أمين الإسلام طبرسى‏

ابو على، فضل بن حسن بن فضل طبرسى، معروف به امين الاسلام طبرسى در حدود سال‏هاى 460 تا 470 هجرى در مشهد مقدس به دنيا آمد.
طبرسى را بسيارى از بزرگان، منسوب به طبرستان دانسته‏اند كه در اين صورت طَبَرسى خوانده مى‏ شود. اما بنابر تحقيق چنين نيست، بلكه طبرسى منسوب به تفرش است و تلفظ آن طَبرِسى است بر وزن تَفرِشى، زيرا:
اولا: اگر از طبرستان بود نسبت او طبرى مى‏ شد نه طبرسى.
ثانيا: بيهقى در كتاب تاريخ بيهق او را منسوب به تفرش مى ‏داند و با توجه به هم عصر بودن آنان و اينكه هر دو چند سال در بيهق بوده ‏اند و با يكديگر آشنايى نزديك داشته ‏اند قول بيهقى مقدم بر ديگران است.

اشتراك‏
عنوان طبرسى بيشتر اوقات بر امين الاسلام طبرسى صاحب مجمع البيان اطلاق مى‏ گردد. اما علاوه بر او بر بعضى ديگر از بزرگان نيز اطلاق مى‏ شود از جمله:
1- احمد بن على طبرسى مؤلف كتاب احتجاج كه معاصر امين الاسلام است.
2-  حسن بن فضل طبرسى فرزند مؤلف و نويسنده كتاب مكارم الأخلاق.
3-  ابو محمد بن فضل طبرسى كه معاصر امين الاسلام است و ابن شهر آشوب از او نيز روايت نقل كرده است و...

خاندان‏
خاندان طبرسى از خاندان‏هاى معروف بين شيعيان است.
پدر اوحسن بن فضل‏، خود از علماى عصر خويش بوده است.
فرزند اورضى الدين، حسن بن فضل طبرسى‏ نيز چون خورشيدى در آسمان علم و زهد و تقوا مى‏ درخشد. او از شاگردان پدر بوده و مؤلف كتب فراوانى از جمله‏ مكارم الأخلاق‏ مى‏ باشد.
نوه امين الاسلام طبرسى نيز دنباله راه پدر و جد خويش را گرفته و كتابى ارزشمند چون‏ مشكاة الأنوار از او به يادگار مانده است.

مشايخ و اساتيد
از مهم‏ترين اساتيد و مشايخ روايت فضل بن حسن طبرسى مى‏ توان به:
1- ابوعلى طوسى، فرزند شيخ الطائفه، شيخ طوسى
2- حسن بن حسين، جد شيخ منتجب الدين صاحب كتاب فهرست
3- موفق الدين بكر آبادى
4- ابو الحسن، عبيد الله بيهقى
5- شيخ جعفر دوريستى كه از شاگردان شيخ مفيد است، اشاره نمود.

شاگردان‏
شاگردانى كه توسط عالمى بزرگ و مفسّرى گرانقدر چون طبرسى تربيت شوند يكى از دو ركن اساسى را كه استاد باشد يافته‏ اند و اگر ركن ديگر كه استعداد و تلاش شاگرد باشد را هم داشته باشند در مدتى كوتاه به مقامات بلندى دست خواهند يافت و از ستارگان درخشان آسمان علم و دانش خواهند شد.

شاگردان مرحوم امين الاسلام طبرسى بسيارند، اما از جمله چهره ‏هاى سرشناس آنها مى ‏توان به:
1- فرزند بزرگوار او رضى الدين حسن بن فضل طبرسى، صاحب كتاب شريف مكارم الأخلاق
2- ابن شهر آشوب مازندرانى، مؤلف كتاب معالم العلماء
3- شيخ منتجب الدين صاحب فهرست
4- قطب الدين راوندى
5- عبد الله بن جعفر دوريستى
6- شاذان بن جبرئيل قمى و... اشاره نمود.

تأليفات‏
بزرگانى چون بيهقى وقتى سخن از تأليفات طبرسى به ميان آورده ‏اند تأليفات او را« كثير» دانسته ‏اند، كه طبرسى داراى تأليفات زيادى است.
اما آنچه به دست ما رسيده به 20 عنوان نمى‏ رسد و قطعا تأليفات او بيشتر از اين مقدار بوده.
از جمله كتب طبرسى عبارتند از:
1- مجمع البيان در تفسير قرآن كه در 10 جلد تأليف شده. اين كتاب از بهترين تفاسير شيعه است و شهرتى جهانى دارد.
2-  الكاف الشّاف من كتاب الكشاف، خلاصه‏اى است از كتاب تفسير كشاف زمخشرى.
3-  جوامع الجامع.

مصنف اولين تفسيرى كه نوشت مجمع البيان بود و در آن زمان كشاف زمخشرى را نديده بود اما پس از اطلاع از كتاب كشاف، تفسير جوامع الجامع را نوشت كه به طور مختصر، جامع فوايد مجمع و كشاف باشد.

