آیات 1 - 6 سوره قلم : تفسير شريف لاهيجى

تفسير شريف لاهيجى، ج‏4، ص: 542

شيخ امين الدين طبرسى عليه- الرحمه باسناد خود از ضحاك بن مزاحم كه از كبار مفسرين عامه است نقل كرده كه قريش چون ديدند كه حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و اله على بن ابى طالب عليه السّلام را بر سائر اصحاب مقدم مي دارد و تعظيم و تكريم او بسيار مي كند زبان به مذمت على عليه السّلام گشودند و در باب حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و اله مي گفتند كه محمد بفرط محبت على مفتون شده و در ورطه جنون افتاده بنا برين حق تعالى اين سوره را فرستاد و قسم خورد كه تو مفتون و ديوانه نيستى بلكه محلىّ باخلاق حسنه ‏اى و عنقريب معلوم شود كه مجنون آن جماعتند يا تو و خداى تعالى داناتر است به آنان كه گمراه شده ‏اند از راه راست و در حق محمد و على عليهما السلام اين نوع سخنان مي گويند و خداى تعالى داناتر است براه يافتگان يعنى بعلى بن ابى طالب عليه السّلام

و در روضه كافى از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمودند كه روزى عمر به حضرت امير المؤمنين عليه السّلام ملاقات كرد و باو گفت تويى كه به آيه «فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ‏» تعريض به من و به مصاحب من كه ابو بكر است مي كنى؟ حضرت امير فرمود اينچنين است‏

تفسير شريف لاهيجى، ج‏4، ص: 543

اين آيه در باره بنى تيم و بنى عدى نازل گرديده آيا ميخواهى كه آنچه در شأن بنى اميه نازل شده تو را بآن مخبر گردانم؟ پس آيه «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ‏» را تلاوت كردند عمر گفت دروغ گفتى زيرا كه بنى اميه از تو بيشتر مراعات صله رحم مي كنند و ليكن تو با اين تعريض عداوتى ميان خود و ميان بنى اميه و بنى عدى و بنى تيم ثابت كردى.

بر منصف پوشيده نماند كه بنى اميه خويشان خود را مسلط بر مسلمانان و بر مال ايشان مي كردند و ايشان تمام بيت المال را صرف شرب خمر و زنا و سائر محرمات مي نمودند چنانچه عثمان از اين جهت به اتفاق مهاجر و انصار كشته شد.

صله رحم مراعات اقرباست به مال خود آنچه بنى اميه مي كردند آتش جهنم را براى اقرباء خود مي افروختند نه آنكه صله رحم بجا ميآوردند و از حديث روضه كافى معلوم مي شود كه مراد از قريش در قول ضحاك بن مزاحم بنى تيم و بى عدى خواهند بود فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ‏ پس اطاعت مكن اى محمد و مشنو سخن تكذيب كنندگان را يعنى مشركان و منافقانى را كه تكذيب توحيد مى ‏كنند و منكر نبوت و امامت‏اند و به مرتضى على عليه السّلام مي گويند كه «كذبت بنو امية او صل للرحم منك» چنانچه در ترجمه آن گذشت‏
«فى تفسير على بن ابراهيم فى قوله‏ فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ‏ قال فى على عليه السّلام»

وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ‏ كلمه «لو» مصدريست و مدخول خود را به مصدريت فروز مي آرد «اى: ودوا ادهانك» يعنى دوست دارند و مي خواهند اين كافران مداهنه و نرمى تو را در حق ايشان‏ فَيُدْهِنُونَ‏ اى: فهم يدهنون پس ايشان نيز مداهنه كنند با تو و بر تو و بر دين تو طعن ننمايند بنا برين «فيدهنون» بحذف مبتدا جواب تمنى مفهوم از «ودوا» است و از تفسير على بن ابراهيم مستفاد مي شود كه معنى آيه اينست كه منافقين دوست مي دارند كه تو بپوشانى فضائل و مناقب امير المؤمنين را تا ايشان نيز بپوشانند با تو آن‏

تفسير شريف لاهيجى، ج‏4، ص: 544

فضائل را.

[سوره القلم (68): آيات 10 تا 16]
وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ (10) هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ (11) مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ (12) عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ (13) أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ (14)
إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ (15) سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ (16)

وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ‏ و اطاعت مكن هر سوگند خورنده بدروغ و راست را كه مبالات با قسم نداشته باشند «قال على بن ابراهيم الحلّاف الثانى حلف لرسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله انه لا ينكث عهدا اى لا ينكث عهد خلافة امير المؤمنين على عليه السّلام مع انه نكث»

يعنى مراد از حلاف خليفه ثانى است كه در خدمت حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه عليه و اله قسم خورده بود كه عهد خلافت حضرت امير المؤمنين را نشكند با آنكه اين عهد را شكست و غصب خلافت آن حضرت نمود مَهِينٍ‏ صفت حلافتست يعنى اطاعت و فرمان بردارى مكن بسيار سوگند خورنده را كه رأى و تدبير درست نداشته باشد و خفيف العقل باشد مهين مشتق از مهانه به معنى حقارت و خفت است‏ هَمَّازٍ بسيار عيب كننده باشد در عقب مردمان‏ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ‏ بسيار رونده باشد در خانه مردم براى سخن چينى «قال على بن ابراهيم ينم على رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله و يهمز بين اصحابه.

و
فى كتاب الخصال عن ابى عبد اللَّه عليه السّلام قال‏ ثلاثة لا يدخلون الجنة السفاك للدم و شارب الخمر و مشاء بنميمة»

مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ بسيار باز دارنده باشد مر خير و نيكويى را على بن ابراهيم گويد كه مراد از خير امير المؤمنين عليه السّلام است كه ثانى مانع شد كه آن حضرت بحق خود كه خلافت است برسد مُعْتَدٍ از حد در گذرنده و ستمكار باشد أَثِيمٍ‏ بسيار گناهكار باشد عُتُلٍ‏ جفا كار درشت خو باشد على بن ابراهيم گفته «العتل عظيم الكفر» بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ‏ پس ازين همه عيبها موصوف بصفت حرام‏زادگى باشد

«و فى مجمع البيان‏ قيل: الزنيم هو الذى لا اصل له‏ عن على عليه السّلام‏ قال على بن ابراهيم: الزنيم الدعى».

نسخه شناسی

درباره مولف

کتاب شناسی