آیه 67، سوره مائده : كوثر

كوثر،  ج‏3 ، ص  208

تفسير و توضيح‏
آيه (67) يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ... از لحن اين آيه كاملًا آشكار است كه خداوند، پيش از نزول اين آيه پيام بسيار مهم و سرنوشت سازى را به پيامبر خود نازل كرده بود و آن حضرت از رساندن آن پيام به مردم مى ‏ترسيد و بيم آن داشت كه با عكس العمل نامطلوب مردم روبرو شود و اساس دين به خطر بيفتد.

در اين آيه خداوند به پيامبر خود تاكيد مى‏كند كه آن پيام را برساند كه اگر نرساند

كوثر، ج‏3، ص 209

گويا اصل رسالت را نرسانده است و اين پيام آنچنان مهم است كه با اساس رسالت او برابرى مى‏ كند. پس از اين تاكيد تهديدآميز، به پيامبر خود اطمينان مى ‏دهد كه او را از آسيب مردم حفظ خواهد كرد و كافران فرصت آن را نخواهند يافت كه دست به كارى بزنند.

توجه كنيم كه اين آيه در سوره مائده است كه آخرين سوره‏اى است كه بر پيامبر نازل شده و آن حضرت در هنگام نزول اين آيه از قدرت و شوكت بسيارى برخوردار بود و هيچ بيم و هراسى از مشركان و يهود و نصارى نداشت و جزيرة العرب در برابر او تسليم شده بود.

ديگر اينكه او تمام مبانى و احكام اسلام را از توحيد و معاد گرفته تا احكام قصاص و ديات بيان كرده بود. حال بايد ديد كه اين چه پيام مهمى بود كه در آن سال آخر عمر پيامبر هنوز به مردم ابلاغ نشده بود و اين آيه به ابلاغ آن دستور مؤكد مى ‏دهد؟ و چرا پيامبر خدا از ابلاغ آن به مردم واهمه داشت و از مردم مى ‏ترسيد؟

پاسخ اين پرسش را، روايات بسيار زيادى كه از طريق شيعه و سنّى درباره اين آيه وارد شده به روشنى مى ‏دهند. طبق اين روايات آن پيام عبارت از اين بوده كه پيامبر خدا كه سال آخر عمرش بود، مأموريت يافته بود كه براى خود وصىّ و جانشين تعيين كند و او را به مردم معرفى نمايد و مردم را به اطاعت از او فرمان دهد.

مسلم بود كه بدون تعيين جانشين، رسالت پيامبر ناتمام بود و او نمى‏توانست جامعه اسلامى را سر خود رها كند. او حتى در مواقعى كه به سفر مى ‏رفت، جانشينى براى خود تعيين مى‏ كرد كه مركز اسلام را اداره كند و اكنون كه مى ‏خواست براى هميشه از اين جهان رخت بربندد، لازم بود كسى را براى رهبرى و امامت و ولايت جامعه اسلامى انتخاب كند و مردم تكليف خود را بدانند.

كسى كه براى اين كار مهم شايستگى داشت على بن ابى طالب بود و پيامبر خدا از جانب خداوند مأموريت يافت كه او را به عنوان جانشين خود به مردم معرفى كند ولى از آنجا كه او داماد و پسر عموى پيامبر بود، مى‏ ترسيد كه مردم زير بار نروند و

كوثر، ج‏3، ص 210

بگويند كه پيامبر نفع خود را در نظر مى ‏گيرد و خاندان خود را بر مردم مسلط مى‏ كند بخصوص اينكه بعضى از آنها از على بن ابى طالب (ع) دل خوشى نداشتند چون على در جنگهايى مانند بدر و احد كسان آنها را كشته بود.

اما با دستور مؤكدى كه در اين آيه آمده و با اطمينانى كه خداوند به پيامبر خود داد و وعده فرمود كه او را از آسيب مردم حفظ خواهد كرد، پيامبر خدا در سرزمين جحفه در محلّى به نام غدير خم، مسلمانان را كه همراه با او از سفر حج برمى‏ گشتند، جمع كرد و پس از ايراد خطبه ‏اى دست على بن ابى طالب را گرفت و او را به همه مردم نشان داد و فرمود: اى مردم هر كس را كه من مولاى او هستم اين على مولاى اوست ...

