قابل قبولى بر نخورديم، ناگزير بايد بحث را به طريقى ديگر، كه با وضع خاص اين كتاب تناسب دارد دنبال كنيم، لذا از نو تفسير آيه را شروع مى كنيم" الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ" كلمه" ياس"" نوميدى" در مقابل كلمه:" رجاء"،" اميد" است و دين آن معارفى است كه از ناحيه خداى تعالى نازل شده باشد، و دين مبين اسلام به تدريج نازل شده است، و جمله مورد بحث دلالت مى كند بر اينكه كفار قبل از نزول اين آيه و روزى كه اين آيه مربوط به آن روز است اميد آن را داشته اند كه بتوانند اسلام را از هر طريقى كه شده از بين ببرند و همين وضع در هر زمانى مسلمانان را تهديد مى كرده و روز به روز دين آنان را در خطر داشته و اين خطر آن قدر زياد بوده كه جا داشته مؤمنين از آن بر حذر باشند و از وقوع چنان خطرى بترسند.
پس اينكه فرموده:" فَلا تَخْشَوْهُمْ ..." خواسته است به مسلمانان تامين بدهد و بفرمايد:
بعد از امروز ديگر از بروز آن خطر نترسيد، آيات زير از وجود آن خطر خبر مىداد، و مى فرمود:
" وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ" «1»، و نيز مى فرمود:" وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ، إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ" «2».
اين را هم مى دانيم كه كفار آرزوى سرنوشت بد براى مسلمانان در سر نمى پروريدند، مگر به خاطر دين آنان و سينه هايشان تنگى نمى كرد، و دلهايشان غش نمى كرد مگر به خاطر همين كه دين آنان و عزت و شرف ايشان را از بين مى برد و آزادى ايشان را در انجام آنچه هوا و هوسشان اقتضاء مى كرد و نفوسشان بدان عادت داشته سلب مى كرد، و به شهوت راني هاى بى قيد و شرطشان خاتمه مى داد.
بنا بر اين آنچه در نظر كفار مورد نفرت و انزجار بود دين مسلمانان بود نه خود آنان، با اهل دين، هيچ غرضى و عداوتى نداشتند، مگر از جهت دين حق آنان، آنها نمى خواستند مسلمانان از
______________________________
(1) طائفه اى از اهل كتاب دوست مى دارند و آرزو مى كنند كه روزى بتوانند شما را گمراه كنند.
" سوره آل عمران، آيه 69".
(2) بسيارى از اهل كتاب بدان جهت كه در دل هاشان نسبت به شما حسد مى ورزند آرزو دارند كه چه مى شد شما را كه ايمان آورده ايد و با اينكه حق برايتان روشن شده به كفر بر گردانند، لا جرم شما فعلا با آنان مماشات كنيد، و از بدرفتاريهاشان چشم پوشى نمائيد، تا خداى تعالى امرش را بياورد، كه خدا بر هر چيز توانا است." سوره بقره، آيه 109".
ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 282
بين بروند، و چنين مردمى در دنيا نباشند، بلكه مى خواستند نور خدا را خاموش سازند، و اركان شرك را كه در حال تزلزل قرار گرفته و داشت فرو مى ريخت تحكيم ببخشند، و مؤمنين را همانطور كه در جمله:" لَوْ يَرُدُّونَكُمْ ... كُفَّاراً ..." گذشت به كفر قبلى خود بر گردانند، هم چنان كه در آيه زير به اين حقيقت تصريح نموده، مى فرمايد:" يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ" «1»، و نيز مى فرمايد:" فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ" «2».
و به همين جهت كفار هيچ همى به جز قطع اين شجره طيبه و ريشه كن ساختن آن نداشتند، آنها تنها هدفشان اين بود كه از راه تفتين مؤمنين و راه دادن نفاق و تفرقه در بين جماعت آنان و گسترش شبه و خرافات در بين آنان، و سر انجام افساد دين آنان، اين بنيان رفيع را سرنگون سازند.
به اين منظور نخست اين هدف را دنبال كردند كه عزيمت و تصميم هاى رسول خدا (ص) را سست و با مال و جاه خود مقاصد آن جناب را- العياذ باللَّه- احمقانه قلمداد كنند، هم چنان كه قرآن كريم به اين معنا اشاره نموده مى فرمايد:" وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْءٌ يُرادُ" «3»، و خلاصه برويد و با مايه گذارى از مال و قدرت خود خدايان خود را يارى كنيد.
و يا اين كار را از راه مخالطه و سازش كارى انجام مى دادند، كه آيه زير بدان اشاره نموده مى فرمايد:" وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ" «4» و نيز مى فرمايد:" وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا" «5»، و نيز مىفرمايد:" قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ"
______________________________
(1) مى خواهند با دهان هاى خود نور خدا راى خاموش كنند، ولى خدا نور خود راى تمام خواهد كرد، هر چند كه مشركين كراهت داشته باشند." سوره صف، آيه 9".
(2) پس خدا راى بخوانيد در حالى كه دين راى خالص براى او بدانيد، هر چند كه كفار كراهت داشته باشند." سوره مؤمن، آيه 14".
(3) بزرگان قريش كه نزد ابى طالب دعوت رسول خدا (ص) را شنيدند بر خاسته براه افتادند كه برويد و در برابر خدايان خود پايدارى كنيد، كه از ما اين راى خواستهاند." سوره ص، آيه 6".
(4) آرزو مى كنند كه چه مى شد تو با آنان سازشكارى نموده و آنها با تو سازشكارى مى كردند.
" سوره قلم، آيه 9".
(5) و اگر نبود كه ما به تو ثبات و پايدارى داديم، چيزى نمانده بود كه كمى به كفار ركون و ميل كنى.
" سوره اسرى، آيه 74".
ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 283
«1» روايات وارده در شان نزول اين آيات مؤيد گفتار ما است، كه آيات مذكور در صدد اشاره به اين مطالبند.
نسخه شناسی [1]
درباره مولف [2]
کتاب شناسی [3]
Links:
[1] http://ghadir.ahlolbait.com/content/%D9%86%D8%B3%D8%AE%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D8%AA%D9%81%D8%B3%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%8A%D8%B2%D8%A7%D9%86%E2%80%8F
[2] http://ghadir.ahlolbait.com/content/%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%D9%8A%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%8A%D9%86-%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D9%8A%D9%89
[3] http://ghadir.ahlolbait.com/content/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D8%AA%D9%81%D8%B3%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%8A%D8%B2%D8%A7%D9%86%E2%80%8F-0