4- المستمد من البيان( از البيان شيخ طوسى انتخاب شده).
5-  الوافي در تفسير قرآن.
6-  إعلام الورى بأعلام الهدى، در فضائل ائمه عليهم السلام.
7-  تاج المواليد در اَنساب.
8-  الآداب الدينية للخزانة المعينية.
9-  النور المبين.
10-  كنوز النجاح.
11-  عدة السفر و عمدة الحضر و...

وفات‏
مفسر بزرگ قرآن و عالم ربّانى، امين الاسلام طبرسى پس از حدود90 سال زندگى سراسر تلاش و مجاهده در سال‏548 هجرى دربيهق‏ از دنيا رفت.
بنابر نقل بزرگانى چون علامه سيد محسن امين، طبرسى به مرگ طبيعى از دنيا نرفت؛ بلكه به دست دشمنان به شهادت رسيد، اما از جزئيات شهادت او اطلاعى در دست نيست.
بدن مطهر او را از بيهق به مشهد مقدس انتقال داده و در جوار مرقد امام هشتم شيعيان عليه السلام به خاك سپردند.
مرقد شريف او هم اكنون نيز زيارتگاه شيعيان و ارادتمندان خاندان پيامبر عليهم السلام است.

*رسولى، هاشم‏
سيّد هاشم رسولى محلّاتى‏
معرفى اجمالى‏
« سيّد هاشم رسولى محلّاتى»، از نويسندگان و مترجمين معاصر است كه خود در شرح زندگانيش چنين مى‏ گويد:« در رمضان سال در محلات متولد شدم. دوران كودكى تا دوازده سالگى را در محلّات سپرى كردم و تحصيلات ابتدايى را در آن جا نزد برادران مجد كه هر دو معلّم بودند، فرا گرفتم. پس از آن به همراه مرحوم پدرم كه از عالمان محلّات و از شاگردان حاج شيخ عبدالكريم حائرى( ره) بود، به قم آمدم و تا كلاس ششم ابتدايى در مدرسه باقريّه كه در جنوب مدرسه فيضيّه قرار داشت و تحت نظر مرحوم برقعى اداره مى‏ شد، تحصيل كردم.

سپس در اثر تشويق مرحوم پدرش به تحصيل علوم اسلامى پرداختم. قسمت‏ هاى زيادى از دو جلد شرح لمعه را نزد حضرات آيةاللّه شهيد صدوقى و حجّة الاسلام شيخ اسداللّه نوراللّهى اصفهانى خواندم. قسمت عمده معالم‏ الاصول را نيز نزد پدرم خواندم و بخشى از مطوّل را نزد آيةاللّه شهيد مطهّرى فرا گرفتم و نيز قسمت‏هايى از قوانين را از آية اللّه شيخ عبدالجواد اصفهانى و قسمتى از كفايه‏ الاصول را از آية اللّه مجاهدى تبريزى و قسمت ديگر آن را نزد حضرت آية اللّه سيّد محمد باقر طباطبائى بروجردى بهره بردم. سپس در درس خارج فقه و اصول حضرت امام( ره) حاضر شدم و بيش‏ترين استفاده درس خارج من، از ايشان بود؛ به طورى كه اغلب درس‏هاى ايشان را مى‏ نوشتم كه الآن نسخه‏ هاى دست‏نويس آن‏ها موجود است.

هم‏چنين حدود هفت سال در درس خارج آيه ‏اللّه بروجردى( ره) حاضر شدم. در اين بين مدّتى در درس تفسير مرحوم استاد علّامه طباطبائى هم حاضر شدم و به كمك جمعى از دوستان در استنساخ تفسير الميزان نيز شركت داشتم. همين مسئله سبب شد تا گاه‏گاهى برخى از مسائل پيچيده و غامض تفسيرى را در جلسات خصوصى از ايشان پرسيده، استفاده‏ هايى ببرم. تا سالى كه امام( ره) به تركيه تبعيد شد، در جلسات درس فقه و اصول ايشان حضور مى ‏يافتم و از آن پس در سال 1344 ش و پس از تبعيد حضرت امام به تركيه، ناچار به تهران هجرت كردم و در محلّه درخونگاه تهران اقامت گزيدم و در مسجد امام صادق( ع) كه تازه بنا شده بود، به اقامه نماز جماعت و بيان احكام الهى و تشكيل كلاس‏هاى درس براى برادران و خواهران و دانش‏جويان پرداختم.

