نساء: آیه 11

يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (آیه 11)                       

بيان آيه
" يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ" كلمه" ايصا" كه جمله" يوصيكم" از اين مصدر مشتق شده به معناى توصيه يعنى سفارش و دستور است.
راغب در كتاب" مفردات القرآن" مى‏گويد: كلمه" وصيت" به معناى اين است كه   عملى را به ديگرى پيشنهاد كنى، پيشنهادى كه توام با وعظ باشد، اين بود گفتار راغب 1.
و در اينكه به جاى لفظ" ابنا" كلمه" اولاد" را به كار برده، دلالتى است بر اينكه حكم" يك سهم دختر" و" دو سهم پسر" مخصوص به فرزندانى است كه بدون واسطه از خود ميت متولد شده‏اند و اما فرزندان با واسطه يا نوه و نتيجه و نبيره و پائين‏تر، حكمشان، حكم كسى است كه بوسيله او به ميت متصل مى‏شوند و بنا براين پسر زادگان هر چند كه دختر باشند دو سهم مى‏برند و دختر زادگان هر چند كه پسر باشند يك سهم مى‏برند، البته اين در صورتى است كه در حال مرگ مورث هيچيك از فرزندان بلاواسطه او، زنده نباشند و گرنه ارث از آن او خواهد بود و نوه و نتيجه و نبيره ارث نمى‏برند.
و همچنين حكم در برادران و خواهران و فرزندان آنها اين چنين است، يعنى در صورتى كه ميت از طبقه اول هيچ وارثى نداشته باشد، نه پدر و نه مادر و نه فرزند و نه فرزند زاده، و وارث او طبقه دوم يعنى برادر و خواهر و جد و جده باشد، اگر برادر و خواهرش زنده باشند برادران هر يك دو برابر يك خواهر ارث مى‏برند و اگر همه برادران و خواهران ميت قبل از مرگ او مرده باشند و وارث ميت برادر زادگان و خواهر زادگان باشند، برادر زادگان دو برابر خواهر زادگان مى‏برند، هر چند كه دختر باشند و خواهر زادگان نصف برادر زادگان مى‏برند هر چند كه پسر باشند. و اگر قرآن كريم به جاى كلمه" اولاد"" ابنا" را آورده بود اين نكته را نمى‏فهماند، چون اين كلمه نفى واسطه را اقتضا نمى‏كند، يعنى هم فرزندان بلاواسطه ابناى انسانند و هم فرزند زادگان، هم چنان كه اين فرق ميان دو كلمه:" اب" و" والد" هست يعنى،" والد" تنها به پدر بلاواسطه مى‏گويند و" اب" هم در مورد پدر بلاواسطه استعمال مى‏شود و هم در مورد اجداد.
و در اينجا ممكن است اشكال كنى كه پس چرا در اواخر همين آيه تعبير به" آبا" و" ابنا" را آورد؟ در پاسخ مى‏گوئيم: در آنجا نمى‏خواست نكته بالا را افاده كند، بلكه عنايت خاصى (كه بيانش به زودى خواهد آمد) در كار بود و آن عنايت باعث شد تعبير را عوض كند.
و اما اينكه در هنگام بيان حكم، تعبير ديگرى آورد و فرمود:" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ- براى هر نر، چيزى دو برابر سهم ماده است" براى اين بود كه اشاره كرده باشد به اينكه رسوم جاهليت (كه ارث بردن زنان را ممنوع مى‏دانست) در اسلام باطل شده و كانه بطلان اين رسم و نيز حكم خدا يعنى ارث بردن زنان را يك حكم معروف وا نمود كرده و فرموده:" مردان مثل زنان ارث، مى‏برند ولى دو برابر و به عبارت ديگر ارث زن را اصل در تشريع قرار داده و ارث مرد را به طفيل آن ذكر كرده تا مردم براى فهميدن اينكه ارث مرد چه مقدار است محتاج باشند به اينكه به دست آورند، ارث زن (يعنى دختر ميت) چه مقدار است، به مقايسه با آن دو برابرش را به پسر ميت بدهند.

