آیه 124، سوره بقره : تفسير اثنا عشري

تفسير اثنا عشري، ج‏1، ص 248

[سوره البقرة (2): آيه 124]
وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (124)

وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ: و ياد بياور و منتهى شود علم تو اى پيغمبر زمانى را كه امتحان فرمود ابراهيم عليه السلام را پروردگارش، بِه كَلِماتٍ: به سخنان و سننى كه متعبّد نمود او را، فَأَتَمَّهُنَّ: پس حضرت ابراهيم عليه السلام به اتمام رسانيد و قيام نمود به آن، چنانكه بايد و وانگذاشت چيزى از آن را. در آيه شريفه سه مطلب است:

مطلب اول: معنى ابتلا- ابتلا در اصل، مأخوذ از بلا به معنى تكليف به امر شاق و مرادف با اختيار و امتحان ذكر مى‏ شود نسبت به كسى كه جاهل باشد به عاقبت امر، لكن نسبت به ذات علام الغيوب، اطلاق آن خلاف واقع، و جايز نيست. بنابراين مراد تكليف است به امرى كه نزد آن اطاعت و مخالفت مكلّف در خارج محقق و ظهور يابد، و امتحان انبياء علوّ درجه و رفع مرتبه و ثبوت جلالت آنها به عالميان معرفى گردد، و لذا تعبير شده به اوامر امتحانيه.

مطلب دوم: بيان كلمات- مفسرين را اقوالى است:

اول- على بن ابراهيم قمى فرمايد: سنن حنيفيه عشره است:

پنج در سر:
1- گرفتن شارب.
2-  گذاشتن ريش.
3-  تراشيدن سر.
4-  مسواك.
5-   خلال.

و پنج در بدن:
1- ازاله موى بدن.
2-  ختنه كردن.
3-  ناخن گرفتن.
4-  غسل جنابت.
5-  طهور به آب.                 

دوم- تفسير برهان- مفضل روايت نموده كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم از كلمات؟ فرمود: همان كلماتى كه به آدم عليه السلام تلقين نمود اسئلك به حقّ محمّد و علىّ و فاطمة و الحسن و الحسين الّا تبت علىّ.

گفتم: معنى فاتمّهنّ چيست؟

فرمود: اتمام آن نمود تا به قائم عجل اللّه فرجه دوازده نفر امام، نه نفر از اولاد حضرت حسين عليه السلام. پرسيدم از آيه جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ فرمود: خدا معين و مقرر ساخت امامت را در عقب حضرت حسين عليه السلام تا روز قيامت.

گفتم: چگونه خداى تعالى امامت را در اولاد حضرت حسين عليه السلام وضع فرمود نه در اولاد حضرت حسن عليه السلام و حال آنكه هر دو سبط حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلم و سيد جوانان اهل بهشتند؟

فرمود: حضرت موسى و هارون عليهما السلام نبى مرسل و برادر يكديگر بودند، خدا نبوت را در صلب هارون عليه السلام نهاد نه در صلب موسى عليه السلام و كسى را نرسد كه چرا حق تعالى چنين كرد، زيرا در ضمن آن حكمت و مصلحتى هست كه بندگان به آن علمى ندارند و حق سبحانه در جميع افعال حكيم است لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ «1».

سوم- در منهج- از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده كه مراد به كلمات كه حضرت ابراهيم عليه السلام را ابتلا فرمود، ذبح حضرت اسماعيل عليه السلام بود.

چهارم- طبرسى در مجمع فرمايد: امور متعدده در تحت كلمات مندرج است هر گاه مراد از آن معانى باشد: 

1- يقين.
2-  معرفت به توحيد.
3- شجاعت.
4-  حلم.
5-  سخاوت.
6-  عزلت.
7-  امر به معروف و نهى از منكر.
8-  توكل.
9-  صبر.
10-  محنت در نفس.
11-  محنت در ولد.
12-   محنت در اهل.
13-  دفع سيئه به حسنه.
14-  جمع نمودن شروط طاعات.
15-  استجابت دعا.
16-  اصطفاى او در دنيا.
17-  اعطاى مقام خلت.
18-  اقتداى انبياء به او. 19
19-  خشوع و خضوع در طاعت.
20-  مرتبه امامت.

مطلب سوم: خصايص آن حضرت- از سعيد بن مسيب منقول است كه حضرت ابراهيم عليه السلام اول كسى بود كه مهمان را ضيافت نمود، و اول كسى بود كه شارب را چيد، و اول كسى بود كه ختنه نمود، و اول كسى بود كه موى بدن ازاله كرد، و اول كسى بود كه چون موى سفيد در محاسن خود ديد گفت: خداوند اين چيست؟ خطاب آمد:

اين وقار است. عرض كرد: زياد فرما وقار مرا، و اول كسى بود كه مقاتله نمود در راه خدا، و اول كسى بود كه اخراج خمس نمود، و اول كسى بود كه نعلين پوشيد، و اول كسى بود كه اخذ رايات كرد.

قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً: فرمود خدا بدرستى كه من قرار دهنده‏ام تو را اى ابراهيم براى مردمان پيشواى در دين كه همه صلحا بعد از تو اقتدا نمايند به تو. امامت حضرت ابراهيم عليه السلام عام بود به تمام عالميان،

زيرا هيچ پيغمبرى بعد از او مبعوث نشد مگر آن كه مأمور بود به اتباع، و لذا حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلم مأمور شد كه: وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً: و امت مرحومه را نيز امر فرمود كه: مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ. و چون خداى تعالى حضرت ابراهيم عليه السلام را به شرف امامت مشرف ساخت، قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي: گفت و از بعضى فرزندان مرا نيز امام گردان. قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ:

فرمود خدا نمى ‏رسد عهد مرا كه امامت باشد به ستمكاران، يعنى گناهكاران. اين اجابت ملتمس حضرت ابراهيم عليه السلام و تنبيه است بر آنكه بعضى از ذريه او ظالم باشند و امامت به ايشان نرسد، زيرا امامت امانت و عهد الهى، و ظالم قابليت آنرا ندارد.
     

