آیه 124، سوره بقره : تفسير جامع

تفسير جامع، ج‏1، ص 250

[سوره البقرة (2): آيه 124]
وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (124)

قوله تعالى: وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ از اين آيه بطور اجمال شروع ميشود بقصه حضرت ابراهيم. ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه در تفسير همين آيه فرمود مراد از كلمات همان چيزى است كه خداوند بآدم تعليم فرمود كه با خواندنش توبه او قبول شد و آن عبارت است از:

«اللهم انى اسئلك بحق محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسين الّا تبت علىّ»
پس توبه او قبول شد و خداوند توبه پذير و مهربانست.

مفضل بن عمر كه راوى خبر است گفت حضورش عرض كردم اى پسر رسول خدا مراد از «فَأَتَمَّهُنَّ» چيست؟

آنحضرت فرمود يعنى تمام نمودن آن كلمات را تا حضرت حجت قائم عليه السّلام كه نهمين فرزند امام حسين عليه السّلام است و گويد باز حضورش عرض كردم جمله: جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ يعنى چه؟

فرمود امامت را در ذريه و نسل حسين عليه السّلام تا روز قيامت مستقر مي داريم گفتم چرا امامت فقط منحصر با عقاب و ذريه امام حسين عليه السّلام شد و از فرزندان امام حسن عليه السّلام امام نشدند و حال آنكه هر دو فرزند رسول خدا بودند فرمود موسى و هارون هم هر دو برادر و پيغمبر بودند ولى خداوند از صلب هارون انبيائى قرار داد و از اولاد موسى پيغمبرى مبعوث نشد،

و البته شايسته و جايز نباشد كه علت را تحقيق و بگويد چرا از ذريه يكى خداوند پيغمبرى قرار داد و از ديگرى قرار نداده است، همين طور امامت متصبى است كه خداوند حكيم و داناى به مصالح دنيا به مقتضياتى در ذريه امام حسين عليه السّلام مقرر داشته و كسى حق آن ندارد كه از خداوند سؤالى بنمايد و خداوند افعال بندگان را سؤال خواهد فرمود.

و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود حضرت ابراهيم پيغمبر بود لكن امام نبود تا آنكه خداوند فرمود: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً

و در روايت ديگر از آن حضرت نقل كرده كه فرمود خداوند ابراهيم را قبل از آنكه به پيغمبرى منصوب فرمايد بنده مخصوص خود گردانيد و بعد او را پيغمبر نمود پيش از آنكه به مقام رسالت برساند و پس از آن قبل از ترفيع به مقام خلت رسولش كرد و پيش از آنكه به امامت برسد رتبه خليلى به او عنايت كرده و پس از آنكه عطاياى مشروحه را به او مرحمت نمود با بيان إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً منصب امامت باو كرامت فرمود.

و نيز از حريز روايت كرده كه گفت بعضى از اصحاب حضرت باقر عليه السّلام در قول خداوند كه مي فرمايد لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ روايت نموده ‏اند كه آن حضرت فرمود امام از مردم ستمكار و اشخاص ظالم نمي باشد.

هشام بن حكم از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً روايت كرده كه فرمود اگر اسمى بالاتر و افضل‏ تر از امام بود خداوند ما را بآن اسم مي ناميد و در روايت سعد بن عبد اللّه است كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود آيا اين مردم منكر اطاعت امام هستند و نمي دانند كه خداوند اطاعت امام را واجب فرموده است؟

به خدا قسم در روى زمين مقام و منزلتى بالاتر از مقام و منزلت امام نيست زمانى حضرت ابراهيم پيغمبر بود و از طرف پروردگار به او وحى مي رسيد خداوند خواست او را گرامى بدارد و بزرگ بشمارد،

خطاب فرمود كه تو را امام مردم نمودم و همين كه ابراهيم فضيلت و اهميت مقام امامت را دانست از خداوند درخواست نمود كه امامت را در ذريه من هم قرار بده خطاب رسيد اى ابراهيم عهد من به ستمكاران نرسد و حضرت صادق عليه السّلام فرمود امامت در نسل و ذريّه ماست و در غير ما نمي باشد؛

ابن بابويه به سند خود از عبد العزيز بن مسلم روايت كرده كه گفت ما در طوس خدمت حضرت رضا عليه السّلام بوديم در يك روز جمعه براى نماز جمعه در مسجد جامع جمع شديم و بين ما گفتگو از امر امامت شد و هر كسى برأى خود اظهاراتى مي نمود از آنجا بيرون آمده خدمت حضرت شرف ياب و چگونگى را عرض كردم،

حضرت تبسمى فرموده و گفتند اى عبد العزيز جماعتى از مردم نادان فريب و گول خورده‏ اند، خداوند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را قبض روح نفرمود مگر آنكه دين را براى مردم كامل فرمود،