و اگر افاده اين نكته در كار نبود مى‏فرمود:" للانثى نصف الذكر- براى ماده نصف نر است"، كه اگر اينطور فرموده بود، هم آن نكته را افاده نمى‏كرد و هم سازگارى سياق رعايت نمى‏شد، اين مطلبى است كه بعضى از علما ذكر كرده‏اند و مطلب درستى است و چه بسا بتوان آن را تاييد كرد به اينكه آيه شريفه بطور صريح و مستقل متعرض ارث مردان نشده، بلكه به اين نحو متعرض ارث زنان شده، و اگر به چيزى از سهم مردان هم تصريح نموده با ذكر سهامى كه زنان با مردان دارند ذكر كرده، هم چنان كه در آيه بعدى و آيه‏اى كه در آخر سوره آمده، اين معنا به چشم مى‏خورد.
[نكات و ظرائف جمله" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ"]
و سخن كوتاه اينكه جمله" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ" به منزله تفسيرى است براى جمله" يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ" و حرف الف و لام در دو اسم" ذكر" و" انثيين" لام تعريف جنس است و مى‏فهماند كه جنس مرد دو برابر سهم جنس زن ارث مى‏برد و اين دقتى است كه در وراث، هم از جنس مرد موجود باشد و هم از جنس زن، در اين فرض است كه مرد دو برابر زن سهم مى‏برد و اگر نفرمود:" للذكر مثل حظى الانثى- نر مثل دو سهم ماده مى‏برد" و يا" للذكر مثلا حظ انثى- نر دو مثل حظ ماده مى‏برد"، براى اين بود كه با عبارتى كوتاه هم صورت وجود نر با ماده را بيان كرده باشد و هم حكم صورتى را كه تنها دو دختر از ميت باز مانده باشند كه با توضيحى كه بعدا مى‏آيد عبارت" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ" كوتاه‏ترين عبارت است.
" فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ" از ظاهر وقوع اين جمله بعد از جمله:" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ" بر مى‏آيد كه جمله نامبرده عطف شده است بر معطوف عليهى حذف شده و تقديرى كانه فرموده: گفتيم پسر دو برابر دختر مى‏برد در صورتى كه متوفى هم پسر داشته باشد و هم دختر و يا هم برادر داشته باشد، هم خواهر، حال اگر ورثه او در هر طبقه كه هستند تنها زنان باشند حكمش چنين و چنان است و حذف معطوف عليه در ادبيات عملى است شايع و اين آيه شريفه از همان باب است:
" وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ، فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ" 2و آيه:" أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ، فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ" «1» يعنى جمله:" فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ ..." و جمله:

" فَمَنْ كانَ ..." معطوف است به جمله‏اى مقدر.
و ضمير در كلمه" كن" به كلمه اولاد در جمله:" يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ ..." بر مى‏گردد و اگر ضمير را مؤنث آورد، با اينكه مرجع ضمير (اولاد) مذكر است، به ملاحظه مؤنث بودن خبر" كن" است (چون اين لفظ از افعال ناقصه است و اسم و خبر مى‏گيرد، اسمش اولاد و خبرش نسا است) و ضمير در كلمه" ترك" به ميت بر مى‏گردد، گو اينكه كلمه ميت در آيه نيامده، و ليكن از سياق كلام فهميده مى‏شود.
" وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ" ضمير در فعل" كانت" به كلمه ولد بر مى‏گردد كه از سياق كلام فهميده مى‏شود و اگر ضمير را مؤنث آورد و فرمود:" كانت" و نفرمود:" كان" با اينكه مرجعش مذكر است، باز به ملاحظه خبر بوده است، چون منظور از ولد دختر است (مى‏فرمايد: اگر وارث ميت يك فرد مؤنث يعنى يك دختر بود، نصف مال ميت را مى‏برد) چيزى كه هست نام مال را ذكر نكرد، تنها فرمود: نصف از آن او است، پس الف و لام در كلمه" النصف" عوض از مضاف اليه است.