متأسّفانه اين برنامه ‏ها با اين‏كه بسيار سودمند و مورد علاقه اهالى محلّ بود، بيش از حدود چهار ماه ادامه نداشت و با فوت پدرم پايان يافت. در اين سال‏ها، سفرهاى مكرّرى هم به كشور عراق داشتم و چند ماهى هم در نجف اشرف از درس‏هاى خارج آية اللّه حكيم و آية اللّه سيّد محمود شاهرودى و اساتيد ديگر استفاده كردم.
پدرم سال‏ها در محلّات و قم سكونت داشت. او ايّام تحصيل را در قم و ايّام تعطيل را در محلّات به ارشاد و تبليغ مى ‏پرداخت.

حدود سال‏هاى 1330 ش بود كه جمعى از اهالى امام‏زاده قاسم شميران خدمت آيةاللّه بروجردى آمده، درخواست اعزام عالمى به امام‏زاده شميران كردند و اتّفاقاً پدرم نيز همان روز براى انجام كارى خدمت وى رفته بود و اين تقارن موجب شد كه مهاجرت به امام‏زاده قاسم شميران به ايشان پيشنهاد شود كه با اصرار آية اللّه بروجردى و پس از استخاره، مرحوم پدرم موافقت كرد و سرانجام به تهران مهاجرت كرد و در امام‏زاده قاسم سكونت يافت.

من نيز تا زمانى كه در قم بودم، در ايّام تعطيل و به‏خصوص در تابستان به جاى مرحوم پدرم به محلّات مى ‏رفتم؛ امّا وقتى كه حضرت امام( ره) را به تركيه تبعيد كردند، بنده نيز به سبب گرفتارى‏ هاى داخلى و محدوديّتى كه از سوى ساواك برايم فراهم شده بود، نتوانستم در قم بمانم و ناچار به تهران هجرت كردم و در مسجد امام صادق( ع)- واقع در محلّه درخونگاه- به اقامه نماز و نشر احكام مشغول شدم. هنوز برنامه‏ هاى تبليغى ‏ام سر و سامانى نيافته بود كه متأسّفانه فوت پدرم پيش آمد و اين برنامه ناتمام ماند.

پس از فوت وى، اهالى امام‏زاده قاسم نزد آيةاللّه سيّد احمد خوانسارى( ره) رفتند و از ايشان خواستند كه مرا به جاى پدرم به آن جا بفرستد. من نيز به سبب سرپرستى مادر و خواهرانم ناچار به پذيرش اين پيشنهاد شدم و به همان برنامه ‏هايى كه داشتم، ادامه دادم. قبل از پيروزى انقلاب، توفيق بسيارى در تأليف، ترجمه و ساير امور علمى داشتم؛ زيرا اين جا محيطى آرام و بى‏سر و صدا است و براى تحقيقات علمى، مطالعه، تأليف و ترجمه جاى بسيار مناسبى است.

از همان سال‏هاى نخست تحصيل، علاقه وافرى به مطالعه حديث، تفسير و تاريخ داشتم و پيوسته در كنار درس‏هاى صرف، نحو، فقه، اصول و ساير درس‏ها و نيز در اوقات فراغت، از مطالعه كتاب‏هاى تاريخى، تفاسير شيعه و سنّى و احاديث اهل‏ بيت( ع) غافل نبودم و به همين دليل، پيوسته در صدد تهيّه كتاب‏هايى در اين زمينه‏ ها بودم؛ ولى متأسّفانه همواره با اين مشكلات مواجه بودم:

1- نداشتن بودجه كافى براى تهيّه كتاب‏
2-  كمبود اين‏گونه كتاب‏ها در آن روزگار
3-  وجود اغلاط فراوان و نامناسب بودن چاپ‏هاى سنگى كتاب‏هاى مورد نظر

به هر صورت، در اثر مراجعه به كتاب فروشى‏ ها و كتاب‏خانه‏ هاى عمومى با برخى از كتاب شناسان و اساتيد فنّ تصحيح و طبع كتاب آشنا شده و از كمك‏هاى فكرى آنان در راه رفع نياز خود استفاده كردم».
وى در ادامه سخنان خود، به چگونگى شكل‏گيرى چاپخانه و شركتى جهت چاپ كتب مذهبى اشاره كرده است كه ذكر آن در اين مقال ضرورتى ندارد.

آثار:
برخى از آثار ايشان به شرح زير است:
زندگانى امام حسين( ع)، زندگانى اميرالمومنين( ع)، زندگانى حضرت فاطمه زهرا( س) و دختران آن حضرت، تاريخ اسلام: از پيدايش عرب تا پايان خلافت عثمان، تصحيح اثبات الهداه شيخ حرعاملى( صاحب وسائل الشيعه) در هفت جلد، ترجمه مقاتل الطالبين، ترجمه مفاتيح‏الجنان محدث قمى، ترجمه قسمت آخر اصول كافى، ترجمه روضه كافى در جلد، تحقيق و بررسى تأليفات شيخ طوسى و شروح و تعليقات آن‏ها، ترجمه سيره ابن ‏هشام در جلد، كيفر گناه، آداب معاشرت در اسلام، راه مبارزه با گناه، تاريخ انبياء در جلد.

