با توجه به آيه شريفه «اليوم الكملت لكم دينكم و رضيت لكم الاسلام ديناً» لزوم امام چگونه توجيه بردار است در حالى كه دين خدا كامل شده و ديگر نياز به تعيين امام از جانب خداوند متعال نيست؟

 

جواب اجمالى:
با مراجعه به متون روايى و تفسيرى فريقين روشن مى شود كه آيه اكمال (اليوم الكملت لكم دينكم ...) در روز غدير خم نازل شده و دين اسلام با امامت كامل شده است.
همچنين رواياتى كه ضرورت وجود امام را در هر زمان اثبات مى كنند كه دين بدون امامت سازگار نيست.
علاوه بر اين، دليل عقلى وجود دارد كه مى گويد خداوند حكيم بندگان خود را سرگردان و بدون امام و رهبر رها نمى كنند.
جواب تفصيلى:
آيه اكمال، با صراحت و روشنى از كامل شدن دين سخن مى گويد و اين واقعيتى است كه تمام مفسرين پذيرفته اند، ولى اختلاف، اين است كه دين، در چه زمانى و با چه حكمى كامل شده است و اشكال شما در صورتى وارد است كه امامت را جداى از دين بدانيم و بگوئيم دين با غير امامت كامل شده است، ولى اگر بپذيريم و اثبات كنيم كه دين، با امامت كامل شده، امامت جزئى از دين است و با آيه اكمال دين، هيچ منافاتى ندارد.
با تحقيق و غور در متون تفسيرى و روايى فريقين، روشن مى شود كه آيه اكمال دين، در روز غدير خم و بعد از انتصاب على (علیه السلام) به جانشينى رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و منصب امامت، نازل شده است كه در ادامه دلائلى بر اين گفتار اقامه مى كنيم:
1- واقعه غدير خم، واقعيتى است كه تمام مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند و بسيارى از مورخين، آن را به رشته تحرير در آورده اند1، اما نازل شدن آيه اكمال در اين روز مطلبى است مورد اتفاق مفسرين و مورخين شيعه كه عده زيادى از اهل سنت هم آن را نقل كرده اند. از جلمه: از ابو هريره نقل شده: «كسى كه روز هيجده ذى الحجة را روزه بگيرد بر او ثواب 60 ماه روزه نوشته مى شود و اين روز، روز غدير خم است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست على ابن ابيطالب (علیه السلام) را گرفت و فرمود: آيا من سزاوارتر به مؤمنين نيستم؟ گفتند: بله اى رسول خدا، فرمود: كسى كه من تاكنون مولى و پيشواى او بوده ام، بعد از من على مولى و پيشواى اوست، در اين هنگام عمر جلو آمد و به على (علیه السلام) تبريك گفت (بخٍّ بخٍّ) و گفت: اى على تو مولاى من و همه مسلمين شدى، در اين هنگام آيه اكمال نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم ...» اين روايت را خطيب بغدادى در تاريخ بغداد2 و ابن عساكر در تاريخ دمشق3 و عاصمى در زين الفتى4 و حاكم حسكانى در شواهد التنزيل5 و ابن مغازلى در مناقب الامام على بن ابى طالب (علیه السلام)6 و ... نقل كرده اند. همچنين كسانى چون سيوطى در الدر المنشور7 و ابن كثير در البداية و النهاية8 هم اين روايت را نقل كرده اند ولى براى فرار از حقيقت، به تضعيف روايت پرداخته اند.
در روايت ديگرى از ابى سعيد خدرى نقل شده است: «هنگامى كه آيه فوق نازل شد، پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: الله اكبر بر كامل شدن دين و تمام شدن نعمت و راضى شدن پروردگار به رسالت من و ولايت على ابى طالب بعد از من، پس فرمودند: هر كس من مولاى او هستم، على مولاى اوست. خداوندا دوست بدار كسانى را كه على دوستدرا آنهاست و دشمن بدار كسانى را كه على با آنها دشمن است و يارى كن، يارى كنندگان على را و خوار و ذليل كن خوار كننده گان او را9».
2- رواياتى در متون فريقين بيان شده مبنى بر ضرورت وجود امام در هر زمان از جمله، از معاويه بن ابى سفيان نقل شده كه: پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من مات و ليس له امام مات ميتة جاهلية؛ كسى كه بميرد و امام و پيشوايى نداشته باشد به مرگ جاهليت مرده است10. حال آنان كه مى پندارند امامت جزء دين نيست و دين را بدون امامت هم كامل مى دانند، چگونه اين روايت را توجيه مى كنند. مگر چنين نيست كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مردن بدون داشتن امام و پيشوا را، از نوع مردان جاهليت و خارج بودن از اسلام مى داند.
همچنين علاوه بر دلايل بيان شده، عقل هم وجود امام را در هر زمان ضرورى مى داند چرا كه خداوند حكيم بندگان خود را سرگردان فرو نمى گذارد تا دچار انحراف شوند11. درست است كه شريعت و احكام شرعى در زمان حيات رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به اتمام رسيده ولى براى هدايت حكومت اسلامى به سر منزل مقصود و اجراى احكام اسلامى در جامعه، نياز به امام و پيشوا بعد از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم احساس مى شود و ضوررت دارد چون در غير اين صورت دين به انحراف كشيده خواهد شد و اثرى از آن باقى نخواهد ماند.