در اينجا سهم دو دختر را ذكر نكرد، براى اينكه از جمله قبلى يعنى" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ" به دست مى‏آمد، چون وقتى نر و ماده هر دو وارث كسى باشند و سهم نر مثل سهم دو ماده باشد، ارث به سه قسمت تقسيم مى‏شود، دو قسمت از آن نر و يك قسمت از آن ماده مى‏شود، در نتيجه سهم يك ماده يك ثلث خواهد بود و قهرا سهم دو ماده دو ثلث مى‏شود، البته اين مقدار بطور اجمال از جمله نامبرده استفاده مى‏شود، نه اينكه معناى ديگرى از آن استفاده نشود، چون كلام طورى است كه منافات ندارد بعد از آن مثلا بفرمايد:" و ان كانتا اثنتين فلهما النصف" و يا بفرمايد:" و ان كانتا اثنتين فلهما الجميع- اگر دو نفر ماده بودند نصف مال و يا همه آن را مى‏برند" چيزى كه باعث شده جمله نامبرده متعين در معنايى كه كرديم بشود اين است كه در دنبالش از ذكر دو ماده سكوت كرد و در عوض تصريح كرد به اينكه اگر زنان بيش از دو نفر بودند دو ثلث مى‏برند،" فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ"، كه اين عبارت اشعار دارد بر اينكه خداى تعالى عمدا سهم دو دختر را ذكر نكرد.
از اين هم كه بگذريم در زمان رسول خدا (ص) عمل آن جناب در ارث‏به دو دختر همين بوده، يعنى به دو دختر نيز دو ثلث ميداده، و از زمان رحلت آن جناب تا عصر حاضر، عمل علماى امت به همين روال جريان داشته و جز روايتى كه از ابن عباس رسيده، مخالفتى در مساله نبوده است.
و اين توجيه كه ما كرديم بهترين توجيه اين سؤال است كه چرا به سهم دو نفر ماده تصريح نكرد.
مرحوم كلينى در كافى 3 گفته است: خداى تعالى سهم دو انثى را دو ثلث قرار داده، براى اينكه فرموده:" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ"، به اين بيان كه اگر مردى از دنيا رفت و يك دختر و يك پسر به جاى گذشت، پسر به اندازه سهم دو دختر مى‏برد، قهرا مال سه قسمت مى‏شود، دو قسمت از آن، سهم پسر و يك قسمت باقى مانده سهم دختر است، در نتيجه سهم دو دختر دو ثلث (دو سوم) خواهد بود خداى تعالى در بيان اينكه دو دختر دو ثلث مى‏برند، به همين مقدار اكتفاء نمود اين بود گفتار مرحوم كلينى و نظير اين كلام از ابى مسلم مفسر نقل شده، او گفته است كه اين معنا از جمله:" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ" استفاده مى‏شود، چون وقتى يك پسر با يك دختر دو ثلث از ارث پدر را ببرد قهرا يك دختر يك ثلث و دو دختر دو ثلث را مى‏برد، اين بود گفتار ابى مسلم، گو اينكه آنچه ديديد از اين دو شخصيت نقل شد خالى از قصور نيست و اگر بخواهيم تمامش كنيم ناگزير بايد بيان قبلى‏مان را به آن اضافه نمائيم (دقت فرمائيد).
البته در اين ميان وجوهى ديگر هست كه چنگى به دل نمى‏زند، مثل اينكه بعضى گفته‏اند: مراد از جمله:" فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ ..." عدد دو به بالا است و اين جمله هم سهم دو دختر را معين كرده، و هم سهم بيش از دو دختر را و بعضى ديگر گفته‏اند: حكم دو دختر از قياس به حكم دو خواهر كه در آخرين آيه اين سوره آمده به دست مى‏آيد، چون در آنجا سهم دو خواهر را دو ثلث معين كرده و از اين قبيل وجوه سخيف و ناقص كه شان قرآن كريم اجل از آنها و امثال آنها است.
" وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ ... فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ" اينكه پدر و مادر را عطف كرده بر اولاد، خود دلالتى است بر اينكه پدر و مادر در طبقات ارث هم طبقه اولادند، و اينكه فرمود:" وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ ..." معنايش اين است كه وارث ميت منحصر در پدر و مادر باشد، و واقع شدن جمله:" فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ ..." بعد از جمله:
" فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ" دلالت دارد بر اينكه اخوة (برادران) در طبقه دوم قرار دارند و بعد از پسران و دخترانند، يعنى با وجود پسران و دختران ميت، از ميت ارث نمى‏برند، تنها اثرى كه در وجود اخوة هست، اين است كه نمى‏گذارند مادر ثلث ببرد.
" مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ" منظور از وصيت همان دستور استحبابى در آيه:" كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ" 4 كه مى‏فرمايد: اگر مرگ كسى نزديك شد و مال بسيارى داشت، خوب است علاوه بر ارثى كه خدا براى پدر و مادر معين كرده، سهمى براى آن دو و براى خويشاوندان معين كند، در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه دستور مستحبى از نظر اهميت بعد از وظيفه واجب قرار دارد و جا داشت اول مساله قرض را كه دادنش واجب است ذكر كند، بعد از آن اين دستور مستحبى را، در پاسخ مى‏گوئيم: بله همين طور است و ليكن بسا مى‏شود كه دستور غير اهم در هنگام بيان كردن (نه در عمل) جلوتر از اهم بيان مى‏شود، از اين بابت كه وظيفه اهم به خاطر قوت ثبوتش احتياجى به سفارش ندارد، به خلاف غير اهم كه آن نيازمند تاكيد و تشديد است و يكى از وسايل تاكيد و تشديد همين است كه جلوتر ذكر شود و بنا بر اين بيان، پس جمله:" أو دين" طبعا در مقام اضراب و ترقى خواهد بود.
و با اين توجيه يك نكته ديگر روشن مى‏شود و آن اين است كه" وصيت" را به وصف" يُوصِي بِها" توصيف كرد و وجهش اين است كه خواست تاكيد را برساند و اين توصيف علاوه بر تاكيد خالى از اين اشعار هم نيست كه ورثه بايد رعايت احترام ميت را بكنند و به وصيتى كه كرده عمل نمايند، هم چنان كه در آيه سوره بقره كه گذشت دنبالش به اين نكته تصريح نموده و فرمود:" فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ" 5.
" آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ، لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً".
خطاب در اين دو جمله به ورثه است كه در حقيقت شامل عموم مسلمانان كه از اموات خود ارث مى‏برند مى‏باشد و اين كلامى است كه در مقام اشاره به سر اختلاف سهام در وراثت پدران و فرزندان القا شده و نوعى تعليم است براى مسلمانان كه با لحن (شما نمى‏دانيد) ادا شده، و امثال اين تعبيرات در لسان هر اهل لسانى شايع است.
از اين هم كه بگذريم اصلا نمى‏شود خطاب، به غير ورثه يعنى به مردم باشد و بخواهد بفرمايد شما مردم كه دير يا زود مى‏ميريد و مال خود را به عنوان ارث براى پدر و مادر و فرزندان به جاى مى‏گذاريد، نمى‏دانيد كدام يك از اين سه طايفه نفعشان براى شما نزديك‏تر است، براى اينكه اگر اينطور باشد ديگر وجهى براى جمله:" كدام يك نفعشان نزديك‏تر است" باقى نمى‏ماند. چون ظاهر عبارت اين است كه مراد از" نفع" بهره‏مندى از مال ميت است نه بهره‏مندى ميت از ورثه، پس مى‏خواهد به ورثه بفرمايد شما چه مى‏دانيد كه كدام يك از بستگانتان زودتر مى‏ميرند و نفع كدام يك از آنها زودتر به شما مى‏رسد. و اينكه" آباء" را جلوتر از" ابناء" ذكر كرد اشاره دارد به اينكه ارث آباء زودتر به ورثه مى‏رسد تا ارث ابناء، هم چنان كه در آيه:" إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ" 6
گفتيم جلوتر ذكر كردن صفا دلالت دارد بر اينكه سعى را بايد از صفا شروع كرد، رسول خدا (ص) در اين باره فرمود:" آغاز كن از نقطه‏اى كه خداى تعالى از آن نقطه آغاز كرده"" تا آخر حديث".