و بدينگونه مأموريت مهم و خطير خود را انجام داد.
درباره داستان غدير خم و نزول آيه تبليغ يك بحث تحقيقى داريم كه در پى مى ‏آيد:

بحثى درباره آيه تبليغ‏
به طورى كه در كتب سيره و حديث و تفسير آمده است، پيامبر اسلام در سال آخر عمر پربار خود، همراه با كاروان بزرگى از مسلمانان به سفر حج رفت و پس از انجام مناسك حج با همراهان خود، مكه را به قصد مدينه ترك كرد.

هنگامى كه كاروان به سرزمين «رابغ» در سه ميلى «جحفه» رسيد، در كنار بركه‏اى كه به «غدير خم» معروف بود فرشته وحى بر پيامبر نازل شد و اين آيه را آورد:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ‏ (مائده/ 67)
اى پيامبر آنچه را كه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، برسان و اگر نرسانى،

كوثر، ج‏3، ص 211

پيام او را ابلاغ نكرده‏ اى و خداوند تو را از مردم حفظ مى ‏كند همانا خدا گروه كافر را هدايت نمى ‏كند.

از لحن آيه معلوم بود كه پيامبر به رساندن پيام بسيار مهمى به مردم مأموريت يافته است، پيامى كه رسول خدا از رساندن آن به مردم بيم داشت و مى‏ ترسيد كه مردم عكس العمل نامطلوبى نشان بدهند.

آن پيام مهم اين بود كه پيامبر بايد جانشينى براى خود تعيين كند و بدون تعيين جانشين رسالت او كامل نمى‏ شود و او از جانب خداوند مأموريت داشت كه على بن ابى طالب را به جانشينى خود تعيين كند.

پيامبر خدا براى اجراى دستور خدا، فرمان داد كه كاروان يكصد و بيست هزار نفرى مسلمانان از حركت باز ايستد كسانى كه در جلو كاروان بودند ايستادند و آنها كه در عقب بودند به آنها پيوستند.

ظهر روز پنجشنبه هيجدهم ماه ذيحجه سال دهم هجرت بود و هوا به شدت گرم بود مردم قسمتى از رداى خود را بر سر كشيدند و قسمتى را زيرانداز كردند و چادرى را سايبان پيامبر قرار دادند و پيامبر همراه با جمعيت نماز ظهر را خواند سپس روى نقطه بلندى كه از جهاز شتران ساخته بودند رفت و با صداى بلند خطبه ‏اى خواند و در آن نزديك شدن مرگ خود را به مردم خبر داد و سفارشهايى كرد و آنگاه در برابر ديدگان آن جمعيت انبوه، دست على بن ابى طالب را گرفت و او را بالا برد به طورى كه زير بغل پيامبر نمايان شد. در اين حال فرمود:

ايها الناس من كنت مولاه فهذا على مولاه (ثلاثا) اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله ...
اى مردم هر كس را كه من رهبر او هستم اين على رهبر اوست.

خدايا هر كس او را دوست بدارد دوستش بدار و هر كس او را دشمن بدارد، دشمنش بدار و هر كس او را يارى كند، ياريش بنما و هر كس او را خوار سازد، خوارش كن ...
پس از اين مراسم مردم گروه گروه مى ‏آمدند و به على بن ابى طالب تبريك‏

كوثر، ج‏3، ص 212

مى ‏گفتند و از جمله عمر بن خطاب به او تبريك گفت و او را رهبر و مولاى خود خواند. در همين زمان بود كه آيه ديگرى نازل شد و كامل شدن دين اسلام را اعلام نمود:
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً (مائده/ 3)

امروز دينتان را بر شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما به پايان رساندم و اسلام را به عنوان دين بر شما پسنديدم.