قرآن را كه كتاب آسمانى و حدود و احكام و بيان حلال و حرام است و تمام چيزهائى كه مردم بآن احتياج دارند نازل كرده، و فرموده است ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ يعنى هيچ چيزى را در قرآن فرو گذار نكرديم مگر آنكه آنرا بيان نموديم و در سال حجة الوداع كه پايان عمر پيغمبر اكرم بود،

آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً نازل شد كه اتمام دين را با ابلاغ امر امامت مدلل مي سازد و مي فهماند كه با امامت كمال دين حاصل گرديد و پيغمبر اكرم به رحمت ايزدى نپيوست مگر آنكه تمام دين را براى امت خود بيان فرمود و راه دين را روشن ساخت و آنان را بر راه حق و و راستى رهبرى كرده و على امير المؤمنين عليه السّلام را به امامت منصوب و نشانه مردم قرار داد و چيزى كه مورد احتياج مردم بود فرو گذار ننمود و بيان كرد براى آنها،

و هر كس بگويد خداوند دين را كامل و تمام ننموده، رد بر قرآن نموده و هر كه رد بر قرآن كند كافر است، آيا اين مردم قدر و منزلت امام را مى ‏شناسند؟ و موقعيت امام را در ميان مردم تشخيص مي دهند؟ تا بتوانند خودشان امامى انتخاب كنند؟

اى عبد العزيز بدان شأن امام اجل و مقامش بالاتر از آنست كه مردم با عقل نارساى خود امام معين نمايند، امامت را خداوند پس از مقام پيغمبرى و خليلى و در مرتبه سوم شرافت و فضيلت به ابراهيم عطا فرموده و خداوند در قول خود إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً اشاره بهمين فضيلت نموده و مي فرمايد: 

شخص من كه پروردگار جهانيان مي باشم تو را اى ابراهيم امام مردم مي نمايم و ابراهيم از اين منصب خود خوشحال شد و از خداوند تقاضا نمود كه آن منصب را به فرزندانش هم عطا كند خداوند فرمود عهد من كه منصب امامت است به اشخاص ظالم و ستمكار نمي رسد

اى عبد العزيز اين آيه باطل مي كند امامت هر ظالمى را و ثابت و مدلل مي دارد امامت برگزيدگان خداوند را؛ و عياشى همين روايت را به سندهاى بسيارى از ائمه نقل نموده است.

در امالى بسند خود روايت كرده كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم خليل هستم اصحاب عرض كردند چطور اي رسول خدا؟

فرمود به ابراهيم از جانب خداوند وحى رسيد كه من تو را براى مردم امام قرار دادم، ابراهيم را فرح و خوشحالى فرا گرفت از پروردگار درخواست نمود كه بذريه من هم منصب امامت عطا فرما، خطاب رسيد كه من عهدى كه وفا نمي كنم به تو عطا ننمايم، عرض كرد خدايا آن چه عهديست كه وفا نمي نمائى؟

فرمود عهد من امامت است و آنرا به فرزندان ستمكارت تفويض نخواهم كرد عرض كرد فرزندان ستمكار من كيستند؟

فرمود هر كس غير از من بيت و يا چيزهاى ديگرى سجده كرده باشد هرگز او و يا ذريه او را امام مردم ننمايم، پيغمبر اكرم فرمود آن تقاضاى ابراهيم منتهى شد به من و على كه هيچيك از ما هرگز به غير خدا سجده نكرده ‏ايم، لذا خدا مرا بپيغمبرى مبعوث و على را امام و وصى من فرمود و عجب اين است كه اين روايت را عامه هم نقل نموده‏ اند.

ابن مغازلى شافعى در كتاب مناقب به سند خود از عبد اللّه بن مسعود روايت كرده كه گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم هستم تا آخر روايت عينا ذكر نموده كه فرمود من و على هرگز سجده براى غير خدا نكرديم و خداوند مرا بپيغمبرى و على را بامامت و ولايت و وصايت من برگزيد.

(و از اين آيه هفت چيز استفاده مي شود اول معصوم بودن امام عليه السّلام، دوم امام را خداوند بايد معين بفرمايد و مجعول است به جعل الهى، سوم زمين هرگز خالى از حجت خدا نيست چهارم امام مؤيد است از جانب خداوند پنجم اعمال بندگان بر امام پوشيده نيست، ششم امام واجب است دانا باشد بآنچه مردم محتاج هستند از امور دين و دنيا، هفتم محال است كسى از جهت فضيلت نفسانى بر امام برترى داشته باشد و دليل هر يك بجاى خود بيان خواهد شد)

نسخه شناسی

درباره مولف

کتاب شناسی