*مسترحمى، هدايت ‏الله‏
هدايت الله مسترحمى‏
« حاج سيد هدايت الله مسترحمى»، از فضلاى معاصر تهران است كه بر كتب عديده ‏اى تعليقه زده و بسيارى از كتب را هم تصحيح نموده‏ اند. در كتاب « مرآة الدهور» كه از تأليفات ايشان است، ترجمه خود را مبسوطا نوشته ‏اند كه خلاصه آن از اين قرار است:

« الحاج السيد محمد، المشهور و الملقب بالحاج السيد هداية الله المسترحمى الحسينى بن العلم الاعلام الحاج السيد محمد الرضا بن العلم الحجة الحاج السيد الحسين، المشهور به حاج آغا بزرگ بن السيد محمد، الشهير بسيد آقاجان بن السيد أبى طالب بن السيد سليمان بن المير أبو طالب بن المير فتوح بن المير فتاح( المدفونين بقرية بندرآباد يزد فى بقعة سلطان)».

تولد خود را چنين مرقوم نموده ‏اند:« تولد اين بنده، در شب شنبه سال 1351 ق، در قريه حسن‏آباد جرقويه علياى اصفهان‏[ واقع شده‏] و دروس ابتدائيه از همزه و باء و قرآن و فارسى را در مسقط الرأس خوانده و در ده سالگى به اصفهان آمدم براى تحصيل علوم دينيه و مدتى در مسجد نو و چندى در مدرسه صدر پاقلعه و چند سالى در مدرسه كاسه‏گران در خدمت عالم فاضل محقق، آقاى شيخ محمدعلى معلم حبيب‏ آبادى، صاحب تأليفات مطبوعه و غير مطبوعه و حواشى بر كتب علميه و رجاليه، اشتغال به كتب مقدماتى داشته و سپس در خدمت عالم لبيب، حضرت آيت‏الله حاج شيخ عباس‏على اديب حبيب ‏آبادى و غيره اشتغال به سطح داشته و در روز جمعه، 26 جمادى‏ الثانيه سال 1370، پس از بازگشت از زيارت حضرت ثامن‏ الحجج( ع)، در تهران اقامت گزيده و چندى در مدرسه حاج ابوالحسن معمارباشى و مدتى در مدرسه آقا محمود اشتغال به تحصيل و تدريس داشته».

در باره خدمات خود چنين نوشته‏ اند:« تاكنون نتوانسته ‏ام آن‏ چنان‏كه شايد و بايد است خدمت به مسلمين و اسلام نمايم، مگر چند مورد جزئى كه از جمله، تعمير و توسعه مسجد جامع حسن‏ آباد جرقويه و تعمير و اضافات مسجد مرحوم ملا باقر و مسجد حمام يخچال در قريه مزبور و تعمير و توسعه مسجد جامع و تهيه برق رامشه جرقويه كه آقاى آسيد مهدى حسينى در اين باره اشعارى سروده ‏اند و تعمير و سفيدكارى مسجد حاج محمدعلى و حسينيه حسين ‏آباد جرقويه در سال 1387 ق كه كربلائى رضاقلى داستانى در اين موضوع اشعارى سروده ‏اند و به ثمر رسانيدن هيجده نفر از آقايان طلاب در حوزه علميه قم و اصفهان و تهران و ساختن مسجد الزهراء( ع) در بى‏سيم نجف ‏آباد تهران».

تأليفات چاپ‏شده خود را چنين نوشته ‏اند:
1. ترجمه علل الشرايع، جلد اول؛
2.  ترجمه ارشاد القلوب ديلمى، جلد اول؛
3.  ترجمه ارشاد القلوب، جلد دوم؛
4.  راهنماى قرائت؛
5.  اصول و فروع دين يا نماز فرمان خدا؛
6.  احكام الحج با فتاوى مراجع؛
7.  مناسك حج با فتاوى مراجع؛
8.  عيش الآخرة يا وصيت‏نامه؛
9.  عيش الآخرة يا وصيت‏نامه كامل؛
10.  فهرست بحار الأنوار، جلد اول؛
11.  فهرست بحار الأنوار، جلد دوم؛
12.  فهرست بحار الأنوار، جلد سوم؛
13.  كتابى جيبى حاوى 55 حديث با ترجمه؛
14.  كتابى حاوى 69 حديث با ترجمه».

و تأليفات غير مطبوعه خود را چنين نوشته ‏اند:
1. دروغ و مفاسد آن؛
2. ترجمه علل الشرايع، جلد دوم؛
3. ترجمه علل الشرايع، جلد سوم؛
4. ترجمه علل الشرايع، جلد چهارم؛
5.  ترجمه جامع الاخبار؛
6.  مرآة الدهور در وقايع أيام و شهور؛
7.  گفتارى از چهارده معصوم( ع).

منابع مقاله‏
گنجينه دانشمندان، ج 4، ص 689.