در اين موقع تكبير پيامبر اسلام بلند شد و فرمود: خدا را سپاسگزارم كه دين خود را كامل كرد و نعمت خود را به پايان رسانيد.

حسان بن ثابت كه خود در آن مراسم حضور داشت با كسب اجازه از پيامبر اشعارى سرود كه چند بيت آن چنان است:

فقال له قم يا علىّ فانّنى‏ رضيتك من بعدى اماما و هاديا
فمن كنت مولاه فهذا وليّه‏ فكونوا له اتباع صدق مواليا
هناك دعا اللهم وال وليه‏ و كن للذى عادا عليا معاديا

اين بود اجمالى از حديث شريف غدير كه از نظر شيعه يك حديث متواتر و قطعى است و در كتب احاديث شيعه بطور مشروح و با نقل جزئيات آمده است و لزومى ندارد كه ما نام آن كتابها را در اينجا بياوريم.

حال مى‏گوييم اين حديث از طريق اهل سنت و در كتابهاى حديثى و تفسيرى آنها نيز با اسناد گوناگون كه بعضى از آنها از ديد علماى آنان صحيح است، نقل شده ولى آنها در فهم معناى حديث و در دلالت آن به وصايت على بن ابى طالب (ع) با علماى شيعه اختلاف دارند.

داستان غدير و نصب امير المؤمنين به ولايت آنچنان معروف بوده كه در طول قرنها شاعران بسيارى در اين باره شعرهاى متعددى سروده‏ اند و نويسندگان، كتابهاى بسيارى در باره آن نوشته ‏اند و كمتر كتاب حديثى از شيعه و سنى پيدا مى ‏شود كه اين حديث را نقل نكرده باشد و ما اينك جنبه‏ هاى گوناگون اين حديث را مورد بحث قرار مى ‏دهيم:

كوثر، ج‏3، ص 213

نزول آيه تبليغ‏
احاديثى كه از طريق اهل سنت درباره جريان غدير خم وارد شده، به دو گونه است: نخست احاديثى كه نزول آيه تبليغ (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك ...) را در غدير خم و جريان اعلام ولايت على بن ابى طالب (ع) بيان مى ‏كند. دوم احاديثى كه مشتمل بر اصل داستان است و در آنها ذكرى از آن آيه به ميان نيامده است.

تعداد اين نوع از احاديث نسبت به نوع اول بسيار است و ما اينك به بررسى احاديث مربوط به نزول آيه تبليغ درباره غدير خم مى‏پردازيم و بعد از آن احاديث مطلق را مورد بحث قرار خواهيم داد.

واحدى با اسناد خود از ابو سعيد خدرى نقل مى‏كند كه آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ...» در روز غدير خم راجع به على بن ابى طالب نازل شد. «1»

سيوطى از ابو سعيد خدرى نقل مى‏ كند كه آيه: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ...» در روز غدير خم درباره على بن ابى طالب نازل شده و نيز از ابن مسعود نقل مى‏ كند كه ما اين آيه را در زمان پيامبر خدا چنين مى ‏خوانديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ان عليا مولى المؤمنين .... «2»

حسكانى به اسناد خود از جابر بن عبد اللَّه و ابن عباس نقل مى‏كند كه خداوند به محمد (ص) امر كرد كه على را براى مردم نصب كند و ولايت او را خبر بدهد پيامبر ترسيد كه مردم بگويند پسر عموى خود را مسلط كرده و در اين باره به او طعنه بزنند پس اين آيه نازل شد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ...» پس پيامبر خدا در روز غدير خم ولايت او را اعلام كرد. «3»
______________________________
(1)- اسباب النزول، ص 135.
(2)- الدر المنثور، ج 2، ص 298.
(3)- شواهد التنزيل، ج 2، ص 256، حسكانى نزول آيه تبليغ درباره على (ع) را با هشت طريق مختلف نقل كرده است.