  • 1. مسند احمد، مؤسسه الرسالة، چاپ اول، 1420، ج 32، ص 56، 19302. و عاصمى، زين الفتى، مجم احياء الثقافة الاسلامى (تحقيق باقرى محمودى) ج 2، ص 267، صح 475. و اكثر متون اهل سنت كه نيازى به ذكر آنها نيست).
  • 2. خطب بغدادى، تاريخ بعداد مكتبه السلفيه، جلد 8، ص 290
  • 3. ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، تحقيق محمد باقر مجمودى، چاپ دوم، 1400، ج 2، مهر 75 رقم 577 ترجمه امام على (عليه السلام).
  • 4. عاصمى، زين الفتى، مجمع احياء الثفاقة السالامى (تحقيق محمد باقر محمودى) ج 2، ص 265، ح 474.
  • 5. حاكم حكانى، شواهد التنزيل، مجمع احياء الثفاقة السالامى (تحقيق محمد باقر محمودى) چاپ اول، 1411، ج 1، ص 203.
  • 6. ابن مغازلى، مناقب امام على بن ابيطالب، (تحقيق محمد باقر محمودى) دار الاضواء، ص 18، ح 24.
  • 7. جلال الدين سيوطى، الدر المنشور، دار الكفر، چاپ وم، 1409، ج 3، ص 19.
  • 8. ابن كثير، البداية و النهاية، دار الكتب العلميه، ج 5، ص 188 و ج 7، ص 363.
  • 9. حاكم حكانى- شواهد التنزيل- مجمع احياء الثقافة الاسلامى (تحقيق محمودى)، چاپ اول، 1411- ج 1- ص 201- ح 211 و ابن مردويه- مناقب على (علیه السلام).
  • 10. مسند احمد بن حنبل، مؤسسه الرسالة، چاپ اول، 1419، ج 28، ص 88، ح 16876. - صحيح ابن حنبل، مؤسسه الرسالة، چاپ دوم، 1414، ج 10، ص 434، ح 4573. - مسند ابى يعلى موصلى، دار المأمون للتراث، چاپ اول- 1409 (تحقيق حسين سليم أسد) ج 13- ص 366، ح 7375.
  • 11. علامه حلى- كشف المراد- شكورى- چاپ دوم، ص 388. و تفتازان- شرح المقاصد- قم- شريف رضى- چاپ اول- 1409- ج 5- ص 233.
منابع: 

منبع: پاسخ به شبهات(1)، ص: 87