[اشاره به انطباق حكم ارث در اسلام با احكام تكوينى و خارجى‏]
و بنا بر اين مساله ارث و اختلاف سهام در آن، طبق آثارى كه رحم دارد و اختلاف درجه‏اى كه عواطف انسانى نسبت به ارحام دارد تنظيم شده، و در توضيح اين معنا بشريت را به سه طبقه تصور مى‏كنيم، يك: طبقه حاضر و دوم والدين طبقه حاضر و سوم طبقه فرزند او، آن گاه مى‏گوئيم: انسان موجود نسبت به فرزندش رؤوف‏تر و علاقمندتر است، تا نسبت به پدر و مادرش، براى اينكه فرزند را دنباله هستى خود مى‏داند ولى پدر و مادر را دنباله هستى خود نمى‏داند، (بلكه خود را دنباله آن دو احساس مى‏كند)، در نتيجه ارتباط طبقه دوم قوى‏تر و وجودش با وجود طبقه حاضر چسبيده‏تر است تا با طبقه سوم كه نوه آن طبقه است و ما اگر بهره‏مندى از ارث مردگان را بر طبق اين ارتباط و اتصال قرار دهيم، لازمه‏اش اين مى‏شود كه نسل حاضر از طبقه دوم يعنى طبقه پدران بيشتر ارث ببرد تا از طبقه سوم يعنى نسل آينده و به عبارت ديگر فرزندان، هر چند كه ممكن است در نظر ابتدايى خلاف اين معنا به نظر برسد، و بر عكس نظريه بالا گمان شود كه ارتباط" فرزند با پدر" بيشتر از ارتباط" پدر با فرزند" است.
و آيه مورد بحث كه مى‏فرمايد:" آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً" خود يكى از شواهد بر اين معنا است كه خداى تعالى حكم ارث را (مانند تمامى احكام ديگر اسلام) بر طبق احكام تكوينى و خارجى تشريع فرموده.
علاوه بر اينكه آيات مطلقه قرآنى كه نظر به اصل تشريع دارد نيز بر اين كليت دلالت‏ دارد، مانند آيه شريفه:" فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ" 7، كه دلالت دارد بر اينكه تمامى احكام اسلام مطابق نظام جارى در تكوين، تشريع شده است، با بودن چنين آياتى چگونه تصور مى‏شود كه در شريعت اسلام احكامى الزامى و فرائضى غير متغير تشريع بشود كه در تكوين حتى فى الجمله ريشه‏اى نداشته باشد.
و چه بسا كه از آيه يعنى جمله:" آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ ..." تقدم اولاد اولاد بر اجداد و جدات استفاده بشود و يا حداقل استشمام گردد، براى اينكه اجداد و جدات با وجود اولاد و فرزندان اولاد، ارث نمى‏برند.
" فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ ..."
ظاهرا منصوب بودن كلمه" فريضة" به خاطر فعل تقديرى باشد و تقدير كلام" خذوا فريضة" و يا" الزموا فريضة" و يا امثال اينها باشد، يعنى شما اين حكم را به عنوان يك فريضه بگيريد و يا متعهد به آن باشيد و اين جمله تاكيدى بالغ و شديد است بر اينكه سهام نامبرده از ناحيه خداى تعالى به شما پيشنهاد شده و حكمى است معين و لا يتغير.