*مير باقرى، ابراهيم‏
سيد ابراهيم ميرباقرى‏
سيد ابراهيم ميرباقرى فرزند مرحوم حاج سيد حسن( خياط) شاهرودى برادرزاده حاج سيد على ميرباقرى، واعظ معروف تهران، از فضلاء، نويسندگان، خطباء و اساتيد معاصر دانشگاه است.

ايشان در سال 1326 ش در شاهرود در يك خانواده با ديانت و تقوا متولد شد و پرورش يافت. وى دروس ابتدائى را در زادگاه خود خوانده و پس از آن در خدمت والد ماجدش در سال 1327 ش به قم مهاجرت نموده و دوران دبيرستان را در مدرسه حكيم نظامى ( كه امروز به نام دبيرستان امام صادق( ع) است) گذرانيد.
در سال 1336 ش وارد حوزه علميه و به تحصيل علوم عربى، ادبى، منطق، فقه و اصول پرداخته و دروس ياد شده را از محضر آياتى چون آقاى سلطانى بروجردى، مشكينى و مرحوم آيت‏ اللَّه مجاهدى فراگرفته و بعد در درس خارج آيت‏ اللَّه گلپايگانى و محقق داماد شركت و استفاده نموده و علوم عقلى و فلسفى را از محضر آيت‏اللَّه طباطبائى قاضى آموخته و در سال 1347 ش به تهران عزيمت نمود و دوره الهيات را در دانشگاه به پايان رسانيد و به دريافت مدرك دكترا در رشته الهيات نائل شد. وى در حال حاضر، به تدريس در آنجا و نيز تبليغ و ترويج از طريق منبر و خطابه ‏خوانى اشتغال دارد.

ايشان داراى آثار گرانقدرى مى‏باشد كه مى‏ توان به ترجمه كتاب شريف مكارم الاخلاق، ترجمه تفسير مجمع البيان و ترجمه احتجاج طبرسى اشاره كرد.

*صحت، على‏
درباره تهيه نشده است.
*نورى همدانى، حسين‏
آيت الله حسين نورى همدانى‏

معرفى اجمالى:
« آيت الله حسين نورى همدانى» از فقهاى حوزه علميه قم در سال 1304 ش در شهر همدان ديده به جهان گشود.
در سن هفت سالگى در نزد پدر تحصيل خود را آغاز كرده و ادبيات فارسى، كتاب گلستان، انشاء، نصاب و... تا معالم را خواندند.
در سال 1322 ش به قم مهاجرت كردند و در درس آيت الله سيد محمد باقر سلطانى طباطبائى، آيت الله داماد، آيت الله شيخ محمد مجاهدى، آيت الله ميرزا مهدى تبريزى حاضر شدند.
همچنين از درس آيت الله العظمى بروجردى، آيت الله رفيعى قزوينى، آيت الله حاج مير سيد على يثربى كاشانى و حضرت امام خمينى( ره) نيز بهره گرفتند.

پس از پيروزى انقلاب اسلامى به نمايندگى امام خمينى( ره) در اروپا منصوب و سفرهايى به كشورهاى مختلف نمودند.
ايشان هم اكنون در حوزه علميه قم به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارند.

تأليفات‏
1- امر به معروف و نهى ازمنكر
2-  رساله توضيح المسائل‏
3-  هزار و يك مسئله فقهى‏
4-  الامر بالمعروف و النهى عن المنكر
5-  منتخب المسائل‏
6-  مناسك الحج‏
7-  آمادگى رزمى و مرزدارى در اسلام‏
8-  داستان باستان‏
9-  دانش عصر فضا
10-   كتاب انسان و جهان‏
11-  شگفتيهاى آفرينش‏
12-  جهان آفرين‏
13-   ما و مسائل روز
14-  خوارج از ديدگاه نهج البلاغه‏
15-   آغاز يك حركت انقلابى در مصر
16-  بيت المال از ديدگاه نهج البلاغه‏
17-   اقتصاد اسلامى‏
18-  منطق خداشناسى‏
19-   جمهورى اسلامى‏
20-  جهاد

*نجفى، ضياء الدين‏
ضياءالدين نجفى‏
« ضياءالدين نجفى»، در سال 1325 ش، در نجف اشرف، ديده به جهان گشود. خاندان نجفى عموماً از فقهاى نامدار شيعه و از مفاخر رجال مرجعيت و روحانيت عصر خويش بوده و طبق مدارك موجود در سده‏ هاى متوالى از پرورش‏يافتگان بزرگانى همچون مقدس اردبيلى، شيخ بهايى، شيخ انصارى، ميرزاى نائينى، ميرزاى شيرازى، آخوند خراسانى، سيد ابوالحسن اصفهانى و... بوده ‏اند.

