آیه 67، سوره مائده : تفسير احسن الحديث

تفسير احسن الحديث، ج‏3، ص 108

[سوره المائدة (5): آيه 67]

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (67)

67- اى پيغمبر آنچه از پروردگارت بر تو نازل گشته ابلاغ كن و اگر ابلاغ نكنى رسالت خدا را ابلاغ نكرده ‏اى خدا تو را از كيد مردم حفظ مى‏ كند، خدا گروه كافران را هدايت نمى‏ كند.

كلمه‏ ها
بلغ: تبليغ و ابلاغ به معنى رساندن، بلوغ به معنى رسيدن است.
رسالت: رسول: پيام ‏آور. رسالت: پيام.
يعصمك: عصم: حفظ و امساك. «يعصمك» حفظ مى‏ كند تو را.

شرحها
بنا بر روايات شيعه و اهل سنت اين آيه در غدير خم نازل گشته و به دنبال آن رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله دست على بن ابى طالب عليه السّلام را گرفته و به حاضران به عنوان خليفه و امام معرفى كرد، پيش از آنكه به روايات و به جريان غدير اشاره كنيم مفردات آيه را بررسى مى‏ كنيم.

67- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ‏.
ا

ين آيه با آنكه ميان آيات ذم اهل كتاب آمده است، مربوط به ما قبل و ما بعد نيست. ناچاريم بگوئيم مستقلا نازل شده است، روايات نيز آن را مستقلا بررسى مى‏ كنند در اينجا چند مطلب هست:

تفسير احسن الحديث، ج‏3، ص 109

اول: «ما» در بَلِّغْ ما أُنْزِلَ‏ نمى‏ تواند مربوط به همه قرآن و احكام اسلامى باشد، زيرا سوره مائده در مدينه نازل گشته و در درّ منثور رواياتى نقل شده كه مائده آخرين سوره ‏اى است كه نازل شده است. پس در آن موقع اقلا صدى نود از قرآن نازل شده و از سوى آن حضرت تبليغ شده بود ديگر تحصيل حاصل است كه دستور بَلِّغْ ما أُنْزِلَ‏ آيد پس «ما» در اينجا راجع به يك امر به خصوصى است و نيز معلوم مى ‏شود كه اين دستور قبلا به آن حضرت رسيده بود و در اينجا فرمان تبليغ آمده است.

دوم: از وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ‏ معلوم مى‏ شود كه اين امر به قدرى با اهميت بود كه عدم تبليغ آن مساوى با عدم تبليغ همه اسلام بود زيرا «رسالته» مطلق و شامل همه رسالت آن حضرت است يعنى اگر اين امر را تبليغ نكنى مطلق پيام خدا را تبليغ نكرده ‏اى پس تبليغ اين مسئله ادامه اسلام بوده است.

سوم: وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ‏ حاكى است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله از تبليغ آن پيام بيمناك بوده است، نه اينكه مى ‏ترسيد او را بكشند بلكه ترس از آن بود كه مردم عمل او را حمل بر غرض كرده و قبول نكنند در اين صورت منظور از عصمت، نگهدارى از فتنه مخالفان است كه‏ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي‏ آن را بيان مى‏ كند يعنى فتنه و كيد آنها اثرى نخواهد داشت.

اين امور همه مؤيد رواياتى است كه صريحند آيه شريفه درباره ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام در غدير خم نازل گرديد، به دنبال آن رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله دست على را گرفت و ميان هفتاد هزار نفر فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» سيوطى در درّ منثور نقل كرده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله به دنبال نزول آيه فرمود:
خدا مرا به رساندن پيامى دستور داده كه سينه‏ ام از آن به تنگ آمده و دانستم كه مردم مرا تكذيب خواهند كرد خدايم فرمود يا تبليغ كنم و يا عذابم خواهد

تفسير احسن الحديث، ج‏3، ص 110

كرد «1» در مورد روايات به الغدير و ساير كتابهاى مفصل رجوع شود.

نكته ‏ها
امامت: امامت و ولايت على عليه السّلام تداوم اسلام بود، اگر امامت به دنبال نبوت نباشد دين ناقص خواهد بود لذا پس از نصب على عليه السّلام آيه‏ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ‏ آمد چنان كه در مائده/ 3 گذشت.

روى اين واقعيت در سال دهم هجرى رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله براى اداى حج با مسلمانان به سوى مكه حركت فرمود، به ديگر مسلمانان نيز پيغام فرستاد كه در مكه حاضر شوند، على بن ابى طالب عليه السّلام آن موقع با ابو موسى اشعرى در يمن بود كه با گروهى از مسلمانان وارد مكه شدند، رسول خدا پس از پايان مراسم حج و نشاندادن مناسك به مسلمانان، از مكه خارج گرديد و راه مدينه را در پيش گرفت چون به «غدير خم» رسيد در آنجا آيه شريفه نازل شد، آن حضرت مسلمانان را در آنجا جمع كرد و پس از خطبه بليغى دست على بن ابى طالب را گرفت و با كلمه تاريخى:
«من كنت مولاه فهذا على مولاه»

آن حضرت را در جاى خود به امامت نصب فرمود، اين امر روز 18 ذو الحجة در سال دهم هجرت بود.
______________________________
(1)
«ان اللَّه بعثنى برسالة فضقت به ذرعا و عرفت ان الناس مكذبى فوعدى لابلغن او ليعذبنى فانزل يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك.

نسخه شناسی

درباره مولف

کتاب شناسی

 

منابع: 

قرشى سيد على اكبر، تفسير احسن الحديث‏، تهران، بنياد بعثت‏، 1377 ش‏، چاپ سوم‏، ج‏3، صص 108 - 110