روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج6، ص 243
الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ، اليوم نصب بر ظرف است و عامل در او يئس است و مراد روزى «10» معيّن نيست يعنى اكنون و در اين روزگار چنان كه يكى از ما گويد: من امروز پير شدم و مراد نه آن باشد كه آن روز پير شده باشد و يئس ييئس على وزن لعب يلعب گفت: امروز كافران از دين شما نوميد شدند يعنى نوميد شدند از آن كه ايشان را دستى و ظفرى بود بر شما و دين شما و آن را وهنى توانند رسانيدن و يأس، انقطاع الطّمع باشد و خلاف كردند در آن كه اين كدام روز است.
عبد اللَّه عبّاس و سدّى و عطا گفتند: روز عرفه بود از حجّة الوداع براى آن كه عرب بيشتر در اسلام آمدند «11» و بعضى دگر گفتند: اين روز آدينه بود كه رسول-
______________________________
(1). مر، لت+ است.
(2). تب+ است.
(3). وز، تب، آج، لب، لت+ را.
(4). مر: مستقصى.
(5). سوره بقره (2) آيه 219.
(6). مر: من.
(7). تب+ شعر.
(8). تب، آج، لب، مر، لت: عن.
(9). مر: نخواندى.
(10). اساس، وز، مت: روى، با توجه به تب و ديگر نسخه بدلها تصحيح شد.
(11). مر: آمدندى.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج6، ص 244
عليه السّلام- خطبه كرد و قومى بسيار حاضر بودند به همه نگاه كرد در ميان ايشان هيچ مشرك «1» نبود همه مسلمانان بودند شادمانه شد خداى تعالى اين آيت فرستاد.
و از باقر و صادق و دگر ائمّه «2» روايت كردهاند كه اين آيت و آيت ديگر كه از پس اين است روز غدير خم آمد چون رسول- عليه السّلام- امير المؤمنين على را بر منبر برد و بر قوم عرضه كرد و تقرير «3» امامت او كرد.
بقوله: من كنت مولاه فعلىّ مولاه. [بعد] «4»
قوله: الست اولى بكم منكم بانفسكم ، چنان كه قصه او در جاى خود بيايد انشاء اللَّه از اين سوره چون رسول- عليه السّلام- از آن فارغ شد خداى تعالى اين آيات فرستاد و قراين و فحوى الخطاب دليل اين مىكند براى آن كه على ما جاء فى الاخبار. چون رسول- عليه السّلام- خبر مرگ خود مىداد به مدّتى پيش از اين و مىگفت:
قد حان منّي خفوف من بين اظهركم،
نزديك آمد كه من از ميان شما بروم و مشركان و منافقان اين شنيدند و انديشه مىكردند و مىگفتند: اگر محمّد بميرد ما دين او خراب كنيم و اصحاب او را بكشيم و آواره كنيم.
چون رسول- عليه السّلام- در آن موقف بايستاد و آن تقرير كرد و امير المؤمنين على را بازو گرفت و آن خطبه كرد و آن سخن گفت ايشان گفتند:
انداخت و كيد ما باطل شد، نوميد شدند از آنچه انداخته «5» بودند خداى تعالى آيت فرستاد: الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ- الآية،
عياشى روايت كرد از صادق- عليه السّلام- كه گفت: در اين آيت الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ، اذ لم يهمله الرّسول فلا تخشوهم، في متابعتنا اهل البيت و اخشوني فى ترك المتابعة الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ، باقامة حافظه وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي، بولايتنا وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً، اى تسليم النّفس لأمرنا. گفت: امروز كافران نوميد شدند از دين شما چون رسول- عليه السّلام- آن را مهمل فرو نگذاشت از ايشان مترسيد « «6»» در متابعت ما كه اهل البيتيم و از من بترسيد «7» در ترك متابعت، امروز دينتان تمام كردم به اقامت
______________________________
(1). مر، لت: مشركى.
(2). تب، مر، لت: عليهم السّلام.
(3). اساس: تقدير، با توجّه به تب و ديگر نسخه بدلها تصحيح شد.
(4). اساس: ندارد، از وز افزوده شد با توجه به معنى.
(5). لت: انديشيده.
(7- 6). آج، لب: ترسى.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج6، ص 245
نگهبانش و نعمت «1» بر شما تمام كردم به ولايت اهل البيت و دين اسلام از شما پسنديم «2» كه تسليم نفس است فرمان ما را و چون قولهاى ديگر تأمّل كنى بدانى كه به نظم و سياقت آيت اين لايقتر است.