ضياءالدين نجفى، تحصيلات ابتدايى خود را از سال 1331 ش، آغاز نمودند و همراه با تحصيلات كلاسيك، به فراگيرى قرآن، ادبيات فارسى كهن مانند كليات حافظ، گلستان سعدى، رسم ‏الخط و رساله احكام و اخلاق پرداخت.
ايشان در حدود 14 سالگى؛ يعنى در سال 1337 رسماً فراگيرى دروس حوزوى را در تهران آغاز نمودند، دروس مقدماتى و علوم پايه؛ يعنى ادبيات عرب، صرف و نحو، معانى، بيان، بديع، معانى، منطق و سپس دروس عمومى فقه و اصول شامل دوره‏ى فقه عمومى كتاب « شرح لمعه» دمشقيه و« أصول الفقه» ابتدايى را ابتدا در خدمت پدر و سپس در مدرسه حاج ابوالفتح و در ادامه در مدرسه مروى تهران كه به سرپرستى حاج ميرزا احمد آشتيانى و مديريت فرزند برومند ايشان، حاج ميرزا باقر آشتيانى بود نزد اساتيد بزرگى همچون آيات عظام: شيخ عبدالرزاق قائنى و سيد هاشم حسينى تهرانى و ديگر اساتيد برجسته به پايان رساند و مفتخر به عمامه‏ گذارى و پوشيدن لباس مقدس روحانيت گرديد.

شيخ ضياءالدين نجفى به‏همراه تحصيل، كار تدريس را آغاز نموده و گروهى از طلاب به‏ خاطر نقدهاى علمى و شفافيت در تدريس متون علمى حوزوى، براى تلمذ به ‏سوى ايشان شتافتند؛ به‏ طورى‏كه نبوغ، دقت و عمق تفكر ايشان در مجامع علمى و روحانيت مطرح شد. در همين زمان بود كه ايشان كتاب‏هاى: تنقيح در اشارات شرح لمعه و كتاب شرح وقت و قبله شرح لمعه و كتاب توضيح المطول و رساله در بحث دلالت منطق را نوشتند.

شيخ ضياءالدين نجفى در اواخر حيات مرحوم آيت‏ الله بروجردى موفق به تشرف به حوزه علميه قم شدند، ولى نه به قصد اقامت؛ تا اينكه در سال 1348 ش، درحالى ‏كه هنوز 22 بهار از عمرش نمى‏گذشت، وارد حوزه علميه قم شد و تا سال 1360 از اساتيد نامدار و استوانه‏هاى علمى حوزه علميه قم بهره ‏مند گرديد.
ايشان سطوح عاليه رسائل و مكاسب شيخ انصارى و جلدين« كفاية الأصول» آخوند خراسانى را كمتر از سه سال به پايان رسانيدند.

بعضى از اساتيد سطوح عاليه ايشان عبارتند از حضرات آيات: فاضل لنكرانى، ميرزا جواد تبريزى، سيد محمدباقر سلطانى طباطبائى، اشتهاردى، مظاهرى اصفهانى و...
اساتيد دروس خارج ايشان عبارتند از حضرات آيات: گلپايگانى، ميرزا هاشم آملى، حاج مرتضى حائرى يزدى. علاوه بر آن، ايشان از محضر حضرات آيات سيد شهاب‏ الدين مرعشى نجفى و شيخ محمدعلى اراكى و بعضى ديگر نيز به‏صورت بحث‏هاى كوتاه‏مدت، بهره ‏مند شده ‏اند.

آثار
ايشان در موضوعات مختلف، كتاب‏هاى متعددى تأليف نموده‏ اند كه بعضى از آنها به چاپ رسيده است و بعضى آماده چاپ و برخى در حال تنظيم مى ‏باشد. آثار علمى ايشان، برخى به زبان عربى و برخى به زبان فارسى در زمينه تقريرات فقه، تقريرات اصول، علم كلام و فلسفه، تفسير( ترجمه تفسير مجمع البيان) و علوم قرآن، هيئت و كيهان‏ شناسى، علوم حديث، جمع‏آورى مفردات اخبار، اخلاق و تزكيه، سيره اهل‏بيت( ع)، تاريخ اسلام و... مى‏ باشد.

منابع مقاله‏
برگرفته از پايگاه اينترنتى مديريت حوزه‏هاى علميه تهران در تاريخ 13 مردادماه 1392 به آدرس:
http:// www. howzehtehran. com/ Files/ madares. php idVeiw 6531& level 4& subid 6531
.

*ستوده، رضا
درباره تهيه نشده است.

*بهشتى، احمد
درباره تهيه نشده است.

*مفتح، محمد
محمد مفتح‏
« آيت ‏الله محمد مفتح» در سال 1307 ش، در خانواده ‏اى روحانى در همدان به دنيا آمد. پدرش مرحوم حجت‏ الاسلام حاج محمود مفتح، يكى از واعظان مخلص و عاشق خاندان رسالت و ولايت بود و در ادبيات فارسى و عربى، تبحر فراوانى داشت و اشعار زيادى در مدح و رثاى اهل بيت( ع) به زبان‏هاى عربى و فارسى از وى به جا مانده است. او در حوزه علميه همدان، مدرس ادبيات فارسى و عربى بود.