ليس من اذنب يوما بامام كيف من اشرك دهرا و كفر

تبصره: آيه شريفه را دلالاتى است:
1- دليل است بر آنكه پيغمبر و امام بايد معصوم باشند از گناه كبيره و صغيره و خطا و سهو و نسيان تا شايستگى مقام نبوت و امامت را داشته باشند.
2- آنكه فاسق البته ظالم است، و ظالم را ممنوع فرموده از اعطاى عهد امامت.                   
3- آنكه امام بايد منصوص باشد از جانب حق تعالى بدليل: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، زيرا حضرت ابراهيم عليه السلام را خداوند برگزيده براى امامت.

بنابراين منصب امامت تخصص باشد نه تخصيص، و به هيچ وجه مردم را در آن دخالتى نخواهد بود.

در كتاب كافى- كلينى از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده فرمود: بدرستى كه خداى تعالى اتخاذ فرمود حضرت ابراهيم عليه السلام را بنده پيش از آنكه اتخاذ نمايد او را پيغمبر، و اتخاذ نمود او را نبى پيش از آنكه فراگيرد او را رسول، و اتخاذ فرمود او را رسول پيش از آنكه اتخاذ نمايد او را خليل، و اتخاذ نمود او را خليل پيش از آنكه فرا گيرد او را امام، پس وقتى جمع شد در او اين صفات فرمود: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً «2».

زمخشرى- از علماى عامه در كشاف گفته: آيه شريفه دال است بر آنكه فاسق صلاحيت امامت ندارد، و چگونه او سزاوار امامت باشد و حال آنكه جايز نيست براى او حكومت، و شهادت و اطاعت او واجب نباشد، و خبر او مقبول نيست و او را مقدم نتوان داشت براى نماز تحقيق:

ظالم اگرچه توبه كند، از تحت آيه شريفه «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» خارج نشود، زيرا ظالم يعنى كسى كه ثابت شده بر او ظلم. و اين معنى بر او صادق است دائما، پس نفى رسيدن به آن موجب حكم است به اينكه نمى‏رسد مرتبه امامت به ظالم و نخواهد رسيد به آن. حاصل آنكه:

امامت شايسته نيست كسى را كه ظلم به خود يا به غير نموده اگرچه آنى باشد. و آيه مقيّد به وقتى دون وقتى نيست، پس واجب است حمل بر جميع اوقات، پس امامت او را نرسد اگرچه توبه هم نمايد. و نيز در اطلاق حقيقى اسم مشتق بقاى مشتق منه شرط نيست و الا لازم آيد اطلاق مؤمن بر نائم در حال خواب مجاز باشد، و مسلوب الايمان شود و حال آن كه چنين نيست، بلكه ايمان بر او صادق است دائما، لذا نائم را مؤمن گويند، زيرا ايمان او را ثابت است در وقت خواب، اگرچه تصديق او را حاصل نيست.

دليل عرفى: فطرت و عقل جميع ملل و نحل و تمام حكومات متمدنه عالم، حكم كند و از قوانين سياسيه خود مقرر دارند به اينكه كسى كه به سبب جرم و جنايتى حكم شد بر خيانت او و عقوبت و جزائى بر او، اگرچه حبس كمى باشد، اين شخص از حقوق اجتماعى محروم مى‏ باشد و وظيفه او مداخله در امور عامه نيست چه برسد به رياست كليه و فرمانفرمائى جامعه بشريه و خلافت الهيه.

تفسير بلاغى: از امالى شيخ مسند او مناقب ابن المغازلى مرفوعا از ابن مسعود از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم در آيه شريفه از قول خدا به حضرت ابراهيم عليه السلام مى‏فرمايد كسى كه سجده نمود «صنم» را قرار ندهم او را امام.

و فرمود حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم منتهى شد دعوت به من و برادرم على عليه السلام كه سجده ننمود هيچيك از ما بتى را هرگز «3».

و محقق است كسانى كه قبل از اسلام مدتى بت پرستى نموده باشند، سزاوار و شايسته مقام خلافت الهيه و امامت كليه را نخواهند بود!

تتمه: در احتجاج طبرسى رحمه الله حضرت رضا عليه السلام در ذيل حديثى فرمايد:

و بدانيد امامت اجل است در قدر، و اعظم در شأن، و اعلى در مكانت، و دور باشد از آنكه مردمان به عقول خود به آن رسند و به اختيار خود امامى تعيين كنند. خداى تعالى حضرت ابراهيم عليه السلام را مخصوص گردانيد به امامت بعد از اعطاء نبوت و خلت، و آن را مرتبه سوم گردانيد و به آن او را مشرف و مفضل گردانيد:

كه إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً. حضرت ابراهيم عليه السلام به آن مبتهج و مسرور شده گفت: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي، خطاب آمد: لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ پس به اين آيه امامت ظالم باطل شد تا قيامت «4».

پی نوشت:
  (1) تفسير برهان، جلد اوّل، صفحه 147، ذيل آيه 124 بقره.
  (2) اصول كافى، كتاب الحجّة، جلد اوّل، صفحه 175، حديث 4.
  (3) تفسير آلاء الرحمن، صفحه 124.
  (4) اصول كافى، كتاب الحجّة، باب نادر فى فضل الامام (جلد اوّل صفحه 199 )

نسخه شناسی

درباره مولف

کتاب شناسی