و اين آيه شريفه متكفل بيان سهام طبقه اول از طبقات ارث است و طبقه اول عبارتند از:
اولاد و پدر و مادر در همه تقديرهايش چرا كه سهم آنان بطور واضح در قرآن آمده مانند:
1- سهم پدر و مادر با وجود اولاد كه هر يك سدس (يك ششم) مى‏برند.
2- و سهم پدر و مادر با نبود اولاد كه پدر يك سدس مى‏برد (يك ششم) و مادر يك ثلث (يك سوم) اگر ميت برادر نداشته باشد، و گرنه او هم يك سدس (يك ششم) مى‏برد.
3- و سهم يك دختر نصف مال است.
4- و سهم چند دختر در صورتى كه وارث ديگرى نباشد كه دو ثلث (دو سوم) مى‏برند.
5- و سهم پسران و دختران در صورتى كه هر دو بوده باشند كه پسران دو برابر دختران مى‏برند.
6- و ملحق به اين قسم است ارث دو دختر كه آن نيز به بيانى كه گذشت دو ثلث (دو سوم) است.
و چه اينكه بطور اشاره در قرآن آمده باشد مانند:
1- يك پسر به تنهايى (با نبود دختر و پدر و مادر) همه مال را به ارث مى‏برد، به دليل‏ آيه:" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ"، كه اگر ضميمه شود به جمله:" وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ" اين حكم استفاده مى‏شود، چون در جمله دوم سهم يك دختر را در صورتى كه وارث ديگرى نباشد نصف مال ميت قرار داده و در جمله اولى سهم پسر را دو برابر سهم دختر قرار داده.
از اين دو جمله مى‏فهميم كه اگر وارث ميت تنها يك پسر باشد، همه مال را مى‏برد كه دو برابر سهم يك دختر است.
2- چند پسر در صورتى كه ميت دختر و پدر و مادر نداشته باشد كه حكم ارث آنها صريحا در قرآن نيامده بلكه بطور اشاره آمده است، چون از جمله:" لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ" مى‏فهميم كه چند پسر همه با هم برابرند و تفاوت تنها ميان دختر و پسر است. و به راستى امر اين آيه شريفه در اختصار گويى و پر معنايى عجيب و معجزه‏آسا است.
[در مساله ارث بين رسول خدا (ص) و سايرين فرقى نيست‏]
اين را هم بايد دانست كه مقتضاى اطلاق آيه اين است كه در ارث دادن مال و بهره‏ور ساختن ورثه بين رسول خدا (ص) و ساير مردم فرقى نيست، نظير اين اطلاق و يا به عبارت ديگر عموميت حكم در آيه:" لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ ..."
گذشت و اينكه بعضى‏ها جسته گريخته گفته‏اند كه: خطابهاى عمومى قرآن شامل رسول خدا (ص) نمى‏شود، چون به زبان خود آن جناب جارى شده، سخنى است كه نبايد بدان اعتنا كرد.
بله در اين مساله، نزاعى بين شيعه و سنى هست كه آيا رسول خدا (ص) ارث مى‏دهد؟ و يا هر چه از مال دنيا از آن جناب باقى ماند، صدقه است؟ و منشا اين نزاع اختلاف در فهم مطلب از قرآن نيست بلكه روايتى است كه ابو بكر آن را در داستان فدك نقل كرد و بحث در باره آن روايت از موقعيت اين كتاب خارج است و بدين جهت تعرض آن را بى مورد تشخيص داده و خواننده را دعوت مى‏كنيم كه به محل مناسب آن مراجعه کنند.

  • 1. مفردات راغب ص 525.
  • 2. سوره بقره، آيه 196
  • 3. فروع كافى ج 7 ص 73.
  • 4. " سوره بقره، آيه 180"
  • 5. كسى كه وصيت را با اينكه شنيده تغيير دهد، گناهش به گردن او و هر كسى است كه تغيير داده،" سوره بقره، آيه 181"
  • 6. صفا و مروه از شعائر خدايند." سوره بقره، آيه 158"
  • 7. " سوره روم، آيه 30"