محمد از كودكى در محضر پدر به فراگيرى ادبيات پرداخت و پس از گذراندن دوره ابتدايى، جهت فراگيرى معارف اسلامى، به مدرسه« آخوند ملاعلى» وارد شد و پس از مدتى جهت استفاده از محضر اساتيد بزرگ، به حوزه علميه قم مهاجرت كرد و در مدرسه « دارالشفاء» با جديت فراوان به كسب علوم معارف پرداخت و از محضر بزرگانى چون آيات عظام: سيد محمد حجت كوه كمره‏اى، بروجردى، سيد محمد محقق( داماد)، علاّمه طباطبايى صاحب الميزان و امام خمينى( ره) استفاده نمود و خود مدرسى بزرگ در حوزه گرديد.

در دورانى كه تبليغات استثمارگران، دانشگاه را در نظر علما كفرستان كرده بود و« تحصيل علوم جديد» را اعراض از دين و رفتن به دانشگاه را براى عالِم ننگ مى ‏دانستند، وى در حالى كه در قم استادى بزرگ بود، پا به عرصه دانشگاه گذاشت. وى كه در حوزه علميه به درجه اجتهاد رسيده بود، در دانشگاه نيز موفق به اخذ درجه« دكترى» گرديد. رساله دكتراى وى « تحقيقى درباره نهج البلاغه» است كه با درجه بسيار خوب، مورد قبول دانشگاه قرار گرفت. وى پس از گذراندن دوره دانشگاه، علاوه بر تدريس در حوزه، به تدريس در دبيرستان‏هاى قم پرداخت.

او كه توطئه استعمار را در جدا نگاه داشتن دو قشر دانشگاهى و روحانى، با همه ذرات وجودش حس كرده بود، ايجاد وحدت و انسجام ميان اين دو گروه را وجهه همت خود ساخت. مقاله‏اى كه ايشان در مجله مكتب اسلام درباره وحدت روحانى و دانشگاه نوشت، مبين تفكر ايشان در اين باره است. وى به لحاظ رسالتى كه بر دوش خويش حس مى‏ كرد، ضمن مبارزه با عفريت « جهل و بى‏شعورى»، در دو سنگر دبيرستان و حوزه از همان آغاز سعى در روشنگرى دانش ‏پژوهان داشت و كلاس‏هاى خويش را مركزى براى تشكل آنان در جهت مبارزه با رژيم قرار داده بود و در اين راه به تأسيس انجمن اسلامى دانش‏آموزان با هميارى شهيد بهشتى همت گمارد.

وى مبارزه با رژيم را نه تنها در تضاد با تحصيل علم نمى ‏ديد، بلكه آگاهى و با سواد شدن را يكى از ابعاد مبارزه مى ‏دانست و در كنار بالا بردن سطح مبارزه طلاب و دانش ‏آموزان، سعى در بالا بردن سطح آگاهى عقيدتى آن‏ها داشت.

در زمان تحصيل و تدريس، حاشيه‏اى بر« اسفار» ملاصدرا، نوشت كه سومين حاشيه بر اين كتاب است. هم چنين كتابى به نام « روش انديشه» در علم منطق به رشته تحرير درآورد كه به عنوان كتاب درسى در حوزه و دانشگاه، براى بالاترين سطح منطق استفاده مى‏شود. ترجمه تفسير مجمع البيان هم يكى از تأليفات ايشان است.

وى در جهت ايجاد تشكل و سازمان دادن به طلاب و فضلا، دست به تشكيل مجمعى به نام « جلسات علمى اسلام‏ شناسى» زد كه اين مجمع فعاليت وسيعى را به منظور شناساندن چهره اصلى اسلام در جامعه آغاز كرد.

وى در زمان تحصيل و تدريس خود در حوزه، با نوشتن مقالات مختلفى در مجلات مكتب تشيّع، مكتب اسلام، معارف جعفرى و... سعى در گسترش فرهنگ اصيل و انقلابى شيعه در سطح وسيع جامعه داشت.
در سال‏هاى 1340 تا 1342، سخنرانى‏هاى او در شهرهاى مختلف و روشن ساختن مواضع نهضت اسلامى در افشاى چهره رژيم پهلوى بسيار مؤثر بود و به لحاظ اثر عميقى كه اين سخنرانى‏ها در ميان توده ‏ها داشت، بارها توسط ساواك تعطيل شد و هر بار اين تعطيلى با دستگيرى و آزار ايشان همراه بود.