كوثر، ج‏3، ص 214

غير از كسانى كه ياد كرديم، افراد ديگرى از محدثان اهل سنت در كتابهاى خود، نزول آيه تبليغ در روز غدير خم را با اسناد مختلف نقل كرده‏ اند كه بعضى از آنها عبارتند از:

- ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج 2، ص 86 (تحقيق محمودى).
- فخر رازى، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير). ج 12، ص 49.
- ثعلبى، الكشف و البيان (مخطوط).
- حموينى، فرائد السمطين ج 1 ص 158.
- ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه، ص 42.
- آلوسى، روح المعانى، ج 6، ص 193.

حديث غدير در كتب اهل سنت‏
احاديثى كه در آنها اشاره‏اى به نزول آيه تبليغ نشده ولى اصل داستان غدير را ذكر كرده، از طريق اهل سنت بسيار زياد است و با اسناد فراوان و با عبارتهاى مختلف در كتب گوناگون نقل شده و به گفته حديث شناسان، بسيارى از اسناد حديث غدير صحيح است.

ما اينك در اينجا متن چند حديث را نقل مى ‏كنيم و سپس نشانى بعضى از كتابها را كه در آنها حديث غدير آمده ذكر خواهيم كرد:
- احمد بن حنبل از زيد بن ارقم نقل مى‏ كند كه گفت:

همراه با پيامبر خدا در بيابانى كه به آن وادى خم مى ‏گفتند، نازل شديم. پيامبر دستور اداى نماز داد و نماز خوانده شد و پيامبر در سايه لباسى كه از درختى آويخته بود در سايه قرار گرفت و فرمود:

أ لستم تعلمون أ و لستم تشهدون انى اولى بكل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلى قال: من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

آيا نمى ‏دانيد؟ آيا شهادت نمى‏ دهيد كه من از هر مؤمنى اولى ‏تر به نفس او هستم؟
گفتند: آرى. فرمود: هر كس را من مولى هستم پس علىّ مولاى اوست.

كوثر، ج‏3، ص 215

خدايا دوست بدار هر كس را كه او را دوست داشته باشد و دشمن بدار هر كس را كه او را دشمن بدارد. «1»

احمد بن حنبل همين روايت را با تفاوت اندكى از طريق ديگرى هم نقل مى‏كند و در پايان اضافه مى ‏كند كه پس از گفتار پيامبر درباره علىّ ابن ابى طالب، عمر نزد او آمد و به او گفت: گوارا باد بر تو اى پسر ابى طالب مولاى هر مؤمن و مؤمنه‏اى شدى. «2»

- حاكم نيشابورى با سندى كه از نظر شيخين (بخارى و مسلم) صحيح است، از زيد بن ارقم نقل مى ‏كند كه چون پيامبر خدا از حجة الوداع برگشت و در غدير خم نازل شد، نزديك چند درخت خشك قرار گرفت و گفت: گويا من (از سوى خدا) خوانده شده‏ ام و دعوت او را اجابت كرده ‏ام و من در ميان شما دو چيز گرانبها مى ‏گذارم كه يكى از ديگرى بزرگتر است كتاب خدا و عترت من.

پس بنگريد كه پس از من با آنها چه مى ‏كنيد. آنها از همديگر جدا نمى‏شوند تا وقتى كه در حوض بر من وارد شوند. سپس گفت: خداوند مولاى من است و من مولاى هر مؤمنى هستم.

سپس دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت: هر كس كه من مولاى او هستم، اين ولىّ اوست. خدايا دوست بدار كسى را كه او را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه او را دشمن بدارد. «3»

- محب طبرى از براء بن عازب نقل مى‏كند كه در سفرى همراه رسول خدا بوديم و در غدير خم نازل شديم پس مردم براى اداى نماز خوانده شدند پيامبر زير درختى قرار گرفت و نماز ظهر را با مردم خواند آنگاه دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت: آيا شما نمى‏ دانيد كه من بر مؤمنان از جانشان اولى‏تر هستم؟

گفتند: آرى‏ اى رسول خدا، پس دست على را گرفت و فرمود: خدايا هر كس را كه من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدايا دوست بدار هر كس را كه او را دوست‏
______________________________
(1)- احمد بن حنبل، المسند ج 4 ص 372.
(2)- همان، ج 4، ص 281.
(3)- المستدرك، ج 3، ص 109.