قولى دگر «3» در آيت «4» اين است كه آيت روز عرفه آمد به حجّة الوداع و معنى آن است كه چون «5» آيت فرستاد فرايض و حدود و معالم دين از حلال و حرام و امر و نهى بتمامى فرستاده بود و پس از اين، امر و نهى و نسخ «6» و تغيير و تبديلى نيامد و رسول- عليه السّلام- پس «7» نزول اين آيت هشتاد «8» روز بيشتر در دنيا نبود تا با جوار رحمت ايزدى رفت. و اين قول عبد اللَّه عبّاس است و سدّى و جماعتى «9» مفسّران.
سعيد جبير گفت و قتاده: معنى آيت آن است كه دين شما تمام كردم به اتمام حج و افراد و تخصيص شما به اين تشريف تا هيچ مشرك را با شما در اين هيچ مشاركت نيست و با شما حج نكنند و برهنه گرد خانه طواف نكنند.
زجّاج گفت: معنى آن است كه كار دشمنان كفايت كردم كه دين و ملك آنگه تمام باشد كه آن را منازعى قاهر نبود «10»
و از ائمّه ما روايت كردند و از جماعتى صحابه چون جابر عبد اللَّه انصارى و ابو سعيد الخدرىّ و غيرهما كه چون رسول- عليه السّلام- در غدير خم «11» خطبه كرد و در او ذكر و تقرير ولايت امير المؤمنين على كرد آن مجمع پراكنده نشد تا اين آيت آمد كه: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي. رسول- عليه السّلام- گفت:
الحمد للَّه الّذي جعل كمال الدّين و تمام النّعمة و رضاه برسالتي و بولاية عليّ من بعدي.
و روايت كرده اند از طارق بن شهاب كه او گفت: مردى از جمله احبار جهودان به نزديك عمر بن الخطّاب آمد و گفت: آيتى در كتاب شما بر پيغامبر «12» شما فرود آمد
______________________________
(1). مر: خود.
(2). وز، لب: بستديم، تب، مر، لت: پسنديدم، آج: پسنديديم.
(3). مر، لت: ديگر.
(4). مر: روايت.
(5). وز، تب، آج، لب+ اين.
(6). آج، لب: فسخ.
(7). مر، لت+ از.
(8). مر+ و دو.
(9). مر+ از.
(10). مر: نباشد.
(11). مر+ اين.
(12). مر، لت: به پيغمبر.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج6، ص 246
كه اگر در كتاب ما بر ما [365- پ] فرود آمدى ما آن روز عيد گرفتمانى. گفت: و آن كدام است؟ گفت: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ، عمر گفت: من دانم كه اين آيت كى «1» فرود آمد و كجا فرود آمد، و ما با رسول- عليه السّلام- حاضر بوديم و آن روز ما را عيد «2» بود و از پس ما جمله مسلمانان را عيد است تا به روز قيامت. و از رضا- عليه السّلام- پرسيدند حديث اين روز، گفت: عيد اللَّه الاكبر و انّه فى السّماء اشهر منه فى الارض،
فى حديث طويل.
و در بعضى اخبار آن است كه اين روز روز آدينه بود. و از عبد اللَّه عبّاس روايت كردند كه او گفت روز دوشنبه بود و از او روايت كردند كه او گفت: رسول را- عليه السّلام روز دوشنبه ولادت بود و روز دوشنبه از مكّه بيرون آمد و روز دوشنبه در مدينه شد و سورة المائده روز دوشنبه آمد و الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ روز دوشنبه آمد. اگر گويند دين خداى تمام نبود تا اين روز پس اين روز تمام شد، گوييم دين خداى تعالى به حسب مصلحت خداى تعالى به يك بار فرو نفرستاد بل امرى از پس امرى و حكمى از پس حكمى «3» و آيتى از پس آيتى چون احكامى و امرى «4» كه خداى دانست كه صلاح مكلّفان تا آن جاست بفرستاد «5»، آخرش و ختم و تمامش اين روز بود.