محبوبيت و مقبوليت وى در ميان طلاب و دانش‏آموزان، موجب شد كه او را از آموزش و پرورش اخراج و در سال 1347، به نواحى بد آب و هواى جنوبى ايران تبعيد كنند و هنگامى كه دوران تبعيد ايشان به پايان رسيد، از بازگشت او به قم جلوگيرى كردند. به ناچار وى مجبور به اقامت در تهران شد. اقامت در تهران سرآغاز فصل نوينى در زندگانى سياسى وى گرديد و دانشكده ى الهيات او را دعوت به همكارى كرد.
در تهران، علاوه بر تدريس در دانشكده و بسط زمينه‏ هاى همكارى با استاد شهيد مطهرى، بنا به دعوت انجمن اسلامى دانشجويان دانشگاه تهران، به اقامه نماز جماعت در اين مسجد همت گمارد. سخنرانى‏ هاى ايشان در مسجد دانشگاه در ترغيب نسل روشنفكر و تحصيل كرده به اسلام اثر به سزايى داشت.

وى در حسينيه ارشاد نيز مشغول فعاليت‏هاى علمى تبليغى و سخنرانى بود كه بعد از تعطيلى اين حسينيه توسط ساواك، با قبول امامت جماعت مسجد جاويد در سال 1352، هسته ديگرى ايجاد كرد تا خلا به وجود آمده را پر نمايد. در اين مسجد كتابخانه تشكيل داد و كلاس‏هاى دروس اعتقادى، فلسفى، تفسير قرآن، نهج البلاغه و... داير كرد.

مقارن با رمضان 1356، كه به دليل تغيير تاكتيك دولت استكبارى امريكا، رژيم پهلوى نيز شعارهايى چون « فضاى باز سياسى» را مطرح كرد. استاد شهيد به افشاى ماهيت خائنانه اين شعار پرداخت و با استفاده از ضعف رژيم، اقدام به تشكيل جلساتى در مسجد قبا كرد كه براى اولين بار در تاريخ معاصر ايران با حضور جمعيتى بيش از 30 هزار نفر برگزار مى‏شد. شهيد در عيد فطر همان سال با برگزارى نماز با شكوه عيد فطر در قيطريه كه با استقبال بى ‏نظير مردم تهران رو به رو شد، اركان رژيم پهلوى را به لرزه درآورد. ايشان در خطبه‏ هاى نماز براى اولين بار نام امام خمينى( ره) را آشكار بر زبان جارى كرد و رهبرى امام را مورد تأكيد قرار داد.

در بهمن 1357، جهت بازگشت امام( ره)، وى به همراه ديگر هم‏رزمان، كميته استقبال از ايشان را تشكيل دادند تا مقدمات ورود پيروزمندانه رهبر و مراد خويش را به نحو شايسته فراهم نمايند.
وى با تشكيل شوراى انقلاب از طرف امام( ره)، به عضويت اين شورا درآمد. بعد از پيروزى انقلاب براى تشكيل كميته‏ هاى انقلاب اسلامى فعاليت چشمگيرى كرد و خود سرپرستى كميته منطقه 4 تهران را به عهده داشت. آخرين مسؤوليت وى، سرپرستى دانشكده ى الهيات و عضويت در شوراى گسترش آموزش عالى كشور بود كه به نحو شايسته در اين سنگرها انجام وظيفه نمود و در طى اين دوران، همچنان مسئوليت امامت جماعت مسجد قبا را نيز بر عهده داشت.

سرانجام ايشان پس از عمرى تلاش و جهاد مستمر و خستگى ‏ناپذير در راه تبليغ دين، در ساعت 9 صبح روز 27 آذر 1358، هنگام ورود به دانشكده الهيات، توسط عناصر منحرف گروهك فرقان هدف گلوله قرار گرفت و به فيض عظيم شهادت نايل آمد. پيكر مطهر آن عالم ربانى پس از برپايى مراسم با شكوه تشييع، در صحن مطهر حضرت معصومه ( س) در قم به خاك سپرده شد و اين روز به مناسبت فعاليت‏هاى چشمگير اين شهيد والامقام در راه تحقق وحدت بين حوزه و دانشگاه، « روز وحدت روحانى و دانشجو» نامگذارى شد.

تأليفات:
از وى علاوه بر آثار مذكور، تأليفات ديگرى نيز منتشر شده كه از آن جمله است:
1- اسلام پيشرو نهضت‏ها
2-  با ضعف مسلمين دنيا در خطر سقوط
3-  شيعه و زمامداران خودسر
4-  جهانبينى و جهاندارى على( ع)
5-  دعا عامل پيشرفت يا ركود
6-  ره‏آوردهاى استعمار
7-  همسران رسول خدا( ص)
8-  زيارت ما
9-  خرافه‏
10-  حقيقت‏

منبع:
سايت راسخون، 20 مرداد 1390.

*كاظمى، على‏
درباره تهيه نشده است.

*موسوى كلانترى، سيد آقا
درباره تهيه نشده است.

*رازى، محمد
درباره تهيه نشده است.