كوثر، ج‏3، ص 216

بدار و دشمن بدار هر كس را كه او را دشمن بدارد. و در بعضى از روايات اين جمله هم اضافه شده:
يارى كن كسى را كه او را يارى كند. «1»

مضمون اين احاديث كه همگى مربوط به غدير خم و اعلام ولايت على بن ابى طالب از سوى پيامبر است در كتابهاى بسيارى از كتب حديثى اهل سنت آمده كه آوردن نام همه آنها به درازا مى‏كشد ولى در عين حال نام چند كتاب را ذكر مى‏ كنيم:
- نسائى، الخصائص 7 ص 93.
- هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 164.
- ابن عساكر، تاريخ دمشق ترجمة الامام على، ج 2، ص 50.
- سيوطى، الحاوى للفتاوى، ج 1، ص 122.
- بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 235.
- خوارزمى، المناقب، ص 93.
- متقى هندى، كنز العمال، ج 13، ص 170.
- ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه، ص 24.
- سمهودى، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى، ج 2، ص 173.

علاوه بر اين كتابها كه اينجانب آنها را ملاحظه كردم، مرحوم علامه امينى نام ده ها كتاب را مى‏برد كه آن كتابها را ديده و حديث غدير در آنها آمده است. «2»

ضمناً در بعضى از كتب اهل سنت اين جمله پيامبر كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه بدون اشاره به جريان غدير خم آمده است كه از جمله آنهاست:
- ترمذى: الصحيح، ج 5، ص 297.
- ابن ماجه، السنن، ج 1، ص 45.
- بخارى، التاريخ الكبير، ج 1، ص 375.
- ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 2، ص 196.
و ده ها كتاب ديگر ...
______________________________
(1)- محب الدين طبرى شافعى، الرياض النضره فى مناقب العشره، ج 3، ص 126.
(2)- رجوع شود به: الغدير جلدهاى 1 و 2.

كوثر، ج‏3، ص 217

اهتمام مسلمانان به حديث غدير
حديث غدير از همان آغاز، ميان مسلمانان از اهميت خاصى برخوردار بوده و تعداد كثيرى از صحابه آن را نقل كرده ‏اند و خود حضرت على (ع) در موارد متعددى با آن احتجاج كرده است از جمله در روايتى آمده كه آن حضرت مردم را در «رحبه» جمع كرد و از آنها خواست كه هر كس در غدير خم بوده و سخن پيامبر را درباره او كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه شنيده، شهادت بدهد در اين موقع سى نفر به پا خاستند و شهادت دادند. «1»

همچنين پس از صحابه، در عصر تابعين نيز اين حديث را جمع بسيارى نقل كرده‏اند و به طورى كه ديديم در كتب حديثى شيعه و سنّى بطور گسترده‏اى روايت شده است.

از اين گذشته بسيارى از شاعران، اين حديث شريف را به شعر درآورده‏اند و مرحوم علامه امينى شاعران حديث غدير را از همان آغاز تا قرن يازدهم قرن به قرن نام برده و در مجلدات يازده‏گانه كتاب «الغدير» شعرهاى آنها را آورده است و نخستين شاعرى كه حديث غدير را به زبان شعر در آورد حسان بن ثابت بود كه در همان روز غدير در حضور پيامبر اين شعرها را سرود و ما چند بيت از آن را پيش از اين آورديم.

غير از شاعران، تعداد زيادى از محدثان و مؤلفان درباره خصوص حديث غدير كتاب نوشته ‏اند كه شايد نخستين مؤلف در اين باره خليل بن احمد فراهيدى صاحب العين باشد كه در قرن دوم مى ‏زيسته است و پس از او نيز در هر قرنى چند كتاب مستقل در اين باره نوشته شده كه يكى از مهمترين آنها كتاب «الولاية» ابو جعفر
______________________________
(1)- مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 370، احتجاج امير المؤمنين با حديث غدير در كتب بسيارى نقل شده است.

