در مدح و منقبت امام علىّ عليه السلام
در مدح و منقبت امام علىّ عليه السلام
تا صورت پيوند جهان بود، علىّ بود |
تا نقش زمين بود و زمان بود، علىّ بود |
شاهى كه ولىّ بود و وصىّ بود، علىّ بود |
سلطان سخا و كرم و جود، علىّ بود |
آن شير دلاور كه ز بَهر طَمَع نفس |
در خوان جهان پنجه نيالود، علىّ بود |
آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن |
كردش صفت عصمت و بستود، علىّ بود |
آن شاه سرافراز كه اندر ره اسلام |
تا كار نشد راست نياسود، علىّ بود |
آن قلعه گشائى كه در از قلعه خيبر |
بر كند به يك حمله و بگشود، علىّ بود |
دم به دم ، دم از ولاى مرتضى بايد زدن |
دست و دل بر دامن آل عبا بايد زدن |
نقش حبِّ خاندان بر لوح دل بايد نگاشت |
مُهر مِهر حيدرى بر دل چو ما بايد زدن |
هر درختى كو ندارد ميوه حُبّ علىّ |
اصل وفرعش چون قلم سر تا به پا بايد زدن (2) |
چه شود كه اى شه لافتى نظرى به جانب ما كنى |
كه به كيميا نظاره اى مس قلب تيره طلا كنى |
يمن از عقيق تو آيتى ، چمن از رخ تو روايتى |
شكر از لب تو حكايتى ، اگرش چه غنچه تو واكنى |
به نماز لب تو تكلّمى ، به نماز غنچه تبسّمى |
به تكلّمى و تبسّمى ، همه دردها تو دوا كنى |
تو شه سرير ولايتى ، تو مه منير هدايتى |
چه شود كه گهى به عنايتى ، نگهى به سوى گدا كنى |
تو به شهر علم نبىّ درى ، تو ز انبياء همه برترى |
تو غضنفرىّ و تو صفدرى ، چه ميان معركه جا كنى |
تو زنى به دوش نبى قدم ، فكنى بُتان همه از حرم |
حرم از وجود تو محترم ، تو لواى دين به پا كنى (3) |
پاورقی
2-از شاعر محترم : آقاى شمس تبريزى
3-از شاعر محترم : آقاى وفائى