از اين جا روايت كردند كه پس از اين روز دگر هيچ حكمى و امرى و نهيى نيايد «6». جوابى ديگر «7» از او آن است كه دين در همه وقت تمام بود و لكن به اضافه با آن كه پس از آن زياده مى شد «8» چون در هر وقتى آن مقدار كه بود مصلحت آن قدر بود آن تمام بود و لكن به اوقات مصلحت متغيّر مى شد خداى تعالى زياده مى كرد چندان كه بيشتر مى فزود «9» تمامتر بود به معنى آن كه بيشتر بود تا به حدّى رسيد كه بالاى آن در مصلحت زياده نبود پس «10» به اين وجه در اوّل و ميانه و آخر تمام بوده باشد به آن
______________________________
(1). لب: كه.
(2). لب: و عيد.
(3). وز: بل امرى و حكمى از پس حكمى.
(4). وز، تب، آج، لب، لت: اوامرى.
(5). اساس، وز و مت: نفرستاد، با توجّه به تب و ديگر نسخه بدلها تصحيح شد.
(6). تب، مر، مت: نيامد.
(7). لب: جواب دگر.
(8). تب: مىباشد.
(9). مر: مىفرمود.
(10). اساس، وز، تب و مت: من، كه چون معناى محصّلى نداشت با توجه به ديگر نسخه ها تصحيح شد.
روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن، ج6، ص 247
معنى [كه] «1» بيان كرديم. وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي، و نعمت خود بر شما تمام كردم «2» و تمام نعمت دنيا «3» در كمال دين تو است.
خداى تعالى باز نمود كه نعمت نعمت دين است، براى آن كه نعمت دنيا برسد و نعمت دين برساند خداوندش را به نعمتى كه بنه رسد. حق تعالى شرايع به حسب مصالح مقسّم كرد چه اگر به جمله «4» فرو فرستادى بر مكلّفان دشوار «5» آمدى چون امرى كردى يا نهيى يا حكمى نهادى روزى چند ترفيهى «6» دادى تا نفس ايشان به آن ساكن شدى و دل ايشان به آن موطّن شدى تا آنگه كه «7» تمام شد، ختم آن به ولايت خاتم الاوصياء كرد و آن را نعمتى ساخت كه آخرين نعمتهاى دينى كرد، براى اين تمام نعمتش خواند و تمام اين نعمت را كه به اكمال دين مقرون كرد به ولايت مردى تمام بازبست كه رضاى خداى تعالى به قبول ولاى او حاصل توان كرد «8».
مواهب اللَّه عندي جاوزت املى «9» و ليس يبلغها قولي و لا عملي
لكنّ اشرفها عندي و افضلها ولايتي لأمير المؤمنين علىّ
وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً، بعضى مفسّران گفتند: مراد به دين طاعت است اين جا و درست آن است كه ملّت است. و نصب او بر حال است اگر گويند وقتى دين اسلام چنان بود «10» كه خداى تعالى نمى پسنديد به بندگانش تا اين روز پسنديد آن را،
جواب گوييم: اين قول به دليل الخطاب باشد و آن باطل است به نزديك محقّقان اهل علم براى آن كه رضاى او دين اسلام را براى خلقان و مسلمانان اين روز و اين وقت، دليل نكند بر نفى «11» رضاى او پيش از آن «12».
______________________________
(1). اساس و مت: ندارد، از وز افزوده شد.
(2). مر: كرديم.
(3). وز، تب، آج، لب، لت: دينى.
(4). مر: جمله.
(5). تب، آج، لب، مر، لت: دشخوار.
(6). مر: ترفّهى.
(7). اساس و مت: آنك كه.
(8). آج، لب، مر+ چنان كه شاعر گويد.
(9). مر: امل، وز: اهلى.
(10). وز: وقتى چنان بود.
(11). تب، آج، لب: نهى، مر: وقت، لت، رفض.
(12). مر: پيش ايمان.
نسخه شناسی [1]
درباره مولف [2]
کتاب شناسی [3]
Links:
[1] http://ghadir.ahlolbait.com/content/%D9%86%D8%B3%D8%AE%D9%87-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B6-%D8%A7%D9%84%D8%AC%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D8%A7%D9%84%D8%AC%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%81%D9%89-%D8%AA%D9%81%D8%B3%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%E2%80%8F
[2] http://ghadir.ahlolbait.com/content/%D8%B4%D9%8A%D8%AE-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%AA%D9%88%D8%AD-%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%89%E2%80%8F
[3] http://ghadir.ahlolbait.com/content/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D9%81%D8%B3%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D8%A8%D9%88-%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%AA%D9%88%D8%AD-%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%89%E2%80%8F