كوثر، ج‏3، ص 218

ابن حرير طبرى صاحب تفسير و تاريخ معروف است كه ذهبى درباره اين كتاب گفته است «مجلدى از طريق حديث غدير را از ابن حرير ديدم و به خاطر كثرت طرق آن كه در اين كتاب آمده دچار شگفتى شدم» «1» و ابن كثير گفته است:

«ابو جعفر محمد بن حرير طبرى صاحب تفسير و تاريخ درباره حديث غدير كتابى در دو جلد نوشته و در آن طرق و الفاظ حديث را آورده است» «2»

مرحوم سيد عبد العزيز طباطبايى درباره كتابهايى كه مستقلًا راجع به حديث غدير در طول قرنها نوشته شده، كتابى به نام «الغدير فى التراث الاسلامى» دارد كه در آن نام كتابها را به ترتيب قرنها آورده است؛

طبق تحقيق او درباره اين حديث شريف، در قرن دوم يك كتاب و در قرن سوم دو كتاب و در قرن چهارم ده كتاب و در قرن پنجم پانزده كتاب و در قرن ششم يك كتاب و در قرن هفتم دو كتاب و در قرن هشتم يك كتاب و در قرن نهم يك كتاب و در قرن دهم دو كتاب و در قرن يازدهم دو كتاب و در قرن دوازدهم هشت كتاب و در قرن سيزدهم چهار كتاب و در قرن چهاردهم هفتاد و دو كتاب و در قرن پانزدهم چهل و سه كتاب شناسايى شده است. «3»

راجع به حديث غدير در اينجا از سه كتاب مهم نام مى ‏بريم كه بطور مشروح و مستوفا درباره آن بحث كرده ‏اند:

غاية المرام از محدث بحرانى و عبقات الانوار از مير حامد حسين و از همه مهمتر الغدير فى الكتاب و السنة و الادب از علامه شيخ عبد الحسين امينى.

اهتمام مسلمانان به داستان غدير تا آنجا بوده كه روز هيجدهم ذي حجه را به عنوان عيد غدير خم جشن مى‏گيرند و اين سابقه ‏اى طولانى در تاريخ دارد و مخصوص شيعيان هم نيست و مى‏بينيم ابو ريحان بيرونى عيد غدير را از اعياد
______________________________
(1)- ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج 2 ص 692.
(2)- ابن كثير، البداية و النهاية، ج 5، ص 208.
(3)- سيد عبد العزيز طباطبايى، الغدير فى التراث الاسلامى، ص 17.

كوثر، ج‏3، ص 219

اسلامى مى ‏شمارد و ابن خلكان از غدير خم به عنوان روز عيد ياد مى‏ كند. «1» و البته شيعيان اين روز را بيشتر از همه جشن مى‏ گرفتند و مراسم خاصى را انجام مى ‏دادند.

ابن اثير مى ‏گويد:
«در هيجدهم ذيحجه سال 352 معز الدوله بديهى دستور داد شهر را آذين بستند و آتش بازى كردند و اظهار سرور و شادمانى نمودند و مغازه‏ ها در شب هم باز بود و اين به سبب شادى عيد غدير بود يعنى غدير خم و در اين روز شيپورها و بوقها به صدا در آمد و روز خاصى بود. «2»

اكنون نيز روز عيد غدير يكى از اعياد مهم شيعيان است و در اين روز همه جا چراغانى مى ‏شود و مردم به ديدار يكديگر مخصوصاً بزرگان مى‏ روند و از همديگر با ميوه و شيرينى پذيرايى مى ‏كنند و مجالس جشن و سرور و ذكر مناقب امير المؤمنين برپا مى ‏شود.

نگاهى به مضمون حديث‏
ديديم كه اين حديث از نظر سند جاى هيچ گونه ترديد و گفتگويى ندارد و حتى معاندان شيعه كه هر چيزى را كه مربوط به امير المؤمنين باشد با عناد خاصى ردّ مى ‏كنند، درباره اين حديث مخصوصاً جمله «من كنت مولاه فعلى مولاه» نتوانسته اند ابراز ترديد كنند.

تنها چيزى كه آنها گفته ‏اند، اين است كلمه «مولى» در اينجا به معناى اولى به تصرف يا امام و رهبر نيست بلكه به معناى دوست و ياور است و پيامبر مى‏ خواست مردم به على و خاندان پيامبر محبت كنند. «3»

ما مى‏ گوييم درست است كه لفظ «مولى» معانى مختلفى دارد و از جمله معناى دوست و ناصر هم آمده ولى تمام شواهد و قراين حكايت از آن دارد كه مولى در اين حديث به معناى اولى به تصرف است همانگونه كه در آيه: مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ‏
______________________________
(1)- رجوع شود به: علامه امينى، الغدير، ج 1، ص 268.
(2)- ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 1331.
(3)- فضل بن روز بهان، در مناقشه سخن علامه حلى، دلائل الصدق، ج 2، ص 84.

كوثر، ج‏3، ص 220

(حديد/ 15) به همين معنا آمده است. اينكه پيامبر از جانب خدا مامور مى ‏شود كه مولى بودن على را برساند و اگر نرساند رسالت خود را نرسانده است و آن حضرت در آن هواى گرم بيش از صد هزار نفر را گرد خود جمع مى ‏كند و پس از ذكر مقدمه‏ اى مولى بودن على را ابلاغ مى‏كند، پر روشن است كه منظور از مولى در اينجا خيلى مهمتر از دوست و ياور است.

چون اعلام اينكه مسلمانان بايد على را دوست خود بدانند، اين همه مقدمات لازم نداشت و پيامبر خدا بارها آن را اعلام كرده بود. معلوم مى ‏شود كه در اين جريان كار مهم ترى انجام گرفته و آن چيزى جز اعلام امامت و رهبرى على بن ابى طالب (ع) نبوده است. بخصوص اينكه پيامبر خدا پيش از بيان اين جمله فرموده بود:

«أ لست اولى بكم» و از مردم به اين مطلب اقرار گرفته بود كه او از مسلمانان به جانشان اولى ‏تر است. آمدن جمله من كنت مولاه فعلى مولاه پس اين جمله، به خوبى نشان مى ‏دهد كه منظور از مولى همان است كه در جمله قبلى آمده بود يعنى اولى به نفس كه يكى از شئون خاص پيامبر به عنوان رهبر جامعه اسلامى بود.

ديگر اينكه مسلمانان حاضر در آن مراسم دسته دسته مى ‏آمدند و به على بن ابى طالب تبريك مى‏ گفتند و به طورى كه در متن حديث گذشت، حتى عمر بن خطاب پيش آمد و گفت:

به به يا على مولاى من و مولاى هر مؤمن و مؤمنه ‏اى شدى اگر منظور از مولى دوست يا ناصر بود، على بن ابى طالب پيش از اين جريان هم دوست و ناصر مسلمانان بود و اساساً هر مسلمانى دوست مسلمان ديگر است همانگونه كه در آيه شريفه آمده:
الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ‏ (توبه/ 71).

پس معلوم مى ‏شود منظور از مولى همان رهبرى و امامت است كه جاى تبريك گفتن دارد. توجه كنيم كه پيامبر اين سخن را چند ماه پيش از وفات خود فرمود و در آغاز خطبه ‏اش هم به نزديك بودن مرگ خود اشاره كرد و پيامبر در مقامى بود كه بايد براى خود جانشين تعيين مى ‏كرد و امت اسلامى را سر خود رها نمى‏ ساخت.

نسخه شناسی 

درباره مولف

کتاب شناسی

منابع: 

كوثر، جعفرى يعقوب‏، قم‏، هجرت‏، چاپ اول‏، ج‏3 ، صص 208 - 220